«روایتها و تحلیلهایی از سیره امام خمینی» در گفتوشنود با زندهیاد مرضیه حدیدچی (دباغ)
چهار سال پیش و در چنین روزهایی، زندهیاد مرضیه حدیدچی (دباغ) از مبارزان پرآوازه انقلاب اسلامی، روی از جهان برگرفت و رهسپار ابدیت گشت. هم از این روی و در نکوداشت یاد و خاطرهاش، گفتوشنود پیآمده با وی را، که طی آن به بیان پارهای از خاطرات خویش از رهبر کبیر انقلاب اسلامی پرداخته است، به شما تقدیم مینماییم.
طبعا اولین پرسش ما در این گفتوشنود، چگونگی آشنایی سرکار با رهبر کبیر انقلاب است؟
بسم الله الرحمن الرحیم. در دهه 1340، همواره ذهنم درگیر این موضوع بود که از کجا باید مبارزه با انحطاطی که گریبان جامعه را گرفته بود، شروع کرد و انصافا برای پیدا کردن پاسخم، به هر دری میزدم تا اینکه قیام 15 خرداد 1342 پیش آمد و همه کسانی که دغدغه دین و جامعه را داشتند، گمشده خود را پیدا کردند. اما سنم اقتضا نمیکرد که بهسرعت وارد میدان مبارزه بشوم و نیاز بود که آموزش ببینم. تا اینکه بخت یاری کرد و شهید آیتالله سیدمحمدرضا سعیدی، در نزدیکی منزل ما خانه گرفتند و این، آغاز تحولی بزرگ در زندگی من بود.
نحوه تعامل شما با شهید آیتالله سعیدی چگونه بود؟
شهید سعیدی، یکسری مسئولیت را به عهده من و عدهای دیگر از زنان گذاشتند. البته انجام این وظایف، نیازمند اجازه یک مرجع بود؛ مثلا گاهی ایشان به من مأموریت میدادند که شبانه، از خانه بیرون بروم و کارهایی را انجام بدهم. طبیعتا من بدون اذن شوهرم، نمیتوانستم این کار را بکنم و نیاز به اجازه مرجع داشتم. شهید سعیدی این زحمت را میکشیدند و من با آسودگی خیال، وظایفی را که به عهدهام بود، انجام میدادم. به این ترتیب، با دیدگاهها و اوامر حضرت امام آشنا شدم.
اولین ملاقات حضوری شما با امام خمینی، در چه دورهای انجام شد؟
بنده به دنبال فعالیتهای مبارزاتی، دستگیر و مدتی زندانی شدم که شرح آن، در کتاب خاطراتم آمده است. هنگامی که از زندان آزاد شدم و از کشور بیرون رفتم، در آنجا خود را به نجف و خدمت حضرت امام رساندم و خود را معرفی کردم. امام فرمودند: «همان خانم دباغی که آقای سعیدی میگفت؟» عرض کردم: بله و متوجه شدم که امام، در جریان فعالیتها و بعد دستگیری و زندان من و بلاهایی که بر سر دخترم آورده بودند، هستند و با ذکر جزئیات، از من سؤالاتی کردند. آشنایی من با حضرت امام، از اینجا شکل جدیتری گرفت تا هجرت ایشان به نوفل لوشاتو و محافظت از ایشان پیش آمد و خدا به من این توفیق را داد که در خدمتشان باشم.
امام خمینی به عنوان یک انسان جامعالاطراف، ویژگیهای شخصیتی برجسته و فراوانی دارند. شما به عنوان کسی که از نزدیک با ایشان در تماس بودید، به طور مشخص کدام ویژگیهای ایشان را برجسته میکنید؟
همانطور که اشاره کردید، ویژگیهای برجسته شخصیتی حضرت امام خمینی، بسیارند و به همین دلیل هم ایشان در تاریخ بشر، شخصیت کممانندی هستند. اما گاهی برخی از ویژگیها، از سوی کسانی که از نزدیک با ایشان تماس نداشتند، چندان دیده نمیشود، از جمله نظم آهنین و فوقالعاده دقیق ایشان، به گونهای که حتی پلیسهای فرانسه هم میگفتند: ما ساعت مأموریت خود را با رفتوآمد ایشان تنظیم میکنیم! گاهی ما در ساختمان دیگری بودیم و برادران از من میپرسیدند: الان امام دارند چه کار میکنند؟ من به ساعت نگاه میکردم و مثلا میگفتم: دارند آماده وضو گرفتن میشوند یا میخواهند استراحت کنند و... برادران میرفتند و میدیدند که دقیقا همینطور است! کسی که میتواند به کارهای روزمرهاش چنین نظمی بدهد، قطعا به افکار، ایدئالها و اعتقاداتش هم، چنین نظم بینظیری را میدهد و نتیجهاش هم میشود کاری که از دست هر کسی برنمیآید! شبی که بنیصدر فرار کرده بود، همه نگران بودند که حالا چه میشود؟ حضرت امام درست سر ساعت مقرر، آماده خواب میشوند! اطرافیان میگویند: آقا! اینطور شده، چه باید کرد؟ امام با خونسردی تمام میفرمایند: «هر چه شده که شده و آنچه هم که باید بشود، میشود. شما کار و وظیفه خودتان را انجام بدهید و باقی را به خدا بسپارید. حالا اگر من نخوابم، جز اینکه کارهایی را هم که فردا میتوانم انجام بدهم، ناقص باقی خواهند ماند، چه فایدهای دارد؟». چنین نظم بینظیری است که موفقیتهای بزرگ را در پی دارد؛ چیزی که متأسفانه، اکثر ما از آن غافلیم!
حضرت امام، مراعات حال همه را میکردند و چیزی از چشمشان نمیافتاد! ایشان روزی بیست دقیقه در بالکن جلوی اتاقشان، پیادهروی میکردند. با اینکه مأموران پلیس فرانسه در بیرون مراقب بودند، ولی من بهشدت نگران بودم و میترسیدم که ایشان خدای ناکرده، مورد سوءقصد قرار بگیرند. به همین دلیل زیر بالکن و در جایی که امام متوجه نشوند، راه میرفتم و مراقب بودم. یک روز امام مرا صدا زدند و پرسیدند: «شما هم روزها قدم میزنید؟» عرض کردم: «بله». فرمودند: «برای خودتان یا برای من؟» صراحت امام باعث شد که بگویم علت چیست! فرمودند: «من راضی نیستم، شما بفرمایید به کارهای خودتان برسید!» عرض کردم: «این هم جزء کارهای من است». فرمودند: «خیر، ضرورتی ندارد که برای یک احتمال ضعیف، آن هم از پیش خود، خودتان را به زحمت بیندازید. یک وقت هست که مسئولیتی را به عهده انسان میگذارند، آن فرق میکند، ولی در صورتی که خودتان به این نتیجه رسیدهاید که باید این کار را بکنید، ضرورتی ندارد!» این همه دقت در احوال اطرافیان، آن هم در مقطعی که امام مرکز رویدادهای دنیا بودند و داشتند انقلاب عظیمی را رقم میزدند، نشانه نهایت تقوا، بصیرت و تهذیب نفس است.
تعابیری که حضرت امام در مورد زنان بهکار میبرند، از جمله اینکه، «از دامن زن مرد به معراج میرود» نشانه نهایت تکریم و تجلیل یک مرجع و عالم بزرگ، از مقام زن است. تحلیل شما دراینباره چیست؟ و ایشان با خود شما به عنوان یک زن مبارز، چه رفتاری داشتند؟
همه با توصیفات و تعابیری که حضرت امام درباره زنان بهکار بردند، قطعا متوجه این نکته شدهاند که ایشان روی جامعه زنان، چه حساب بزرگی باز کرده بودند و شاید بشود گفت که بیشترین سرمایهگذاری را روی قشر زنان کردند؛ چون برای ایشان اثبات شده بود که آثار وجودی زنان به عنوان مادر و همسر، چقدر گسترده و تعیینکننده است و به همین دلیل هم، استکبار روی تخریب شخصیت و افکار زنان، سرمایهگذاریهای وسیعی را انجام میدهد. زنان از دو جنبه، مورد ظلم و غفلت واقع شده بودند. از یک جنبه، از آنان به عنوان کالاهای مصرفی و برای عرضه کردن استفاده میشد و از جنبه دیگر، قشر متحجر و به اصطلاح مقدسنمایانی که زن را در صندوقخانه نگه میداشتند و از او تکلیفی جز پخت و پز و چرخیدن در فضای محدود خالهزنکی، توقعی نداشتند! حضرت امام با توجه به دستورات قرآنی و با پیروی از سیره معصومین(ع)، به زنان ما یادآوری کردند که در کنار مادر و همسر خوب بودن ــ که نخستین و مهمترین تکلیف آنهاست ــ باید ابعاد دیگر وجودی خود را نیز رشد بدهند و در جامعه تأثیرگذار باشند. با نگاهی به مطالبی که از حضرت امام درباره زنان منتشر شده، به خوبی میتوان اهمیت این موضوع را در نگاه ایشان دریافت کرد. بسیاری از زنان ما هم، انصافا پیام حضرت امام خمینی را به درستی دریافت کردند، والا تحمل آن همه رنج توسط مادران و همسران شهدا، ممکن نبود. امام میخواستند زنان را از بیبندوباری و تحجّر نجات بدهند و لذا هیچ جا نمیبینیم که ایشان گفته باشند: مشارکت اجتماعی برای زن خوب نیست!
خاطرم هست در نجف که بودم، به ایشان عرض کردم: فرزندانم در ایران بیسرپرست هستند، من هم دقیقا نمیدانم که اگر به ایران برگردم، ساواک با من چه خواهد کرد، تکلیف من چیست؟ ایشان فرمودند: «بمانید تا انقلاب پیروز شود، همه با هم برمیگردیم!» این گفتوگو در سال 1353 اتفاق افتاد و برای من، واقعا عجیب بود که حضرت امام چگونه آنطور با قاطعیت، از پیروزی قریبالوقوع حرف میزنند! با این همه، چون به توکل، هوشیاری و بصیرت ایشان ایمان کامل داشتم، گویی بار سنگینی از روی دوشم برداشته شد. بعد سؤال کردم: «اجازه میدهید بروم و در کنار خواهر و برادران لبنانی و فلسطینی بجنگم؟» فرمودند: «هر جا که احساس میکنید اسلام به وجود شما نیاز دارد و میتوانید مفید باشد، بروید و خدمت کنید. دفاع از اسلام، زن و مرد ندارد و تکلیف شرعی است». این نگاه امام خمینی به زن است. حالا اگر ما تعلل میکنیم و آنطور که باید از امکانات وسیعی که اسلام برای بروز استعدادها و تواناییهایمان در اختیارمان قرار میدهد، استفاده نمیکنیم، کمهمتی خودمان است. وقتی که ما زنان قدر و منزلت و تکالیف خودمان را درست تشخیص ندهیم، دشمنان دین، اخلاق و انسانیت، عرصه را برای جولان خود خالی میبینند و متأسفانه فرهنگی را رواج میدهند که در بسیاری از جاها، با آنها دست به گریبان هستیم!
منظورتان تهاجم فرهنگی است؟
بله، ولی من قبل از اینکه وضعیت ناهنجار فرهنگی را نتیجه برنامهریزیها و تهاجمات فرهنگ جهانی بدانم، آن را محصول بیمسئولیتی و غفلتهای خودمان میدانم! جوان و نوجوانی که مراعات شئونات فرهنگی خود را نمیکند و در مجامع و محافل با ظاهر و رفتار نامناسب حضور پیدا میکند، در دوران طاغوت به دنیا نیامده و رشد نکرده، بلکه مقصر منم که فرهنگی را که باید به او منتقل میکردم، نکردم! مسئولین فرهنگی ما تصور میکنند با امر و نهی و دادن بخشنامه، میشود کار فرهنگی کرد، درحالیکه این وقت تلف کردن است! جوانان ما با انقلاب و زحماتی که برای به ثمر نشستن آن کشیده شده، تقریبا بیگانهاند! علت این است که در این زمینه، کار مؤثری انجام نشده است! کتب درسی ما، آنگونه که باید، انقلاب، دفاع مقدس، شهدا، آرمانها، و ارزشهای دینی و اخلاقی را به فرزندان ما منتقل نمیکنند. رسانههای جمعی ما، بیانگر ارزشهای اسلامی و انقلابی نیستند و هنوز فرهنگ اومانیستی غرب، در عرصههای فرهنگی ما جولان میدهد! فطرت انسان، همواره خواهان پاکی و اعتلاست؛ لذا اگر به او خوراک فکری مناسب داده شود، به انحراف کشیده نمیشود. یک انسان تربیتشده مسلمان، به خودی خود در برابر آثار فرهنگی مبتذل واکنش منفی نشان میدهد و به آن سمت و سو کشیده نمیشود. این کار، برنامهریزی دقیق و بهخصوص مجریان مخلص و متعهد میخواهد.