مصاحبهکننده: رحمت رمضانی
به گزارش پایگاه اطلاعرسانی پژوهشکده تاریخ معاصر؛ شکلگیری غائله آذربایجان و اقدامات تجزیهطلبانه فرقه دموکرات یکی از رویدادهای مهم ایران در سالهای جنگ جهانی دوم است. درباره دلیل شکست فرقه دموکرات آذربایجان و پایان غائله آذربایجان، روایتهای متفاوتی وجود دارد. برخی بحث اولتیماتوم ترومن، رئیسجمهور وقت آمریکا، به استالین را مطرح میکنند و برخی دیگر بر فریب استالین توسط
قوامالسلطنه اشاره کردهاند. در کتاب «تکاپوی انگلستان برای تجزیه ایران» بدون رد این دو ادعا دلیل سومی هم مطرح شده است؛ دلیلی که میتواند به رمزگشایی این ماجرا کمک کند. این دلیل بر نقشآفرینی شیخ حسین لنکرانی، یکی از رجال دوره پهلوی، اشاره دارد. با توجه به این نگاه، به سراغ نویسنده این کتاب، دکتر جواد حقگو، نویسنده، محقق استاد دانشگاه، رفتیم و از او درباره این کتاب و نگاه تازه او به این رویداد تاریخی سؤال کردیم.
ضرورت و اهداف شما از نوشتن کتاب تکاپوی انگلستان برای تجزیه ایران (با نگاهی به غائله آذربایجان و نهضت عشایر جنوب در بحبوحه جنگ جهانی دوم) چه بوده است؟
اصلیترین دلیل انجام چنین پژوهشی در درجه اول به فقدان وجود منابع کافی برای بررسی دقیق تحولات جنگ جهانی دوم در ارتباط با ایران و در درجه دوم به تقلیلگرایی حاکم بر پژوهشهای اندکی که در این رابطه وجود دارد بازمیگردد. در رابطه با بحث دوم که به نظرم از جهاتی حتی مهمتر از مبحث اول است باید توضیح دهم که متأسفانه در مباحث تاریخی پژوهشگران ما بیشتر به عوامل درونی مؤثر در وقوع رویداد میپردازند و مسائل بینالمللی به عنوان متغیر بیرونی مؤثر در وقوع رخداد تاریخی را در درجه دوم اهمیت قرار میدهند. بدیهی است که چنین نگرشی باعث تولید پژوهشهای تقلیلگرایانه شده است. واقعیت آن است که مورخان بیشتر به شرح ماوقع پرداختهاند؛ این در حالی است که یکی از عوامل تعیینکننده و مؤثر در شکلگیری رویدادهای تاریخی کشور از مشروطه تا امروز متغیرهای بیرونی بوده است. در انجام پژوهشهای تاریخیای از این دست نباید از این موضوع غافل شد که کشور ایران خواسته یا ناخواسته همواره در بطن رقابتها و منازعات قدرت های بزرگ بوده است. بدیهی است که این تقابل و درگیری در مسائل داخلی کشور اثرات بسیار زیادی گذاشته است.
بر اساس چنین ضرورتی در این پژوهش تلاش شده است برخی از رویداد های تاریخی مصادف با جنگ جهانی دوم مانند «غائله آذربایجان» و «نهضت عشایر جنوب» که در ایران رخ داده مورد بازخوانی و بررسی دوباره قرار گیرد. البته یکی از ویژگیهای کتاب حاضر تمرکز بر نقشآفرینی بریتانیا بوده است؛ کشوری که در سالهای جنگ دوم جهانی با جایگاه هژمونیک خود خداحافظی کرد و جای خود را به ایالات متحده آمریکا و شوروی داد. بههرحال یکی از تبعات مهم جنگ جهانی اول و دوم افول قدرت بریتانیا بود. این تغییر به موازات تغییر در سیستم بینالملل واقع شد. سیستم بینالملل از فضای چند قطبیای که در دوران بعد از جنگهای ناپلئونی و از کنگره وین شکل گرفته بود وارد جهان دو قطبی جنگ سرد میشود. در چنین شرایطی است که انگلستان نفسهای آخر خود را میکشد. طبیعتا در این سالها لندن به خاطر اینکه افولش را به تأخیر بیندازد تلاش میکند آخرین تکاپوها و تلاشهایش را بهخصوص در مناطقی چون ایران، که حالت بلاتکلیفی بین فاتحان جنگ دوم جهانی دارد، انجام میدهد؛ تکاپوهایی که نتیجه آن میشود همین غائله آذربایجان یا نهضت عشایر جنوب.
میتوان گفت کلمه تکاپو که در عنوان کتاب آمده عامدانه انتخاب شده؟
دقیقا؛ همانطور که گفته شد، این عنوان به آخرین تقلاهای انگلستان برای به تأخیر انداختن افول اشاره دارد. باید اشاره کنم که ایران مثل ترکیه و یونان ازجمله مناطق بلاتکلیفی است که در اواخر جنگ جهانی دوم رهبران فاتح جنگ جهانی دوم مثل استالین و چرچیل و روزولت درباره آیندهاش به یک تصمیم مشخص نرسیدند و یک حالت بینابینی پیدا میکند. دقیقا در چنین شرایطی است که لندن با همان رویکرد همیشگی خود در حال بازیگری است تا بتواند بیشترین منفعت را برای خود به ارمغان بیاورد. تکاپوهای چرچیل و دیگر رجال انگلیسی در کنفرانسهایی چون تهران و یالتا دقیقا ناظر بر همین موضوع است. در اواخر جنگ سران متفقین مینشینند و به این نتیجه میرسند بخشی از مناطق برای آمریکا و بخشی از مناطق برای شوروی و بخشی نیز برای دیگر فاتحین باشد. مشخص نمیشود که ایران سهم کدام یکی از دول پیروز است و به همین جهت بر سر ایران نزاعهایی چون همین ماجرای غائله آذربایجان سر میگیرد.
آیا دلیل به سرانجام نرسیدن درباره ایران این بود که قبل از این تحولات، شوروی و انگلستان به صورت مساوی در ایران نقش داشتند؟
یکی از دلایل، دلیلی است که شما گفتید. دلیل مهمترش سهمی بود که آمریکا، فاتح دو جنگ جهانی، مطالبه میکرد. بههرحال کسی نمیتوانست این موضوع مهم را کتمان کند که ورود آمریکا به دو جنگ جهانی باعث پیروزی متفقین و تغییر شرایط دنیا شد. اگر آمریکا در جنگ شرکت نمیکرد، شرایط دنیا به گونهای دیگر بود و بسیاری از مسائل داخلی ایران را باید از منظر دیگری تبیین کرد. حتی رویدادهای تاریخی در ایران آن زمان مانند تغییر نخستوزیرها، تبعید رضاشاه، قدرت گرفتن محمدرضا پهلوی و کودتا را باید از این منظر نگاه کرد.
برای نخستینبار بحث تجزیه ایران از چه سالی مطرح شد؟ تجزیه ایران چقدر تحت تأثیر روابط بینالملل بود؟
بحث تجزیه ایران از دوره قاجار و بعد از شکست ایران در جنگ ایران و روس جزء برنامههای همیشگی قدرتهای بزرگ بهویژه انگلستان بوده است. انگلستان به فراخور تغییر فضای بینالمللی و منافعش در هند، جنوب آسیا و خاورمیانه هر از چند گاهی در پی تجزیه ایران بوده است.
قرارداد ۱۹۱۹ را باید یکی از معروفترین این تلاشها بهشمار آورد. البته قبل از آن هم و مثلا در سال 1907 تلاشهای وسیعی با هدف تجزیه ایران در دستور کار انگلستان قرار گرفته بود که به دلایل داخلی و خارجی هیچگاه عملیاتی نمیشود. بهرغم این تلاشهایی که با هدف تجزیه ایران انجام شد، باید توجه داشت که تجزیه و تضعیف دولت مرکزی ایران برنامه همیشگی لندن نبوده است؛ برای مثال بریتانیا بعد از انقلاب اکتبر 1917 در روسیه و برای اینکه ایران تحت تأثیر انقلاب کمونیستی شوروی قرار نگیرد، کودتای 3 اسفند ۱۲۹۹ را شکل داد تا دولت مرکزی قدرتمند در ایران تشکیل شود. طبیعتا یکی از کارکردهای چنین دولتی تأمین منافع بریتانیا در ایران (جلوگیری از نفوذ کمونیسم) و در هند و جنوب آسیا بود.
بااینحال باید توجه داشت که یکی از ابزارهای همیشگی قدرتهای بزرگ برای اینکه قدرت خود را حفظ کرده و نفوذ خود را افزایش بدهند تجزیه کشورها بوده است. در این سیاست، کشورهایی مانند ایران که همیشه از قدرتی ولو نسبی برخوردار بودند، در اولویت بوده است. بر چنین بستری است که حتی امروز هم سازمان اطلاعات خارجی انگلستان با حمایت برخی قدرتهای منطقهای نظیر عربستان و اسرائیل به دنبال فعال کردن گسلهای قومیتی در ایران هستند. بههرحال حضور دنبالههای قومیتی ایران در مناطق مرزنشین کشور در کردستان، آذربایجان، خوزستان، بلوچستان و ترکمن صحرا شرایط بسیار مساعدی برای تحقق این هدف ایجاد کرده است. کشورهایی که در پی تجزیه ایران هستند در سال های اخیر در پی نفوذ در فضای رسانهای و نخبگانی هستند. باید توجه داشت که گسلهای قومی ایران بهخصوص در مقاطعی که دولت مرکزی به علت وقوع رویدادهایی مانند نهضت مشروطه و انقلاب اسلامی ضعیف میشود بیشتر تحریک میشوند.
نکتهای که برای تکمیل بحثم باید خدمت شما بگویم این است که بر اساس منطق رئالیستی در روابط بینالملل دستاورد مطلق نداریم و دستاوردها نسبی است. بر همین مبنا سیاستمداران بریتانیا قبل از هر اقدامی برای تجزیه ایران از خود میپرسیدند تجزیه ایران به نفع انگلستان تمام میشود یا رقبایی مثل روسیه؟ طبیعتا اجرای سیاست تجزیه تنها زمانی عملیاتی میشد که پاسخ انگلستان باشد. بااینهمه تجزیه کشورهای بزرگ به کشورهای کوچک همیشه مدنظر قدرتهای بزرگ بوده است؛ به طور مثال تجزیه عثمانی به کشورهای کوچکتر یکی از مصادیق این ادعاست. واضح است که مقابله با یک بازیگر بینالمللی که پهنای جغرافیای وسیعی دارد در قیاس با کشورهای کوچکتر سختتر است. توجه کنید که اگر عثمانی تکه تکه نمیشد شاید امروز از اسرائیل هم خبری نبود.
گروههایی مانند «فرقه دموکرات» و «نهضت عشایر جنوب» قرار بود چه نقشی را در تجزیه ایران بازی کنند؟
وضع فرقه دموکرات و
سیدجعفر پیشهوری در تجزیه ایران مشخص است. فرقه دموکرات حزبی بود که با حمایت استالین در پی تجزیه ایران بود. در ابتدای راه نیز پیروزیهایی کسب کرد، اما در نهایت موفق نشدند. درباره دلیل شکست فرقه دموکرات روایتهای متفاوتی وجود دارد. برخی بحث التیماتوم ترومن، رئیسجمهور وقت آمریکا به استالین، را مطرح میکنند و برخی دیگر بر هوشمندی قوامالسلطنه و فریب استالین توسط قوام اشاره کردهاند. هرکدام از اینها طرفداران خود را دارد. بااینحال در این کتاب بدون رد این دو دلیل، دلیل سومی هم مطرح شده است. این دلیل بر نقشآفرینی زیرکانه شیخ حسین لنکرانی، یکی از رجال خوشنام دوره قاجار و پهلوی، اشاره دارد. وقتی ایشان میبیند که انگلستان با نقشه زیرکانه در پی آن است که ایران را به سه بخش شمالی (متعلق به روسیه)، جنوبی (متعلق به انگلستان) و مرکزی (جمهوری ایران) تجزیه کند نزد محمدرضا پهلوی میرود و با افشای نقشه انگلستان و اینکه اگر آن نقشه عملیاتی شود، هم ایران تجزیه میشود و هم بساط سلطنت جمع خواهد شد، محمدرضا را با خود همراه میکند. طرح شیخ حسین لنکرانی برای تقابل با نقشه انگلستان راه انداختن بحرانی ساختگی در جنوب ایران بود؛ بحرانی که با عنوان «نهضت عشایر جنوب» یا «غائله فارس» از آن یاد شده است.
آیتالله حسین لنکرانی
شماره آرشیو: 387-۸ع
شیخ پس از گرفتن موافقت محمدرضا پهلوی با ناصرخان قشقایی دیدار میکند و از او میخواهد به جنوب برود و غائله فارس را راه اندازد و در برابر حوادث آذربایجان بیرق استقلال جنوب و فارس را بردارد. با توجه به اینکه قشقاییها همیشه از اقوام ضد انگلیسی بودند انگلستان از ناآرامی ایجادشده در جنوب دچار وحشت میشود و از ترس اینکه مبادا منافعشان در جنوب ایران بهخصوص مناطق نفتخیز خوزستان به خطر افتد، سیاستشان در قبال تحولات آذربایجان را نیز تغییر میدهد و خواستار حفظ تمامیت ارضی ایران میشوند. بر همین اساس است که دست از تجزیه ایران برداشته و در قضیه آذربایجان پشت روسیه را خالی میکنند. انگلستان بعد از آنکه طرح تجزیه مورد نظرش (که در کنفرانس مسکو توسط بوین، وزیر خارجه، مطرح شده بود) منتفی شد، با مشاهده قدرتگیری برخی نیروهای ضدانگلیسی نظیر قشقاییها بهعنوان رهبران اصلی نهضت عشایر جنوب، تصمیم گرفت با تمام توان در برابر تجزیه شمال ایران و قدرتگیری شوروی مقابله کند. به تعبیر مرحوم شیخ حسین لنکرانی، ازآنجاکه موافقت لندن با سلطه شوروی بر آذربایجان طبیعتا مشروط به اجرای جزء دیگر آن نقشه شیطانی، یعنی تحقق سلطه خودشان بر جنوب بود، قاعدتا با ناکام ماندن این جزء از نقشه (با به راه افتادن غائله فارس و قدرتگیری قشقاییهای ضدانگلیسی در جنوب ایران) نهتنها دیگر حامی رقیب (شوروی) در غائله آذربایجان نبود، بلکه تمام تلاش خود را برای جلوگیری از پیروزی نقشه رقیب بهکار برد. کوتاه آمدن عجیب و معنادار رهبران نهضت جنوب (جهت پیگیری مطالبتشان) در برابر دولت مرکزی در مهرماه 1325 صحت ادعای لنکرانی را تقویت میکند. تحلیل الگوی رفتاری انگلستان بر اساس تجربه دو واقعه تاریخی غائله آذربایجان و غائله فارس، آنچنان عبرتانگیز و درسآموز است که بدون تردید یافتههای ارزشمندی برای تمام ادوار در اختیار اندیشمندان، تصمیمسازان و تصمیمگیران حوزه روابط خارجی قرار میدهد.
ناصر قشقائی در سنین جوانی در میان جمعی از سران و خوانین ایل قشقائی
شماره آرشیو: 1304-۸ع
در این کتاب تلاش شده است با تمرکز بر نوع رفتار بریتانیا طی این سالهای پرالتهاب، علاوه بر مرور دیدگاهها و اسناد موجود و ارائه برخی اسناد کمتر دیدهشده، شناختی جامعتر از نوع کنشگری قدرتهایی چون بریتانیا حاصل شود..