«از تجزیهطلبی در غائله پیشهوری، تا تجزیهطلبی در جنگ ترکیبی» در گفتوشنود با دکتر احمد فرشبافیان
پایگاه اطلاعرسانی پژوهشکده تاریخ معاصر؛
به عنوان آغازین پرسشِ این گفتوشنود و در سالروز پیدایش فرقه دموکرات آذربایجان، از بسترهای پیدایش این جریان بگویید. چه شد که این ماجرا آغاز شد و تداوم یافت؟
بسم الله الرحمن الرحیم. در بحث تبارشناسی فرقه دموکرات یا خلاصهتر شخصیت
سیدجعفر پیشهوری، نظرات متفاوتی بیان میشود. عدهای معتقدند که خاستگاه فرقه، از شوروی سابق میباشد. گروه دوم معتقدند که شخصیت سیدجعفر پیشهوری این قضیه را رقم زد، اما عدهای هم هستند که آزادیخواهی و استقلالطلبی مردم آذربایجان را دلیل ظهور فرقه دموکرات میدانند. به نظر میرسد که فراوانی معتقدین طیف اول، که خواست شوروی را برای پیدایش فرقه مطرح میکنند، چشمگیرتر است. آنها که بحث استقلالطلبی آذربایجان را مطرح میکنند، یا بهتر بگویم کسانی که دنبال تجزیهطلبی بودند و هستند، در شکل و قامت پانترکیسم ظهور پیدا کردهاند! بههرحال بنده در کنکاش پیرامون این بحث، نظر اول را غالب میبینم. دیدگاهی که شوروی سابق را دلیل تشکیل فرقه میداند، فراگیرتر و مستدلتر مینماید. بعضیها فرقه دموکرات را جنبش و نهضت معنا میکنند، درحالیکه جنبش معمولا تعریف خاص خودش را دارد. جنبش زمانی اتفاق میافتاد که یک خط سیر و تحول زمانی را سپری کند. از یک جایی شروع و آگاهیسازی کند؛ مثلا ما انقلاب اسلامی را جنبش مینامیم، چرا؟ چون وقتی امام خمینی نهضت را شروع کردند، مدت زمان طولانی به روشنگری، نیروسازی و آگاهیسازی مردم از مفاسد رژیم پهلوی پرداختند، که نهایتا انقلاب اسلامی به پیروزی رسید. در واقع این حرکت، یک خط سیر را طی کرد و به بلوغ و کمال خود رسید.
در بحث فرقه دموکرات نیز میبینیم که استالین در خرداد ۱۳۲۴، فرمان اولیه تشکیل فرقه را صادر و جعفر پیشهوری هفت ماه بعد در ۲۱ آذر، با تمهیدات خاصی اعلام حکومت میکند! این مشخص میکند که جنبش و نهضتی در کار نبوده است. این فرقه بهیکباره و بدون طی شدن مقدمات، در عرض چند ماه توسط شوروی سابق تشکیل شد. براساس اسنادی که در دهه 13۸۰ از مرکز اسناد شوروی سابق بهدست آمده، به طور واضح نقش شوروی در ایجاد فرقه دموکرات آذربایجان نمایان میشود.
مناسب است که در این بخش از گفتوگو، به بخشهایی از این اسناد اشاره کنید.
بله؛ سند اول، فرمان دفتر مرکزی حزب کمونیست شوروی است، که به قلم استالین به رئیس حزب کمونیست مستقر در آذربایجان شوروی (باکو)، دستور میدهد که در تبریز فرقهای تجزیهطلب را تشکیل دهد. سند دوم: مربوط به هفت ماه بعد و در آستانه چند روز مانده به ۲۱ آذر است، که فرمان دوم را صادر میکند، که حکومت دموکرات آذربایجان تشکیل شود. سند سوم هم، که نامه تاریخی استالین به پیشهوری است. پیشهوری پس از شکست فرقه، به استالین نامه مینویسد و از او گلایه میکند که ما را تنها گذاشتید و فریب خوردیم.! استالین در پاسخ از او میخواهد که به باکو برود. به نظرم متن این اسناد بسیار روشنگر هستند و به ما درباره نسبت فرقه با شوروی، اطلاعات خوبی میدهند.
آیا نارضایتیهای مردم آذربایجان از پهلوی اول، تأثیری در تشکیل فرقه داشته است؟ و اگر داشته، چه تأثیری؟
بله؛ یقینا داشته است. در آن دوره گلایه و نارضایتی از پهلوی اول، در اوج است. نه تنها آذربایجان بلکه کل ایران، از اجحاف به ستوه آمدند. در آذربایجان به دلیل ضدیت شوروی با ایران و تبلیغات خاصی که در عدم رسیدگی به این منطقه انجام میگرفت، شرایط خاص و شکنندهای وجود داشت و قطعا هم نباید از سهم این عامل غفلت کرد، اما ما در هر واقعهای، علتها را از نظر میزان اهمیت و تأثیر، سهمبندی میکنیم. مطمئنا سهم دولت شوروی بیشتر بوده است، والا نارضایتی مردمی هم به عنوان یک دلیل مطرح است.
ساختار حکومت جعفر پیشهوری، بر چه اساسی پایهگذاری شد؟
البته بهتر است بدانیم که این حکومت را پیشهوری تشکیل نداد. بند بند ساختار، در فرمان استالین آمده است. فرمان اول استالین به باقراوف ــ که فوقالعاده سری بود ــ در ۱۳ بند ساختار حکومت فرقه را روشن کرده است. در اولین بند دستور میدهد که اقدام به تشکیل یک حرکت تجزیهطلبانه در آذربایجان جنوبی و دیگر استانهای شمالی است، که منجر به حکومت محلی شود. توصیه میشود به اینکه کارهای مقدماتی برای تشکیل ولایت خودمختار ملی آذربایجان، در چهارچوب دولت ملی ایران شروع شود. در آذربایجان جنوبی، فرقه دموکرات با هدف رهبری جنبش تجزیهطلبانه ایجاد شود. همین لفظ آذربایجان جنوبی، گویای روحیه تجزیهطلبی است. بعضی از دوستان ادعا میکنند که پیشهوری ایرانی معترض بود که با مرکز مشکل داشت و به دلیل رد اعتبارنامهاش در مجلس، خواست فرقه تشکیل دهد؛ درحالیکه ما میبینیم در فرمان ۱۳ مادهای استالین، لفظ تجزیهطلبانه ذکر شده است. میتوان گفت که در این صورت، رد اعتبارنامه صرفا بهانه پیشهوری بوده است. آقای عباس جوادی به عنوان آذربایجانپژوه و مترجم فرمان استالین به فارسی، در جایی مطرح میکنند که ترجمه فارسی فرمان استالین، ترجمه لفظ به لفظ است؛ لذا تجزیهطلبی جزء مشخصات اصلی فرقه بوده است. این را که گروههای کارگری چکار کنند و در کجای فرقه قرار بگیرند، هم مشخص میکند. استالین معتقد بود که این جریان، همزمان با مجلس چهاردهم ایران تشکیل شود، اما تبریز توسط یک مجلس محلی اداره شود. ساختارها را یکی یکی در بندها مشخص کرده بود. اینکه مجلس چگونه تشکیل شود، یا چندوچون اداره سیستم نظامی و فرهنگی را مشخص میکند. ساختار حکومت آذربایجان، متناسب با فکر پیشهوری نیست. ساختار از بیرون طراحی شده و حکومت فرقه دموکرات، براساس آن پیش رفته است.
بسترهای شکلگیری اندیشههای جعفر پیشهوری چه بود؟ این افکار چه زمینههایی داشت؟
قبل از تشکیل فرقه دموکرات،
حزب توده برای اولینبار در آذربایجان ظهور کرد. خیلی از شخصیتهای ایرانی در غیر از آذربایجان هم، جذب حزب توده شدند. در آن دوره حزب توده با شعار عدالتخواهی، خیلیها را جذب کرده بود. پیشهوری قبل از تشکیل فرقه دموکرات، عضو شبکه حزب توده بود. وقتی مردم و نخبگان جامعهای، گرفتار ظلم فاحش از طرف حکومت شوند، برای برونرفت از وضع موجود، دنبال راه گریز میگردند. شوروی هم، با شعار گسترش عدالت جلو آمد. آنها که بنیه اعتقادی، اسلامی و ایرانی داشتند، زمانی که داخل حزب توده شدند و حقیقت را مشاهده کردند، دیدند از عدالتخواهی خبری نیست! مرحوم جلال احمد وارد حزب توده شد، منتها چون پیش از آن بنیه دینی و ملی قویای داشت، احساس کرد آن چیزی که میخواهد، در این حزب برآورده نمیشود، به همین دلیل سریع عقبنشینی کرد و به طرف ایران و نهایتا سنّت اسلامی برگشت، نه عدالت خلقشده توسط شوروی! عدهای همانند سیدجعفر پیشهوری، که بنیه دینی و ملی قوی نداشتند، غرق در حزب توده شدند! ما در افکار پیشهوری غیر از حزب توده و اندیشههایش، چیز دیگری نمیبینیم! از طرفی هم پیشهوری، فردی بلندپرواز و مقامدوست بود و همانطور که اشاره شد، انگیزه دیگری که او را به سمت تشکیل فرقه سوق داد، رد اعتبارنامهاش در مجلس چهاردهم بود. وقتی خودش را در خلأ دید، احساس کرد از طریق شوروی میتواند به جایگاهی برسد. هدف ظاهری فرقه این بود که میگفت: ما میخواهیم آذربایجان را از ایران مستقل کنیم و یک مملکت و خاک محروسه پیشرفته بسازیم! الان شعاری که پانترکها درباره پیشهوری میدهند، چیست؟ وقتی میآیند و تابلوی دانشگاه تبریز را میبینند که نوشته تأسیس ۱۳۲۶، اعتراض میکنند و میگویند: غلط است؛ پیشهوری دانشگاه را تأسیس کرد! اما واقعیت ماجرا، چیز دیگری است. وقتی پیشهوری حکومت تشکیل داد، برای بازدید به دانشسرای تبریز رفت، تابلوی آن را پایین آورد و به جای آن، یک تابلوی دیگر نصب کرد. اگر با تعویض تابلو است، خیلیها قبلتر از پیشهوری آمدند و تابلو زدند! آنچه احتمالا در ذهن پیشهوری بود، این بود که اگر من آذربایجان را دارای یک حکومت مستقل کنم، احتمالا منابع زیرزمینی، معادن و سرمایههای آذربایجان در خودش بماند و به مرکز نرود و منطقه به پیشرفت برسد، اما ما میبینیم که این هدف (هرچند با تفکر قومگرایی افراطی و پانترکیستی در ذهن او ساخته و پرداخته شده بود)، محقق نشد؛ چون ساختارسازی دولت شوروی، اجازه کار را به او نمیداد.
آیا بین ایدئولوژی و آرمانهای دولت پیشهوری، قبل و بعد از به قدرت رسیدن، تفاوتی بود؟
شوروی بعد از تشکیل فرقه، باز هم در آذربایجان ماند. در اسناد میبینیم که در خیلی از جاها، اگر فرقه میخواست کاری انجام دهد، سربازان شوروی ممانعت میکردند! آنها معتقد نبودند که پیشهوری بیاید و حکومت تشکیل دهد و بر اساس منویات ذهنی خودش، پیش برود. شوروی میخواست به منابع ایران دسترسی داشته باشد، از قبیل نفت، غلات، راههای مواصلاتی آذربایجان به کشورهای منطقه و... عدالتگستری که پیشهوری در ذهن خودش درباره آذربایجان داشت، فقط واکنشی از بیعدالتی حکومت پهلوی بود و البته با عدالتخواهی که شوروی تبلیغ میکرد، تفاوت داشت. اما بحث این است که آیا این فرد، به منویات ذهنی خود رسید؟ هرچند خودش ادعا میکرد که رسید! آزادی از حکومت مستبد مرکزی بهظاهر محقق شد، ولی در طول اتفاقات یکساله و برخوردها با مردم، دیدیم که که این تفکر، نهایتا غلط از آب درآمد!
اشاره کردید که آزادی و عدالت شورویها، با آنچه پیشهوری تصور و تبلیغ میکرد، متفاوت بود. این تفاوتها از چه قرار بودند؟
چون شوروی مانیفست فرقه دموکرات را نوشته بود و بر اساس آن، این حکومت اجازه آزادیخواهی به دولت یکساله پیشهوری، حتی از نوع قومگرایانه را هم نمیداد! یکی از مشکلات اساسی ما این است که واقعیتهای تاریخی منطقه را هیچگاه برای مردم بازگو نکردیم و هنوز هم متأسفانه از بازگویی آن ابا داریم! پانترکیسم هم از این فرصت استفاده کرده و با تبلیغات گسترده به مردم، دنیای وارونه نشان میدهد. پانترکها اگر میتوانند، یک منبع تاریخی نشان دهند که نشان از آبادی شهرها و توسعه جادهها در دوره یکساله حاکمیت فرقه داشته باشد! تنها دستاورد پیشهوری، تعویض تابلوی دانشسرا به دانشگاه است! واقعا نداریم. اگر نمونه تاریخی داشته باشیم، میشود روی آن بحث کرد.
رابطه حکومت فرقه دموکرات آذربایجان، با دیگر دولتهای بینالملل چگونه بود؟
پیشهوری اصلا از داخل قلمرو خود و مقابله با حکومت مرکزی، هیچگاه آسوده نشد که به روابط بینالملل بپردازد! شوروی با انگلستان، آمریکا و خیلی از کشورهای اروپایی، در تقابل بود. عثمانیها خودشان به ایران چشم طمع داشتند. البته شاید اگر این حکومت از هم فرو نمیپاشید، عثمانیها با آنها رابطه برقرار میکردند، اما در جایی ندیدم که عثمانیها بیایند و با پیشهوری ارتباط برقرار کنند. شوروی فرقه دموکرات را برای اشغالگری خودش ابزاری کرده بود تا انگلستان به مرزهای شوروی نزدیک نشود.
ارزیابی شما از پایگاه اجتماعی حکومت پیشهوری، در میان علما و مردم آذربایجان چیست؟
علمای شیعه، همیشه با ظلم و بیعدالتی مبارزه میکردند و در مقابل کسانی که حکومتها را تحمیل میکردند، در مقام دفاع از مردم ایران برمیآمدند. آنها با هر حرکتی که از جانب مردم شروع نمیشد، مخالفت میکردند. اولین کسانی که در جریان تأسیس جمهوری آذربایجان توسط محمدامین رسولزاده، به مخالفت پرداختند، علما بودند. آنها احساس میکردند که تأسیس این فرقه و توسعه آن، به ضرر تمامیت ارضی و هویتی ایران است. ما میبینیم زمانی که اسم جمهوری آذربایجان را روی منطقه اران میگذارند، اولین کسی که قیام میکند، شیخ محمد خیابانی است. او میگوید اگر قرار است آنجا آذربایجان باشد، ما اینجا را آزادیستان مینامیم! یکی از علما به نام مرحوم میرزا عبدالله مجتهدی، موقع فرار فرقه دموکرات که سامانه شهر به هم میخورد، مردم را دور خودش جمع میکند. حتی روایتهایی از این شخصیت میبینیم که سقوط فرقه دموکرات را روایت میکند. از آن طرف مردم آذربایجان، اعم از تبریز، میانه، مراغه و زنجان و...، هیچگاه دلشان با پیشهوری صاف نشد. تعداد اندکی هم که بهزور به آنها پیوستند، از نداری بود که در حکومت به نوایی برسند، یا دنبال شغلی بودند، و الا عموم مردم با حکومت پیشهوری یکدل نبودند. شما میبینید آخرین لفظی که در مورد فرقه دموکرات بهکار میبریم، «فرار فرقه دموکرات» است. فرار از دست چه کسانی؟ نه تنها از دست حکومت مرکزی، بلکه فرار از دست بسیاری از مردم بومی. جنایات، قتل عام و قحطیهایی که به عنوان مجازات بهوجود آوردند، همه اینها نشان میدهد که مردم با آنها همراه نبودند.
حکومت پیشهوری تنها یک سال توانست بر آذربایجان حکمرانی کند. دلایل این سقوط چیست؟
علت اصلی، عدم تکیه به مردم و تکیه به نیروی پیشتیبان خارجی و اجنبی بود و همچنین دست کشیدن دولت پشتیبانی که این فرقه را تشکیل داده بود. پیشهوری زمانی که احساس کرد شوری با
قوام به توافق رسیده، نگران میشود و نامهای به استالین مینویسد و صراحتا میگوید: ما احساس میکنیم که فریب خوردهایم! خواهش میکنم برای اینکه بتوانیم در این منطقه بمانیم و جلوی حکومت مرکزی دوام بیاوریم (البته حکومت مرکزی بهانه است)، به ما سلاح بدهید!... نمیگوید سلاحهای موجود در منطقه را باقی بگذارید. بر خلاف تبلیغاتی که امروز میشود و مردم را طرفدار فرقه معرفی میکنند، واقعا اگر مردم با فرقه بودند، آیا رأس حکومت میآمد و درخواست سلاح میکرد؟ قطعا نه. سلاحها هم برای سرکوب مردم مخالف و هم برای مقابله با حکومت مرکزی بود. در آن برهه مردم آذربایجان خواستار بازگشت حکومت پهلوی بودند، با اینکه آنها از ابتدای حکومت پهلوی، دل خوشی از مرکز نداشتند، اما فرقه یک نوع بیحکومتی و هرج و مرج را رایج کرد. وقتی همه میدیدند مأموری که منتسب به فرقه است، در حق مردم ظلم میکند و هیچ کسی هم پاسخگو نیست، ملت به ستوه میآمدند. اگر مردم آذربایجان واقعا با فرقه دموکرات بودند، هرگز حکومت پهلوی بهآسانی وارد تبریز نمیشد! یکی از عوامل سقوط فرقه، جدا از عدم پشتیبانی شوروی، مردمی نبودن آن بود. آیتالله میرزا عبدالله مجتهدی مینویسد: «وقتی صبح از خواب بیدار شدم، دیدم صدای توپ و تفنگ میآید، جار زدند که فرقهایها فرار کردند...». آمار کشتهشدگان فرقه را از ۸۰۰ نفر تا ۲۴۰۰ نفر گزارش کردهاند. شوروی کشتهشدگان را ۴۲۵ نفر روایت کرده است.
امروزه جریانهایی که به عنوان دنبالهرو پیشهوری شناخته میشوند و او را مرجع فکری و سمبل مبارزاتی خود معرفی میکنند، صراحتا در پی جدایی از جمهوری اسلامی ایران هستند. ارزیابی شما دراینباره چیست؟
قومگرایان و البته در زمره آنها پانترکیستها، دو مشخصه اصلی دارند: اول: بیسواد هستند، هیچ منبع معتبری نمیخوانند. چون نمیخوانند، طبعا نمیدانند! دو: زمانی که به یک چیز معتقد شدند، بدون هرگونه بررسی، هر چیز که موافق آن باشد، مورد قبول قرار میگیرد و هر چیزی که مخالف آن باشد، مردود است؛ لذا فردی که دارای این دو مشخصه باشد، از او چه انتظاری است؟ جهل مطلق به حقیقت! بارها گفتهام و باز هم میگویم، که از بیدار شدن و اصلاح پانترکیسم مأیوسم! بعضی از آقایان که در بین اینها افراد باسواد هم هستند، هم تاریخ و هم ادبیات ترکی را تحریف میکنند! دیوانهای اشعار شاعران آذربایجان همانند نسیمی و نباتی، که به زبان ترکی آذری نوشته شده است را تحریف میکنند. اینها میآیند و تمام واژگان اصالتا عربی را در زبان ترکی آذری تحریف و حذف میکنند! از این دست تحریفها، موارد متعددی داریم. نوجوان ما در بیست سال آینده این کلمات را اصالتا ترکی به حساب خواهد آورد، نه عربی و فارسی! متأسفانه مسئولان فرهنگی ما، در این زمینه کوتاهی میکنند. امروزه پانترکها، غنای فکری ندارند و با مشخصههایی که در بالا ذکر کردم، تنها در پی دستکاری پیشینه فرهنگی و هویتی مردم هستند. اینها که مسائل روز را تحریف میکنند، با گذشت هفتاد سال از موضوع فرقه، یقینا تحریف تاریخ آن دوره برایشان آسانتر است. به همین دلیل هم دراینباره، هر چه دلخواهشان باشد میگویند.
از منظر شما، پایگاه اجتماعی و ظرفیت تأثیرگذاری و عملیاتی جریانهای تجزیهطلب ترک، در استانهای آذرینشین چقدر است؟ آنان دراینباره، تا چه حد مجال دارند؟
مردمی که در این منطقه ریشه اسلامی و ایرانی دارند، تحت تأثیر پانترکیسم قرار نمیگیرند. متأسفانه یک عده (پانترکها)، بحث فرهنگی زبان را سیاسی کردند و بعضیها هم منفعلانه در دام اینها افتادهاند و به جای مخالفت با قومگرایی افراطی، پرداختن به زبان را مسئله اصلی خود میدانند. سیاستگذاری منفعلانه، نیروهای فهیم، دیندار، باهویت و محکم ایرانی را اذیت میکند.
بنده مؤسس رشته زبان ترکی آذری، در دانشگاه بودم. قبل از تأسیس این گروه، عدم آموزش زبان آذری در دانشگاه، ابزار و حربهای در دست پانترکهای داخلی و خارجی بود، که جمهوری اسلامی نمیگذارد این زبان دانشگاهی شود. سال 139۵ به باکو رفتم، تا سرفصلهای دروس دانشگاه باکو را ببینم. با رئیس دانشگاه باکو جلسهای ترتیب دادیم تا درباره آن صحبت کنیم. دفتردار پرسید: موضوع چیست؟ بنده گفتم: ما میخواهیم رشته زبان و ادبیات آذری را در دانشگاه ایجاد کنیم. گفت: فردا ساعت 10 تشریف بیاورید. صبح که رفتم، گفتند جلسه منتفی است! ما متوجه شدیم که اینها جلسه گذاشته و گفتهاند: اگر ایرانیها این گروه را تشکیل بدهند، حربه از دستمان خارج میشود؛ بنابراین سرفصلها را به آنها ندهید! لذا من بعد از بازگشت، خودم سرفصلها را نوشتم و نهایتا رشته تأسیس شد.
نظرتان در مورد زبان ترکیِ آذری چیست؟ آیا اینکه برخی بحث مربوط به زبان را بلافاصله به مباحث بیرون مرزها وصل میکنند، درست است؟
ببینید، چیزی را که متأسفانه پانترکها از روی عناد و تعصب جاهلی و برخی افراد غیر مطلع از روی ناآگاهی متوجه نمیشوند این است که نژاد ما آذربایجانیها ایرانی است، حتی نژاد مردم جمهوری آذربایجان هم ایرانی است و تنها زبانمان ترکی است، با لهجههای متفاوت. تاریخ این کشور، خیلی روشن و گویاست. خوب افراد منصف در دنیا، مفهوم، مندرجات و محتوای قراردادهای دوگانه گلستان و ترکمانچای را میفهمند. جنگی بین روسیه و ایران درگرفته و بر اثر بیعرضگی شاهان قاجار، هفده شهر ایران در جریان دو قرارداد، توسط روسیه اشغال و از بدنه اصلی جدا شده است، بعد هم بر اثر بیکفایتی پهلوی اول، بخشی از خاک این کشور به ترکیه آتاتُرکی بخشوده شده است. این دیگر داستان خیالی ده ده قورقود نیست، تاریخ روشن نزدیک به یک و نیم قرن اخیر است. جالب این است که برخی مورخان ترکیه هم، نژاد مردم این کشور را ترک نمیدانند و معتقدند که سلجوقیان این تبار را به این منطقه آوردهاند. پس تنها زبان ما، ترکی با لهجه آذری است و این جدالبردار نیست و اگرکسی قبول نکند، یا از روی عناد نمیپذیرد، یا از روی ناآگاهی. اما آنچه بیرونیها مخصوصا برخی مسئولان جمهوری آذربایجان در مورد زبان و نژاد و فرهنگ خودشان و آذربایجانیها مطرح میکنند، با قطعیت میتوان علت آن را سیاسی عنوان کرد. وقتی به عقبه خودشان نگاه میکنند و جز فرهنگ ایرانی و اسلامی در عقبه خود نمیبینند، تلاش دارند با تراشیدن یک هویت جعلی تاریخی برای خود، فرهنگ جدا از ایران ایجاد کنند، ولی مطمئنا نمیشود و نخواهد شد. تمام آثار مکتوب و شفاهی موجود فرهنگی و حتی علمی، در کتابخانههای آذربایجان و در سینههای مردم آذربایجان، ایرانی است؛ چرا که طی هزارههای متمادی، آذربایجان در حوزه تمدنی ایران و جزء خاک ایران بوده است و این حقیقت را نمیشود با ثبت جعلی آثار فرهنگی ایران، به نام آذربایجان تغییر داد. بحث خارجیها روشن است، ولی تأسف از معدود افراد فریبخورده و بیسوادی است که در داخل ایران از امکانات این کشور متمدن ارتزاق میکنند و گوش بر دهان عدهای قومگرای غیرمدنی در آن سوی مرزها دارند. نظر قطعی من این است که نمیشود قومگرا و افراطی بود و ادعای استقلال رأی از بیرونیها را داشت؛ یعنی فضای موجود این امکان را سلب کرده است.
امروز در جنگ ترکیبی دشمنان قسمخورده با انقلاب اسلامی ایران، پانترکیسم و پانترکها بخشی از پازل تجزیهطلبی هستند، که در مجامع دورهگردان آواره در اروپا و آمریکا نقش ایفا میکنند و قومگرایان جاهل داخلی، باید نسبت خود با این تجزیهطلبان را روشن کنند وگرنه هیچ ملت متمدنی به دشمنان خود در داخل و خارج، اجازه دستاندازی به تمامیت ارضی و استقلال خود را نمیدهد و ملت جهادی و شهادتطلب ایران اسلامی در طول تاریخ انقلاب اسلامی، این حقیقت مهم را بارها به نمایش گذاشته است.