«تلاش برای بازآفرینی کاریکاتوریک الگوی انقلاب اسلامی، در جنگ ترکیبی» در گفتوشنود با جواد اسلامی
جواد اسلامی از فعالان انقلاب اسلامی، فرزند شهید صادق اسلامی و دبیر شورای عالی بسیج تجار و فعالین اقتصادی ایران است. هم از این روی به نیکی میتواند تلاش دشمن را برای بازآفرینی کاریکاتوریک الگوی انقلاب اسلامی، در جنگ ترکیبی امروز تحلیل نماید. وی در گفتوشنود پیآمده ضمن انجام این مقایسه، شرایط کنونی بازار تهران را نیز گزارش کرده است
در آغاز مناسب است به این نکته اشاره کنید که چگونه با فرآیند مبارزات انقلاب اسلامی آشنا شدید؟
بسم الله الرحمن الرحیم. بنده در خانوادهای کاملا مبارزاتی به دنیا آمدم؛ بهطوری که پدرم در بدو تولد من، درگیر مبارزات نهضت حضرت امام بودند. ایشان شهید حاج صادق اسلامی، از شهدای فاجعه 7 تیر 1360 است. چهارساله بودم که ایشان به زندان رفتند و در روزهای ملاقات با ایشان در زندان، با چهرههای شاخص و سرشناس نهضت و مبارزات آن آشنا شدم. لازم به توضیح است که پدر جزء کسانی بودند که علیه خیانتهای بنیصدر اعلامیه دادند، که مردم در انتخابات به او رأی ندهند! به همین دلیل بنیصدر بعدا اجازه نداد ایشان وزیر بازرگانی شوند؛ لذا با حکم شهید رجایی، ایشان سرپرست وزارت بازرگانی کابینهشان شدند. پدر زمان شهادتشان هم، معاون پارلمانی وزارت بازرگانی بودند. بههرحال از چهار، پنجسالگی با بحثها و حرکتهای ضد حکومت پهلوی آشنا شدم، اما در سیزده، چهاردهسالگی و از سالهای 1356-1357 ــ که نهضت اسلامی در دوران اوجش قرار داشت ــ قرص و مستمر، پا به پای نهضت و فرمایشات حضرت امام و پخش اعلامیههای ایشان پیش میآمدم و هر کاری از دستم برمیآمد انجام میدادم.
شما هم چون شهید صادق اسلامی، سابقه دستگیری و زندان دارید؟
بله؛ در رابطه با دستگیری شهید اندرزگو، ده روز توسط مأموران ساواک بازداشت شدم. با وجود اینکه سنم قانونی نبود و هیچ ارتباطی هم به پرونده نداشتم، ولی وقتی مأموران به منزل ما آمدند، هرچه مرد در خانه بود را دستگیر کردند و با خود بردند! در آن زمان، من شانزده، هفدهساله بودم. ما را به سلول انفرادی انداختند و دسترسی به هیچ چیز نداشتیم! درحالیکه در آن مقطع رژیم پهلوی، از طرف عفو بینالملل خیلی تحت فشار بود و بهظاهر هم که شده، با زندانیها مدارا میکرد.
جواد اسلامی
انقلاب اسلامی چه ویژگیهایی داشت که شما مجذوب آن شدید؟
بههرحال هر کسی در زندگی، یک چیزهایی برایش ارزشمند و مطلوب است. این موارد زوایای مختلفی دارد و طبعا شرایط خاصی را در زندگی فرد حاکم میکند. آن چیزها برای من مقوله دین و گرایشهای مذهبی، آزادیخواهی، نپذیرفتن ظلم و ستم ستمگران براساس آموزههای دینی و حرکت امام حسین(ع) و حریتی بود که در نهضت حضرت امام معرفی میشد. این ارزشها هرکدام میتوانست باعث جذب یک جوان به صحنه مبارزه و نهضت امام خمینی شود و موجب میشد رشد فکری و شناختی از جامعه و محیط پیرامونش پیدا کند؛ مضاف بر اینکه فساد شدید حکومت پهلوی، چه در عرصههای اقتصادی، اخلاقی و بهویژه وابستگی به بیگانگان نیز، انگیزه دیگری بود که موجب جذب جوانان به نهضت حضرت امام میشد.
چه خاطراتی از راهپیماییهای دوران انقلاب اسلامی به یاد دارید؟
تقریبا در تمام راهپیماییها و تظاهراتهایی که در سالهای 1356-1357 شکل میگرفت، مثل راهپیمایی عید فطر و راهپیماییهای بعدیاش که سلسلهوار بود، یا تظاهرات 17 شهریور حضور داشتم. علاوه بر این، به دیدار زندانیهایی که از زندانهای رژیم آزاد شده بودند، نیز میرفتم.
مشاهدات شما از راهپیمایی عظیم روز 17 شهریورماه 1357 چیست؟
به خاطر دارم که یک روز قبل 17 شهریورماه، تظاهرات بزرگی انجام شد. آن زمان در پایان هر راهپیمایی، عدهای راهپیمایی بعدی را به مردم اعلام میکردند، که مثلا: فردا صبح ساعت 8 میدان ژاله (نام آن روز این میدان، که بعدا تبدیل به شهدا شد). 17 شهریورماه از صبح زود، رژیم اعلام حکومت نظامی کرد و سربازان گارد، در میدان ژاله حضور پیدا کردند. با وجود این مردم از صبح، به میدان و خیابانهای اطراف آمده و روی زمین نشسته بودند. تظاهراتی مسالمتآمیز بود و مردم آمدنده بودند که خواستههایشان را بگویند. من از طرف مردم، اصلا خشونتی ندیدم، اما ناگهان گاردیها مردم را به رگبار گلوله بستند و جوی خون در خیابان به راه افتاد! آن روز رژیم شهدای زیادی را با کامیون به بهشت زهرا و مکانهای دیگر برد. علاوه بر این در آن شرایط، مردم نیز زخمیها را تحت عنوان اینکه در خانه تیر خورده و یا از منطقه دیگری آمده، به بیمارستانها میبردند، که دستگیر نشوند و بتوانند از آنجا فرار کنند.
حضور مردم در این تظاهراتها خودجوش بود یا به شکل ضد انقلاب امروز، با التماس یا تهدید انجام میشد؟
بحث التماس که در راهپیماییهای آن دوران، مطلقا وجود نداشت. البته در آن دوره اشخاص فعالی بودند که با مسئولان امر صحبت میکردند و مجوزهای لازم را میگرفتند؛ مثل مجوز برپایی نماز عید فطر در تپههای قیطریه، که مردم بعد از نماز و به شکل خودجوش، در خیابان به تظاهرات پرداختند. این حضور مردم با توجه به وجود جو خفقان آن روزگار بود که پدر هم به پسر اعتماد نمیکرد و از این جنبه، خیلی عجیب و قابل تأمل بود. آنچه امروز شاهدش هستیم کپی ضعیف و بدلی از آن انقلاب بزرگ است. واقعا امروزه بحث رغبت مردم برای شرکت در اعتصابات و راهپیماییها، ابدا قابل قیاس با آن زمان نیست. امروز عدهای در بازار راه میافتند و با فریاد: ببندید ببندید وَ اِلا مغازهتان را آتش میزنیم، قصد ترساندن کسبه و تعطیلی بازار را دارند! اصلا آن زمان فراخوان اعتصاب بازار، به این شکل مطرح نمیشد. یا امروز به قصد کشتن به خیابان میآیند، مثل همان جنایاتی که بر سر آن جوان در شهرک اکباتان آوردند. درحالیکه در انقلاب اسلامی، اصلا چنین حرکاتی معنا نداشت. یادم هست که در آن زمان، عوامل رژیم به قصد خرابکاری، مکانهایی را آتش زدند، اما مردمی که برای راهپیمایی به خیابان آمده بودند و هر لحظه امکان دستگیریشان بود، از خانه همسایهها آب آورده و آتش را خاموش کردند تا به کسی آسیب نرسد. در نظر داشته باشید که آن زمان خفقان رژیم به قدری بود که مردم با علم به اینکه امکان دارد به شهادت برسند، به خیابان میآمدند. درست عکس این کپیبرداری مضحکی که امروزه دشمن میخواهد با ریختن چسب در قفلهای مغازهها، مکانهای کسب را تعطیل کند و با این ترفندها جمعیت را به خیابان بیاورد. کسانی که امروز در خیابانها دستگیر میشوند، بلافاصله میگویند ما اشتباه کردیم! یا مثل ضاربان شهید عجمیان میگویند: اصلا نمیدانستیم از کجا سنگ در دست ما گذاشتند، از مردم عذرخواهی میکنیم! طرف آدم کشته، بعد میگوید از مردم عذرخواهی میکنم! مگر با عذرخواهی تو، آن فردی که کشته شده، زنده میشود؟ وانگهی مردمی که در دوران انقلاب در تظاهرات آرام و بدون خشونت شرکت میکردند، با کوچکترین خطر یا دستگیری، نمیگفتند: اشتباه کردیم و نفهمیدیم چه کار کردیم!
از قضا امروزه عدهای معتقدند برخلاف شاه که اصلا قصد کشتار مردم را نداشت، مأموران جمهوری اسلامی مردم را مورد خشونت قرار میدهند! این ادعا را چگونه ارزیابی میکنید؟
البته دروغ گفتن کنتر ندارد، اما اسناد تاریخی هم چنین چیزی را بیان نمیکند. حتی اسناد ساواک در سالهای 1352-1354 نشان میدهد که رژیم چقدر نسبت به مبارزان خشن رفتار میکرد و چگونه با بیرحمی، مردم را به زندان میانداخت و شکنجه میکرد. یادم نمیرود سیزده، چهاردهساله بودم که اخویام برای اینکه از این طرف خیابان به آن طرف رفته و برگشته بود، توسط مأموران رژیم دستگیر شد! مأموران از او میپرسیدند: به چه علت از این طرف خیابان به آن طرف رفتهای؟... با توجه به خفقان موجود در آن دوره، جوانان مذهبی جرئت رفتن به مسجد را نداشتند! چرا که رفتن جوانی به مسجد، به منزله این بود که با رژیم مخالف است. این مسئله هم که میگویند: آن زمان ارتش مردم را نمیکشت، را باید تفکیک کرد. یک قسم آن فرماندهان و ردههای بالای ارتش بودند که در جلساتشان میگفتند: هر چقدر هم مردم کشته شوند اشکالی ندارد؛ مسئله مهم حفظ اعلیحضرت و سلطنت است؛ لذا در 17 شهریور 1357، کشتار عظیمی به راه انداختند. البته امثال این کشتارها کم هم نبود. خونی که آن موقع مردم دستشان را به آن آغشته میکردند و به در و دیوار میزدند، از کسانی بود که توسط ارتشیان، در کف خیابان کشته یا زخمی شده بودند. حتی اسناد ساواک هم، این خشونتها را بیان کرده است. البته کسانی که امروزه در خارج از کشور تاریخ شفاهی یا تصویری انقلاب را عرضه میکنند، جرئت ندارند همه واقعیتها را بیان کنند؛ لذا در روایتهایشان یکسری دروغ به هم میبافند! قسم دیگر ارتشیان کسانی بودند که برخلاف فرماندهان، خونریزی نمیکردند. بدنه و زیرمجموعه ارتش، چون از خود مردم بود، طبیعتا با رژیم همراهی کامل نداشت؛ چنانکه بسیاری از فرماندهان، سربازان را از پشت با تیر زده بودند، که چرا با مردم مقابله نمیکنند! آمار نیروهای نظامیای که در دوره انقلاب از پادگانها فرار کردند، برای سیستم خیلی نگرانکننده بود؛ بهطوری که همان زمان رژیم اعلام کرد نیرویی در ارتش نمانده است! چرا؟ چون این نیرو با مردم بود و مردم هم به آنها گل هدیه میدادند؛ درحالیکه هنوز ساختار ارتش سرپا بود و وجود داشت، ولی بسیجیان ما از نوادگان همان مردم گل بِدِه در آن دوران هستند. آیا امروز این تظاهراتکنندگان بدلی، تا بگویند کسی بسیجی است، با همان لطافت و مهربانی با او برخورد میکنند؟ این نوع برخورد آنها، برای الان هم نیست، منتها نسل جدید از این مسئله خبر ندارد. اولین سالهای برقراری نظام و سالهای 1360-1361 را ببینید، که منافقین یا گروهکها در کردستان چه جنایاتی کردند؟ چرا خلق کرد علیه نیروهای به قول خودشان آزادیبخش کردستان قیام کردند؟ چون وحشیگری و خشونت آن گروهک را دیده بودند.
الان هم این تظاهراتکنندگان قلابی، که به عنوان مردم به میدان آمدهاند، مسلح هستند و با چاقو و قمه نیروهای حافظ امنیت را میزنند. شما کدام نیروی نظامی ساده زمان شاه را سراغ دارید که مردم با آنها این طور برخورد کرده باشند؟ الا معدود افراد ساواکی، که آن هم در آخرین روزهای انقلاب رخ داد. در آن دوران، هیچ حرکت خشونتآمیزی از سوی بدنه مردم انقلابی نمیدیدید؛ به همین دلیل هم منافقین میگفتند: مسیر انقلاب از حرکت چریکی و خشونت و سلاح میگذرد و آقای خمینی با این رفتارش، مردم را به کشتن میدهد و حتی مسیر واقعی نهضت را تغییر داده است. یادم هست در سال 1356، که با هواداران و سمپاتهای منافقین بحث سیاسی میکردیم، منافقین تأکید بسیار داشتند که حرکت تغییر حکومت شاه، فقط و فقط باید مسلحانه باشد! الان هم با همین روحیه به صحنه آمدهاند و دنبال این نیستند که حرف ظاهرا منطقیای را به گوش مردم برسانند. اینها میخواهند با زور سلاح و با دیکتاتوری چاقو و قمه، مردم را سرکوب و وادار به سکوت کنند تا بتوانند حاکمیت داشته باشند. یقین بدانند خدای نکرده اگر روزی این گروهک دستش به جایی بند شود، به هیچکس رحم نمیکند! اینها حتی در خانههای تیمی هم، به نیروهای خودشان هم رحم نمیکردند! میدانید اصلا چرا نام دانشگاه شریف را شریف گذاشتند؟ چون مجید شریفواقفی، که یکی از دانشجویان این دانشگاه و از اعضای سابق این تفکر بود، تفکرات جدید منافقین را نپذیرفت و به همین خاطر کشته شد؛ لذا اگر روزی این گروهک بتواند حاکمیت را بهدست گیرد، همین تفکر دیکتاتورمآبانه و خشن را اجرا خواهد کرد. مشکل نسل جوان این است که سابقه اینها را نمیداند.
با وجود خفقان موجود در زمان شاه، چه چیزی موجب میشد که مردم خودجوش و جان برکف، به خیابانها بیایند و در راهپیماییها شرکت کنند؟
اصلا حرکت مردم در این دو مقطع تاریخی، با هم قابل قیاس نیست و هیچ وجه اشتراکی با هم ندارد. امثال بنده در آن زمان، شرکت در تظاهراتها را برای خود، تکلیفی الهی میدانستیم. چه رژیم ما را بکشد و چه انقلابمان پیروز شود، در هر دو صورت ما خود را پیروز میدیدیم؛ چون اعتقاد داشتیم که وظیفهمان را انجام میدهیم. با این نگاه وقتی به صحنه میآمدیم، نه نگران کشته شدن بودیم و نه نگران اینکه بعد توسط ساواک شناسایی شویم! کسانی که الان به خیابان میآیند، مزدور هستند و چون مزدور هستند، برای منافع مادی به صحنه آمدهاند نه برای عقیده یا فرهنگ؛ لذا صبح که از طرف اربابهایشان جیرهشان قطع شود، یا ببینند که کارشان به نتیجه نمیرسد، به خانه میروند! اما آن زمان ما از زندگی و همه هستیمان میگذشتیم و به خیابان میآمدیم، که نهضت یک قدم جلو برود؛ برای مثال در سال 1356، که برای مرحوم حاجآقا مصطفی خمینی مراسم بزرگداشتی گرفتند، پدرم در حرم حضرت عبدالعظیم(ع) در حق حضرت امام دعایی کرد که همه احتمال دادند که مأموران ایشان را دستگیر خواهند کرد؛ به همین خاطر پدرم برای حضور مجدد و فعال، با لباس مبدل از مجلس خارج شد! میخواهم بگویم که ما چون به راهمان اعتقاد داشتیم، هر روز یک گام بیشتر برمیداشتیم، اما جماعت امروز، صبح بیتکوینشان قطع شود و پول به دستشان نرسد، بیخیال جریان میشوند! چرا که عقبه و تفکری پشت حرکتشان نیست و یک مشت مزدورِ بیهویت و جیرهخوار هستند. اگر امروز پول به دستشان برسد، عربده میکشند، ولی فردا که پولی نبود، دنبال زندگی خود میروند! صبح بتوانند موبایل میقاپند و اگر توانستند برای پول بیشتر، کسی را با چاقو میکشند! این نوع رفتار خیلی تفاوت دارد با نهضتی که تفکر، اعتقاد، برنامهریزی، آیندهنگری و مرجع تقلیدی همچون حضرت امام را همراه خود داشت. مرجعی که چیزی برای خود نمیخواست، خیلی تفاوت دارد با جریان امروز که امروز همه خود را رهبر میدانند و هیچکدامشان هم آن شجاعت و جرئت را ندارند.
تفاوت اعتصابات اجباری که امروزه ضد انقلاب سعی دارد به راه بیندازد، با اعتصابات گسترده آن زمان چه بود؟
حتی مقایسهاش هم مضحک است. آن زمان بازاری با آنکه مغازهاش بسته بود، اما برای اینکه مردم در تهیه ارزاق اذیت نشوند، با پرداخت بخشی از هزینه مواد غذایی مثل مرغ، سعی میکرد مرغ ارزانتری بهدست مردم برسد؛ لذا اگر مرغ کیلویی پنجاه تومان فروخته میشد، تعاونیهای مردمی با کمک بازاریها، چهل تومان به مردم میفروختند! این اقدام بازاریها، بدون اینکه مردم بدانند انجام میشد. علاوه بر این، آن زمان شرکت تعاونیهایی هم تأسیس شده بود که مردم عمده حبوبات و مرغ و دیگر مایحتاجشان را از آنها خریداری میکردند؛ لذا با توجه به آنکه همه کارها خوابیده بود، از این طریق کمکی به مردم میشد. این یک حرکت انقلابی بود، اما امروز حرکتی را شاهد هستیم که متولیانش میگویند اگر مغازهتان را نبندید، آن را آتش میزنیم! یا با اسلحه به کامیونهای مردم تیراندازی میکنند و میگویند: نباید در جاده حمل و نقل کنید! البته این نوع رفتار کردن، مانند یک فنر عمل خواهد کرد. امکان دارد امروز عدهای به خاطر ترس از جان و مال تحت فشار قرار گیرند و برای چند لحظه مغازه خود را باز نکنند یا با کامیون خود در جاده تردد نداشته باشند، اما به محض اینکه این فشار برداشته شود، دو سه برابر تحرک خواهند داشت که ضررهای وارده آن مقطع خود و معیشت مردم را جبران کنند. به همین دلیل است که میگویم نمیشود این حرکتها را کنار هم قرار داد. البته ما از این نوع رفتارها و جریانهای زیادهخواه، در کشورمان زیاد دیدهایم. این جریان زیادهخواه که عمدتا از گروهک منافقین تشکیل میشد، در ابتدای پیروزی انقلاب اسلامی هم، در اکثر شهرهای کشور به راه افتاد و ترورهای وحشتناکی را انجام داد؛ بهطوری که ما، هفدههزار شهید ترور از آن دوران داریم؛ برای مثال در آن دوره، فقط در خیابان سهروردی، روزی چهار پنج نفر به شهادت میرسیدند. در خیابان ناصرخسرو هم، بمبگذاریهای بسیاری انجام میشد. از آنجایی هم که در آن مقطع تلفن همراه وجود نداشت، صبح که از خانه بیرون میرفتیم، هیچ یک از اعضای خانواده تا زمان بازگشتمان خبر نداشت که آیا ما تکه تکه شدیم یا سالم به منزل بازمیگردیم! لذا معتقدم که رفتارهای امروز، حرکتهای ایذایی است و مدت زمان مشخصی دارد و نهایتا تاریخش بهسر میرسد. دیر و زود دارد، اما سوخت و سوز ندارد؛ چون فاقد عقبه مردمی و اجتماعی است.
در آن دوره کسبه بازار، خود خواسته اعتصاب میکردند یا به زور و تطمیع، به تعطیلی کسب خود دلالت میشدند؟
در آن دوران، اعلامیههای حضرت امام خیلی روشنگر بود. حضرت امام هدایتی قوی داشتند و همین امر هم، موتور محرک انقلاب ازجمله اعتصابات بود؛ مثلا یکی از حرکاتها که بر اساس رهنمودهای حضرت امام انجام شد، پس از آن بود که کارکنان شرکت نفت، صادرات را قطع کردند. بعد هم کسبه بازار مغازههایشان را بستند. اعتصابشان هم این طور نبود که در ساعتی مهاجمان با ایجاد ارعاب بازار را به اغتشاش بکشانند و بعد از رفتنشان، مغازهها دوباره باز شود! من دراینباره به مغازهها هیچ ایرادی ندارم؛ چون مثلا اگر به اموال یک طلافروشی تعرض شود، خسارت آن جبرانپذیر نیست. در آن دوران حکومت شاه سعی میکرد مغازههایی را که بستهاند، بهزور باز کند، یا در شکل شدیدترِ آن، مغازههایی را که به اعتراض بسته بودند تیغه میکرد و مغازهدار دیگر حق باز کردن آن را نداشت! مهم اینجاست که بااینحال، کسی نگران این مسئله نبود که ساواک در مغازهاش را تیغه کند؛ چون حرکت مردمی بود و چنگ و دندان نظام، نمیتوانست به این بدنه عظیم صدمه شدیدی وارد کند. جریان آن روز، جریان گسترده مردمی بود و به همین دلیل، به تهدیدها و خسارتها اعتنایی نداشت.
نمایی از تعطیلی بازار تهران، در دوره اوجگیری انقلاب اسلامی (سال 1357)
آیا امروز در بازار، کسانی که با اغتشاشگران همراه میشوند، خودخواسته این کار را انجام میدهند یا همگان از ترس و تهدید کسب خود را تعطیل میکنند؟
شغل آزاد ویژگیاش این است که تقریبا هرکسی از هرجا رانده میشود، سراغ آن میآید. حتی پس از پیروزی انقلاب، 90 درصد افراد اخراجی ساواک، به طرف شغل آزاد آمدند. میخواهم بگویم تصور نکنید که همه کسبه، پسر امام زمان(عج) هستند! اما معتقدم غالبا و اکثریت آنان مانند فضای کلی جامعه، کسانی هستند که اصول مذهبی و ساختارهای اصلی نظام را قبول دارند. البته ناگفته نماند که همانطور که بسیاری از عوامل نفوذی هم، از طرف دشمن در ساختارهای اداری و مدیریت میانی کشور حضور یافتند و تا آنجایی که بتوانند میخواهند چوب لای چرخ نظام بگذارند، در بازار هم چنین است و از این دست افراد پیدا میشوند. برای آنکه مردم را به طریقی ناراضی کنند و آنها را به همراهی با ضدانقلاب بکشانند. طبیعتا عدهای هم از حرکتهای مدیریت میانی کشور، ناراضی هستند، اما این نارضایتی به منزله این نیست که با ساختار کلی نظام مخالفت داشته باشند. مدیران میانی گاهی و بهخصوص در دوره بحران، تصمیمات نادرستی میگیرند؛ مثلا در همین جریانهای اخیر، شما میبینید که یکدفعه مرغ منجمد را کیلویی دههزار تومان گران میکنند! سؤال میکنید برای چه گران شد؟ میگویند چون مرغ گرم کمتر فروش میرود! هر عقل سلیم و اقتصاددانی میداند که به محض اینکه مرغ منجمد گران شود، مرغ گرم هم از قبل گرانتر میشود؛ یعنی یک حرکت نفوذی در ساختار وجود دارد که در دورانی که مردم از سوی عوامل دشمن در فشار هستند، یک حرکت ایذایی هم بابت گرانی قیمت مرغ انجام میدهد. اعتقاد دارم این مدیران میانی نفوذی که اینطور رفتار میکنند، برای آن است که بتوانند به سیستم صدمه بزنند. مسلما یک عده از این تصمیمات دلخور میشوند، که بهحق هم هست و مسئولان مربوطه، باید در مورد آن به مردم توضیح دهند. این دلخوری مردم هم، به منزله این نیست که با اوباش و دشمنان همراهی میکنند؛ چرا که مردم ما در قبال یکدیگر و البته مصالح کشور، بسیار فهیم و دلسوز هستند. دیدیم که مردم در دوران کرونا، در موضوع همیاری و همدلی با یکدیگر و تأمین معیشت برای محرومان چه کردند. مردم میدانند که اگر چهارچوب این نظام به هم بخورد، آنهایی که چهل سال دستشان از سفره نفت و ثروتهای طبیعی ایران کوتاه بوده و خسارتهای زیادی بابت این حرکت انقلاب دیدهاند، لحظهای ملت را آرام نمیگذارند. اتفاقا همین اوباش حقوقبگیر، که امروزه این کارها را انجام میدهند، اول کسانی هستند که سیلی محکم دشمن را بخورند! چون موضوعیت آنها برای دشمن، تا زمانی است که بتوانند برای آنها کاری انجام دهند.
در پایان به این نکته هم اشاره کنید که آیا اعتصاب اجباری در شرایط کنونی، راه به جایی میبرد یا خیر؟
بعید میدانم؛ به دلیل اینکه مردم ما، مردم صبوری هستند، ولی اگر کار به جایی برسد که آنها احساس کنند این مزدورهای بیگانه، پایشان را از گلیم خود درازتر کردهاند، خودِ مردم ادبشان میکنند. مردم نمیگذارند کار به آنجا برسد که اینها بتوانند کار بیشتری کنند. منتها الان یک مقدار صبرشان زیاد است و تحمل میکنند؛ چرا که میخواهند ببینند نیروهای رسمی حکومت، تا چه حد پای کار هستند. کسبه معتقدند که نظام باید جلوی این نوع اقدامات را بگیرد و امنیت را برایشان تأمین کند؛ به همین دلیل هم نمیخواهند خودسرانه عمل کنند و منتظر اقدام دستگاههای قانونی هستند.