کودتای 28 مرداد 1332 گرچه پایانی بر نهضت ملی شدن نفت بود، اما آغاز یک روند نیز بهشمار میآید؛ روند حرکت محمدرضا پهلوی به سمت دیکتاتوری و زوال احزاب در ایران. در این دوره زوال احزاب، حزب توده که هم از نظر زمانی و هم از منظر نقاط عطف تاریخی که از سر گذراند، بیهمتاست به وضعیتی دچار شد که فقط شبحی از حیات گذشته آن بر جا ماند
احزاب در مدت فعالیت خود دورانهای مختلفی را تجربه میکنند: از دوران شکلگیری و رشد تا دوران اوج و در نهایت افول. این مسئله دامن فعالیتهای حزب توده را نیز گرفته است. در واقع، این حزب که در مقطعی از تاریخ معاصر ایران فعالیتهایش اوج گرفت، در نهایت روند رو به زوال خود را آغاز کرد تا بهتدریج به پایان عصر فعالیت خود نزدیک شد. با این حال آنچه میطلبد فعالیت حزب را در دوران افول آن به صورت مجزا مورد بررسی قرار دهیم کمیت و کیفیت فعالیت آن در طول دوران حیاتش میباشد. به عبارت واضحتر، حزب توده در دوران فعالیت خود، هم از نظر زمانی و هم از منظر نقاط عطف تاریخی که از سر گذراند، بیهمتاست؛ حزبی که عمر فعالیت آن از نظر زمانی بیش از چهار دهه بود و از نظر کیفی حوادثی همچون کودتای 28 مرداد 1332 و انقلاب اسلامی را تجربه کرد. بر همین اساس، در سطور زیر تلاش خواهد شد تا به صورت مجزا دوران افول این حزب بررسی و ارزیابی شود.
آغاز افول حزب با کودتای 28 مرداد 1332
اگر بخواهیم آغازی برای دوران افول حزب توده ترسیم نماییم باید به کودتای 28 مرداد 1332 اشاره کنیم که بهترین مقطع زمانی برای تصور آغاز آن میباشد. با شکست نهضت ملی شدن صنعت نفت و کودتای انگلستان و آمریکا در ایران، فضای سیاسی کشور به سمتی رفت که دیکتاتوری محمدرضا تحکیم یابد. در این میان، احزاب و جریانهای سیاسی نیز از دیکتاتوری محمدرضا در امان نماندند و حزب توده که در بحبوحه وقایع منتهی به کودتای 28 مرداد نتوانسته بود تصمیم درستی بگیرد و منفعلانه عمل کرده بود توسط حکومت سرکوب شد؛ به نحوی که به تعبیر آبراهامیان، فقط شبحی از حیات گذشته حزب بر جا مانده بود. براساس آنچه آبراهامیان در بحث از دلایل این روند رو به زوال بیان میکند میتوان از چهار دلیل عمده یاد کرد: نخست اینکه حزب توده تحت فشار پلیس قرار داشت. در واقع، پس از کودتا اجرای قانون ممنوعیت فعالیت اشتراکی و در عین حال اقدامات پلیسی رژیم که تحت تأثیر تشکیل ساواک بود به زوال حزب توده و منهدم کردن تشکیلات آن منجر شد؛ دوم آنکه رژِیم شاهنشاهی جنگ روانی شدید علیه حزب توده به راه انداخت. چهره حزب توده که از یکسو به دلیل حمایت از شوروی و سیاستهای آن در مورد ایران و از سوی دیگر به دلیل نگاهی که به مذهب داشت، در حال مکدر شدن بود با این جنگ روانی بیش از پیش سیاه شد. در این دوره، حکومت بر این مسئله انگشت نهاد که حزب توده شبکه جاسوسی روسها را در ایران مدیریت میکند و پشتیبان طرحهایی بوده است که روسها در ایران دنبال کردهاند. حزب همچنین بر این مبنا که توسط ارمنیها، یهودیان و مهاجران قفقاز اداره میشود و مذهب را افیون تودهها میداند مبلغ الحاد معرفی شد؛ سوم اینکه تغییرات ناشی از توسعه سریع موجب تضعیف حزب توده شد. به عبارتی صنعتی کردن کشور موجب وارد شدن بیش از چهارمیلیون روستایی به شهرها شد. همین طور رشد سریع نظام آموزشی، فرزندان خانوادههای مذهبی را که از مخالفان حزب توده بودند به عرصه روشنگری کشور وارد کرد؛ چهارم اینکه رهبری حزب توده در نتیجه مرگ سران این حزب و اختلافات داخلی بهشدت تضعیف شد.1
به هر ترتیب پس از سرکوبی حزب، برخی از رهبران آن محکوم شدند. تعداد 26 نفر از آنها اعدام شدند و حکم 52 نفر از آنها که به اعدام محکوم شده بودند به حبس ابد تقلیل پیدا کرد. برخی نیز فرار را بر قرار ترجیح دادند یا در ایران با ساواک همراه و همکار شدند. همچنین موضوع جالب دیگری که در این مورد میتوان به آن اشاره کرد موج ندامتنامهنویسی است که در سالهای بعد توسط زندانیان تودهای باب شد و در همین ارتباط مجلهای با نام «عبرت» توسط زندانیان انتشار پیدا کرد که در نتیجه آن برخی از زندانیان آزاد و جذب بخشهای خصوصی و دولتی نظام پهلوی شدند.2 اما بخشی از رهبران حزب که به خارج از کشور گریخته بودند دچار تفرقه و اختلاف شدند و یکدیگر را به توطئه و جاسوسی متهم کردند. این درگیری درونحزبی تا چهار سال پس از کودتا ادامه داشت تا بالاخره سیاستمداران روس تصمیم گرفتند به احیای سازمان وابسته به خود در ایران بپردازند. دقیقا به دلیل وجود همان درگیریهای درونحزبی بود که روسها تصمیم گرفتند نقش نظارتی خود را بر فعالیت حزب تشدید کنند تا بدینترتیب بتوانند حزب را در خارج از کشور از فروپاشی و درگیریهای درونحزبی نجات دهند.3
در سال 1339، جلسه کمیته مرکزی حزب در مسکو تشکیل شد. در این جلسه، علاوه بر تصویب برنامه و اساسنامه جدید، مارکسیسم ـ لنینیسم به عنوان ایدئولوژی حزب مطرح شد. بااینحال این نیز چارهساز نبود و اختلافات حزب در کنفرانسهای بعدی همچنان ادامه پیدا کرد. طنز مطلب در اینجاست که کنفرانسی با نام کنفرانس وحدت تشکیل شد و از همین کنفرانس بود که اختلافات تشدید شد. درست در همین مقطع بود که شاهد ورود ساواک به تشکیلات درونی حزب هستیم. یکی از خویشاوندان رادمنش، دبیر اول حزب که مسئول سازمان داخل کشور بود، عامل ساواک در درون حزب بود. او حسین یزدی نام داشت و بسیار مورد اعتماد رادمنش بود. حسین یزدی و برادرش فریدون یزدی صندوق پستی رادمنش را کنترل میکردند، اسناد حزبی او را به سرقت میبردند و نامههای او را به ایران میآوردند و در اختیار ساواک قرار میدادند. کشف این ماجرا سبب شد که حزب تصمیم به برکناری رادمنش گیرد و برای بررسی جریان نفوذی درون حزب جلسهای در مسکو برگزار گردید. با این حال، حزب زیر فشار اتحاد جماهیر شوروی نتوانست وی را از کار برکنار کند.4
موضوع جالب دیگری که در این مورد میتوان به آن اشاره کرد موج ندامتنامهنویسی است که در سالهای بعد توسط زندانیان تودهای باب شد و در همین ارتباط مجلهای با نام عبرت توسط زندانیان انتشار پیدا کرد
فعالیت حزب پس از قیام 15 خرداد 1342
درست در همین برهه زمانی شاهد اوجگیری مبارزات مردمی علیه رژِیم پهلوی هستیم؛ مبارزاتی که در نهایت به قیام 15 خرداد 1342 انجامید. در درون کشور علیه رژیم شاه تظاهرات به اوج خود رسیده بود و در نتیجه زمینه مناسبی برای فعالیت حزب توده وجود داشت. بااینحال حزب کاملا به وسیله ساواک تحت کنترل بود، به نحوی که برای بار دوم جریان نفوذی در درون حزب کشف شد و این بار ماجرای عباس شهریاری پیش کشیده شد. روسها که از این ماجرا اطلاع داشتند برای اینکه مواضع رادمنش که مورد حمایت آنها بود تضعیف نشود آن را به اطلاع کمیته مرکزی حزب نرساندند و تلاش کردند مسئله را به کمک خود رادمنش حل نمایند. رادمنش نیز که به عباس شهریاری اعتماد بسیار داشت حاضر به پذیرش خیانت از سوی عباس شهریاری نبود. بااینحال، روسها ماجرا را پیگیری کردند و به یقین رسیدند که حزب توده بهشدت تحت کنترل ساواک است. آنها یک رابط حزب توده را دستگیر کردند و او نیز از کنترل کامل ساواک بر حزب توده پرده برداشت. این مسئله سبب شد رادمنش دبیر اولی حزب را از دست بدهد و از این مقطع به بعد حزب به دبیر اولی اسکندری اداره شود. از این مقطع به بعد، شاهد افزایش اختلافات در رهبری حزب میان اسکندری و نورالدین کیانوری هستیم.5
مشکل دیگر حزب در دهه 1340، انشعابهایی بود که در درون آن رخ داد. انشعاب نخست در سال 1343 با جدایی محفل کوچکی از روشنفکران کرد و احیای حزب دموکرات کردستان ایران اتفاق افتاد. انشعاب دوم در سال 1344 هنگامی رخ داد که دو تن از اعضای ارشد کمیته مرکزی به نام قاسمی و فروتن از حزب جدا شدند و سازمان مارکسیست ـ لنینیست توفان را تشکیل دادند. آخرین انشعاب در سال 1345 رخ داد؛ هنگامی که بخشی از اعضای جوان حزب توده از حزب کنارهگیری کرد.6 [برای اطلاع بیشتر درباره این انشعابها رک: رهاورد مهاجرت برای حزب توده]
فعالیت حزب در آستانه انقلاب اسلامی
کیانوری با حمایت سازمان اطلاعاتی شوروی مواضع خود را بهتدریج در حزب تحکیم کرد و با داشتن مسئولیت کل تشکیلات به یک قدرت مطلقالعنان تبدیل شد. او زمان را برای تحقق جاهطلبیهای خود مناسب میدید، اما اسکندری در مقابلش ایستادگی میکرد. در همین مقطع بود که با تعمیق بحران سیاسی و اجتماعی در ایران، مسائل سیاسی ـ تئوریک در ارتباط با تحلیل وضعیت کشور و رویکرد حزب توده در قبال آن مطرح شد و بحث شدیدی میان جناحهای مختلف حزب درگرفت. موضوع اصلی و محور بحث میان گروهها در حزب رشد سرمایهداری در ایران، ماهیت رژیم شاه، نحوه برخورد با گروههای چریکی مخالف رژیم شاه همچون سازمان مجاهدین خلق و به صورت خلاصه نحوه و چگونگی عملکرد حزب در رویارویی با حوادث انقلابی بود.
در چنین شرایطی، در درون حزب دو جریان وجود داشت: یک جریان که اسکندری از آن حمایت میکرد مواضع لیبرالی داشت و رشد لیبرالیسم را برای رسیدن به سوسیالیسم ضروری میدانست، شاه را مستبد میدانست، اما او را ضدملی نمیشناخت و بر این باور بود که جریانان چریکی تروریست هستند. اما دست بالا را در حزب جریانان چپگراتر داشت و در نهایت آنها توانستند حرف خود را به کرسی بنشانند و به عنوان برنامه حزب مصوب کنند. در این برنامه قید شده بود که حزب توده ایران بنا بر ماهیت طبقاتی و جهانبینی ضد امپریالیستی خود به انترناسیونتالیسم پرولتری معتقد است و آن را شرط حیاتی پیروزی جنبش انقلابی برمیشمارد.7
این برنامه پس از تحلیل وضع طبقات اجتماعی ایران، انقلاب ایران را انقلاب ملی و دموکراتیک اعلام میکند؛ یعنی انقلابی که همه نیروهای ضدسلطنت و ضدامپریالیست متحد عمل میکنند، ولی اینکه به سوسیالیسم منجر شود بستگی به نقشی دارد که حزب توده ایفا میکند. بههرحال آنچه ماهیت این برنامه را بیش از پیش روشن ساخت تحولات انقلابی در ماهها و روزهای منتهی به انقلاب اسلامی ایران بود؛ انقلابی که در نهایت به واسطه بدنه اسلامی ـ ایرانی آن با برنامهها و آرمانهای حزب توده فرسنگها فاصله داشت. در واقع امواج انقلاب اسلامی که برنامه حزب توده اشارهای به آن نداشت سبب سردرگمی عجیب رهبران حزب شد و بحران درونحزبی را تشدید کرد؛ بحرانی که به اختلاف نظر رهبران حزب منتهی شد. بااینحال آنها به تاکتیک اتحاد با سایر نیروهای مخالف روی آوردند و آن را تا پیروزی انقلاب اسلامی ادامه دادند. پس از انقلاب نیز حزب تلاش کرد تا خود را همسو با انقلاب و نظام جمهوری اسلامی نشان دهد. بخشی از بدنه حزب که به جناح خط امام شهرت داشت با این فرض که مبارزه جمهوری اسلامی با آمریکا مبارزه با امپریالیسم است و در راستای اهداف آنها قرار دارد، به حمایت از آن پرداخت تا اینکه رسما در سال 1362 حزب منحل شد.8 این جناح امیدوار بود که جریان مذهبی در اداره کشور بازماند و با توجه به تنش موجود میان جریانهای ملیگرا و مذهبی، آنها قدرت را بهدست گیرند، اما تاریخ دهه 1360 به خوبی بیانگر خامی این خیال بود.
شهید آیتالله دکتر بهشتی، دبیرکل حزب جمهوری اسلامی، در مناظره تلویزیونی با نورالدین کیانوری، دبیرکل حزب توده ایران
پی نوشت:
1. یرواند آبراهامیان، کودتا، 28 مرداد، سازمان سیا و ریشههای روابط ایران و آمریکا، ترجمه محمدابراهیم فتاحی، تهران، نشرنی، بیتا، ص 312.
2. احسان طبری، کژراه: خاطراتی از تاریخ حزب توده، تهران، امیرکبیر، بیتا، ص 155.
3. به کوشش جمعی از پژوهشگران، حزب توده از آغاز تا انقلاب اسلامی ایران، مؤسسه مطالعات و پژوهشهای سیاسی، 1387، ص 145.
4. همان، ص 150.
5. همان، ص 155.
6. یرواند آبراهامیان، ایران بین دو انقلاب، ترجمه کاظم فیروزمند، حسن شمسآوری، محسن مدیرشانهچی، تهران، نشر مرکز، 1381، چ پنجم، ص 416.
7. به کوشش جمعی از پژوهشگران، همان، ص 155.
8. مجتبی مقصودی، تحولات سیاسی اجتماعی ایران، تهران، روزنه، 1380، ص 212.