کد QR مطلبدریافت صفحه با کد QR

«جلوه‌هایی از منش اخلاقی شهید آیت‌الله دکتر محمد مفتح» در گفت‌وشنود با عبدالکریم دلداده

به یاد ندارم که او، کسی را از خود رانده باشد!

11 دی 1400 ساعت 14:15

راوی خاطراتی که در پی می‌آید، داماد شهید آیت‌الله دکتر محمد مفتح است. عبدالکریم دلداده در دوران اوج‌گیری انقلاب اسلامی، با آن بزرگ نسبت یافت و شاهد تلاش مداوم آن روحانی انقلابی، در عرصه فرهنگ و سیاست بود. او در گفت‌وشنود پی‌آمده، شمه‌ای از خاطرات خویش دراین‌باره را روایت کرده است


پایگاه اطلاع‌رسانی پژوهشکده تاریخ معاصر؛ 
طبعا نخستین سؤال ما از شما، درباره چگونگی آشنایی‌تان با شهید آیت‌الله دکتر محمد مفتح است.
بسم‌الله الرحمن الرحیم. بنده در دوران نوجوانی و جوانی، در تبریز اقامت داشتم و تحصیل هم می‌کردم. در آن دوره از طریق کتاب‌هایی که زیر نظر شهید آیت‌الله مفتح، در قم تهیه می‌شد، با ایشان آشنا شدم. آن شهید بزرگوار، عده‌ای از طلاب و دانشجویان را گرد هم آورده بودند و موضوعات مورد سؤال جوانان را به عنوان موضوع پژوهش، به آنها ارجاع می‌دادند. آن پژوهش‌ها پس از نقد، بررسی و بازبینی، چاپ می‌شدند که در آن مقطع، بسیار ارزشمند و مفید بودند.
 
آیت‌الله محمد مفتح
 
ارتباط نزدیک شما با شهید آیت‌الله مفتح، چگونه آغاز شد و تداوم یافت؟
بنده در جوانی، در دانشگاه تبریز و در رشته بیولوژی تحصیل می‌کردم. من در سال 1355، که برای سربازی به تهران آمدم، جذب مسجد جاوید شدم، که گفته می‌شد: در آنجا مباحث مبارزاتی و سیاسی مطرح می‌شوند. یادم هست که پس از سخنرانی حضرت آیت‌الله خامنه‌ای، مسجد را تعطیل و شهید آیت‌الله مفتح را بازداشت کردند. از آن به بعد به مسجد الجواد و حسینیه ارشاد می‌رفتم، که نهایتا آنها را هم تعطیل کردند!
 
قاعدتا پس از آن، در اجتماعات و برنامه‌های مسجد قبا شرکت می‌کردید؛ این‌طور نیست؟
بله؛ موقعی که مسجد قبا با همّت عده‌ای از خیّرین مبارز، از جمله شهید حاج آقا تقی حاج طرخانی راه‌اندازی شد، به آنجا می‌رفتم و موفق به مراوده نزدیک با شهید آیت‌الله مفتح شدم. ایشان بسیار خوش‌اخلاق، متواضع و ساده‌زیست بودند. بزرگوارانی چون ایشان، حقیقتا نگران سرنوشت مردم، به‌ویژه جوانان بودند و برای خودشان، هیچ نمی‌خواستند! شهید مفتح می‌توانستند که خیلی راحت، زندگی مرفهی را برای خود فراهم کنند، اما اصولا این بزرگان، به این مسائل فکر نمی‌کردند و در زندگی آنها، کوچک‌ترین نشانه‌ای از رفاه‌زدگی و تجمل پیدا نمی‌شد. آنها فرزندان و بستگان خود را هم، به قناعت تشویق می‌کردند. بزرگانی چون: حضرت امام، شهید مطهری، شهید بهشتی، شهید مفتح، شهید باهنر و همفکران آنها، ذره‌ای متمایل به دنیاطلبی، تفاخر و تظاهر نبودند. ویژگی‌هایی که متأسفانه بعدها، در مسئولین کمتر دیده می‌شد، درحالی‌که ساده‌زیستی و پرهیز از دنیاطلبی، برای مسئولانی که خود را شیعه ائمه اطهار(ع) می‌دانند، امری الزامی است؛ زیرا تجمل‌پرستی آنها، مردم و به‌ویژه جوانان را دچار تردید و انحراف می‌کند! رمز جاودانگی این بزرگان، همین است که همیشه با مردم بودند و دغدغه‌ای جز سعادت دنیا و آخرت مردم نداشتند.
از دیگر ویژگی‌های ایشان، مهربانی و عطوفت نسبت به دیگران، مخصوصا جوان‌ها بود، که آن روزها تحت‌تأثیر جریانات چپ و الحادی و تفکرات لیبرالی و التقاطی، گیج شده و راه را گم کرده بودند! ایشان فوق‌العاده صبور بودند و کسی را از خود نمی‌راندند و برای هدایت جوانان، حقیقتا از جان مایه می‌گذاشتند. ایشان اعتقاد داشتند که انسان‌ها، بالفطره خداجو هستند و اگر حوصله و مدارا کنیم، به اصل خود بازمی‌گردند. من به یاد ندارم که ایشان، کسی را از خود رانده باشند! من در مسجد قبا و دانشکده الهیات، با افراد زیادی سروکار داشتم. همه آنها دراین‌باره متفق‌القول بودند که افراد هر تفکری که داشتند و در هر جایگاهی که بودند، در مقابل ایشان احساس ناامیدی نمی‌کردند و می‌دانستند که راه بازگشتی برای آنان وجود دارد! به همین دلیل هم جوان‌ها، زیاد دور شهید مفتح جمع می‌شدند و با آن بزرگوار، درد دل می‌کردند و انصافا ایشان هم، هر کاری که از دستشان برمی‌آمد، برای رفع مشکل دیگران انجام می‌دادند. ایشان نماد کاملی از مهربانی و مدارا بودند و جز افراد خودفروخته به رژیم شاه یا مزدوران بیگانه، هر کس دیگری را تحمل می‌کردند!
 
هنگام خواستگاری شما از فرزند شهید آیت‌الله مفتح، ایشان درباره چه مسائلی، حساسیت نشان دادند؟
ایشان یک کلمه هم، درباره خانه و مال و اموال، از من نپرسیدند! فقط سؤال کردند: پدرت کیست؟ چقدر درس خوانده‌ای؟ و در میان روحانیان، از چه کسی می‌توانم درباره شما سؤال کنم؟... آیت‌الله موسوی اردبیلی، پدر و خانواده مرا می‌شناختند و این برایم موهبتی شد! وقتی ایشان فرموده بودند که به مسجد بروم تا درباره این موضوع حرف بزنیم، می‌دانستم چیزهایی که برای دیگران مهم هستند، از نظر ایشان ارزشی ندارد و از من درباره مسائلی خواهند پرسید که برای خیلی‌ها مهم نیستند! بااین‌همه چون بسیار مهربان و خوش‌خلق بودند، وقتی چشمم به ایشان افتاد، همان اندک نگرانی‌ام هم، از بین رفت! به‌هرحال در آن جلسه، قرار و مدارهای بعدی گذاشته شدند. شهید مفتح می‌گفتند: «برای مهریه یک جلد قرآن کافی است، ولی پدر من اصرار داشتند که باید دست‌کم مهریه‌ای در حد خواهر بزرگ‌تر عروس، تعیین شود. بالاخره با وساطت آیت‌الله موسوی اردبیلی، شهید آیت‌الله مفتح قبول کردند و مهریه،‌ کمی بالاتر از خواهر همسرِ بنده تعیین شد.
 
اگر ایشان با ازدواجتان موافقت نمی‌کردند، ناراحت می‌شدید؟
قطعا ناراحت می‌شدم، ولی چون به درایت و هوشیاری ایشان ایمان داشتم، سعی می‌‌‌کردم علت را بفهمم و اشکال را رفع کنم! هر قدر هم که زمان گذشت، بیشتر ایمان آوردم که ایشان و همفکرانشان، چقدر درست فکر و چقدر خوب زندگی کردند.
 
آیت‌الله مفتح درباره شما، از آیت‌الله موسوی اردبیلی چه پرسیده بودند؟
پرسیده بودند: «اگر خودتان دختر دم بخت داشته باشید، حاضر بودید تا او را به چنین مردی، شوهر بدهید؟...». ظاهرا این پرسش را، در قضیه ازدواج دختر اولشان نیز، از خانواده داماد پرسیده بودند.
 
در چه سالی ازدواج کردید؟
سال 1357. در آن سال‌ها، این نوع ازدواج‌ها کم نبودند، ولی بعد از پایان جنگ تحمیلی، متأسفانه تکلف‌ها زیاد شدند و جوان‌ها از اینکه مسئولیت تشکیل خانواده را به عهده بگیرند، ترسیدند!
 
باز گردیم به فعالیت‌ها و برنامه‌های مسجد قبا در دوران پیش از پیروزی انقلاب اسلامی. از نقش این مسجد در فرآیند مبارزات، چه خاطراتی دارید؟
رژیم بعضی از پایگاه‌های شاخص انقلاب، از جمله مسجد هدایت، مسجد جاوید و حسینیه ارشاد را بسته بود، ولی هنوز مسجد جلیلی به امامت مرحوم آیت‌الله مهدوی کنی، مسجد المهدی با مدیریت مرحوم حجت‌الاسلام والمسلمین مروارید، کانون توحید و مخصوصا مسجد قبا ــ که نوعی محوریت پیدا کرده بود ــ فعال بودند. مخصوصا در ماه مبارک رمضان، تمام خیابان‌های اطراف مسجد قبا، از جمعیت پر و خالی می‌شدند و مردم از هر قشر و صنفی، برای شنیدن سخنرانی‌ها هجوم می‌آوردند. شهید آیت‌الله مفتح هم، سعی می‌کردند تا افرادی با سلیقه‌های مختلف را دعوت کنند. به‌قدری هم با درایت و هوشیاری افراد را مدیریت می‌کردند که با وجود اختلاف سلیقه، مشکلی پیش نمی‌آمد! البته قبل از اعلام سخنرانی‌ها، صلاحیت سخنرانان توسط ایشان و شهید آیت‌الله مطهری بررسی می‌شد و این‌طور نبود که از هر کسی برای سخنرانی دعوت کنند؛ چون جو جامعه ملتهب بود و باید شرایط مردم هم، درنظر گرفته می‌شد. اگر هم مشکلی پیش می‌آمد، با درایت شهید مفتح حل می‌شد.
 
از حاشیه‌های مراسم مسجد قبا،که با مدیریت شهید آیت‌الله مفتح حل شد، چه مواردی را به خاطر دارید؟
یک مورد، قضیه سه صلوات برای حضرت امام و یک صلوات برای پیامبر(ص) بود، که مرحوم مهندس بازرگان مطرح کرد و شهید مفتح توضیح دادند: «این سه صلوات هم، در واقع تکریم پیامبر(ص) است...». دیگری انتقاد مرحوم رضا اصفهانی به شتاب انقلاب بود. یکی هم انتقاد دکتر پیمان به فتوای آیت‌الله خویی بود، که باعث اعتراض مردم شد! شهید مفتح در آن ایام، ممنوع‌المنبر بودند؛ به همین دلیل روی منبر نمی‌رفتند و پشت تریبون یا بعد از اتمام نماز و در سر سجاده، سخن می‌گفتند.
 
در بخش پایانی این گفت‌وشنود، قدری هم از برنامه‌های شخصی شهید آیت‌الله دکتر مفتح بگویید.
ایشان اهل شتاب و عجله نبودند، ولی از وقتشان نهایت استفاده را می‌کردند و لحظه‌ای بیکار نبودند! واقعا خیلی کار می‌کردند. گاهی که ساعت 11، 12 شب به خانه برمی‌گشتند و می‌خواستند شامی بخورند، تلفن‌ها شروع می‌شد! ما می‌گفتیم: لااقل غذایتان را بخورید و ایشان می‌گفتند: «اگر کسی کار ضروری نداشته باشد، ساعت 11 شب تلفن نمی‌زند!...». اغلب به‌قدری گرفتار رسیدگی به مشکلات مراجعان بودند که حتی همان غذای مختصرشان را هم نمی‌رسیدند بخورند! در محیط خانه، با نهایت ملاطفت و ادب و تا جایی که وقت و امکانش بود، به کارهای فرزندان رسیدگی می‌کردند. بچه‌ها را به‌شدت دوست داشتند و همیشه بر آغاز یا پایان نام آنها، آقا یا خانم می‌گذاشتند. با همسایه‌ها و اهل محل هم، بسیار با مهربانی و احترام رفتار می‌کردند. با تک‌تک کسبه، سلام و احوالپرسی می‌کردند و گاهی هم با آنها دست می‌دادند. بسیار مردم‌دار و خوش‌اخلاق بودند.
همیشه از اینکه برایشان محافظ گذاشته و راه را بر تماس مستقیم ایشان با مردم بسته بودند، گلایه داشتند. می‌گفتند: «این توطئه دشمنان انقلاب است که روحانیت را از مردم جدا کنند...». برای ایشان هیچ فرقی نمی‌کرد که در کجا خدمت کنند. از یک‌طرف مسئولیت اداره دانشکده الهیات به عهده‌شان بود، از طرف دیگر در کمیته کاخ جوانان می‌نشستند و تا دیروقت، به مشکلات مردم رسیدگی می‌کردند. هدفشان فقط خدمت به مردم بود و مسائل دیگر، برایشان اهمیتی نداشت.
 
و کلام آخر؟
همیشه فکر کرده‌ام که اگر ما از سرمایه‌های ارزشمندی چون شهید مطهری، شهید مفتح، شهید بهشتی و... محروم نمی‌شدیم، مشکلات بعدی کمتر پیش می‌آمدند. تنها نقطه امیدواری این است که بحمدالله در جامعه ما، کسانی که بخواهند دین خدا را یاری کنند، فراوان‌اند. شهادت این بزرگواران در عین حال که خسارت بزرگی بود، اما ضامن بقای انقلاب اسلامی هم هست.
 


کد مطلب: 21537

آدرس مطلب :
https://www.iichs.ir/fa/interview/21537/یاد-ندارم-او-کسی-خود-رانده-باشد

تاریخ معاصر
  https://www.iichs.ir