قطعا نمیتوان نقش پررنگ شریعتی در مبارزه با حکومت پهلوی و از آن سو استقبال جامعه از اندیشه او را مورد انکار قرار داد. با همه این احوال انتقادات زیادی نیز به شریعتی وارد شده است. از جمله منتقدین او استاد مطهری است. مطلب حاضر انتقادات وی را به بحث میگذارد.
پیروزی انقلاب اسلامی ایران در سال 57 مانند سایر انقلابها معلول عوامل متعددی بود. رهبری، بسیج مردمی و ایدئولوژی عوامل سه گانهای هستند که در فرآیند پیروزی هر نهضت ملموس هستند؛ اما معمولا عامل چهارمی هست که مغفول باقی میماند و آن هم نقش و جایگاه نیروهایی است که در مقام تبیین و تشریح یک ایدئولوژی خاص برمیآیند.
در انقلاب ایران افرادی همچون دکتر شریعتی و مرحوم مطهری این نقش را ایفا کردند و سره و ناسره ایدئولوژی اسلامی را برحسب زاویه خاص نگاه خود تشریح میکردند. خطبههای انقلابی شهید مطهری و شریعتی نقش بارزی در تهییج مردمی ایفا میکرد؛ به ویژه اینکه هر دو مجهز به یک ابزار ویژه یعنی «رسانه منبر» و «رسانه تریبون» بودند و از جایگاه حسینیه ارشاد ایدئولوژی اسلامی را تبیین میکردند.
از سوی دیگر وجه تشابه هر دو این بود که علاوه بر خطبه و سخنرانی، نوشتار را نیز به عنوان راهکار دیگر تبیین ایدئولوژی اسلامی مدنظر قرار داده بودند و شاید مهمترین اختلافات دو برداشت از اسلام نیز در همین مقوله بروز میکرد. در این میان اما تناقضات در مورد شریعتی و زاویه نگاه وی متعدد است و این مسئله را حتی میتوان از القابی که برای وی در نظر گرفته میشود نیز تشخیص داد: ایدئولوگ انقلاب و جامعه شناس دین نمونههایی از این تناقضات است.
در این میان مرحوم مطهری در مقام یک اسلام شناس و متفکر نسبت به زاویه نگاه دکتر شریعتی به ویژه در مسائل مربوط به اسلام شناسی و مباحث مطرح شده از سوی وی در حسینیه ارشاد ایراداتی داشت که این مقاله تلاش میکند بخشی از آنها را بررسی کند.
اسلام شناسی شریعتی
شریعتی فردی تحصیلکرده غرب بود و بدیهی است که شاکله فکری وی را متفکران غربی و آراء و نظرات آنها تشکیل دهد. در سراسر آثار شریعتی صحبت از افرادی همچون فرانتس فانون، مارکس، هگل، ژان پل سارتر، لوئی ماسینیون و ... است؛ یعنی دقیقاً افرادی که مرحوم شریعتی در مدت اقامت حدوداً 5 ساله خود در کشور فرانسه با آنها آشنا شده بود. جامعهشناسی دیالکتیکی نومارکسیستی ژرژ گوروویچ یا اگزیستانسیالیسم متفکری چون ژان پل سارتر، همچنین قرائت و نوع نگاه لویی ماسینیون نسبت به عرفای مسلمان در قرون وسطی در کنار رهیافت روانکاوانه فرانتس فانون به جنبشهای انقلابی در کشورهای جهان سوم برای فردی چون دکتر شریعتی جاذبه داشت. در همین راستا بود که وی به ترجمه برخی آثار این متفکران پرداخت و البته خود، اینها را متناقض نمیدید و معتقد بود همگی در نهایت در خدمت بازسازی روح اصیل شرقی هستند.1
در زمینه اسلام شناسی اما، جایگاه دکتر شریعتی تا حدودی متفاوت است؛ یعنی به همان نسبت که وی در غرب شناسی در بستر زمانه خود دارای تبحر بود به همان میزان در اندیشه اسلامی کمتر صاحب نظر بود و به عبارت بهتر زمان چندانی را صرف مطالعات اسلامی نکرده بود و تخصص چندانی نیز در این زمینه نداشت.
مرحوم شریعتی گرچه در جامعهشناسی از محضر متخصصین و آگاهان امر بهره برده بود، اما در زمینه اسلامی و مطالعات دینی، صبغه چندانی جز اینکه در خانوادهای مذهبی رشد و نمو یافته بود نداشت. وی در برابر تحصیلات آکادمیک جامعهشناسی، هیچ گاه تحصیلات آکادمیکی در حوزه دین اسلام نداشت. همین امر موجب مخالفت برخی با افکار و نظریات او در زمینه اسلامشناسی و فلسفه اسلامی شد و این افراد درک و برداشت وی را از منابع اساسی اسلامی نظیر «فقه» و «تفسیر» کافی نمیدانستند.2
نکته پایانی در باب اسلام شناسی مرحوم شریعتی، تلفیق اسلام با مارکسیسم بود که سبب برخی تناقضات ساختاری در اندیشه وی شده بود. شریعتی مارکسیسم را قبول نداشت اما از سوی دیگر بیشتر به کارکرد اجتماعی دین نظر داشت و معتقد بود دین میتواند در جهت تهییج مردم در راستای حرکت انقلابی به کار آید. بنابراین در تحلیل نهایی، توجه او به دین به طور عام و اسلام به طور خاص، به عنوان یک ایدئولوژی انقلابی بود که بتواند توده مردم را به حرکت درآورد. استفاده از نظریات مارکسیستی موجب شد تا اسلام را متنی قابل تفسیر ببیند.
انتقادات مرحوم مطهری به دکتر شریعتی
استاد مطهری دلیل عمده انتقاداتی را که به نوشتهها و دیدگاههای شریعتی وارد میشد در چند محور میدانست: 1-عدم انسجام اندیشهای و همچنین عدم حاکمیت رویکرد علمی و جامعه شناسی بر اندیشههای وی 2-عدم وجود عمق معرفتی در مباحث اسلامی. از سوی دیگر البته جانب انصاف نیز در نگاه مرحوم مطهری به شریعتی همواره رعایت میشد:
معتقدیم نسبتهایی از قبیل شیعه گری و وهابیگری به او بی اساس است و او در هیچ یک از مسائل اصولی اسلام از توحید گرفته تا نبوت و معاد و عدل و امامت، گرایش غیر اسلامی نداشته است. ولی نظر به اینکه تحصیلات عالیه و فرهنگ او غربی بود و هنوز فرصت و مجال کافی نیافته بود در معارف اسلامی مطالعه وافی داشته باشد تا آنجا که گاهی از مسلّمات قرآن و سنت و معارف و فقه اسلامی بیخبر میماندـ هر چند با کوشش زیاد به تدریج بر اطلاعات خود در این زمینه افزود ـ در مسائل اسلامی حتی در مسائل اصولی دچار اشتباهات فراوان گردیده است... 3
گرایش مذهبی-غربی شریعتی، موجب ایجاد تناقضی رمزآلود در تفکر اسلامی او شده بود؛ رویکردی که از نظر مطهری در استفاده از نظریات مارکسیستی و اندیشههای طبقاتی کارل مارکس، در آثاری چون «مذهب علیه مذهب» و یا «تحلیل زیارت وارث» و همچنین «داستان هابیل و قابیل» در کتابچه «حسین وارث آدم» نمود پیدا کرد.
البته نباید تصور کرد، اندیشه شریعتی در این باره پر از ایراد بوده است. شاید سخنان حضرت آیت الله خامنهای در این زمینه بهتر بتواند این مسئله را روشن کند:
مرحوم شریعتی مهمترین کارش این بود که تفکر و اندیشه اسلامی را در سطح جوانان به صورت بسیار وسیعی مطرح کرد اما آن عمق فکری گرایش به اسلام که انتظار دارد انسان و یک عده گرویده به تفکر اسلامی، در قلمرو کارهای وی به شکل شایانی وجود ندارد، یعنی در بسیاری از موارد آن تفکر مذهبی که پخش میشد یک تفکر عمیقی نبود، یعنی یک ایمان قوی در مستمع به وجود نمیآورد، اما در بعضی از موارد یک تفکر عمیقی به وجود میآورد و در بسیاری از موارد هم حداقل این بود که زمینهای برای تعقیب تفکرات اسلامی و علاقه به فهم اسلامی در افراد زنده میشد و بعد از آن کار به روی مسائل اسلامی شروع میشد.4
بنابراین کانون انتقادات مرحوم مطهری نسبت به شاکله اندیشه شریعتی به مفهوم اسلام شناسی مرحوم شریعتی بازمیگردد و ریشه این انتقادات هم از نگاه مرحوم مطهری، اسلام شناسی ناقص شریعتی است، برای مثال پس از انتشار کتاب «اسلام شناسی» دکتر شریعتی، مرحوم مطهری در نقدی نسبت به آن نوشت: «این جزوه مانند غالب نوشتههای نویسنده از نظر ادبی و هنری اعلی است و از نظر علمی متوسّط است و از نظر فلسفی کمتر از متوسّط و از نظر دینی و اسلامی صفر است.»5
التقاط اسلام و مارکسیسم زاویه دیگری برای انتقاد مرحوم مطهری از شریعتی فراهم میکرد. همچنان که اشاره شد آنجا که مرحوم دکتر شریعتی مذهب و دین را در حد یک روبنا فرو میکاست اندیشهاش بسیار به اندیشه مارکسیسم نزدیک میشد و تفسیر اسلامی را در قالب مارکسیسم ارائه میکرد. همین امر در نهایت سبب میشد که اسلام شناسی وی از بستر اصلی خود خارج شود و تبدیل به یک مبحث روتین اجتماعی شود. مرحوم مطهری دقیقا همین زاویه نگاه را مورد نقد قرار داده بود.
مفاهیمی مانند «مذهب علیه مذهب»، یا تحلیل «زیارت وارث» و «داستان هابیل و قابیل» در کتابچه «حسین وارث آدم»، نمود باور شریعتی به این بود که مذهب روبناست؛ این قبیل تعابیر، تاثیر مارکسیستی تفکر وی را نشان میداد که در این آثار خود را بروز داده بود. مرحوم مطهری برای مثال در باب کتاب «حسین وارث آدم» و در خصوص استفاده از تعابیر مارکسیستی برای تبیین ایدئولوژی اسلامی معتقد بود:
« این جزوه ... نوعی روضه مارکسیستی است برای امام حسین(ع) که تازگی دارد؛ این جزوه همان امام حسین مظلوم و محکوم روضه خوانهاست که هیچ نقشی در تاریخ ندارد، با این تفاوت که امام حسین روضه خوانها لااقلّ سفره گریهای برای توشه آخرت پهن کرده و امام حسین این جزوه ـ به وسیله روضهها و گریهها ـ ابزاری است در دست جناح حاکم برای بهره کشی طبقه محکوم».6 و اینجاست که گاهی از سوی استاد مطهری شریعتی در مواردی به اسلام سرایی در مقابل اسلام شناسی محکوم میشد.
در مجموع، گرایش مذهبی-غربی شریعتی، موجب ایجاد تناقضی رمزآلود در تفکر اسلامی او شده بود؛ رویکردی که از نظر مطهری در استفاده از نظریات مارکسیستی و اندیشههای طبقاتی کارل مارکس، در آثاری چون «مذهب علیه مذهب» و یا «تحلیل زیارت وارث» و همچنین «داستان هابیل و قابیل» در کتابچه «حسین وارث آدم» نمود پیدا کرد.
فرجام
مرحوم مطهری و شریعتی دو چهره بارز در نهضت اسلامی بودند و از سالهای قبل از انقلاب نقش پر رنگی در تبیین ایدئولوژی اسلامی ایفا میکردند. در این میان اما تناقضات ساختاری در اندیشه شریعتی به ویژه در بعد اسلام شناسی سبب شد تا شهید مطهری از چند نقطه کانون اندیشه شریعتی یعنی اسلام شناسی را مورد نقد قرار دهد. نقد تفکری که بیشتر به کارکرد اجتماعی دین نظر دارد، بهرهگیری از تفکرات مارکسیستی و شناخت سطحی نسبت به مسائل اسلامی سه دلیل محوری گفتمان انتقادی مرحوم مطهری نسبت به اسلام شناسی شریعتی را تشکیل میدادند.
استاد شهید آیت الله مرتضی مطهری در کنار دکترعلی شریعتی، محمود مانیان و برخی اعضای کاروان حسینیه ارشاد درسفر حج
________________________________
1.مهرزاد بروجردی، روشنفکران ایرانی و غرب، ترجمه جمشید شیرازی، تهران: نشر و پژوهش فرزان روز، ص172.
2.مصاحبه روزنامه اطلاعات با حسن یوسفی اشکوری، سالگرد هجرت علی شریعتی از ایران، بهار 1360 (مه 1981) به نقل از نشریهی نداء اسلام، تهران، ج 1، ش 3 و 4، ژوئنـژوئیه 1981، ص 12، 15 و43.
3.اکبر رحمتی، استاد مطهری و روشنفکران، تهران، انتشارات صدرا، 1380، ص 63 و 64.
4.مجله سروش، شماره 102، خرداد 1360، ص 30.
5.اکبر رحمتی، همان، تهران، ص34.
6.مرتضی مطهری، حماسه حسینی، انتشارات صدرا، تهران، (چاپهای دو جلدی )، ج2، ص 255 ـ 257.