سالهای پرالتهاب
دهه 1320 در تاریخ معاصر ایران از جهات بسیاری حائز اهمیت است. آغاز آن با اشغال ایران و تبعید رضاشاه شروع شد. در میانه آن گروهها و احزاب فکری و سیاسی، ایران را به جولانگاه و کارزار عقیدتی و اجتماعی خود بدل کردند. انتهای آن نیز با زمینهسازی جنبشهای اجتماعی به پایان رسید. در این سالها بحثهای فکری و عقیدتی در قالب نشر کتاب، مجله و روزنامه به حوزه عمومی راه پیدا کرد.1 به عبارت دیگر سالهای مورد نظر دروازه ورود مباحثات فکری و عقیدتی به میان مردم بود. در آن وضعیت جریان چپ2 با شدت زیادی درصدد یارگیری اجتماعی برآمد. در چنین شرایطی جریانهای رقیب خاصه جریان اسلامی به مقابله فرهنگی و اجتماعی با این جریان برخاست.
تقابل با مادیگری و جریان چپ
جریان چپ گروههای مختلف ــ جریان اسلامی و جریان روشنفکری ــ را علیه خود دید. دغدغه، مبانی و استدلال هر یک از جریانهای مورد نظر در تقابل با مادیگرایی و جریان چپ متفاوت بود. درحالیکه جریان اسلامی درصدد دفاع از تعالیم اسلام و ترسیم توانایی و قابلیت دین در دنیای جدید بود. جریان روشنفکری دیدی حداقلی به دین داشت و در این معرکه عقیدهها صرفا درصدد تبیینی از دین بود که با علم جدید سازگار باشد. به عبارت دیگر جریان اسلامی فقط از موضوع دفاع سخن نمیگفت، بلکه با مطرح کردن اسلام سیاسی، رویکردی تمدنی به دین داشت، اما جریان روشنفکری خاصه روشنفکران مذهبی لیبرال صرفا بر عدم تضاد دین و علم جدید تأکید داشتند و مسئله مورد نظر را یگانه بحران وقت تشخیص دادند. یکی از مصادق بارز تأملات جریان اسلامی کتاب «اصول فلسفه و روش رئالیسم» اثر علامه طباطبائی با شرح و توضیح شهید مرتضی مطهری است. این کتاب در پنج جلد و در فواصل زمانی نیمه 1320 تا سال 1350 منتشر شده است. در سوی دیگر مانیفست جریان روشنفکری لیبرال مسلمان در مواجهه با شرایط پیشآمده کتاب «راه طیشده» مهندس مهدی بازرگان بود که در سال 1326 اولین چاپ آن منتشر شد.
مرزبندی فکری
اگرچه نقدهای تند جریان چپ به آموزههای اسلام و یارگیری اجتماعی حزب توده به عنوان جریان اجتماعی این اندیشه برای نیروهای رقیب سخت بود، این وضعیت مانع از آن نشد جریان اسلامی در مقابل جریان روشنفکری مرزبندی و تفکیک رأی خود را نمایان نسازد. به عبارت دیگر جریان اسلامی بیشتر و دقیقتر بر تفاوت دیدگاه خود با جریان روشنفکری تأکید داشت. بر همین اساس نیز کوچکترین انحراف و زاویهای از تعالیم اسلام را رصد میکرد و در صورت نیاز پاسخ درخور میداد.
راه طیشده
کتاب «راه طیشده» تفصیل و توسعه چهار جلسه سخنرانی مهندس مهدی بازرگان است که به دعوت انجمن اسلامی دانشجویان در آذرماه 1326 در مسجد سپهسالار (مدرسه عالی شهید مطهری) ایراد شده است.3 مهندس بازرگان در این کتاب مسئله را با پاسخ آغاز میکند. پاسخ دو گروه دینداران و متجددان به این پرسش که وضع دینداری چگونه است و بشر تا چه حد به راه انبیا اعتقاد پیدا کرده است؟ وی که منبع سخن خود را مشخص نمیکند، صریح و قاطع از جانب هر دو گروه پاسخ را منفی دانسته و تصریح کرده است: روند روزگار از نظر هر دو گروه به سمت فاصله از دینداری و تعالیم انبیا پیش میرود.4 با وجود این بازرگان اذعان دارد که هر دو گروه اشتباه میکنند.
راه علم راه انبیا
در پندار مهدی بازرگان «بشر در روز اول در راهی جز راه انبیا پیش نرفته است. اتفاقا مادیون علمی در جادهای افتادهاند که سرمنزل آن خدا و آخرت و دین است».5 به گمان بازرگان شاید آنها (مادیون علمی) نسبت به بسیاری از مقدسان به درک حقیقت مبدأ و معاد نزدیکتر باشند.6 او خاطرنشان کرده است: «بشر در سیر تکامل خود راهی جز راه انبیا را نپیموده است و روز به روز به مقصد آنها نزدیکتر میشود».7 نتیجهای که مهندس بازرگان از خلال بحثهای خود در این کتاب میگیرد آن است که «بشر روی دانش و کوشش و به پای خود راه سعادت در زندگی را یافته است و این راه سعادت تصادفا همان است که انبیا نشان داده بودند».8
قوانین فیزیک برای اثبات توحید
بازرگان با مطرح کردن قانون لاوازیه یا اصل بقای ماده، اصل اول ترمودینامیک یا اصل بقای انرژی در پی ایجاد نوعی هماهنگی بین آیات قرآن و این اصول علمی بود.9 او ادامه داده است: هر قدر به عقب در گذشته و به جلو در آینده برویم، انسان با انصاف را ناگزیر به قول خالق میکشاند.10 به عبارت دیگر بشر همان راه الهی انبیا را رفته است. 11
مطهری در تقابل با بازرگان
بعد از انتشار کتاب بازرگان و با تجدید چاپ گسترده آن توسط جریانهای التقاطی در سالهای بعد، شهید مطهری در مقدمه خود بر جلد پنجم کتاب «اصول فلسفه و روش رئالیسم» در تابستان 1350، اندیشه بازرگان در «راه طیشده» را مورد هجمه قرار داد و نقد کرد. این مقدمه گرچه کوتاه اما شفاف و صریح است.
از دیدگاه مطهری در عصر ما مخالفت با تفکر در مسائل ماوراءالطبیعی رنگ جدیدی ـ فلسفه حسی ــ به خود گرفته است. او معتقد است از وقتی در اروپا روش حسی و تجربی در شناخت طبیعت بر روش قیاسی پیروز شد، این فکر ایجاد شد که روش قیاسی و استدلالی در هیچ جا اعتبار ندارد و تنها فلسفه قابل اعتماد فلسفه حسی است. نتیجه چنین وضعیتی کنار رفتن الهیات بود.
سلطه پوزیتیویسم
از دیدگاه مطهری در عصر ما مخالفت با تفکر در مسائل ماوراءالطبیعی رنگ جدیدی ــ فلسفه حسی ــ به خود گرفته است.12 او معتقد است از وقتی در اروپا روش حسی و تجربی در شناخت طبیعت بر روش قیاسی پیروز شد، این فکر ایجاد شد که روش قیاسی و استدلالی در هیچ جا اعتبار ندارد و تنها فلسفه قابل اعتماد فلسفه حسی است. نتیجه چنین وضعیتی کنار رفتن الهیات بود. به عبارت دیگر پوزیتیویسم معرفتی بر معرفتشناسی سلطه پیدا کرد. مطهری نگاه بازرگان به دین و قرآن را متأثر از چنین وضعیتی میدید.
دشواری فهم فلسفی
از دیدگاه شهید مطهری موفقیتهای پیدرپی روش حسی در شناخت طبیعت، در کنار سابقه پیشین موج مخالفت با هرگونه تفکر و تعمق از طرف اهل حدیث و دشواری مسائل فلسفی از جانب سوم، گروهی از نویسندگان اسلامی را به هیجان آورد تا نظریه تلفیقی ارائه کنند که الهیات قابل تحقیق است، ولی در الهیات نیز منحصرا لازم است از روش حسی و تجربی که برای شناخت طبیعت مورد استفاده قرار میگیرد استفاده کرد.13مطهری معتقد است که ذهن به مفاهیم طبیعی خو گرفته و پرداخت به امور ماورائی با این مفاهیم سخت و رهزن است.14 به عبارت دیگر در این فراز، شهید مطهری از اساس پرداخت بازرگان به قرآن با زبان علم را محکوم کرده است.
توجه نقطهای و سطحی به آیات قرآن
شهید مطهری در مقدمه خود بر جلد پنجم کتاب «اصول فلسفه و روش رئالیسم» خاطرنشان کرده است که عوامل فوق باعث شد عدهای بر این باور شوند که از نظر قرآن تنها را شناخت خداوند مطالعه در طبیعت و مخلوقات با استفاده از روش حسی است و راهی غیر از این بیهوده است؛ زیرا قرآن در سراسر آیات خود در کمال صراحت بشر را به مطالعه در مظاهر طبیعت، که جز با روش حسی میسر نیست، دعوت کرده و کلید رمز مبدأ و معاد را همین نوع مطالعه دانسته است.15 از منظر شهید مطهری قرآن «به مطالعه حسی طبیعت دعوت میکند، اما آیا این را کافی میداند؟ اما آیات قرآن همه دعوت به تدبر در طبیعت نیست. چگونه از راه طبیعتشناسی میتوان به فهم آنها نایل شد؟»
نوحنبلیگری در لباس لیبرالیسم
شهید مطهری در ادامه، اصطلاحی برای توصیف تأملات مهدی بازرگان در «راه طیشده» و اساسا جریانی که درصدد تبیین علمی از قرآن برآمدهاند عنوان میکند که بسیار هولناک است. وی معتقد است در دوران معاصر این نوع نگاه به قرآن و دین را امثال فرید وجدی و سیدابوالحسن ندوی در ممالک اسلامی باب کردند. در دیدگاه شهید مطهری، این اندیشه نوعی رجعت حنبلیگری است، ولی به صورت مدرن و امروزی و پیوندخورده با فلسفه حسی غربی.16 به عبارت دیگر در منظر مطهری برخلاف مشهور این جریان، نواندیش نیست، بلکه نوعی ارتجاع بهشمار میآید.
نقدی دیگر
شهید مطهری خاطرنشان کرده است که مطالعه طبیعت ما را تا مرز ماوراءالطبیعت رهبری میکند، ولی به فراتر از آن راهی ندارد.17 در دیدگاه وی، علم کمک فراوانی به توحید و خداشناسی نموده است. اما علم فقط میتواند ثابت کند پدیدهای مستقل و ثابت نیست و در سلسله علت و معلولی تا بینهایت ادامه دارد.18 همچنین اینکه طبیعت در همه جا یکسان عمل میکند به وجود خداوند دلالتی ندارد.19در ادامه، شهید این سخن بازرگان را که پیامبران آمدند تا مردم را به طبیعت دعوت کنند و اعتقاد به خدایان و ارواح و شیطان را از بین ببرند به سخره گرفته است. وی میپرسد: آیا این جز سپر انداختن در مقابل مادیین است؟20 در نظر شهید مطهری علت و معلوم فلسفی به خداوند ختم میشود، اما علت و معلوم علمی خیر.21 در ادامه، مطهری روش بازرگان در کتاب «راه طیشده» را که واگذار کردن پرسش از خداوند و حواله دادن آن به عرصه فراطبیعی و عدم موضوعیت آن است، همان روش حنابله سابق میداند که سؤال و پرسش را بدعت میدانستند و آن را بلاموضوع عنوان میکردند. وی حتی پا را فراتر گذاشته و خاطرنشان کرده است: اینها روی حنابله را هم سفید کردهاند.22
نتیجه
شهید مطهری و مهندس بازرگان اگرچه در دفاع از تعالیم قرآن و مبارزه با جریان موسوم به چپ دغدغههای مشترکی داشتند، دیدگاههای این دو درباره دین و قرآن بسیار متفاوت بود. بازرگان با ترازوی علم تجربی به سوی قرآن رفت و درصدد بود تفسیر متناسب با علم تجربی از قرآن ارائه کند و برای اثبات حقانیت دین علم را به استخدام درآورد، اما شهید مطهری اساسا به چنین مقولهای قائل نبود.
مطهری علمباوران جدید را حنبلیان جدید مینامید و معتقد بود که آنها بر خلاف ادعایی که دارند همان شعار «همین است و جز این نیست» را فریاد میزنند. در ادامه فرایندهای اجتماعی و سیاسی نشان داد که شهید مطهری شناخت خوبی نسبت به این جریان داشت. بازرگان علمباور اسوه مجاهدین خلق شد تا جزوه «راه انبیا راه بشر» این سازمان از روی کتاب «راه طیشده» او نوشته شود و مطهری قربانی جهل نوحنبلبان فرقان شد.
پی نوشت:
1. بدیهی است در اینجا حوزه عمومی و اجتماعی به معنای نسبی آن مورد نظر است.
2. «مادیگراها»، «مادیون»، اصطلاح مرسوم برای این جریان فکری و «تودهای» عنوانی دیگر برای نیروها و جریان سیاسی پیرو این اندیشه بود. آنها دین را عنصری پوسیده و خرافی قلمداد میکردند که در دنیای جدید جز در جهت مقاصد استبدادی و استعماری کارکردی ندارد. تسط آنها بر محیطهای علمی و رسانهای چنان بود که بازرگان اظهار کرده است: از ترس مادیون جرئت نمیکنم اسم ذیروح را بیاورم: رک: مهدی بازرگان، راه طیشده، تهران، شرکت انتشار، 1338، ص 213.
3. انجمن اسلامی سال بعد این مجموعه را در قالب یک کتاب منتشر کرد. سال 1334 کانون معرفت با اضافاتی مجدد کتاب مورد نظر را به طبع رسانید. سرانجام در سال 1338 شرکت انتشار این اثر را در قالب فصلبندی و عنوانبندی جدیدی منتشر کرد.
4. مهدی بازرگان، مجموعه آثار، ج 1، تهران، بنیاد فرهنگی بازرگان، 1377، ص 17.
5. همان، ص 20.
6. همانجا.
7. همانجا.
8. مهدی بازرگان، راه طیشده، همان، ص 124.
9. همان، ص 196 به بعد.
10. همان، ص 212.
11. چنین نگاهی اگرچه علم را در فهم قرآن و تعالیم اسلام به استخدام میگیرد، تعالیم قرآن را به فرمولهای علوم دقیقه و علوم طبیعی تقلیل میدهد. از طرف دیگر هر مسئله فراطبیعی موضوعیت خود را از دست میدهد؛ چراکه در حیطه علم قابل سنجش نیست. در ادامه این جریان نیز تعمق و تفکر در ماوراء طبیعت نیز اهمیت خود را از دست میدهد و آنچه مهم است طبیعت و فلسفه حسی است.
12. محمدحسین طباطبائی، اصول فلسفه و روش رئالیسم، ج 5، مقدمه و پاورقی مرتضی مطهری، تهران، صدرا، 1358، صص 24-25.
13. همان، ص 25.
14. همان، ص 35.
15. همان، ص 26.
16. همانجا.
17. همان، ص 27.
18. همان، ص 30.
19. همان، ص 31.
20. همان، ص 32.
21. همانجا.
22. همان، ص 34.