آمریکا معتقد بود «ما باید با شاه و با مخالفان با انرژی هرچه بیشتر در راه تحقق نقشهای از قبیل «شورای معتمدان» یا چیزی شبیه به آن که نقش حداقل را برای شاه به عنوان یک سلطان مشروطه حفظ خواهد کرد حرکت کنیم. ما باید آماده باشیم که اگر نتوانیم برای شاه یک نقش «شاه سوئد» به دست آوریم، به سرعت از این موضع عقبنشینی کنیم و بدین ترتیب راه را برای خروج شاه آماده کنیم...».
پایگاه اطلاعرسانی پژوهشکده تاریخ معاصر؛ بهموازات تشدید اعتراضان انقلابیون در سال 57، تلاشها و اقدامات آمریکا و برخی از سران غربی برای حفظ شاه در صحنه قدرت سیاسی افزایش یافت؛ اما دیری نپایید که آمریکا به این نتیجه رسید که سیاست حفظ شاه دیگر امکانپذیر نیست و وقوع انقلاب مردمی حتمی است. از این رو با فرستادن ژنرال هایزر به ایران، او را مأمور اجرای مقدمات خروج شاه از کشور و ارزیابی واکنش امام و معترضان از این اقدام نمودند. هدف آمریکا و کشورهای غربی از اتخاذ این تصمیم برگرفته از شرایط ایران و نیز اهداف این کشورها به خصوص آمریکا از روابط سیاسی با ایران بعد از انقلاب بود. با توجه به این مقدمه، به نظرات سفارت آمریکا در خصوص خروج شاه از کشور و عوامل مؤثر در اتخاذ این تصمیم با توجه به اسناد بهجا مانده از جمله اسناد لانه جاسوسی پرداخته میشود.
کنفرانس گوادلوپ و گزینه ابقا یا خروج شاه از قدرت
آمریکا تا اوایل سال 57، به ایران به عنوان جزیره ثبات مینگریست و همچنان شاه را بهترین گزینه برای ایران میدانست. اما بهتدریج و با آشکار شدن ناتوانی شاه و رژیمش در برابر جنبش انقلابیون، مواضع کارتر و آمریکا نیز تغییر یافت و این تغییر در نهایت در کنفرانس گوادلوپ که در دی ماه 1357 میان نمایندگان 4 دولت آمریکا، انگلستان، فرانسه و آلمان غربی در جزیره گوادلوپ در فرانسه تشکیل گردید، به تأیید مقامات این کشورها رسید. در این کنفرانس که کارتر، ژیسکار دستن، کالاهان و اشمیت به عنوان نماینده 4 کشور حضور داشتند، دیدگاههای متفاوت سران غربی مطرح شد.
در میان نظرهای مطرح شده، اشمیت و ژیسکار دستن، بیش از سایر شرکتکنندگان بر بیلیاقتی شاه در حل بحران سیاسی تأکید داشتند. ژیسکار دستن تأکید داشت که هیچ امیدی به باقی ماندن محمدرضاشاه نیست. او باید تسلیم رهبر انقلاب شود و ایران را ترک نماید. در غیر این صورت ایران با یک جنگ داخلی که پایانش نامعلوم است، روبهرو خواهد شد.1 البته برخی نیز روایتی دیگر از این جلسه دارند. اینکه کارتر و کالاهان بیش از دو نماینده دیگر از شاه ناامید بودند و معتقد بودند که او باید جای خود را به حکومت دیگر بدهد و همین موضوع باعث تعجب نمایندگان آلمان و فرانسه شده است، اما بر اساس منابع موجود، از جمله خاطرات شخص کارتر، آمریکا تا پیش از تشکیل این کنفرانس همچنان با تردیدهایی مواجه بوده است چنانچه کارتر در بخشی از یادداشتهای کتاب خاطراتش نوشته است: «در گوادلوپ هیچ کدام از مخاطبان من در دفاع از شاه حرارت به خرج ندادند و هر سه آنها عقیده داشتند که شاه باید جایش را به یک دولت غیرنظامی بدهد و ایران را ترک کند اما با من همعقیده بودند که ارتش ایران باید متحد و یک پارچه باقی بماند».2
بر اساس بخشی دیگر از مستندات موجود، هلموت اشمیت صدراعظم آلمان، در قانع کردن آمریکاییها و انگلیسیها به اینکه محمدرضاشاه فاقد مشروعیت بوده و رفتنی است، نقش بسیار تعیینکنندهای داشته است.3 هایزر نیز با اشاره به این موضوع، در کتاب خاطرات خود آورده است «در مورد برداشت خودمان از دیدار مشترک با شاه هم صحبت کردیم. احساس میکردیم از شاه چیزی باقی نمانده است. ماندن او در ایران، به عنوان هدف خشم فزاینده عمومی اثر معکوس میداشت. تنها اختلافنظر ما، در زمینه زمان رفتن او بود».4 در هر صورت بعد از کنفرانس گوادلوپ آمریکا به این قطعیت رسید که ماندن شاه به مرحله سختی رسیده است و دیگر امکانپذیر نیست. در نهایت بعد از آنکه سران غرب در مورد خروج شاه از ایران به توافق رسیدند، طرح نخستوزیری بختیار و فرار شاه به چند دلیل کلید خورد.
آمریکا در تلاش بود با حمایت از میانهروها و تشکیل حکومت توسط آنان، همچنان روابط خود را مستحکم نماید. مطابق با این نظر، تحلیلگران آمریکا معتقد بودند «اگر یک حکومت جانشین ایجاد کنند که میانهرو، ثابت و مسئول باشد زندگی برای آنها آسانتر خواهد بود».
دلایل و دیدگاههای سفارت آمریکا در مورد خروج شاه
با مشخص شدن وضعیت بیثبات ایران و تحلیل واقعبینانه برخی از مأموران سفارت آمریکا، بهتدریج گزینه انتقال قدرت به گروههای دیگر از جمله نظامیان مطرح شد؛ اما این گزینه با شک و تردید و سؤالات فراوانی روبهرو بود و سفارت آمریکا را به این نتیجه رساند که در صورت ناکامی در این موضوع، خروج شاه محتمل است. مطابق با فرضیات تحلیلگران آمریکایی و اسناد بهجا مانده از آن «اگر حکومت نظامی نتواند جای خود را به یک راه حل سیاسی بدهد، قطعاً موج تروریسم بال خواهد گرفت و بیش از گذشته آمریکاییان را آماج قرار خواهد داد. به عبارت دیگر در صورتی که حکومت نظامی نتواند موقعیت را به دست گرفته امنیت داخلی را ایجاد کند، خروج شاه و خانوادهاش امری محتمل خواهد بود و به دنبال آن یک دوره نا آرامی داخلی چشمگیری فراخواهد رسید».5
علاوه بر این، سایر گزینههای مطرح همچون حفظ محمدرضا به عنوان شاه مشروطه همچون شاه سوئد نیز با شانس چندانی روبهرو نبود. بر اساس این طرح قرار بر این بود که قدرت شاه محدود شود؛ اما همچنان به عنوان شاه حکمرانی نماید. این طرح نیز در نهایت به دلیل مخالفت امام مبنی بر کنارهگیری کامل شاه از قدرت منتفی شد و با شکست مواجه گردید و موضوع خروج شاه از کشور را بار دیگر مورد توجه و تأکید قرار داد. بر این اساس آمریکا معتقد بود «ما باید با شاه و با مخالفان با انرژی هرچه بیشتر در راه تحقق نقشهای از قبیل "شورای معتمدان" یا چیزی شبیه به آن که نقش حداقل را برای شاه به عنوان یک سلطان مشروطه حفظ خواهد کرد حرکت کنیم. ما باید آماده باشیم که اگر نتوانیم برای شاه یک نقش "شاه سوئد" به دست آوریم، به سرعت از این موضع عقبنشینی کنیم و بدین ترتیب راه را برای خروج شاه آماده کنیم...».6تحلیلگران آمریکایی بر این باور بودند که با خروج شاه از کشور و حمایت آمریکا از این موضوع، منتقدان شاه و آمریکا که عمدتاً از گروههای سنتی و مذهبی بودند، با تغییر مواضع و دیدگاههای خود، نسبت به آمریکا خوشبین شده و از روابط دو جانبه در آینده استقبال خواهند نمود. آمریکا کاملاً بر این موضوع واقف بود که خروج شاه، دوستان آمریکا در منطقه را شوکه کرده و انتقادکنندگان از این کشور را خرسند خواهد ساخت. مطابق با این نظر شاید درباره این فرضیه برای ایالت متحده آمریکا یک گریزناپذیری وجود داشته باشد که مدت سه دهه از یک مرد پشتیبانی کرده و روزانه این پشتیبانی را به نحو شدیدی در جریان سه ماه گذشته تأکید کرده است و فوقالعاده دشوار باشد که وقتی که او به لجن میافتد ادعای پیروزی کند.7
آمریکا با خروج شاه به دنبال چه بود؟
گرچه فرار شاه از کشور امری محتمل و ضروری بود و تصمیم آمریکا مبنی بر خروج یا خارج نشدن شاه از کشور، تأثیر چندانی بر این موضوع نداشت؛ اما این کشور با توافق بر سر این موضوع، امیدوار بود زمینههای لازم را برای حفظ جایگاه سیاسی خود ایجاد نماید. بدین معنا که با حمایت از میانهروها و تشکیل حکومت توسط آنان، همچنان روابط خود را مستحکم نماید. مطابق با این نظر، تحلیلگران آمریکایی معتقد بودند «اگر یک حکومت جانشین ایجاد کنند که میانهرو، ثابت و مسئول باشد زندگی برای آنها آسانتر خواهد بود».8 از سویی بهزعم آمریکا، خروج شاه از کشور میتوانست خواسته اصلی امام را برآورده سازد. به گمان آنها این موضوع ضمن آنکه میتوانست باعث متقاعد و محدود شدن امام به راهحلهای موردنظر آمریکا گردد؛ زمینه امتیازگیری سیاسی برای آمریکا را نیز فراهم آورد. از این منظر آمریکا امیدوار بود با برطرف کردن مشکلات اساسی برخی از گروهها از جمله بازاریان، زمینه وساطت آنان با امام و پذیرش راههای مسالمتآمیز را فراهم آورد. «آنها (بازاریان) میدانند که آیتالله خمینی در پاریس در انتظار خروج شاه و حتی سقوط نظام شاهنشاهی و برقرار کردن جمهوری اسلامی به جای آن میباشد. آنها گفتند که چنانچه خواستههای اساسی آنها جامه عمل بپوشد، به پاریس خواهند رفت و آیتالله خمینی را برای رسیدن به یک راه حل متقاعد خواهند کرد...».9ویلیام سولیوان آخرین سفیر آمریکا در ایران نیز با اشاره به این موضوع، معتقد بود که آمریکا در موضوع خروج شاه از ایران، بر برنامههای امام و اهداف او توجه خاصی داشت. او بعدها در خاطرات خود در این رابطه گفت «تا این زمان اقدامات ما برای خروج شاه از ایران در جهت برنامههای آیتالله خمینی پیش میرفت. آیتالله خمینی برای خروج شاه از ایران پافشاری میکرد و از طرف وی و اطرافیانش هیچ تهدیدی هم علیه کشوری که او را پناه بدهد عنوان نمیشد. به این ترتیب ما فکر میکردیم که نه تنها با پناه دادن شاه مورد خشم و غضب واقع نخواهیم شد، بلکه برعکس تصور میکردیم چون موجبات خروج شاه را از ایران فراهم آوردهایم امتیازی بهدست خواهیم آورد».10
سخن نهایی
زمانی که سولیوان به کاخ شاه رفت تا به او بگوید باید ایران را ترک کند، تدابیر آمریکا برای حفظ شاه به پایان رسیده بود و از نظر آمریکا در آن شرایط گزینه بهتری وجود نداشت؛ زیرا بهزعم آمریکا، اصرار بیشتر بر حفظ قدرت شاه ممکن بود موجب پروبال گرفتن تروریسم و نفوذ سیاسی کمونیسم بر ایران شود. از این رو گرچه در آن شرایط، شاه چارهای جز ترک کشور نداشت؛ اما با قطع امید نهایی آمریکا، تصمیم سفارت نیز بر همین موضوع و خروج قطعی شاه تعلق گرفت.
22 بهمن 1357. رویارویی مردم مسلح با محافظین کمیته سابق مشترک ضدخرابکاری ساواک در حوالی میدان امام خمینی (سپه سابق)
پی نوشت:
1. علیرضا ازغندی، روابط خارجی ایران 1320-1357، تهران، نشر قومس، 1384، چاپ ششم، ص 438
2. عبدالرضا هوشنگ مهدوی، تاریخ روابط خارجی ایران از پایان جنگ دوم جهانی تا سقوط رژیم پهلوی، بیجا، بینا، 1319، ص 368.
3. ازغندی، همان، ص 426.
4. هایزر ص 306.
5. اسناد لانه جاسوسی آمریکا، دانشجویان پیرو خط امام، کتاب دوم، جلدهای سیزدهم تا بیست و دوم، تهران، مؤسسه مطالعات و پژوهشهای سیاسی، 1386، ص 22.
6.اسناد، همان، ص 66.
7. اسناد، همان، ص 67.
8. اسناد، ص 67.
9. اسناد ص 24.
10. ویلیام سولیوان، ماموریت در ایران (خاطرات سولیوان)، تهران، نشر هفته، 1361، چاپ سوم، ص 163.