آیتالله سیدمحمود نوریزاده
بسم الله الرحمن الرحیم و به نستعین
حضرت استاد علامه سیدمحمدحسین طباطبائی (سقیالله تربته)، اسوه تقوی و سادهزیستی بودند. هرگز فراموش نمیکنم سفری را که با آن بزرگوار، از قم به تهران میرفتیم. در آن سفر خاطرهانگیز، اتوبوس در قهوهخانه منطقهای به نام «قلعهحسنخان» ایستاد و مسافرین برای صرف چای، از اتوبوس پیاده شدند. من هم در رکاب استاد بودم و برحسب وظیفه شاگردی، به داخل قهوهخانه رفتم و دو استکان تمیز و یک قوری چای برای معظمله آوردم. از ایشان سؤال کردم: آقا از خوردن چای در قهوهخانههای بین راه، که دهها و صدها آدم از مسلمان گرفته تا اقلیتهای مذهبی، در آن تردد میکنند و غذا و چای میخورند و چون آب لولهکشی نیست، از بشکه آب استفاده میشود و استکانهای افراد مختلف با هم قاطی میشود، احتراز نمیکنید؟ مرحوم استاد مکثی کردند و فرمودند: خیر؛ در جایی که ائمه معصومین (صلواتالله علیهم اجمعین) در هنگام رفتن به دستشویی، عمدا به لباس و پاهای خود آب میپاشیدند که اگر واقعا ترشحی شده است، مشتبه شود تا برای مردم حالت وسواس پیش نیاید، من هم به دلیل اینکه نمیدانم چه کسانی از ظرف و ظروف این قهوهخانه استفاده کردهاند و علم قطعی به آن ندارم، برایم پاک است!
در ادامه سفر من سؤالات زیادی از استاد داشتم؛ از جمله در ارتباط با روایتی از مرحوم علامه مجلسی که در بحار نقل کردهاند، که ظاهرا از امام صادق(ع) است، که فرمود: «عقول النساء فی جمالهن و جمال الرجال فی عقولهم». من جز معناهایی که علامه مجلسی در این ارتباط کرده بودند و یا پاورقیهایی که مرحوم شیخ عبدالرحیم شیرازی در این زمینه داشتند، معنای دیگری به ذهنم رسید که آن را با استاد مطرح کردم. عرض کردم: وقتی که امام میفرماید: «عقول النساء فی جمالهن و جمال الرجال فی عقولهم» یعنی در جامعه ما، زنها مطلوبات هستند به جمال و زیبایی و مردها مطلوب هستند به عقل خودشان؛ مثلا اگر مردی میخواهد زنی اختیار کند، بیشتر به جمال آن زن توجه دارد و اگر کسی میخواهد با مردی مشورت کند، نمیگوید بروم یک مرد زیباروی را پیدا کنم و با او مشورت کنم، بلکه میگوید بروم یک مردم عاقل و کامل پیدا کنم و با او مشورت کنم؛ آیا جنابعالی با این برداشت موافقید؟ علامه مکثی کردند و فرمودند: بسیار معنی دقیق و جالبی است... و من پس از تأیید این معنا توسط استاد، آن را در ذیل آن روایت، در دفتر خود یادداشت کردم.
استاد در زمانی که به قم تشریف آوردند، اولین کسی بودند که در حوزهها، تفسیر قرآن را به عنوان یکی از دروس طلاب، پایهگذاری کردند. تنها کسی که در آن روزها در منبر خودش و به عنوان موعظه، تفسیر قرآن میفرمود، مرحوم آیتالله حاج میرزا ابوالفضل زاهدی قمی(ره) بود. اما استاد علامه، تفسیر قرآن را مشروحتر و به عنوان یکی از دروس طلاب شروع کردند. بعد هم ایشان درس «اسفار» را آغاز کردند که ما جلد اول اسفار را در محضرشان تلمذ کردیم و جلد دوم شروع شده بود که به دلیل فشار علمای نجف و سوءتعبیری که از تدریس فلسفه شده بود و حتی بعضی از علمای نجف ذهن آیتالله العظمی بروجردی(ره) را هم نسبت به درس فلسفه علامه مشوب کرده بودند ــ که مثلا نعوذبالله علامه طباطبائی منکر معاد جسمانی است! ــ این درس ادامه نیافت. در این زمینه کتاب «حولالمیزان» علیه تفسیر علامه نیز، توسط سیداحمد طیبی تبریزی نوشته شد! خودم شخصا از حضرت علامه سؤال کردم: آقا جریان حولالمیزان چیست؟ ایشان فرمودند: «اگر چه بشر جایزالخطاست و من هم معصوم نیستم و کتاب من هم بری از اشکال نیست، اما کتاب من کتابی نیست که هر کسی، آن را بفهمد!». به هر حال استاد به خاطر همین فضا، درس اسفار را تعطیل کردند و ما با عدهای از دیگر شاگردان، خدمت ایشان رسیدیم و تقاضا کردیم حال که درس اسفار تعطیل شده، درس دیگری را شروع کنید. علامه قسمت الهیات شفای بوعلی سینا را شروع کردند. چون در آن زمان بنده امکان تهیه کتاب شفا را نداشتم، هر روز به کتابخانه مرحوم آیتالله حجت کوهکمری(ره) در مدرسه حجته قم میرفتم و درس آن روز را از یک دوره شفای موجود در آن کتابخانه، یادداشت میکردم و هنوز هم یادداشتهای من موجود است که یکی از عیوبات نوشتههای من، این است که تاریخ ندارد!
در همین سالها یعنی سال 1334 یا 1335، پروفسور هانری کربن به ایران آمده و مدعی بود: من درباره ادیان جهان، تحقیقاتی را شروع کردهام. ادیان دیگر دنیا شراب را حرام نمیدانند، ولی دین اسلام شراب را حرام میداند. هانری کربن در ایران، شاگردی داشت به نام دکتر چهرازی که به عنوان مترجم، کربن را به قم و نزد آیتالله بروجردی ــ که آن زمان مرجع اعلای شیعه بود ــ برد، تا او از آیتالله بروجردی در زمینه دلیل حرمت شراب توسط اسلام سؤال کند. داخل پرانتز بگویم که تا آن زمان، آیتالله بروجردی نسبت به علامه دید مثبتی نداشتند! بعدا که کتاب المیزان را مطالعه کرده بودند، دیده بودند که مطالب جالبی در زمینه معاد دارد و مغرضانه با علامه برخورد شده است، خلاصه از آن به بعد، آیتالله بروجردی نسبت به علامه، نظر مثبتی پیدا میکنند. دکتر هانری کربن از آیتالله بروجردی سؤال میکند: چرا برخلاف تمامی ادیان، اسلام شراب را حرام میداند؟ آیتالله بروجردی جواب میدهند: «هر برنامهای در اسلام بر پایه عقل برنامهریزی شده است؛ مثلا دیوانهها در برابر اسلام تکلیفی ندارند. چیزی که ضد عقل است و عقل را از بین میبرد، اسلام با آن مبارزه میکند. چون شراب زایلکننده عقل است، اسلام آن را حرام میداند». دکتر هانری کربن مجددا سؤال میکند: اگر به اندازهای شراب خورده شود که عقل را زایل نکند، چرا حرام است؟ آقای بروجردی فرموده بودند: «اسلام هر چیزی را که حرام میکند، حریم او را هم حرام میکند؛ اگر اسلام در زمینه خوردن شراب، جزئیترین مجوز را صادر میکرد، مردم از خوردن خروارها مضایقه نمیکردند. هنوز که مجوزی صادر نشده، مردم از حریم تجاوز میکنند، وای بر آن روزی که اندک مجوزی در این زمینه صادر میشد. بنابراین دین اسلام دین دقیقی است و حریم هر حکمی را هم رعایت کرده است». دکتر هانری کربن از آیتالله بروجردی میخواهد که اگر جزوهای و یا نوشتهای در این زمینه تدوین شده است، در اختیار او بگذارند تا در خارج از ایران، به زبانهای دیگر دنیا ترجمه کرده و در اختیار بقیه قرار دهد. آیتالله بروجردی علامه را به آن جلسه احضار میفرمایند. وقتی علامه وارد آن جلسه میشوند، همه با احترام با ایشان برخورد میکنند. آیتالله بروجردی(ره) به دکتر هانری کربن میگویند: آقای سیدمحمدحسین طباطبائی یکی از علمای بزرگ اسلاماند که من و شما، باید از ایشان خواهش کنیم تا در این زمینه، جزوهای بنویسند! بههرحال از علامه تقاضا میکنند که چنین جزوهای را بنویسند. علامه به آقای بروجردی میگویند: «اگر من بخواهم از مضرات الکل برای اینها قلمفرسایی کنم، اینها طبیعتا از ما بیشتر به مضرات الکل واقفاند، اگر بخواهم مطلبی بنویسم، باید از نظر فلسفه حرمت شراب بنویسم و این امر، باعث میشود که محذوراتی پیش آید!» آیتالله بروجردی به ایشان میفرمایند: «شما آزادید و نگران نباشید، در هر زمینهای که صلاح میدانید، این جزوه را بنویسید!». نهایتا چون آیتالله بروجردی مرجع تقلید آن زمان بودند و پرچم اسلام در دست ایشان بود، آن جزوه را به نام ایشان نوشتند و به دکتر هانری کربن دادند. شیخ عبدالله الیاسی مراغهای کتابی دارد به نام «روش خوشبختی» که در آن کتاب، جزوه نوشتهشده در زمینه «فلسفه حرمت شراب» توسط علامه هم آورده شده است.
خاطره دیگری که از آن بزرگوار به یاد دارم، این است که در موقع درس گفتن، استاد همیشه به سقف نگاه میکردند و به صورت شاگردان نگاه نمیکردند! دراینباره برای من سؤال پیش آمد. پرسیدم: استاد، چرا شما شاگردانتان را از فیض نگاه خودتان محروم میکنید؟ چرا هنگام درس دادن، به چهره شاگردان خود نگاه نمیکنید؟ فرمودند: «اگر کسی بخواهد منبری شود، یک مرتبه، دو مرتبه و یا بیشتر منبر میرود و هر چقدر بیشتر منبر برود، اضطراب و دلهرهاش از بین میرود و یک منبری حسابی میشود، اما من چهل سال است که درس میدهم، اما وقتی میبینم شاگردان من مرا نگاه میکنند، خجالت میکشم و حیا مانع میشود که به صورت آنها نگاه کنم! این یکی از عیوبات من است و فکر میکنم در عدم پیشرفت من، مؤثر بوده است!».
از دیگر خاطرات اینکه: علامه طباطبائی برادری داشتند در تبریز معروف به «سید هندی». سید هندی به علامه نامهای مینویسد و میگوید: پدرمان را در حال مکاشفه دیدند که از شما گلایه کرده است که چرا سیدمحمدحسین، مرا در ثواب تفسیر المیزان شریک نکرده است؟ علامه در پاسخ به اخوی خود میفرماید: «من نمیدانستم که تفسیر المیزان دارای فضیلت و ثواب است و من خیال میکردم که کار خیلی مهمی انجام ندادهام که مستوجب ثواب باشد، اما حال که این گونه است، من ثواب کتاب تفسیر المیزان را به روح پدرم هدیه میکنم!». پس از یک هفته، سید هندی باز هم با علامه تماس میگیرد و میگوید: مجددا پدر را در حال مکاشفه دیدم که از شما بسیار راضی و خرسند هستند و گفتهاند: سیدمحمدحسین خیال میکند که کار چندان مهمی انجام نداده است، در صورتی که در بهشت، ملائکه المیزان را دست به دست میکنند و به یکدیگر تعارف میکنند!
به هر روی، انصافا راه رفتن استاد، نشستن او و حرف زدنش و تمامی حرکات و اعمال آن بزرگوار، برای ما الگو بود و رحلت آن استاد، ثلمه عظیمی بود که هرگز فراموش نخواهد شد. مرحوم استاد علامه ستارهای بودند که در جهان علم میدرخشیدند و با انوار خویش، کوره راههای موجود در راه علم و ایمان را به تشنگان وادی معرفت مینمایاندند. شاگردان نامداری را نیز تربیت کردند که استاد شهید مطهری، استاد جوادی آملی، علامه حسنزاده آملی و... از جمله آنان هستند.
روحش شاد و راهش مستدام باد.