شاه روزها و ماههای پایانی عمر خود را در آوارگی به سر برد. ترس از استرداد او به جمهوری اسلامی او را مجبور به اقامتهای کوتاه مدت در کشورهای مختلف می کرد. اما سرانجام انورسادات او را پذیرفت. چرا؟
به مناسبت سالمرگ محمدرضا پهلوی
خانه به دوشی آخرین شاه ایران
5 مرداد 1395 ساعت 11:03
مولف : فرود نودهی
شاه روزها و ماههای پایانی عمر خود را در آوارگی به سر برد. ترس از استرداد او به جمهوری اسلامی او را مجبور به اقامتهای کوتاه مدت در کشورهای مختلف می کرد. اما سرانجام انورسادات او را پذیرفت. چرا؟
پایگاه اطلاعرسانی پژوهشکده تاریخ معاصر؛ شاه روزها و ماههای پایانی عمر خود را در آوارگی به سر برد. ترس از استرداد او به جمهوری اسلامی او را مجبور به اقامتهای کوتاه مدت در کشورهای مختلف می کرد. اما سرانجام انورسادات او را پذیرفت. چرا؟
26 دیماه سال 1357 بدون شک روز بسیار مهمی در تاریخ انقلاب اسلامی به شمار میرود. روزی که بسیاری از سیاستشناسان و مؤرخان آن را به عنوان روز شمار انقلاب بهمن 57 نام گذاری کردهاند. با توجه به تمامی نظرات و عقاید مختلف، آنچه در این بین آشکار است اینکه 26 دی ماه دو روی سکه حوادث ایران معاصر را رقم میزند؛ یک طرف آن هموار شدن مسیر انقلابیون ایران با رفتن آخرین شاه سلسله پهلوی از ایران را نشان میدهد. آن سوی دیگر سکه دوران سردرگمی و خانه به دوشی آخرین شاه ایران را به همراه داشت، دورانی که هرچند به دلیل مریضی شدید وی زیاد به درازا نکشید ولی تمام شکوه و شوکت پادشاهی پهلوی را که از آن به پادشاهی 2500 نیز یاد میکردند را زیر سؤال برد.
دوران آوارگی محمدرضا شاه
اگرچه محمدرضا شاه پس از ترک ایران به مصر رفت ولی هدف اصلی وی رفتن به آمریکا یا یکی از کشورهای اروپایی از جمله سوئیس، انگلیس و فرانسه برای اقامت دائم بود؛ اتفاقی که هیچگاه طبق میل وی رخ نداد. به طور کلی وی پس از ترک ایران تجربه زندگی در چند کشور را با شرایط متفاوت تجربه کرد که این اقامتها شامل: اقامت 70 روزه در مراکش، 77 روز زندگی سخت در باهاما، 70 روز که مواجه شد با اوج دوران مریضی و درمان وی در مکزیک، 70 روز در آمریکا که عموما برای درمان در بیمارستان و مراکز درمانی سپری شد، اقامت کوتاه چند روزهای در پاناما که فرح دیبا از آن به عنوان سختترین دوران آوارگی یاد میکند و سرانجام در تاریخ 3 فروردین سال 1359 از باهاما به مصر نقل مکان کرد که آخرین سفر وی به شمار میرود، در ذیل تلاش میکنیم به صورت مختصر از دوران اقامتش در برخی از این کشورها و دلایل مراجعت نهایی وی به مصر مواردی را بازگو کنیم.
مراکش
روابط حکومت پهلوی با مراکش به دوران سلطنت محمدرضا شاه و اوایل دهه 1340 باز میگردد. با توجه به نفوذ بسیار زیاد آمریکا و از برههای به بعد اسرائیل در دربار پهلوی، اغلب روابط ایران با کشورهای اروپایی و مخصوصا اسلامی به واسطه و سفارش این دو کشور و در برخی موارد نیز انگلیس صورت میگرفت. نقطه اتّصال و شروع روابط میان ایران و مراکش نیز به وسیله اسرائیل رقم خورد، روابطی که در ادامه منجر به بخششهای هنگفت مالی از سوی حکومت ایران به مراکش و به صورت خاص ملک حسن دوم پادشاه این کشور شد، رابطه بسیار نزدیک محمدرضا شاه و مراکش همزمان بود با مهاجرت حدود 250 هزار نفر از یهودیان تبعه این کشور به اسرائیل.1
محمدرضا شاه که از ایران مستقیم به مصر رفت، قرار بود پس از چند روز راهی آمریکا شود که مراکش به عنوان مقصد شاه از سوی آمریکا به وی پیشنهاد داده شد. شاه ایران که رفاقت بسیار نزدیک و صمیمی با ملک حسن دوم داشت از این پیشنهاد به عنوان یک سفر موقتی استقبال کرد. ملک حسن نیز که همواره شاه ایران را به عنوان بانکی قلمداد میکرد که امکان استقراض بدون بازگشت وام از آن وجود داشت، درماندگی محمدرضا شاه را فرصت مناسبی دید تا بدین طریق بتواند قسمت زیادی از مشکلات اقتصادی کشور خود را حل کند ولی پس از آگاهی از دارایی شاه ایران که رقمی بسیار کمتر از گمانه زنیهای وی محسوب میشد و با توجه به تثبیت انقلاب اسلامی در ایران که بازگشت شاه را ناممکن میکرد و عدم حمایت آمریکا و فرانسه از شاه فراری ایران، به صورت مستقیم فرصت محدودی برای خروج از مراکش در اختیار محمدرضا شاه قرار داد. تمام این اقدامات در حالی انجام گرفت که در ایران نیز نسبت به پذیرش شاه فراری از سوی دولت مراکش مخالفتهای صریحی صورت گرفت تا جایی که مردم در مقابل سفارت مراکش جمع شده و اعتراض خود را نسبت به این اقدام اعلام کردند. همه این عوامل منجر به این شد که یار دیرین شاه بیش از این امکان پذیرایی از وی را نداشته باشد.2
پاناما
پس از اینکه ملک حسن دوم صراحتا اعلام کرد که شاه باید پیش از برگزاری کنفرانس سران کشورهای اسلامی که قرار بود به میزبانی مراکش برگزار شود این کشور را ترک کند، شاه از آمریکا درخواست کرد که به آن کشور سفر کند که کارتر با درخواست وی مخالفت کرد. دولت آمریکا که پایان حکومت خاندان پهلوی و آغاز جمهوری اسلامی به رهبری حضرت امام خمینی (ره) در ایران را در مقابل خود میدید، به دنبال راهی برای برقراری ارتباط با حکومت جدید ایران و حفظ منافع خود در ایران و منطقه بود؛ به همین دلیل در اولین اقدام از پذیرش دست نشانده خود سرباز زد و توانست پس از مذاکرات زیادی با پرداخت مبلغ قابل توجهی، دولت پاناما را به عنوان میزبان جدید محمدرضا شاه راضی کند.
بنا به خاطرات اشرف پهلوی و شخص محمدرضا شاه، دوران زندگی در پاناما بدترین دوران زندگی شاه قلمداد میشد. اشرف در این باره میگوید: «همه ما در سه اتاق زندگی میکردیم، غذا را در یک اتاق میخوردیم، سایرین در بیرون اقامت داشتند، محیط وحشتانکی بود، هر کسی در تلاش بود پول بیشتری از ما بگیرد و بدتر از همه اینکه دولت باهاما به ما اخطار کرد که حق نداریم هیچگونه تفسیری درباره رویدادهای ایران بنماییم».3 در کنار این مسائل، هیچ یک از دوستان گذشته کمترین توجهی به خانواده شاه نداشته و هرکدام به طرقی از پذیرش وی سرباز میزدند. حکومت جمهوری اسلامی نیز خواستار استرداد شاه به ایران و محاکمه وی شد که با توجه به استقرار کامل نظام جدید در ایران، اکثر کشورها برای برقراری رابطه با حکومت جدید در ایران نمیخواستند با مهمانی از شاه فراری این فرصت را برای خود از بین ببرند.
خبر پیروزی حزب محافظه کار در انگلیس و روی کار آمدن خانم تاچر، امیدهایی در دل محمدرضا شاه به وجود آورد که بلافاصله با پاسخ منفی حکومت جدید انگلیس مواجه شد و این در حالی بود که دولت باهاما ویزای اقامت شاه را تمدید نکرد و دوباره مشکل پیدا کردن مکانی مناسب برای وی به وجود آمد که سرانجام پس از مذاکرات زیاد دولت آمریکا، مکزیک موافقت خود را با پذیرش شاه اعلام کرد.
شدت گرفتن بیماری و سفر به اقامتگاه پایانی
دوران اقامت شاه در مکزیک از دو جهت برای وی ناگوار بود: رسیدن اخبار از ایران و اینکه دولت ایران خواستار استرداد شاه و محاکمه وی است از یک سو و شدت گرفتن بیماری از سوی دیگر. این دو عامل موجب شد که هرچند شرایط رفاهی در مکزیک از باهاما بهتر به نظر میرسید ولی مجالی برای هیچگونه فراغت برای محمدرضا شاه و خانواده وی باقی نماند. با شدت گرفتن بیماری وی و پس از درخواستهای مکرر سرانجام دولت آمریکا با ورود وی به این کشور موافقت کرد. به نظر میرسد این کار از سه جهت انجام گرفت؛ نخست به خاطر مبلغ قابل توجهی که شخص شاه در بانکهای آمریکا پس انداز کرده بود. دوم به این دلیل که در نگاه جامعه جهانی این اقدام آمریکا یعنی درمان شاه سابق ایران یک اقدام پسندیده جلوهگر شود و سرانجام اینکه، دولت کارتر که مطمئن شده بود نظام تازه تأسیس ایران به هیچگونه فریب سیاست بازی آمریکا را نخواهد خورد و این کشور را بزرگترین حامی حکومت پهلوی و عامل بدبختیهای ایران میداند، تصمیم گرفت با این اقدام جمهوری اسلامی را در حالت ضعف قرار دهد و با این برنامه که آمریکا قصد درمان و کمک به شاه را دارد موجی تازه به وجود آورد.4
داشتن رابطه با اسرائیل هرچند هیچگاه از سوی محمدرضا شاه به صورت علنی نزد سایر کشورهای اسلامی مطرح نشد ولی پیدا کردن همپیمانی در این خصوص، موجب شروع برقراری رابطه نزدیک با مصر دوران انورسادات بود تا جایی که رفت و آمدهایی میان سران سیاسی دو کشور برقرار شد.
حدود 13 روز از ورود محمدرضا شاه به آمریکا نگذشته بود که تسخیر سفارت آمریکا در ایران و اسارت مأموران سفارت که عملا به عنوان جاسوس آمریکا در ایران فعالیّت میکردند به مهمترین خبر تمامی خبرگزاریهای جهان مطرح شد. بدین ترتیب جیمی کارتر که بدین خاطر تحت فشار زیاد محافل سیاسی و اجتماعی آمریکا قرار گرفته بود مجبور شد پس از چندی محمدرضا شاه را دوباره به باهاما منتقل کند. از طرفی جمهوری اسلامی نیز که در تلاش بود تا مقدمات استرداد شاه را برای محاکمه به ایران فراهم آورد دو وکیل از کشورهای فرانسه و آرژانتین را به پاناما فرستاد تا مذاکرات لازم را جهت استرداد شاه به ایران انجام دهند. شاه که از این موضوع آگاه شده بود مذاکراتی با انورسادات رئیس جمهور مصر- که دوستی دیرینهای نیز با وی داشت- انجام داد و با موافقت وی به مصر سفر کرد تا بدین وسیله دوران سردرگمی و آوارگی وی با سفر به مصر به پایان برسد.5
چرا انورسادات؟
شروع روابط نزدیک محمدرضا شاه با حاکمان مصری به ازدواج وی با فوزیه دختر ملک فؤاد و خواهر ملک فاروق پادشاه مصر در اسفند 1317 باز میگردد. با این حال ازدواج این دو پس از ده سال به متارکه انجامید که این مسأله سردی روابط میان دو کشور را به همراه داشت. علاوه بر این برخی مسائل سیاسی از جمله روی کار آمدن دولت چپگرا و سوسیال در مصر روابط ایران و مصر را بیش از پیش تیره کرد. با این حال پس از مرگ جمال عبدالناصر در شهریور 1349 و روی کار آمدن معاون وی انورسادات ورق کاملا برگشت.
داشتن رابطه با اسرائیل هرچند هیچگاه از سوی محمدرضا شاه به صورت علنی نزد سایر کشورهای اسلامی مطرح نشد ولی پیدا کردن همپیمانی در این خصوص، موجب شروع برقراری رابطه نزدیک با مصر دوران انورسادات بود تا جایی که رفت و آمدهایی میان سران سیاسی دو کشور برقرار شد. همچنین اخراج مستشاران روسی از مصر در سال 1351 با دستور انورسادات که تمایل این کشور به رابطه با آمریکا و اسرائیل را نشان میداد موجب استحکام بیشتر روابط ایران و مصر شد.
جدای از این موارد، به دنبال سفری که انورسادات در سال 1354 به اسرائیل انجام داد، با توجه به حجم مخالفتهای کشورهای مسلمان با اقدام وی، محمدرضا شاه از معدود کسانی بود که نسبت به این سفر واکنش مثبت نشان داد و از وی حمایت کرد. استحکام روابط مصر و ایران در زمان انورسادات و محمدرضا شاه همچنین منجر به بستن قراردادهای مختلف نظامی و اقتصادی نیز شد. لازم به ذکر است که در چند نوبت مبالغ هنگفتی از سوی شاه ایران به انورسادات در قالب هدیه یا استقراض فرستاده شد. جمیع این مسائل موجب شد، انور سادات استقبال گرمی از شاه فراری ایران در دوران سخت بیماری به عمل آورد.6
همزمان با پیروزی انقلاب اسلامی نیز انورسادات در سفری به بیتالمقدس اتحاد این کشور با اسرائیل و آمریکا را بیش از پیش مستحکم کرد. با توجه به این دلایل حضرت امام (ره) دو ماه پس از پیروزی انقلاب اسلامی قطع همکاری با مصر را اعلام کرد.
لازم به توضیح است که گرایشهای انورسادات به اسرائیل و آمریکا به حوزه سیاسی محدود نمیشد بلکه وی از پرچمداران جدایی دین از سیاست و محدود کردن اسلام به خانه و حتی در برخی موارد ضربه زدن به اسلام نیز بود.
به همین دلیل وی در همان نخستین روزهای پیروزی انقلاب اسلامی ایران، مخالفت شدید خود را با این انقلاب اعلام کرد. نگاهی گذرا به موارد ذکر شده دلیل منطقی است بر حمایت و استقبال گرم انورسادات از شاه سابق ایران.
محمدرضا شاه در تاریخ 3 فروردین 1359 با استقبال رسمی انورسادات و همسرش وارد مصر شد. با توجه به وخامت اوضاع جسمانی در یکی از بیمارستانهای مجهز مصر بستری و سرانجام پس از 5 ماه در تاریخ 5 مرداد همان سال در سن 61 سالگی درگذشت. انورسادات مراسم با شکوهی برای تشییع جنازه وی برگزار کرد. نکته قابل تأمل اینجاست که تعداد بسیار معدودی از افراد سرشناس در مراسم وی حضور یافتند. تا جایی که دوست دیرین وی یعنی ملک حسن دوم حاکم مراکش نیز در این مراسم شرکت نکرد. جسد وی در مسجد الرفاعی به خاک سپرده شد.7
____________________________
1. محمود طلوعی، پدر و پسر ناگفتههایی از زندگی و روزگار پهلویها، تهران، علم، 1372، ص730.
2.ویلیام شوکراس، آخرین سفر شاه، ترجمه عبدالرضا هوشنگ مهدوی، تهران، البرز، 1371، ص 533.
3.اشرف پهلوی، من و برادرم (خاطرات اشرف پهلوی)، تهران، علم، 1376، ص 182-183.
4.غلامرضا خارکوهی، روزهای پرمشقت یک دیکتاتور، مرکز تحقیقات کامپیوتری علوم انسانی(نور)، زمستان 1388، شماره 22، ص 342-344.
5.جیمز بیل، شیر و عقاب، ترجمه فروزنده برلیان، تهران، فاخته، 1371، ص 428.
6.هوشنگ نهاوندی، آخرین روزها، ترجمه مریم سیحون، پاریس، نشر کتاب، 2003، ص 390-391.
7.عباس میلانی، نگاهی به شاه، تورنتو، پرشین سیرکل، 2013، ص 432-434.
کد مطلب: 741