به اعتقاد آمریکا شاه در اوج بحران سیاسی کشور، فقط دو راه برای انتخاب داشت: اول آنکه به عنوان یک شاه سلطنتی مطابق قانون اساسی با محدودیتهایی شدید در قدرت باقی بماند یا آنکه کنارهگیری کند و احتمالا موجب قبضه قدرت به دست نظامیان بشود. کاملا طبیعی و مشخص است که تمایل آمریکا و غرب تحقق گزینه اول و استفاده از میانهروها بود. جبهه ملی مهمترین این گروههای میانهرو بود.
بعد از استقرار حکومت پهلوی دوم و کودتای 28 مرداد 1332، مشروعیت این حکومت مورد چالش اساسی افراد و گروههای مختلف قرار گرفت و زیر سؤال رفت. بسیاری از این گروهها با گرایشها و اهداف متفاوت فکری و سیاسی به مخالفان اصلی رژیم تبدیل شدند و در قالب اقداماتی چون برگزاری میتینگهای سیاسی به اعتراض علیه سیاستهای رژیم پرداختند. جبهه ملی یکی از این گروهها بود که در اوج فعالیتهای سیاسی، بهرغم دفاع از قانون اساسی، به مخالفت با شاه و رژیم پرداخت. بااینحال، این گروه و رهبران آن از نظر آمریکا، مخالفانی میانهرو بهشمار میآمدند که امکان سازش با آنها بیش از سایر گروهها فراهم بود. دیدگاه آمریکا در خصوص جبهه ملی را میتوان در اسناد جاسوسی بهجامانده از این کشور نیز به خوبی مشاهده نمود که در ادامه به تشریح کامل آن پرداخته شده است.
جبهه ملی، رهبران و اهداف آن
جبهه ملی یکی از مهمترین جریانهای سیاسی در ایران است که با عنوان ملیگرایی تشکیل گردید. این جنبش برای اولین بار توسط گروهی از ملیگرایان به رهبری دکتر مصدق در اعتراض به انتخابات دوره شانزدهم مجلس شورای ملی تشکیل شد. «انتخابات دوره شانزدهم مجلس شورای ملی مانند ادوار گذشته جریان داشت؛ بدین معنی که طبق معمول طبقه حاکمه با بندو بستها و نفوذی که در دستگاه دولت داشت نمایندگان خود را به نام نمایندگان مردم ایران انتخاب کرد و به مجلس فرستاد. روز جمعه ۲۲ مهر ۱۳۲۸ دکتر مصدق به اتفاق جمعی به دربار رفته و تحصن اختیار کرد.»1
در این تحصن، نوزده نفر از جمله کریم سنجابی، حسین مکی، مظفر بقائی، علی شایگان و... حضور داشتند که در ائتلاف با یکدیگر، جبهه ملی را شکل دادند. جبهه ملی در طول حیات سیاسی خود در آن دوره، بارها به فعالیت علیه رژیم پرداخت؛ چنانکه رهبران آن برای اجتماعات گوناگون مردم سخنرانیها و خطابههای شدیداللحن ضد دولتی ترتیب دادند و از «اصلاحات مهمی همچون انحلال ساواک، برگزاری انتخابات آزاد مجلس و استقلال سیاسی بیشتر از شرق و غرب حمایت نمودند».2 این گروه درصدد بود با وادار کردن شاه به اصلاحات لازم در چهارچوب نظام موجود، به اهداف مورد نظر خود دست یابد. به عبارتی میتوان گرایش سیاسی این جبهه را در مخالفت با شاه در چهارچوب قانون اساسی معرفی نمود؛ هرچند این گرایش در آستانه پیروزی انقلاب تا حدودی تغییر یافت.
مخالفت جبهه ملی با شاه
به طور کلی رژیم شاه و نهادهای اطلاعاتی و امنیتی آن، تمام اقدامات اعتراضی مخالفان را با دقت تحت کنترل داشتند و با شدت و خشونت تمام سرکوب میکردند. ساواک هرگونه فعالیت سیاسی را با سوءظن مینگریست. نه فقط کمونیستها و مذهبیها، بلکه لیبرالها و سوسیالدمکراتها و بازماندگان جبهه ملی سابق هم از تعقیب و آزار ساواک در امان نبودند.3 البته شکل مخالفتها و اعتراضهای گروهها بر حسب گرایشهای سیاسی آنان متفاوت و با فراز و نشیبهایی همراه بود؛ چنانکه جبهه ملی با برگزاری میتینگهای سیاسی و نفوذ در برخی از قشرهای خاص جامعه همچون دانشجویان به مخالفت و اعتراض میپرداخت. به عبارتی شکل اعتراضهای این گروه بر خلاف سایر گروهها تا اواسط دهه 1350 چندان آشکار و علنی نبود.
سولیوان، پیرامون این موضوع در خاطرات خود آورده است: «در اواخر بهار که ما مشغول تهیه مقدمات مسافرت بودیم تحولات تازهای در تهران روی داد و صداهای مخالف از گروههای سیاسی و شخصیتهایی که تا آن زمان فعالیت علنی نداشتند به گوش رسید. این مخالفان سیاسی رژیم بیشتر بقایای جبهه ملی دکتر مصدق بودند که غالبا در کشورهای غربی تحصیل کرده و خودشان را به مفهوم غربی کلمه "لیبرال" میدانستند».4 گذشته از این، جبهه ملی و رهبران آن تأکید زیادی بر دوری کردن از روشهای خشونتآمیز داشتند و با محکوم کردن آن، خواستار اعتراض آرام و عاری از هرگونه خشونت بودند؛ چنانکه طی تظاهرات گوناگون، «رهبر جبهه ملی، سنجابی، برای چندمین بار خشونت را محکوم کرد و تقاضای حمایت از قانون اساسی را کرد».5 اتخاذ این رویکرد و روش مبارزاتی باعث شده بود در اوج اعتراضات مردمی، حامیان غربی شاه بهخصوص آمریکا، به جبهه ملی به عنوان بهترین گزینه سازش و مذاکره نگاه کنند. حتی شاه، که بعد از کودتای 28 مرداد، مصدق و هواداران او را یکی از مهمترین دشمنان خود میدانست، امیدوار بود در ائتلاف با برخی از رهبران این حزب، خود و رژیم را حفظ نماید.
امید شاه و آمریکا به سازش با جبهه ملی
دستگاههای اطلاعاتی آمریکا از جایگاه جبهه ملی در میان مردم بهخوبی آگاه بودند. دولت آمریکا در این زمان برای جمعآوری اطلاعات درباره اوضاع ایران از جمله فعالیت احزاب و گروههای سیاسی و تأثیر اقدامات آنان بر منافع آمریکا جدیت فراوان از خود نشان میداد. آمریکاییها از طریق سازمان سیا برای جمعآوری اطلاعات از احزاب و گروههای سیاسی دست بهکار شده بودند. سازمان سیا حداقل چهار مأمور مزدبگیر در جبهه ملی داشت.6 این کشور امیدوار بود از طریق سازش با رهبران میانهرو، بتواند زمینه مصالحه میان رژیم و مردم را ایجاد نماید؛ چرا که میانهروها با رویکرد سازشطلبانه بهترین گزینه جهت مقابله با نفوذ کمونیسم و شوروی بودند و جایگاه آنان در میان مردم نیز تا حدودی مثبت و محکم بود.
به عبارتی به اعتقاد آمریکا، شاه در اوج بحران سیاسی کشور، فقط دو راه برای انتخاب داشت: اول آنکه به عنوان یک شاه سلطنتی مطابق قانون اساسی با محدودیتهایی شدید در قدرت باقی بماند. این بدان معنا بود که به ترکیبی از سیاستمداران لیبرال اجازه داده شود که در کشور حکومت کنند یا آنکه کنارهگیری کند که در این حالت، احتمالا موجب قبضه قدرت به دست نظامیان میشود.7 کاملا طبیعی و مشخص است که تمایل آمریکا و غرب تحقق گزینه اول و استفاده از میانهروها بود. علاوه بر آمریکا، شاه نیز به جبهه ملی به عنوان بهترین گزینه جهت همکاری و نجات خود مینگریست. شاه معتقد بود که میتواند با جبهه ملی در مورد تشکیل یک سلطنت مبتنی بر قانون اساسی مذاکره کند، ولی با امام خمینی هرگز.8
بر این اساس تلاشها برای ارتباطگیری و مذاکره با اعضای جبهه ملی در اواسط سال 1357 آغاز شد، اما این تلاشها نتیجه موردنظر آمریکا را به دنبال نداشت و در نهایت به دیدار با کسانی چون کریم سنجابی و توافق با شاپور بختیار منجر شد. جان استمپل، مأمور سیاسی سفارت آمریکا، در مورخ 4 مهر 1357 گزارش میدهد که مقرر است با هماهنگی مک گافی، کنسول ایالات متحده، با یکی از شخصیتهای جبهه ملی ملاقات نماید. وقتی که وی در وعدهگاه حاضر گردید با شخص ملاقاتشونده، که شاپور بختیار بود، آشنا شد. بختیار در این ملاقات گفت: «مهم است تماسهایی با آمریکاییها داشته باشیم... جبهه ملی با هر سازمانی بهجز کمونیستها و فراماسونرها همکاری میکند».9
البته بعد از این توافق، جبهه ملی، شاپور بختیار را از حزب اخراج نمود و تصمیم خودسرانه او در پذیرش پست نخستوزیری را مورد انتقاد قرار داد. در حین همین مذاکرات، برخی از اعضای جبهه ملی که در زندان بهسر میبردند، آزاد شدند و این شایعه بر سر زبانها افتاد که آزادی این افراد از جمله کریم سنجابی، نتیجه معامله بر سر ائتلاف پیشنهادی کابینه بوده است، اما بعدها این خبر تکذیب شد؛ چرا که برخی از رهبران جبهه ملی پیش از آن، در دیدار با امام خمینی، با انتشار بیانیههایی پایان رژیم سلطنتی را اعلام نموده و آن را ناقض مداوم قوانین اساسی معرفی کرده بودند. البته برخی از اعضای جبهه ملی با رویه اتخاذی حزب مخالف بودند و آن را مورد انتقاد قرار دادند؛ چنانکه متیندفتری جبهه ملی را به خاطر انحراف از آرمانهای دمکراتیک و وابستگی آن به عقاید مرتبط با «حکومت روحانیون» به جای «عقاید دمکراتیک» مورد حمله قرار داد.10 هرچند در کنار این سیاست، برخی دیگر از اعضای کلیدی جبهه ملی با خوشبینی و اعتماد به آمریکا، به مذاکره با این کشور پرداختند و امیدوار بودند از این طریق بتوانند حکومت مورد نظر خود در ایران را استقرار نمایند، این انتظار محقق نشد و با بحرانی شدن اوضاع سیاسی کشور، کنترل آن از دست شاه و آمریکا خارج گردید و تمام گزینههای پیشنهادی سیا و آمریکا با شکست مواجه شد.
سخن نهایی
رهبران جبهه ملی در آستانه پیروزی انقلاب اسلامی، ضمن اتخاذ رویکردهای متفاوت دربرابر شاه و اصل سلطنت، در نهایت با مردم و امام خمینی ائتلاف نمودند. بااینحال بعدها نگاه خاص و غیرواقعبینانه این حزب نسبت به آمریکا و غرب باعث بروز اختلافاتی میان آنان و مردم گردید. جبهه ملی تأکید داشت که تنها با تشکیل حکومت مورد نظر آنها، حکومت مردمی و دموکراتیک ایجاد خواهد شد، اما این پروژه راه به جایی نبرد و خیلی زود به دلیل اختلاف میان اعضای جبهه ملی و عدم وحدت آنان در تصمیمگیری درباره اصل حکومت شاهنشاهی و نیز مذاکره با آمریکا شکست خورد؛ چرا که برخی از رهبران جبهه ملی درصدد بودند به هر طریقی توجه ایالات متحده را به خود جلب نمایند و برخی از آنان مستأصل از تصمیمی مطمئن و درست بودند. در مقابل، آمریکا نیز توجه ویژهای به اعضای جبهه ملی و نقش آنان در حکومت آینده ایران داشت، اما نتوانست از آنان در جهت خواستههای خود استفاده نماید و در نهایت جریان مذهبی، که اکثر مردم بدان احساس تعلق خاطر داشتند، به رهبری امام خمینی پیروز شد.
پی نوشت:
1. مصطفی فاتح، پنجاه سال نفت ایران، تهران، کاوش، بیتا، صص 403- 404.
2. جان.دی استمپل، درون انقلاب اسلامی، ترجمه منوچهر شجاعی، تهران، رسا، 1377، ص 79.
3. رابرت هایزر، خاطرات ژنرال هایزر، مأموریت در تهران، تهران، ترجمه علیاکبر عبدالرشیدی، اطلاعات، 1365، ص 70.
4. ویلیام سولیوان، ماموریت در ایران (خاطرات سولیوان)، تهران، نشر هفته، 1361، چ سوم، ص 101.
5. اسناد لانه جاسوسی آمریکا، دانشجویان پیروز خط امام، کتاب دوم، ج 13 تا 22، مؤسسه مطالعات و پژوهشهای سیاسی، 1386، ص 8.
6. احمدرضا روزبهانی، «روابط جبهه ملی و آمریکا در دوره پهلوی (1357-1324)»، فصلنامه مطالعات تاریخی، سال نهم، ش 38 (پاییز 1391)، ص 149.
7. اسناد لانه جاسوسی آمریکا، همان، ص 12.
8. همان، ص 53.
9. احمدرضا روزبهانی، همان، ص 149.
10. اسناد لانه جاسوسی آمریکا، همان، ص 122.