«با شهید آیتالله سیدمحمدباقر حکیم، از عراق تا عراق» در گفتوشنود با دکتر سیدحسین شهرستانی
پایگاه اطلاعرسانی پژوهشکده تاریخ معاصر؛
آشنایی شما با شهید آیتالله سیدمحمدباقر حکیم، به کدامین مقطع باز میگردد؟
بسم الله الرحمن الرحیم. من از طریق شهید آیتالله سیدمحمدباقر صدر، با شهید آیتالله سیدمحمدباقر حکیم آشنا شدم. گاهی که به نجف میرفتم، ایشان را در منزل شهید صدر میدیدم، اما ارتباط یا همکاری خاصی با ایشان نداشتم، تا بعد از دستگیری آن بزرگوار در پی حوادث سال 1977، به خاطر مجاهدتهای مستمر و موضعگیریهای اصولی و انعطافناپذیری آیتالله حکیم، به ایشان علاقه پیدا کردم.
من در سال 1979، در پی پیروزی انقلاب اسلامی در ایران و خروج ایشان از عراق، دستگیر و حدود یازده سال و چند ماه زندانی شدم و بدین ترتیب، ارتباط من با دنیای خارج قطع شد. سرانجام توانستم در جریان ناکامی انتفاضه نیمه شعبان در سال 1991، از زندان فرار کنم و همراه با یکمیلیون عراقی آواره، به جمهوری اسلامی پناهنده شدم و شهید حکیم به استقبال ما آمد. لحظه استقبال ایشان از پناهجویان عراقی، لحظه زیبا و شادیبخشی بود. آقای سیدجعفر فرزند شهید سیدعبدالصاحب حکیم، برادرزاده شهید هم، در بین ما بود. سیدعبدالصاحب، قبلا در زندان بعثیها به شهادت رسیده بود. از آن به بعد، رابطه من با ایشان گسترش پیدا کرد؛ چون ایشان ریاست مجلس اعلای انقلاب اسلامی عراق را به عهده داشت و در عرصه سیاست، شخصیت بسیار فعالی بود.
از منظر شما شهید آیتالله حکیم، چه تفاوتهایی با برادران خویش و سایر فرزندان آیتالله العظمی سیدمحسن حکیم داشت؟
همه پسران مرحوم
آیتالله العظمی سیدمحسن حکیم، براساس تعالیم اسلام ناب تربیت شده بودند، اما ایشان علاوه بر تفقه در دین و التزام کامل به راهکارهای اسلامی، مبارزه سیاسی را نیز یک ضرورت اجتنابناپذیر میدانست و معتقد بود که باید به وسیله اسلام، جامعه را اداره و حیات سیاسی، اقتصادی و اجتماعی ملت عراق را اصلاح کرد. دیدگاه ایشان در این زمینه، شبیه به دیدگاه شهید صدر بود. این دو نفر اولین شخصیتهای حوزه علمیه نجف بودند که برای نجات جامعه عراق، مبارزه و فعالیت سیاسی مبتنی بر اصول اسلامی را بنا نهادند.
در دوران فعالیت شهید آیتالله سیدمحمدباقر صدر و مقطع جوانی شهید آیتالله سیدمحمدباقر حکیم، اندیشههای کمونیستی و ناسیونالیستی از کشورهای دیگر، به عراق هجوم آورده بودند و مسلمانان در معرض هجوم بیرحمانه جریانهای فکری الحادی قرار گرفته بودند و مخصوصا قشرهای دانشگاهی و فرهنگی، در معرض خطرات جدی این افکار بودند؛ لذا مواجهه نسل جوان و پیشتاز مسلمان در برابر این تهاجم همهجانبه و گسترده فکری، ضرورت داشت. شهید آیتالله سیدمحمدباقر صدر با همکاری و همراهی جوانان متعهد و نخبه، این مسئولیت را به عهده گرفت. شهید آیتالله سیدمحمدباقر حکیم در این مبارزه، بازوی راست شهید صدر و یار صدیق او بود. شیعیان در چهارچوب مسائل دینی از مرجعیت پیروی میکردند، اما در زمینه مبارزات سیاسی و مقابله با تهاجم فکری بیگانگان، راه و روش اصولی و روشنی وجود نداشت. شهید صدر و شهید حکیم، این مسئولیت سنگین را به عهده گرفتند.
تلاش شهید آیتالله حکیم در تجمیع مهاجران عراقی و برگزاری همایشهای متنوع برای بررسی راههای سقوط رژیم صدام را چگونه ارزیابی میکنید؟
در پی اخراج نیروهای مخالف از کشور عراق و فشارهای امنیتی و تروریستی حزب بعث علیه اسلامگرایان و رهبران آنها، شهید آیتالله سیدمحمدباقر حکیم تلاش کرد مخالفان رژیم بعث را جمع کند و با برپایی همایشهایی که به آنها اشاره کردید، به یکپارچگی مبارزات علیه رژیم بعث عراق کمک کند. اکثر این همایشها، در ایران برگزار شدند و عده چشمگیری از گروههای مخالف عراقی، در آنها شرکت میکردند. افراد مختلف اعم از اینکه با افکار و دیدگاههای شهید موافق یا مخالف بودند، ایشان را رکن اصلی مخالفان حکومت صدام میدانستند و معتقد بودند که ایشان در خدمت به ملت عراق و مبارزه با رژیم بعث، بسیار جدی و فعال هستند.
اندیشههای آیتالله حکیم، چه تأثیری بر روند مبارزات علیه رژیم صدام داشت؟
بیتردید این تأثیر فوقالعاده گسترده است. ایشان همه مسائل را با دقت و از ابعاد مختلف بررسی، ارزیابی و سپس پیگیری میکرد. جهانبینی شهید بسیار گسترده و باز بود و به مسائل، با دوراندیشی و از ابعاد مختلف نگاه میکرد. تلاش برای یکپارچگی جنبش اسلامی عراق و وحدت و همدلی این ملت مسلمان، تشویق این ملت به وحدت کلمه و پیروی از مرجعیت دینی، از مهمترین اقدامات شهید بود. ایشان پس از بازگشت به عراق، از جنبشهای مخالف رژیم بعث خواست تا اختلافات گذشته را کنار بگذارند و منافع ملی را بر منافع حزبی و گروهی ترجیح بدهند. رهبران احزاب و سازمانهای گوناگون، ممکن است در مورد اهداف و اصول اتفاقنظر داشته باشند، ولی شیوههای آنها در مسائل جزئی متفاوتاند. این اختلافنظرها، در بین فقها و مراجع هم وجود دارد، چه رسد به رهبران سیاسی؛ بنابراین اختلاف نظر بر سر جزئیات، امری طبیعی است.
پس از بازگشت شهید به عراق، همه اختلافنظرهایی که پیشتر در مورد چگونگی سرنگونی صدام و بازسازی عراق بر مبنای برابری و عدالت اجتماعی بین همه شهروندان عراقی وجود داشت، از بین رفت! شهید با درس گرفتن از فجایع و درد و رنجهای گذشته عراق، برنامه سازندگی این کشور را براساس موازین و معیارهای جدید و دور از هرگونه تبعیض و بیعدالتی تدوین کرد، تا نسلهای آینده در صلح و صفا و آرامش زندگی کنند. ایشان برای تحقق این اهداف، با همه رهبران جنبشهای اسلامی و غیراسلامی، روابط دوستانهای را براساس همکاری و احترام متقابل و بر مبنای دفاع از آرمان ملت عراق و حفظ منافع کشور برقرار کرد.
از منظر شما، آیا بازگشت آیتالله حکیم به عراق، در آن اوضاع بیثبات و آشفته، اقدام صحیحی بود؟
رهبران بزرگ، فقط به منافع میهن و عزت مردمشان فکر میکنند و به امنیت شخصی بهایی نمیدهند. شهید آیتالله حکیم هم، حفظ جان و امنیت شخصی را در محاسباتش منظور نمیکرد و برایش اهمیتی نداشت که جانش به خطر بیفتد. به نظر من تصمیم ایشان برای بازگشت، کاملا درست بود؛ زیرا مردم عراق، به رهبری روشنبین نیاز داشتند. استقبال چند میلیونی مردم عراق از ایشان هم نشان داد که چقدر مشتاق بازگشت ایشان بودند. مردم صمیمانه میخواستند تا عراق را براساس عدالت و برابری و در سایه اسلام بسازند.
خبر شهادت ایشان را چگونه دریافت کردید و چه تأثیری بر شما نهاد؟
ما ترور شخصیتهای بزرگ توسط خناسان را پیشبینی میکردیم، اما هرگز باور نمیکردیم کسی تا این حد گستاخی به خرج بدهد که حریم شهر مقدس نجف را آن هم در روز جمعه و در مقابل بارگاه امیرمؤمنان(ع) بشکند. همه ما آماده شهادت هستیم. شهید هم همواره طلب شهادت میکرد. امام حسین(ع) به ما آموخت که در راه اجرای احکام الهی باید از سر و جان بگذریم. از نگاه یک مجاهد فی سبیلالله، شهادت برترین افتخار است. هرچند علاقه داشتم که شهید راه سازندگی عراق را با برنامهریزیهای دقیقش ادامه بدهد، اما شهادت قبایی شایسته قامت ایشان بود. انشاءالله که نخبگان مؤمن و فعال عراق، جای خالی ایشان را پر خواهند کرد و این سرزمین را آنگونه که شایسته این ملت ستمدیده است، خواهند ساخت.