سیدمحمد الهی، برادرزاده زندهیاد علامه سیدمحمدحسین طباطبائی و از مبارزان پرتلاش دوران انقلاب اسلامی است. وی در گفتوشنود پیآمده، به ترسیم سیره فردی، علمی و سیاسی آن بزرگ پرداخته و دراینباره، خاطراتی شنیدنی را نقل کرده است
«زندهیاد علامه سیدمحمدحسین طباطبائی و انقلاب اسلامی» در گفتوشنود با سیدمحمد الهی طباطبائی
سخنان او در پی توهین روزنامه اطلاعات به امام، شنیدنی بود
8 آذر 1400 ساعت 23:47
سیدمحمد الهی، برادرزاده زندهیاد علامه سیدمحمدحسین طباطبائی و از مبارزان پرتلاش دوران انقلاب اسلامی است. وی در گفتوشنود پیآمده، به ترسیم سیره فردی، علمی و سیاسی آن بزرگ پرداخته و دراینباره، خاطراتی شنیدنی را نقل کرده است
پایگاه اطلاعرسانی پژوهشکده تاریخ معاصر؛
در چهار دهه گذشته، خواسته یا ناخواسته، از زندهیاد علامه سیدمحمدحسین طباطبائی، چهرهای غیر سیاسی ترسیم شده است! ارزیابی شما به عنوان برادرزاده ایشان و یکی از فعالان مبارزات انقلاب اسلامی، دراینباره چیست؟
بسم الله الرحمن الرحیم. نخست باید مراد خود را از فعالیت سیاسی روشن کنیم تا بتوانیم به جنبه سیاسی شخصیت حضرت علامه بپردازیم. در نگاه کلی باید گفت: مهمترین مردان سیاسی انقلاب و نظام جمهوری اسلامی، در زمره شاگردان و تربیتشدگان ایشان بوده و هستند. حضرت علامه در هیچ کاری، اهل سر و صدا و تظاهر نبودند و لذا نوعِ سیاستورزی ایشان هم، منحصر به خودشان است! در نگاهی کلی، فعالیتهای سیاسی ایشان، بعد از کودتای سال 1332 آغاز میشود. ایشان در نشریه «مکتب تشیع» ــ که در سالهای دهه 1330، در قم منتشر میشد ــ مقالاتی را چاپ و مباحثی چون «بردگی اجتماعی» را، که کسی جرئت مطرح کردنشان را نداشت، در آنجا مینوشتند. اگر کسی سنگینی خفقان سالهای پس از کودتای 28 مرداد 1332 را تجربه کرده باشد، بهخوبی اهمیت این مقالات را درک خواهد کرد. در آن سالها یکی از اساتید دانشگاه در آمریکا، از ایشان سؤال کرده بود: حکومت اسلامی، چه نوع حکومتی است؟ و ایشان پاسخ داده بودند: «چیزی شبیه به یک حکومت جمهوری!». این استاد دانشگاه، پاسخ علامه را با شاه مطرح میکند! او هم دکتر نصر را ــ که رابطه نزدیکی با علامه داشت ــ احضار و به این حرف علامه اعتراض میکند! بعدها دکتر نصر از این بابت، از علامه گلایه کرده بود!
طبیعتا حکیم و عارفی در حد حضرت علامه، نمیتوانست نسبت به مسائل اجتماعی و سیاسی روز، بیتفاوت و یا از نظام شاهنشاهی راضی باشد. اما ایشان به جای شعار دادن و مطرح کردن خود به عنوان یک مبارز سیاسی، به تربیت بزرگانی چون شهیدان: آیتالله مطهری، آیتالله بهشتی، آیتالله مفتح، آیتالله قدوسی، دکتر باهنر، مرحوم آیتالله مصباح یزدی، مرحوم آیتالله حسنزاده آملی، آیتالله جوادی آملی و... پرداخت، که هرکدام در انقلاب و نظام اسلامی و در عرصههای نظری و عملی آن، منشأ آثار و برکات فراوانی بودند. چرا راه دور برویم؟ ایشان میدانست که خط فکریِ من چیست و فعالیت سیاسیِ جدی میکنم، اما نه تنها هیچگاه مانع نشد، بلکه تشویق هم میکرد!
از پیشینه روابط علامه طباطبائی و امام خمینی، چه خاطراتی دارید؟
در فاطمیه هرسال، در منزل حضرت امام، مجالس روضهخوانی برگزار میشد و من اولینبار در سال 1333، همراه با حضرت علامه به آنجا رفتم. ایشان همواره از «آقای حاج آقا روحالله»، با احترام و تجلیل یاد میکردند. بعدها هم که نهضت امام شروع شد، همواره حمایت میکردند و من یادم نمیآید که ایشان هیچوقت، مخالفتی کرده باشند. هیچ یک از شاگردان انقلابی حضرت علامه هم، از ایشان سخن یا رفتاری ندید، که بتوان از آن چنین برداشتی کرد؛ چون بههرحال ایشان در حوزه قم، شخصیت مبرزی بود و نقض و ابرامشان، انعکاس داشت. خاطرم هست که پس از مقاله توهینآمیز روزنامه «اطلاعات» نسبت به حضرت امام در سال 1356، طلاب و مردم معترض، به منزل حضرت علامه هم رفتند و ایشان در تجلیل از مقام رهبر کبیر انقلاب، مطالب شنیدنی و جالبی را فرمودند، که نوار آن موجود است.
عدم دخالت ایشان در مسائل سیاسی، در دوره پس از پیروزی انقلاب اسلامی را معلول چه میدانید؟
عرض کردم که شیوه سیاستورزی یا حمایتهای ایشان از انقلاب اسلامی، با دیگران متفاوت بود؛ ضمن اینکه کهولت سن و بیماری، به ایشان امکان چنین کارهایی را نمیداد. علاوه بر اینها، شهادت آقای مطهری، آقای قاضی و نهایتا آقای قدوسی، فوقالعاده برای ایشان سنگین و اسباب تأثر شده بود.
علامه طباطبائی، علاقه خاصی به شهید مطهری داشتند. ارتباط این دو شخصیت، از چه دورهای شکل گرفت و چگونه تداوم پیدا کرد؟
شهید آیتالله مطهری در ابتدا، شاگرد حضرت علامه بودند، ولی بعدها نوعی رابطه مرید و مرادی، بین آنها شکل گرفت! آقای مطهری از همان ابتدا و در میان طلاب، بسیار پیشرو و برجسته بودند و خیلی زود، مورد توجه علامه قرار گرفتند. گذشته از این، شیوه القای علمی حضرت علامه، مربوط به سالهای قبل از 1320 بود. از آن دوره به بعد، اصطلاحات علمی و دانشگاهی در ایران، توسعه و تفاوت زیادی پیدا کرد. شاید یکی از دلایل آن این بود که بحث در باره مارکسیسم رواج فراوانی یافته بود؛ به همین دلیل مباحث حضرت علامه، برای قشر دانشگاهی چندان مفهوم نبودند! یکی از خدمات برجسته شهید مطهری، این بود که اینگونه مباحث را، به زبان روز تبدیل یا دست کم نزدیک کردند. البته تمامِ مراحل انتشار کتاب «اصول فلسفه و روش رئالیسم»، حتی چاپ کتاب هم، با نظارت مرحوم علامه انجام میشدند. یادم هست که جلد چهارم اصول فلسفه، خیلی دیر درآمد. یک روز از مرحوم علامه، علت را پرسیدم. فرمودند: «مسئله غامضی در این کتاب وجود دارد، که برگرداندنش به زبان روز، خیلی دشوار است!». بحث کثرت در عین وحدت و وحدت در عین کثرت بود، که انصافا شهید مطهری در تبدیل آن به زبان روز، شاهکار کردند. کتاب اصول فلسفه در سال 1336، به عنوان کتاب سال انتخاب شد.
نحوه شکلگیری تفسیر عظیم «المیزان»، چگونه بود؟
حضرت علامه از وقتی که در نجف بودند، به فکر نوشتن این تفسیر بودند. مرحوم آقا سیدعلی قاضی بیشتر به عرفان مشهور شدهاند، درحالیکه تبحر فوقالعاده زیادی در زمینه تفسیر قرآن هم داشتند و پدر من و مرحوم علامه، از شاگردان ایشان بودند. خودشان می فرمودند که «وقتی به تبریز برگشتم، تفسیر محدودی را نوشتم، که خیلی خلاصهتر از المیزان بود! وقتی به حوزه علمیه قم رفتم، جای دو چیز را خالی دیدم: یکی فلسفه و دیگری تفسیر!». بنابراین این دو درس را با شاگردان مبرزشان شروع میکنند. نگارش این تفسیر، از سال 1324 شروع شد و تا سال 1345 ادامه پیدا کرد. ترجمه آن هم، تا سال 1354 طول کشید.
قدری نیز به سبک زندگی علامه طباطبائی بپردازیم. با توجه به اینکه وضعیت مالی خاندان طباطبائی خوب بود، اما ایشان بسیار زندگی سادهای داشتند. علت این امر چه بود؟
وضعیت مالی پدر و مادر ایشان خوب بود، اما وضع مالی خودشان خوب نبود! یک بار گفتند: «اگر وقتی که در نجف بودم، سالی 360 تومان داشتم، اصلا به ایران برنمیگشتم!». ایشان تربیتشده آقا سیدعلی قاضی بودند، که زندگی بسیار سادهای داشتند. من به ضرس قاطع میگویم که ایشان، تنها در همان حدی غذا میخوردند، که صرفا برای زنده ماندن لازم بود و به این فقره، نگاه لذتجویانه نداشتند. سالهای سال در قم زندگی کردند، اما خانه نداشتند! هرگز از وجوهات شرعی برای خود استفاده نکردند. در اواخر عمرشان که بچهها بزرگ شده بودند، از اموال و املاکی که به ایشان ارث رسیده بود، برای ایشان خانهای خریداری شد.
خاطرم هست که حضرت میفرمودند: «وقتی آدم از بهشت رانده شد و توبه کرد، به جای بهشت، به او تکلیف داده شد! یعنی که معوض بهشت، تکلیف است و هر کسی که به تکلیف خود عمل کند، در واقع در بهشت زندگی میکند!...». لذا تمام حرکات ایشان، از جمله: خوردن، خوابیدن، مطالعه و حتی جزئیترین مسائل زندگی ایشان، برای ادای تکلیف بود، نه برای لذت بردن از زندگی. ایشان با آن مقام علمی و عرفانی بالا، تکه نانی را در دستمالی میپیچیدند، سوار اتوبوس شمسالعماره میشدند و به تهران و خانه آقای ذوالمجد، برای بحث با هانری کوربن میآمدند...
آیا حقیقت دارد که هانری کوربن، بر اثر گفتوگو با علامه طباطبائی، شیعه شده بود؟
حضرت علامه که چنین اعتقادی داشتند! هانری کوربن پروفسوری شرقشناس از دانشگاه سوربن بود، که سالها در جامع الازهر درباره اسلام مطالعه کرده، اما گمشده خود را پیدا نکرده بود! او در سفری به ایران و از طریق دکتر سیدحسین نصر، با علامه آشنا میشود. او سالی شش ماه، به ایران میآمد و دکتر نصر، او را به خدمت علامه میآورد و خود، نقش مترجم را به عهده داشت. مرحوم علامه معتقد بودند که هانری کوربن نه تنها مسلمان که شیعه است، اما به دلیل مشکلاتی که دولت فرانسه برای او ایجاد میکند، این امر را علنی نکرده است! افراد دیگری هم، از جمله یک پروفسور آمریکایی ــ که الان اسمش یادم نیست ــ خدمت مرحوم علامه میآمدند و با ایشان گفتوگو میکردند. مرحوم علامه کتابهایی را هم، درباره اسلام و قرآن و شیعه و به درخواست آنها نوشتند، که در ایران نیز منتشر شد.
به عنوان واپسین پرسش، تصور میکنید که آیا شخصیت علامه طباطبائی، بهدرستی به جامعه شناسانده شده است؟
به نظر من، نهایتا در حد ده درصد! ایشان فقیه، عارف، مفسر، حکیم، ریاضیدان و در مجموع، شخصیت علمی بسیار برجستهای بودند. به نظر من خارجیها، خیلی بهتر از ما ایشان را میشناسند و قدرشان را میدانند! در آمریکا بیش از سیصد پایاننامه دکترا، در مورد ابعاد شخصیتی ایشان نوشته شدهاند. مرحوم کوربن با الهام از ایشان، درباره مذهب شیعه، مطالبی را در فرانسه منتشر کرد، که در آن دوران بسیار تازگی داشتند. باید علمای بزرگی مثل آیتالله جوادی آملی، برای شناساندن این چهره برجسته اقدام کنند، که البته ایشان درباره حضرت علامه، کتاب جالبی را تألیف کردهاند. متأسفانه افرادی چون: شهید آیتالله مطهری، شهید آیتالله بهشتی، آیتالله مصباح یزدی، آیتالله حسنزاده آملی و امثالهم را، که توانایی این کار را داشتند، از دست دادیم، اما دیگرانی هم که از محضر ایشان بهره بردهاند، میتوانند در این زمینه تلاش کنند. واقعیت این است که ما قدر گنجینههای علمی، ادبی و هنری خود را نمیدانیم و وقتی از دست میروند، تلاش میکنیم با برگزاری یادوارههایی که چندان محتوا و تأثیری هم ندارند، رفع تکلیف کنیم! درحالیکه بقای فرهنگی یک جامعه، منوط به شناخت این الگوها و آثار آنهاست. جامعه علمی، حوزوی و دانشگاهی ما، از این عدم شناختها، آسیبهای فراوانی دیده و متأسفانه کسی هم به فکر چاره نیست!
کد مطلب: 21444