دهه 13۴۰ش، نقطه عطف نظام سیاسی پهلوی در تحقق پروژه مدرنیزاسیون بهشمار میآمد. در لوای اهداف توسعهطلبانه، سکولاریسم و بیاعتنایی به مذهب، یکی از اصول لازمه ترقی در نظر گرفته میشد. در این بافتار و بهمنظور مقابله با محبوبیت باطنی ایرانیان به تشیع، بهائیت بهعنوان یک اقلیتِ مذهبی رشد و گسترش بیسابقهای یافت. نفوذ اعضای این اقلیتِ مذهبی در ارکان قدرت و ساختار سیاسی، مرجعیتِ شیعه و بهویژه امام خمینی را در مسیر مخالفت با کلیت نظام سیاسی قرار داد؛ مسیری که درنهایت به سقوط پهلوی و تأسیس یک نظام سیاسیِ مبتنی بر مذهب ختم شد. در این نوشتار کوتاه با نگاهی به لایحه انجمنهای ایالتی و ولایتی و ایجاد راههای نفوذ برای بهائیان، به تبدیل این مسئله به آغاز حرکت نهضت اسلامی اشاره خواهد شد.
سکولاریسم و هموار شدن نفوذ بهائیت در سیستمِ سیاسی
سیستم سیاسی پهلوی در برابر مذهب، رویکردی منفعل و واکنشی داشت و گسترش سکولاریسم و نوعی عدم حضور مذهب در سیاست را تبلیغ میکرد. تأکید بر این سیاست، به گسترش کیفی و کمی گروهها و فرقههای مذهبی ازجمله بهائیت انجامید که اندکاندک راه نفوذ آنها در سیستم سیاسی را هموار نمود. حضور روزافزون بهائیان در سیستم سیاسی پهلوی مقارن با حذف چهرههای برجسته و قدرتمند بود، که حکایت از افزایش تمرکز دولت و اختیارات فردی محمدرضاشاه داشت. شاید بتوان گفت احزاب فرمایشی و تازهتأسیس که در دهه 13۴۰ش شکل گرفته بودند، بهترین دریچه نفوذ به سیاست در ایران برای بهائیان بهشمار میآمدند. نگاه شاه نیز به بهائیان متأثر از نقش آنان در حفظ سلطنت و بقای آن بود. «قرابت و نزدیکی دیدگاههای "پهلویها" و "بهائیت" درباره مقوله "تجدد در ایران"، بهائیت را برخلاف گذشته خود به همکاری و ارتباط با حکومت مستقر واداشت.»1
مروری بر اعضای حزب ایران نوین، بیست نفر هیئت اجرایی حزب و اعضای کابینه حسنعلی منصور نشان میدهد بهائیان بهرغم منع مذهبی از حضور در هرگونه حزب و سازمان سیاسی از پیوستن به آن استقبال کردند.2 به گفته فردوست، رئیس دفتر اطلاعات شاه، شخص شاه نیز در جریان رشد و نفوذ بهائیان قرار داشت: «در دوران محمدرضا بهائیت در ایران توسعه عجیبی یافت و آنها بر مبنای انگیزه و نقاط ضعف، بهشدت افراد را جلب میکردند. چند مورد به اطلاعم رسید که فرد، مقروض بوده و سازمان بهائیت قروض او را پرداخت کرده است تا بهائی شود. زن نیز از وسایل مهم جلب افراد بود و ترتیبی میدادند که از طریق روابط جنسی، جوانها جلب شوند و اصولا ازدواج مسلمان و بهائی را تجویز مینمودند و از طریق دختران بهائی بهعنوان مبلغ عمل مینمودند. ایران بعد از آمریکا، بیشترین تعداد بهائیها را داشت. در دورانی که بهائیت ایران قوی بود، در فرمهای استخدام و... در مقابل مذهب، صراحتا بهائی مینوشتند».3
به نظر میرسد رشد و گسترش نفوذ بهائیان در سیستم سیاسی و اجتماعی، که در سایه سیاستهای سکولاریستی بیشازپیش سهل و ساده شده بود، شاه را در شرکت دادن نیروهای جدید و قوت بخشیدن به آنها برای مقابله با نیروهای سنتی و محافظهکار جسور کرده بود تا جایی که حذف سوگند به مهمترین کتاب مقدس مسلمانان در دستور کار لایحههای دولتی قرار گرفت.
مخالفت با لایحه انجمنهای ایالتی و ولایتی؛ هوشیاری امام در مبارزه با بهائیت
لایحه انجمنهای ایالتی و ولایتی مبتنی بر یکی از اصول مسکوتمانده قانون اساسی مشروطه بود که بر اساس آن ایران به ایالتها و ولایتها، بهمنظور خودگردانی محلی تقسیم میشود. برمبنای این لایحه که گفته میشد با هدف افزایش مشارکت اقلیتها ازجمله زنان و جوامع محلی در امور سیاسی صورت گرفته است، حق رأی به زنان اعطا و از شرایط انتخابکنندگان و انتخابشوندگان، قید تحلیف با قرآن کریم حذف و سوگند با هر کتاب آسمانی جایگزین آن شد. حذف سوگند به کتاب مقدس مسلمانان و دادن حق رأی به زنان دو مسئله عمدهای بود که محور مخالفت با لایحه قرار گرفت.
اهمیت مخالفت با این لایحه در تاریخ معاصر ایران، جهتدهی به مسیر مرجعیت سیاسی است که به عبارتی رخدادهای سیاسی ـ مذهبی را از سال ۱۳۴۱ به اینسو از خود متأثر ساخت، در حقیقت آغاز فعالیتهای آشکار امام خمینی در مخالفت با سیاستهای ضدمذهبیِ محمدرضا پهلوی و تحولات بعدی ازجمله تظاهرات ۱۵ خرداد، را میتوان به این واقعه منتسب دانست.4 تا قبل از تصویب لایحه انجمنهای ایالتی و ولایتی، روحانیانی چون آیتالله گلپایگانی، آیتالله شریعتمداری و آیتالله مرعشی، مراجعهکننده بیشتری داشتند، اما این لایحه مسیر مرجعیت در ایران را تغییر داد.
تا قبل از تصویب لایحه انجمنهای ایالتی و ولایتی، روحانیانی چون آیتالله گلپایگانی، آیتالله شریعتمداری و آیتالله مرعشی، مراجعهکننده بیشتری داشتند، اما این لایحه مسیر مرجعیت در ایران را تغییر داد
امام ازآنجاکه در مخالفت با این لایحه لحن انتقادیتری نسبت به سایر مراجع داشتند و بهواسطه انتشار اعلامیههای ایشان در همه جای تهران و نقاط دیگر و نیز حمایت و تأیید علمای طراز اول، توانستند نبض حیات نظام سیاسی را به دست بگیرند.5 این حضور برجسته باعث شد امام خمینی بیش از هر رهبر مذهبی دیگری در مخالفت با شاه و برانگیختن مردم در برابر اقدامهای او بکوشد.6 درنتیجه مخالفت با لایحه انجمنهای ایالتی و ولایتی به وهلهای تاریخی تبدیل شد که در آن روحانیت نقش فائقه خود را در جامعه مدنی دوباره بهدست آورد و دولت را مجبور کند که به اقتدار دینیاش احترام بگذارد.6
امام خمینی پس از روز تصویب لایحه با اقدامی اعتراضی، مواضع خود را برای شاه اعلان کردند. او خطاب به دولت نسبت به اقدامات «مخالف شرع اقدس و مباین صریح قانون اساسی» هشدار دادند.7 ایشان در ابتدا با لحنی نصیحتگونه و با توجه به اینکه «دولت در انجمنهای ایالتی و ولایتی، اسلام را در رأیدهندگان و منتخبین شرط نکرده؛ و به زنها حق رأی داده است؛ و این امر موجب نگرانی علمای اعلام و سایر طبقات مسلمین است» خواستار تجدیدنظر دولت در لایحه شدند و بیان داشتند: «بر خاطر همایونی مکشوف است که صلاح مملکت در حفظ احکام دین مبین اسلام و آرامش قلوب است. مستدعی است امر فرمایید مطالبی را که مخالف دیانت مقدسه و مذهب رسمی مملکت است از برنامههای دولتی و حزبی حذف نمایند تا موجب دعاگویی ملت مسلمان شود».8
اما بیاعتنایی شاه به دغدغه مرجعیت شیعی سبب شد امام انتقادات تند خود را در تلگرافی به علم اعلام نماید: «معلوم مىشود شما بنا ندارید به نصیحت علماى اسلام که ناصح ملت و مشفق امتاند، توجه کنید؛ و گمان کردید ممکن است در مقابل قرآن کریم و قانون اساسى و احساسات عمومى قیام کرد... اگر گمان کردید مىشود بازور چندروزه قرآن کریم را در عرض "اوستا"ى زرتشت، "انجیل" و بعض کتب ضاله قرارداد و به خیال از رسمیت انداختن قرآن کریم، تنها کتاب بزرگ آسمانى چند صد میلیون مسْلم جهان، افتادهاید و کهنهپرستى را میخواهید تجدید کنید، بسیار در اشتباه هستید».9
علما و بهویژه امام خمینی بهدرستی تشخیص داده بودند که این جایگزینی، نفوذ و راهیابی اقلیتهای دینی، بهویژه بهائیت مرتد را به بدنه دولت و نیروهای مسلح افزایش میدهد.10 ایشان بهویژه از خطر نفوذ رو به رشد پیروان این آیین ضاله در ایران بهشدت نگران بودند و تصویب این لایحه را توطئهای از جانب صهیونیستهایی که در ایران در پوشش بهائیت ظاهرشده و هدفی جز «نابودی استقلال و به هم زدن اقتصاد مملکت» نداشتند بهشمار میآوردند.10 امام هدف لایحه را حاکمیت بهائیان بر سرنوشت ایران میدانستند و در سخنرانیهای روشنگرانه خویش علما و مردم را از توطئههای شوم آنان مطلع میکردند و اعتقاد داشتند که استقلال مملکت و اقتصاد آن در قبضه صهیونیستهاست که در ایران با عنوان بهائیت فعالیت میکنند.
امام خمینی با نقد سکوت در برابر اقدامات ضدمذهبی حکومت معتقد بود: «این سکوت مرگبار اسباب این میشود که زیر چکمه اسرائیل به دست همین بهائیها، این مملکت ما، نوامیس ما پایمال شود. محافل لامذهب بهائیهای یهودیالاصل ایران و آمریکا، اراده دارند درخواست تساوی حقوق زن و مرد را آلت تجاوز به حریم رسمی این مملکت قرار دهند و دین اسلام را که موجب بقای استقلال ظاهری این ملک و ملت است، تضعیف کننند».11 امام معتقد بودند که بهائیت نه بهعنوان یک مذهب، بلکه بهعنوان یک حزب، وظیفه جاسوسی برای اسرائیل و قدرتهای استکباری را بر عهده دارد و از طریق سست کردن پیوندهای مذهبی میان مردم شیعه مسلمان، در پی تأمین منافع قدرتهای استکباری و صهیونیسم جهانی است.
فرجامِ سخن
رشد و نفوذ فرقه بهائیت در ارکان سیاسی نظام پهلوی، ثمره و محصول سکولاریسمی بود که رضاشاه بذر آن را در ایران کاشت و فرزندش از دهه 13۴۰ش با سودای برداشت این محصول درصدد حذف مرجعیت کتاب مقدس برآمد. آگاهی و هوشیاری امام خمینی نهتنها به جهتدهی جریانهای سیاسی ـ مذهبی در ایران منجر شد، بلکه افزون بر آن به علنی شدن مخالفتها علیه فساد و برنامههای غیرمذهبی نظام پهلوی دامن زد. لایحه انجمنهای ایالتی و ولایتی با هدف نفوذ فرقه بهائیت در ارکان سیاسی، که بهمثابه آزمونی در برابر مرجعیت شیعه از سوی نظام سیاسی تهیه شده بود، با آگاهی و رهنمودهای امام خمینی نتوانست به نتایجی که مدنظر واضعان آن بود برسد.
امام خمینی در حال ایراد نطق تاریخی خویش در مدرسه فیضیه قم (عاشورای 1342)
پی نوشت:
1. سعید شریفی، «بهائیت و سیاست»، فصلنامه مطالعات تاریخی، ش 32 (1390)، ص 132.
2. لیلا چمنخواه و سینایی، «سیاستهای دولت پهلوی در قبال بهائیت»، فصلنامه سیاست، مجله دانشکده حقوق و علوم سیاسی، دوره ۳۹، ش ۲ (۱۳۸۸)، ص ۲۰۳.
3. حسین فردوست، ظهور و سقوط سلطنت پهلوی: خاطرات ارتشبد سابق حسین فردوست، ج 1، تهران، نشر اطلاعات، 1389، ص 376.
4. جان فوران، مقاومت شکننده، ترجمه احمد تدین، تهران، موسسه خدمات فرهنگی رسا، 1392، چ چهاردهم، ص 462.
5. سیدهادی طباطبائی، فقیهان و انقلاب ایران (یک نسل پس از آیتاللهالعظمی بروجردی)، تهران، کویر، 1396، چ سوم، صص 150.
6. وحید سینایی، دولت مطلقه، نظامیان و سیاست در ایران، مشهد، دانشگاه فردوسی، 1396، ص 443.
7. مسعود کمالی، جامعه مدنی، دولت و نوسازی در ایران معاصر، ترجمه کمال پولادی، تهران، مرکز بازشناسی اسلام و ایران، 1381، ص165.
8. محمد سمیعی، نبرد قدرت در ایران، چرا و چگونه روحانیت برنده شد؟، تهران، نشر نی، 1397، ص 551.
9. روحالله خمینی، صحیفه امام، ج 1، تهران، مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی (س)، 1385، ص 78.
10. روحالله خمینی، صحیفه نور، ج 1، تهران، مرکز اسناد انقلاب اسلامی، 1364. ص 33.
11. محسن میلانی، شکلگیری انقلاب اسلامی، از سلطنت پهلوی تا جمهوری اسلامی، ترجمه مجتبی عطارزاده، تهران، نشر گام نو، 1381، ص 107.
12. صحیفه امام، همان، ص 78.
13. همان، ص 192.