«آیتالله العظمی سیدمحمدرضا گلپایگانی از منظر طبیب خویش» در گفتوشنود با دکتر محمد باهر
حضرتعالی در دورهای نسبتا طولانی، پزشک معالج مرحوم آیتالله العظمی گلپایگانی بودید و قطعا از ایشان، خاطراتی شنیدنی دارید. لطفا در ابتدا، قدری درباره شرایط جسمانی ایشان برای ما صحبت کنید.
بسم الله الرحمن الرحیم. حضرت آیتالله العظمی گلپایگانی (رحمتالله علیه)، با اینکه سنشان بالا بود، اما تقریبا در سلامت و پرکاری به سر میبردند و بیماریهایی از قبیل: سنگ صفرا، عفونت ریه، بزرگی پروستات، عفونت مجرای اشکی چشم ــ که موجب شده بود تا عمل کاتاراکت روی چشمشان انجام شود ــ و ...، نتوانسته بود سلامتی ایشان را به طور جدی به خطر بیندازد. ایشان رویهمرفته هم از نظر جسمی و هم از نظر روحی، فرد سالمی بودند و همین موجب شده بود که مثلا تا آخرین لحظه حیات ــ که در خدمتشان بودیم ــ نمازشان ترک نشود. در غروب سهشنبهای که حال ایشان در بیمارستان قلب شهید رجائی تهران، رو به وخامت گذاشت، نماز مغرب و عشاء را با صوت بسیار زیبایی خواندند. پیش از آن یک بار، ریه راستشان دچار کسالت شده بود. همچنین پروستات و نیز سر استخوان ران چپشان ــ که به علت شکستگی روی آن عمل جراحی انجام شده بود ــ اذیتشان میکرد. بار آخر که عارضه قلبی ایشان تشدید و حالشان بحرانی شد، تمام درمانهای متداول در کشور، برای ایشان انجام شدند. تیمی متشکل از هیجده متخصص ــ که ده نفر تیم ثابت پزشکی آقا و هشت نفر از اعضای تیم سیار بودند ــ همگی در خدمت ایشان بودیم. علت هم این بود که میخواستیم درمان ایشان، از یک کانال انجام شود و تداخلی در بین درمانهای مختلف بهوجود نیاید.
لطفا به اسامی پزشکان این تیم پزشکی اشارهای داشته باشید.
بعضی از آنها عبارت بودند از آقایان: دکتر مرندی، دکتر ولایتی، دکتر ملکی، دکتر روحی، دکتر بیضائی، دکتر شهیدی، دکتر برومند، دکتر احتشامی، دکتر مسجدی و عدهای دیگر که با بنده همکاری کردند. این پزشکان به گونهای انتخاب شده بودند که همه متخصصین در این تیم حضور داشتند تا در صورت لزوم، هر تخصصی که مورد نیاز آقا بود، در اختیارشان قرار بگیرد. در آخرین پنجشنبه حیات ایشان هم، دکتر جان کاسلو ــ که قبلا پزشک ریه آقا بود ــ از لندن آمد و وقتی پرونده پزشکی و عکسهای ریه ایشان را دید، گفت: «هر کاری را که لازم بوده، انجام دادهاید و نیازی به حضور من نبوده است!» وضعیت ریه آقا، روی کارکرد قلبشان تأثیر گذاشته بود. از کار افتادن کلیهها هم مزید بر علت شد و ما متأسفانه نتوانستیم کار زیادی انجام بدهیم.
از دوران طولانی طبابت ایشان، چه خاطراتی دارید؟
خاطرم هست که در سال 1366، همراه با ایشان ــ که حالشان فوقالعاده نامساعد بود و دچار دیابت شدید و عفونت ادراری شده بودند ــ به لندن رفتیم. یک سری بیماریهای دیگر هم، مزید بر علت شده بودند. وقتی به لندن رسیدیم، ناگهان به شکل معجزهآمیزی، حال ایشان خوب شد! بعضی از دوستان میگفتند: آقا شفا گرفته! واقعا هم معاینات و آزمایشات دقیق، نشان دادند که ایشان نیاز به درمان تخصصی ندارند و فقط یک سری درمانهای ساده، برای ایشان تجویز شد. موقعی که ما در لندن بودیم، یکی از دوستانی که حالا در مشهد زندگی میکنند، به من گفتند: وقتی شما در لندن بودید، من خواب دیدم که آقا روی تخت بیمارستان ایستادهاند و به شما میفرمایند: «آقای دکتر باهر! من سالم شدهام، چرا باید اینجا بمانیم؟ برگردیم به قم!» من وقتی این موضوع را شنیدم، خیلی تعجب کردم؛ چون درست صبح روز بعدی که آقا در بیمارستان بستری شدند، عین این جمله را به من گفتند: حال من خوب شده، برگردیم قم! من عرض کردم: «آقا! اجازه بفرمایید یک سری آزمایشات و معاینات روی شما انجام شود، وگرنه همه تصور خواهند کرد بیخودی به اینجا آمدهایم!». قبلا یک بار در ایران، یک سری آزمایشات و معاینات روی ایشان انجام شد و تشخیص تومور ریه دادند! خوشبختانه در سفر مورد اشاره به لندن، معلوم شد که موضوع مهمی نیست و به خیر و خوشی برگشتیم.
اما بااینهمه، آقا در واپسین نوبت از بستری شدنشان، به من فرمودند: «آقای دکتر باهر! این بار موضوع فرق میکند، مثل اینکه دیگر باید بروم، شما از دست من ناراحت میشوید، ولی واقعیت همین است!». این حرف ایشان دلم را به درد آورد، اما گویی خودشان احساس کرده بودند که این بار بازگشتی در کار نیست. به این ترتیب در روز 14 آذر، قلب بزرگمردی که مالامال از عشق به خدا و مردم بود، ایستاد و جهان اسلام و تشیع را داغدار کرد.