«انگاره نقش پهلوی دوم در تعیین قیمت نفت اوپک، در بوته نقد» در گفتوشنود با دکتر محمد شفیعیفر
آیا افزایش درآمد نفتی رژیم پهلوی در آغازین سالهای دهه 1350، نمادی از افزایش قدرت خارجی و داخلی آن حکومت بود؟ و آیا شاه آن را در پروسه عمران و آبادی ایران صرف میکرد؟ این پرسشها و پارهای مقولات مربوط به آن، موضوع گفتوشنود ما با دکتر محمد شفیعیفر، پژوهشگر تاریخ معاصر ایران و استاد دانشگاه تهران، است
پایگاه اطلاعرسانی پژوهشکده تاریخ معاصر؛
از جمله محورهای تبلیغات جریان سلطنتطلب در حال حاضر، نقش شاه در تعیین قیمت نفت در اوپک است. ارزیابی شما از این ادعا چیست؟
بسم الله الرحمن الرحیم. بعد از کودتای28 مرداد1332، علیرغم مالکیت اسمی ایران بر نفت، اختیار نفت ایران اصلا دست شاه نبود! به تعبیر داریوش بایندُر، ایران در چنگ کارتلهای نیرومند نفتی، که از پشتیبانی کامل قدرتهای عمده غربی برخوردار بودند، گرفتار بود. طبق قرارداد کنسرسیوم، هفت خواهران نفتی، عملیات تولید، میزان تولید و بهای نفت را براساس عملیات جهانی خود و قانون بازار تعیین میکردند.
کنسرسیوم نفتی که در سال 1333 تشکیل شده بود، 40 درصد نفت ایران در اختیار شرکتهای آمریکایی و 40 درصد دیگر هم دست انگلیس بود و 20 درصد باقیمانده هم به شرکتهای هلندی و فرانسوی اختصاص داشت! شاه از اوایل دهه 1340، تلاش کرد کارهای مشترکی با برخی شرکتهای کوچکتر ایتالیایی انجام دهد که به بنبست خورد! به همین دلیل در شرایطی که کشورهای عربی، فروش نفت به رژیم اسرائیل و غرب را تحریم کرده بودند، از قضا شاه تحت فشار و باجخواهی کنسرسیوم، مجبور شد از کشورهای تحریمکننده غرب در اوپک فاصله بگیرد، که سفیر انگلیس و نیز برخی سیاستمداران هواخواه انگلیس در ایران، در این روند مؤثر بودند. نهایتا شاه به داد غربیها رسید و با وارد کردن نفت خود به میدان، غربیها را از تحریم و افزایش بیشتر قیمت نفت نجات داد وگرنه شاه کوچکتر از آن بود که بخواهد در مقابل غرب بایستد. بعدها هم که شاه قدرت چانهزنی خود را افزایش داد، از طریق زدوبند در پایتختهای غربی و بهویژه در خلال دیدارهای سالانه در واشنگتن بود که با توسل به جایگاه جمعیتی و جغرافیایی ایران و خطر کمونیسم، در آن مقطع اجازه پیدا کرد که خواهان افزایش تولید نفت ایران، توسط کنسرسیوم شود. در واقع وقتی نفت عرضهاش در بازار کم میشود، قیمتاش بالا میرود. به همین دلیل شاه هم، از آن فرصت استفاده کرد و درآمدهایش را افزایش داد. این افزایش درآمد هم باعث خرید بیشتر ایران از غرب میشد.
به نکته مهمی اشاره کردید. آیا شاه مجاز بود درآمدهای حاصله از نفت را به هر مصرفی که خود مایل است برساند؟
پول نفتی که از طریق افزایش درآمد بهدست میآمد، باز هم به نفع خود غرب تمام میشد! شاه پول نفت را که میگرفت، باز به خود آمریکا برمیگرداند! حتی رژیم پهلوی در روزهای آخرِ قبل از پیروزی انقلاب، با پول حاصل از فروش نفت، دوازدهمیلیارد دلار تجهیزات نظامی از آمریکا خرید! البته این تجهیزات با آنکه پولش پرداخته شده بود، هیچ وقت به ایران تحویل داده نشد و هنوز هم آمریکا از این بابت، دوازدهمیلیارد دلار به ما بدهکار است! بنابراین، این موضوع اصلا موضوعیت ندارد و اتفاقا باید برعکس، این مسئله را تحلیل کرد؛ چون بحث قیمت بالای نفت، به نفع خود غربیها بود و در دعوای میان اردوگاه سرمایهداری و شرق کمونیستی بود که به شاه اجازه دادند که خودش را مقداری مستقل نشان دهد، ولی در کل برنامههای شاه در چهارچوب برنامههای غرب قرار داشت، نه استقلال کشور.
اما چیزی که در ایران به عنوان پیروزی بزرگ جلوه داده شد و نخستوزیر بابت آن، نشان سلطنتی گرفت، مربوط به اواخر سال 1970م (زمستان 1349) است. به خاطر کاهش ارزش دلار و پوند، اوپک تصمیم گرفت که قیمتگذاری نفت را تابع نوسات نرخ مبادله ارز کند. ایران، که رئیس زیرگروه خلیج فارس اوپک بود، نمایندههای کنسرسیوم را برای گفتوگو در این زمینه به تهران فراخواند، که آنها سر باز زدند و همین باعث عصبانیت شاه شد، که تهدید به توقف تولید کرد! سرانجام آنها مجبور شدند به میز گفتوگو بازگردند، اما یک روز قبل از جلسه، معاون وزیر خارجه آمریکا با نامه و توصیه نیکسون، به ملاقات شاه رفت و پس از بازگشت، به نیکسون اطمینان داد که ایران جزء اعضای میانهرو اوپک است و شاه خواهان ثبات قیمت پنجساله نفت است. پس از شش هفته رایزنی در تهران، توافقی به امضا رسید که براساس آن، به جای اینکه کنسرسیوم تا سال 1358 به کار خود ادامه دهد، شرکتهای عضو کنسرسیوم، به خریداران عمده و ممتازِ طولانیمدتِ نفت ایران تبدیل شده و از امتیازاتی برخوردار شدند. این توافق در تیرماه 1352 و برای یک دوره بیستساله، با کنسرسیوم به امضا رسید که براساس آن، ایران حق مالکیت خود بر نفت را که با کنسرسیوم از دست داده بود، بهدست میآورد، اما شرکتهای عضو هم اختیار داشتند که با تخفیفهای ثابت، حجم ثابتی از نفت خام را برای صادرات بردارند و بر این اساس، ایران در سال 1355و اوج تولید و صادرات نفت میتوانست فقط دومیلیون بشکه در روز خودش را بازاریابی کند و صادرات عمده، همچنان در اختیار اعضای کنسرسیوم بود. ضمن اینکه مدت پنجساله باقیمانده کنسرسیوم نیز به بیست سال افزایش یافته بود. این توافق، شبیه قرارداد 1312 (معروف به قرارداد 1933) بود که رضاشاه قرارداد دارسی را در آتش بخاری انداخت، ولی به تعبیر کاتوزیان، چون سُمبه پرزور بود، مجبور شد قرارداد به مراتب بدتری را با انگلیس منعقد کند و آن را پیروزی بزرگ جلوه دهد و جشن بگیرد!
واقعا آنطور که ادعا میشود، درآمد حاصل از نفت، تأثیری در اقتصاد ایران داشت و وضعیت اقتصادی و معیشتی مردم در دوران حاکمیت پهلوی مطلوب بود؟
باید بدانیم که همه پولی که از طریق فروش نفت بهدست میآمد، وارد جامعه نمیشد! رژیم پهلوی قسمتی از آن پول را به بخشی از جامعه رشوه میداد، که طرفداری آنها را بخرد، هرچند که در آن زمینه هم موفق نبود، که اگر بود، نباید انقلاب رخ میداد. به خاطر دارم در ماههای آخر رژیم گذشته، که دو، سههفتهای مدرسه دولتی میرفتم، در بعضی از مدارس به دانشآموزان تغذیه رایگان میدادند، ولی دانشآموزان این تغذیه را نمیپذیرفتند! حتی بچهها پاکتهای شیر را به دیوار میزدند و میگفتند: نمیخواهیم! در واقع دولت این رشوه را میداد برای اینکه حمایت برخی از افراد جامعه را بخرد! بههرروی، بخش عمده پولی که طریق فروش نفت به دست میآمد، علاوه بر آنکه دوباره به خود غرب برمیگشت، بخش زیادی از آن هم، بین خاندان پهلوی ریخت و پاش میشد! حتی شاه در خارج از کشور، حساب مستقیمی داشت که به محض اینکه پول نفت به خزانه میرسید، سهم شاه را به آن حساب واریز میکردند! همه اعضای خاندان پهلوی در بخشهای اقتصادی کشور، سهام داشتند و کمیسیون خود را میگرفتند! به همین دلیل چیزی از پولی که بابت فروش نفت بهدست میآمد، به مردم نمیرسید که برای کشور فایدهای داشته باشد!
قیمت نفت در عرض دو، سه سال، یک بار دو برابر و بعد چهار برابر شد، بهگونهای که حتی شاه میگفت: ما نمیدانیم این پولها را چطور خرج کنیم؟ بله! در این دوره برخی تأسیسات و پروژههای ساختمانی و زیربنایی بزرگ در ایران اجرا شد که به نیازهای عامه جامعه ربطی نداشت، اما قسمت عمده این درآمد نیز، نهایتا صرف خاصه خرجیهایی میشد که درواقع هیچ کدام برای جامعه ما مفید نبود؛ مثلا وقتی شرکت «کروپ» آلمان در حال ورشکستگی بود، شاه سهام آن را خرید و آن را از ورشکستگی نجات داد! یا سفیر ایران در انگلیس، نویسندهای را پیدا کرد که برای فرح پهلوی، کتابی بنویسد و صدهزار دلار برای آن پرداخت و کارهایی از این قبیل! همین رفتار و سیاست بود که مردم را، نسبت به حکومت پهلوی بیشتر بدبین کرد.