«جستارهایی در نسبت احسانالله خان دوستدار با نهضت جنگل» در گفتوشنود با فریدون نوزاد
پایگاه اطلاعرسانی پژوهشکده تاریخ معاصر؛
با توجه به پژوهشهای شما درباره احسانالله خان دوستدار، به نحوه پیوستن او به نهضت جنگل و سوابق فکری او، اشاراتی داشته باشید.
احسانالله خان دوستدار با اینکه شخصیتی منفی داشت، اما در سرنوشت
نهضت جنگل نقش مؤثری ایفا کرد. عدهای او را اهل همدان و دیگران اهل یکی از روستاهای مازندران میدانند. او سواد داشت و خیلی زود به جامه افسران ایرانی درآمد. ازآنجاکه بسیار باهوش، بلندپرواز و خودنما بود، تلاش می کرد که خیلی زود به خواستههای خود برسد. مدتی معلم سرخانه فرزندان بزرگان شهر خود و نیز یکی از بزرگان سیاهکل بود. اسناد نشان میدهند که کلاس اول دارالفنون را ــ که حکم دانشگاه امروز را داشت ــ گذرانده بود. احسانالله خان در تهران، علاقهمند به کمیته مجازات و یکی از تروریستهای آن به نام حسن خان کلهدوست و از طریق او، عضو این کمیته میشود و در دو سه ترور شرکت میکند. وثوقالدوله که سر کار میآید، همه اعضای کمیته مجازات را شناسایی میکند، عدهای را میکشد، بعضیها را زندانی میکند یا به تبعید میفرستد. یکی از کسانی که معلوم نیست با چه ترفندی از چنگ حکومت میگریزد، احسانالله خان است که به مازندران میرود و از طریق یکی از دوستانش، محمودرضا طلوع، مدیر روزنامه «طلوع» در رشت، به
میرزا کوچکخان جنگلی معرفی میشود. میرزا کوچکخان فرماندهی عدهای را در رشت، به او میسپارد و وی را مسئول رشت و انزلی میکند. احسانالله خان تلاش میکند تا میرزا را دور بزند و خود، رهبر نهضت شود. او در این مسیر، با خالو قربان همپیمان میشود. او خیالات بلندپروازانه عجیب و غریبی دارد و به فکر تسخیر دنیاست! احسانالله خان بسیار تندرو و هرج و مرجطلب بود.
کودتای احسانالله خان در نهضت جنگل، چگونه عملی شد؟ فرآیند عملی این حرکت، چطور طی شد؟
میرزا کوچکخان جنگلی با فرماندهان ایرانیِ یک سپاه پنجاهنفری که در رشت مستقر بودند، صحبت کرده و به آنها ضربالاجل داده بود که تا 12 شب تصمیم بگیرند که به نهضت جنگل بپیوندند یا اسلحههایشان را تحویل بدهند و خود را به تهران برسانند و معرفی کنند. احسانالله خان، سرخوش و چند نفر دیگر، در ساعت 2 نصف شب به سراغ میرزا میروند و میگویند که میخواهند به سربازخانه گیلان حمله کنند! البته به میرزا نمیگویند که قصد کودتا دارند. میرزا میگوید: تا صبح صبر کنید و عدهای سرباز را این وقت شب اذیت نکنید، اما آنها میروند و به سربازخانه حمله میکنند! در این تقابل عدهای از سربازها و عدهای هم از نیروهای احسانالله خان، کشته میشوند. ظاهرا افسرها قبل از ساعت 12 شب، که ضربالاجل میرزا بود، رشت را ترک کرده بودند و فقط چند درجهدار و سرباز مانده بودند و به این ترتیب مقدمات کودتای سرخ تدارک دیده شد. میرزا با دیدن این وضع، نیمهشب به جنگل برمیگردد و احسانالله خان و نیروهایش، کنترل شهر را در دست میگیرند. البته بلافاصله حزب کمونیست ایران، در کابینه احسانالله خان شرکت میکند و در ظرف چند ماهی که به حکومت سرخ معروف شد، بلائی بر سر مردم گیلان میآورند که در تاریخ سابقه نداشت!
از دیدگاه شما، ریشه این آشوبها در کجا بود؟
در قفقاز. ما در انقلاب مشروطه هم، از قفقازیها ضربات زیادی خوردیم. آنها در این بخش از تاریخ ما نیز، مواضع مخربی داشتند.
دولت روسیه، از چه روی به احسانالله خان بها میداد و او را در رسیدن به اهداف خود کمک میکرد؟
آنها میخواستند یک نوار ساحلی، از مازندران تا اردبیل را به کشور خود ضمیمه کنند و به همین منظور هم احسانالله خان را با قشون و اسلحه تجهیز کردند. آنها حزب کمونیست گیلان را هم تحریک و عده زیادی را که ظاهرا ایرانی بودند، وارد منطقه کردند و فجایع زیادی را به بار آوردند. احسانالله خان در تمام این فجایع، گوش به فرمان بلشویکها و در رأس امور بود. روسها در واقع منویات خود را بهوسیله احسانالله خان اجرا میکردند.
چه شد که روسها علاوه بر احسانالله خان دوستدار، حیدر عمو اوغلو را نیز، به سراغ میرزا کوچکخان جنگلی فرستادند؟
احسانالله خان کسی نبود که بشود روی او حساب کرد. او اهل هیاهو، ترور و هرجومرج بود و اشتباهات بزرگی را مرتکب شد و اوضاع را از کنترل خارج کرد؛ به همین دلیل روسها
حیدر عمو اوغلو را فرستادند تا بین نیروهای جنگلی و احسانالله خان مصالحه برقرار کند. اسناد نشان میدهند که او مأموریت داشت میرزا را جلب کند و در فرصت مناسب از بین ببرد! بههرحال قرار میشود که در ملاسرا، نشستهایی برای آشتی بین میرزا و احسانالله خان برگزار شوند. میرزا دائما به احسانالله خان تذکر میدهد که سرخود کاری نکند، ولی او که آدم بیبندوباری است، گوش نمیدهد! حیدر عمو اوغلو، احسانالله خان را در نشستهای ملاسرا راه نمیدهد و احسانالله خان کینه او را به دل میگیرد. او با تحریک پسر سپهسالار تنکابنی، از طریق مازندران به تهران حمله میکند و تا پل زغال هم پیش میرود، اما در محاصره نیروهای دولتی قرار میگیرد. او مأیوس و سرخورده، خود را به گیلان میرساند و به شکلی بار دیگر، خود را وارد قوای میرزا میکند و قول میدهد که دیگر سرخود کاری نکند، اما عملا هر کاری که دلش میخواهد، میکند. نهایتا هم با رضاخان کنار میآید و از او پنجهزار تومان میگیرد و با کشتی به روسیه میرود. در روسیه تحقیرش میکنند و حکومت کمونیستی نیز، نهایتا او را اعدام میکند. او هرگز در دوران عمرش، خردگرایی نداشت و همواره از احساساتش، که او را به سوی زشتیها و نادرستیها سوق میداد، پیروی میکرد.
میرزا کوچکخان جنگلی، شناخت خوبی از احسانالله خان داشت. سؤال اینجاست که اولا: چرا او را تا سطوح بالای رهبری نهضت راه داد؟ و ثانیا: چرا بعد از اینکه وی خیانت کرد و رفت، موقعی که بازگشت، مجدا او را پذیرفت؟
معرف احسانالله خان، محمودرضا طلوع، مدیر روزنامه طلوع، انسان بسیار شریف و نیکوکاری بود. هنوز هم خانواده طلوع نزد گیلانیها، ارج و قرب بالایی دارند. طبیعی است که وقتی چنین فردی معرّف انسان باشد، دیگر شک و شبههای باقی نمیماند. از سوی دیگر، متأسفانه میرزا آدم بسیار خجولی بود. از این جهت میگویم متأسفانه، که نمیتوانست روی دوستانش را زمین بیندازد. موقعی هم که متوجه خیانت او شد، نتوانست بهجای او نیروی رزمنده مناسبی را بگذارد و طرد احسانالله خان، نهضت را دچار تفرقه و اختلاف میکرد؛ به همین دلیل از گناهش گذشت و مجددا او را پذیرفت.
از منظر شما، چرا احسانالله خان و خالو قربان، با هم اختلاف پیدا کردند با اینکه در خیانت به نهضت جنگل، با هم توافق داشتند؟
به نظر من اختلافی پیدا نکردند! با اینکه احسانالله خان از نظر تحصیلی در حد متوسط و خالو قربان کمسواد بود و با هم تناسب نداشتند، ولی من اختلاف بین آنها را نمیپذیرم. علتش هم این است که وقتی رضاخان به آنها پیشنهاد تسلیم داد، هر دو قبول کردند. رضاخان میخواست به احسانالله خان درجه بالای نظامی بدهد، که او قبول نکرد و گفت که میخواهد به روسیه برود. رضاخان به خالو قربان درجه سرهنگی داد، که به او وفا نکرد و مدتی بعد کشته شد.
با تمام خدماتی که احسانالله خان به بلشویکها کرد، چرا آنها نهایتا او را اعدام کردند؟
در حکومتهای بلشویکی، همه انسانها فدای آرمانهای مسلکی میشوند. احسانالله خان هم آدم آرامی نبود و بلشویکها از او حرکاتی را دیدند که با مسلکشان جور درنمیآمد. در دوره استالین هم که کشتن سران اولیه انقلاب، رسم رایجی بود؛ به همین دلیل هم روزگار به او وفا نکرد.
به عنوان واپسین سؤال، به ویژگیهای اخلاقی و سیاسی احسانالله خان دوستدار هم، اشارهای داشته باشید.
او ابتدا نهیلیسیت بود. وقتی هم که مسلک بلشویسم نشر پیدا کرد، بلشویک شد. او اساسا عاشق کشت و کشتار و ترور بود؛ به همین دلیل هم به کمیته مجازات و بعدها به بلشویکها پیوست و تا آخر عمر هم، همین گونه بود. به همین دلیل هم، نمیشد به او اعتماد کرد.