محمدرضا پهلوی در سال 1357 پس از رویارویی با موج گسترده اعتراضات مردمی، خروج از کشور را ترجیح داد، اما در این میان گروهی که سرآمد آنها برخی نظامیان بودند با خروج شاه از ایران بهشدت مخالفت کردند. به راستی علت این حجم از مخالفت از سوی نظامیان چه بود؟
رویکرد امرای نظامی به خروج محمدرضا پهلوی از کشور در 26 دی 1357؛
چرا نظامیان با خروج شاه از کشور مخالف بودند؟
24 دی 1398 ساعت 10:07
محمدرضا پهلوی در سال 1357 پس از رویارویی با موج گسترده اعتراضات مردمی، خروج از کشور را ترجیح داد، اما در این میان گروهی که سرآمد آنها برخی نظامیان بودند با خروج شاه از ایران بهشدت مخالفت کردند. به راستی علت این حجم از مخالفت از سوی نظامیان چه بود؟
پایگاه اطلاعرسانی پژوهشکده تاریخ معاصر؛ موج اعتراضات مردمی و انقلاب فراگیر سال 13۵۷ در نهایت کارگزاران رژیم پهلوی و شخص محمدرضا را مجاب کرد که در این شرایط تنها راهکار باقیمانده برای وی، خروج از کشور است البته که شاید وی در مخیله خود خروجی مشابه آنچه در سال ۱۳۳۲ رخ داد را در نظر داشت که البته بعدها مشخص شد قیاسی معالفارغ است و بازگشتی در کار نیست. شاه که براساس گفته بختیار تحمل این را نداشت که بر در و دیوار علیه وی الفاظی نوشته شود۱ خروج از کشور را ترجیح داد، اما در این میان گروهی که سرآمد آنها برخی نظامیان بودند با خروج شاه از ایران بهشدت مخالفت کردند. اما به راستی علت این حجم از مخالفت از سوی نظامیان چه بود؟
سرنوشت درهمتنیده با نظامیگری
«فقدان مشروعیت داخلی» از جمله تئوریهایی است که در دوره پهلوی دوم همواره با آن رویارو هستیم. این مسئله بهویژه در دوره بعد از کودتای ۲۸ مرداد سال 13۳۲ بروز و نمود بیشتری دارد. شاه سنگبنای قدرت مطلقه خود را بر نیروی نظامی قرار داده بود و البته حواسش نیز بود که این فرماندهان فاقد آن قدرت مطلقی شوند که وی دارای آن است؛ به همین دلیل دائم فرماندهان نظامی خود را مانند مهرههای شطرنج جابهجا میکرد.۲
سرنوشت ارتش و نیروی نظامی نیز متقابلا با سرنوشت شاه گره خورده بود؛ به نوعی که شاید بتوان نوعی این همانی در دوره پهلوی دوم میان شاه و نیروی نظامی برقرار کرد؛ به نحوی که از یکی معنای آن دیگری نیز مستفاد میشد. در بسیاری از برهههای حساس دوره پهلوی دوم نیز شاهد بودیم که در نهایت این نیروی نظامی به دلیل ساختار کاملا وابسته خود، در راستای حفظ ساختار وارد عمل شد و مقابل مردم قرار گرفت. بنابراین براساس فرضیه نخست باید عنوان کرد که نیروی نظامی و نظامیان سرنوشتی جدا از شاه برای خود متصور نبودند و خروج شاه از کشور را به نوعی معادل فروپاشی ساختار نیروهای نظامی تلقی میکردند.
فرار از مسئولیت
فرضیه نخست برای مخالفت نظامیان با خروج شاه از کشور، مقداری رویکرد عاطفی و همذاتپنداری دارد؛ به این معنا که نظامیان با خروج شاه مخالف بودند؛ زیرا پایان حیات خود و فروپاشی ساختار ارتش را متصور بودند، اما «رویکرد فرار از مسئولیت» در نقطه مقابل این دیدگاه قرار دارد؛ براساس این رویکرد گروهی از نظامیان خروج شاه از کشور را به معنای فرار از تمامی اتفاقاتی میدانستند که در تمام این مدت با محوریت شخص محمدرضا اما به نام ارتش و نیروی نظامی رخ داده است؛ برای مثال، پاکروان، رئیس اسبق ساواک، دقیقا بر مدار این رویکرد حرکت میکرد و معتقد بود خروج شاه از ایران در شرایطی که کشور با آن رویاروست به معنای تام و تمام معادل «فرار از مسئولیت» است و لذا تصریح میکرد که «نباید بگذاریم برود».۳ بسیاری از فرماندهان ارشد نظامی و امرای ارتش با این رویکرد موافق بودند و به افرادی که در روزهای آخر با شاه ملاقات داشتند تأکید میکردند اعلیحضرت را از رفتن منصرف کنند.
فرار پشت فرار
شاید بتوان دلیل دیگری که برای مخالفت نظامیان با خروج شاه از کشور آورد این بود که آنها نیز باید متعاقب فرار شاه از کشور، از کشور فرار میکردند. این رویکرد برخلاف رویکرد نخست که «ساختارمدار» بود، «کارگزارمحور» است؛ به این معنا که فرار رأس کارگزار را معادل فرار سایر کارگزاران میدانست و به همین جهت تلاش میکرد تا از خروج رأس از کشور جلوگیری کند.
مطابق با این فرضیه، آن دسته از نظامیان که معتقد بودند آنها نیز باید همزمان با شاه از کشور خارج شوند بلافاصله «کمیته بحران» تشکیل دادند که نگاهی به سیاهه موجود از اعضای آن بیانگر این است که بسیاری از نظامیان رده بالای آن مقطع چنین تصمیمی داشتند.
این کمیته متشکل از فرماندهان نظامی، ارتشبد طوفانیان، معاون وزیر جنگ، سپهبد بدرهای، فرمانده نیروی زمینی، سپهبد ربیعی، فرمانده نیرویهوایی، دریاسالار حبیباللهی، فرمانده نیروی دریایی و سپهبد مقدم، رئیس ساواک، بود که بهشدت با رفتن شاه مخالف بودند. آنها ارتشبد قرهباغی، رئیس ستاد مشترک را به عنوان نماینده خود برای دیدار با شاه و انتقال پیامشان انتخاب کردند؛ قرهباغی نیز از طرف کمیته بحران نزد شاه رفت و اصرار کرد که از مسافرت منصرف شود.۴
از سوی دیگر باید در نظر داشت که امرای ارتش در برنامهریزی تجربه کمی داشتند؛ زیرا شاه همه طرحها را یکنفره فرموله میکرد و آنها عادت کرده بودند که فقط مجری باشند۵ و در این شرایط قطعا آنها نیز ترجیح میدادند در فقدان کارگزار اصلی، خود نیز حضور نداشته باشند تا مسئلهای دامنگیر آنها نشود.
گسستگی با ملت
در عمده کشورهای دنیا پیوندی عمیق و بعضا عاطفی میان نیروهای نظامی و مردم وجود دارد و نیروی نظامی خود را مدافع امنیت مردم میداند؛ در واقع این نیروی نظامی عمدتا کارکرد مقابله با جنگ بیرونی را دارد و در زمان وقوع ناامنی به نفع شهروندان خود وارد عمل شود، اما این قصه در ساختارهای سیاسی مطلقه و دیکتاتوری متفاوت است و در زمان محمدرضا پهلوی نیز این مسئله صادق بود.
گسست و شکاف عمیقی در دوره پهلوی دوم میان نظامیگری و نظامیان و مردم ایجاد شده بود و این دو، دو سر طیف بودند و فرسنگها از هم فاصله داشتند و کمترین علقه و پیوند عاطفی میان آنها برقرار بود. مسئله نمایانتر دیگر این است که نوع زندگی متمایز و ممتاز امرای نظامی در بحبوحه انقلاب اسلامی سبب شده بود آنها حتی توانایی لازم برای درک صحیح ماهیت مخالفان و جنس مخالفتها را نیز نداشته باشند. آنها در این شرایط نیز دست از سر چپها و کمونیستها برنمیداشتند و این حرکات را به آنها منتسب میکردند و در این شرایط هم بیش از هر چیز در فکر نجات خود و داراییهایشان و خروج از مهلکه بودند.
ژنرال هایزر آمریکایی نیز که در این شرایط با هدف بررسی و بازسازی ارتش برای حمایت از دولت بختیار و حفظ نظام شاهنشاهی به ایران آمده بود نیز چنین دیدگاهی داشت و معتقد بود فرماندهان ارتش از توسل به شعار «خدا، شاه، میهن» و اینکه آنها تنها مجری اوامر شاهنشاه هستند، جز به نجات خودشان به چیز دیگری فکر نمیکردند و به همین مناسبت نیز برای فرار دست به دامان وی شده بودند.
براساس این فرضیه، گسست عمیق میان نیروهای نظامی و مردم مسئلهای بود که نظامیان ارشد را واداشته بود تا با رفتن شاه مخالفت کنند؛ زیرا میدانستند آنها نیز جایگاهی در میان مردم ندارند و عنقریب باید همان راهی را بروند که شاه پهلوی انتخاب کرده است.
شاه ارتش را پشتیبان دولت ساخت
با وجود تمامی این مخالفتها محمدرضا پهلوی تصمیمی برای باقی ماندن در کشور نداشت؛ بهویژه که آمریکاییها نیز خروج وی را قطعی کرده بودند، هرچند که شاه خودش نمیخواست از لفظ خروج استفاده کند و به آن لقب مسافرت میداد.
وی بلافاصله به دستور آمریکاییها شورای سلطنت را تشکیل داد و در جلسهای که تمامی امرای ارتش و بختیار حضور داشتند، به ارتش نیز دستور داد که پشتیبان دولت بختیار باشد! بختیار نیز ضمن اطمینان دادن به شاه در مورد پایان دادن به اعتصابات و اغتشاشات تقاضا کرد که «مسافرت» اعلیحضرت بعد از رأی اعتماد مجلس باشد و اعضای شورای سلطنت نیز این نظر را تأیید کردند و شاه پذیرفت.۶
فرجام سخن
نظامیان دلایل زیادی برای مخالفت خود با خروج شاه از کشور داشتند؛ در رأس آنها این بود که ساختار ارتش در ایران پیش از انقلاب از منطقی کاملا شخصی پیروی میکرد؛ همچنان که لوئی چهاردهم عنوان میکرد «دولت یعنی من»، شاه نیز معتقد بود ارتش یعنی وی؛ بنابراین منطقی بود که نظامیان با خروج شاه مخالف باشند. از سوی دیگر آنها میدانستند که جایگاهی در میان مردم ندارند و صرفا برای کارگزار اعظم خود فعالیت میکردند و نه برای مردم که بعضا در نقطه مقابل مردم. در نهایت نیز مخالفت امرای ارتش و نظامیان رده بالا با خروج شاه از کشور مفید فایده واقع نشد و شاه امرا را با مخالفتهایشان فارغ از دلایلشان تنها گذاشت.
خیابان انقلاب تهران؛ نمایی از حضور نظامیان در حاشیه یکی از تظاهرات (1357)
پی نوشت:
1. شاپور بختیار، یکرنگی، ترجمه مهشید امیرشاهی، بیجا، بیتا، بینا، ص ۱۱۶.
2. سعیده لطفیان، ارتش و انقلاب اسلامی ایران، تهران، مرکز اسناد انقلاب اسلامی، 1380، ص 117.
3. احسان نراقی، از کاخ شاه تا زندان اوین، ترجمه سعید آذری، تهران، مؤسسه خدمات فرهنگی رسا، ۱۳۷۲، ص ۲۴۰.
4. عباس قرهباغی، اعترافات ژنرال، تهران، نشر نی، ۱۳۶۵، صص ۱۳۹-۱۴۳.
5. رابرت هایزر، مأموریت مخفی در تهران، ترجمه ع. رشیدی، تهران، نشر اطلاعات، 1365، ص ۴۶.
6. عباس قرهباغی، همان، ص ۱۷۳.
کد مطلب: 8515