«شهید سپهبد حاج قاسم سلیمانی، در قامت جهادگری مسلکی» در گفتوشنود با سردار مرتضی قربانی
پایگاه اطلاعرسانی پژوهشکده تاریخ معاصر؛
طبعا نخستین پرسش ما در این گفتوشنود، درباره نحوه آشنایی شما با شهید سپهبد حاج قاسم سلیمانی است.
بسم الله الرحمن الرحیم. رفاقت ما با سردار شهید حاج قاسم سلیمانی (رضوانالله تعالی علیه)، به دوران دفاع مقدس برمیگردد. من در همان اوایل جنگ، با عدهای از رزمندگان اصفهان به خرمشهر رفتم. عراق در قالب چند سپاه، شانزده لشکر و سی تیپ پیاده تکاور، به خرمشهر حمله کرده بود و ما ناچار بودیم با بمبهای دستساز، ژ ـ 3، یوزی و حتی برنو، با این دشمن تا بن دندان مسلح مقابله کنیم! البته ما در طول سالهای دفاع مقدس، همواره با چنین وضعیتی دست به گریبان بودیم! بااینهمه ایستادیم و مقاومت کردیم. روزهای بسیار طاقتفرسایی بودند. به نظرم جوانان ما، برای آشنا شدن با یک الگوی تمامعیار اسلامی در زمینه مقاومت، باید به تاریخچه آن روزها مراجعه کنند. ما در خرمشهر 34 روز جنگیدیم و نگذاشتیم دشمن پیش بیاید، ولی پس از اینکه تعداد زیادی از بچهها شهید یا جانباز شدند، دشمن توانست بیاید و خرمشهر را بگیرد. خرمشهر از دست رفت، ولی همین که نگذاشتیم دشمن در آن شرایط، به راحتی این کار را انجام دهد و مجبور به پرداخت هزینه شود، پیروزی بزرگی بود. عراق در روز 19 مهر 1359، جاده اهواز ـ آبادان را بست و ما یک سال در آبادان، در محاصره بودیم. در 5 مهر 1360، محاصره را شکستیم و نگذاشتیم دشمن پلهای روی کارون را تصرف کند. همچنین نگذاشتیم یک نفر از افراد دشمن فرار کند و همه نیروهایش، یا کشته یا اسیر شدند! امکاناتشان را هم به غنیمت گرفتیم؛ بهطوری که نتوانستند حتی یک قبضه اسلحه را از منطقه خارج کنند! پس از شکستن حصر آبادان، اولین تیپ و لشکرهای سپاه تشکیل شدند. اولین مأموریت ما پس از شکست حصر آبادان، فتح بستان یکی از شهرهای مرزی کشور بود. حکم فرماندهی ما را زدند و سپس درصدد تدارک امکانات و نیروها برآمدیم. دوازده گردان داشتیم و فرمانده یکی از آنها با سیصد نفر نیرو، سردار شهید حاج قاسم سلیمانی بود، که در عملیات طریقالقدس در خدمتشان بودیم.
در آن دوره و پس از آن، چه خصالی در شخصیت سردار سلیمانی برای شما جذاب مینمود؟
ایشان فرماندهی بسیار دوستداشتنی برای همه، بهخصوص نیروهای کرمانی و البته زیرک و دانا بود. هنگامی که مأموریت فتح بستان را به ما دادند، به سوسنگرد آمدیم و یک خط پنجکیلومتری در جاده سوسنگرد به بستان را در اختیار گرفتیم. یکی از گردانهایی که به ما محول شده بود، مربوط به سردار سلیمانی و یک گردان هم مربوط به شهید شوشتری بود و فرماندهی گردانهای دیگر را هم، برادران دیگری به عهده داشتند. ما برای کمک به این گردانها، تجهیزات نداشتیم و حتی غذای آنها را هم باید از اهواز میآوردند. گردانها را در روستاها پراکنده کرده بودیم. ما در آبان سال 1360، در سوسنگرد و حمیدیه مستقر شدیم. آشنایی من با سردار سلیمانی، مربوط به همین ماه بود. عملیات دشواری بود و بحثهای زیادی صورت گرفتند. شهید سلیمانی خواهان آن بود که سمت چپ جاده سوسنگرد به بستان را به ایشان بسپاریم. ایشان بسیار تلاشگر بود و بیشتر کارها اعم از تدارکات نیروها، درمان، آموزش، توجیه نیروها و... را بهتنهایی مدیریت و فرماندهی میکرد. به همین دلیل انجام عملیات از سمت چپ جاده سوسنگرد به بستان، بنا به درخواست آن بزرگوار، به ایشان واگذار شد. سردار سلیمانی در شب عملیات، توانست خط اول دشمن را بشکند و از آن عبور کند و خود و نیروهایش را به خط دوم دشمن برساند. ایشان بین خط اول و دوم دشمن، مورد اصابت کالیبر 45 دوشکا قرار گرفت و تا مرز شهادت پیش رفت. حتی بچهها در بیسیم پیام دادند که حاج قاسم شهید شده است! چند نفر از بچهها را در دل تاریکی شب، در میان گلولهباران دشمن فرستادیم تا ایشان را به عقب منتقل کنند و نهایتا فهمیدیم که هنوز زنده است. ابتدا ایشان را به سوسنگرد و سپس به اهواز منتقل کردیم، که الحمدلله مداوا شدند. گردان کرمان در عملیات طریقالقدس هم، بسیار خوب جنگید. قبل از عملیات، حاج قاسم را در قرارگاه دیدم که دستش مجروح و از گردن آویزان بود. ایشان با این وضعیت آمده بود که به وظایفش عمل کند.
لشکر 41 ثاراللهِ کرمان، چگونه تشکیل شد؟ بسترهای آن چگونه مهیا شدند؟
شجاعت و رشادت سردار سلیمانی، از دید کسی پنهان نبود. یک روز به سردار محسن رضایی گفتم: به نظر من برادر قاسم سلیمانی، واقعا شایستگی فرماندهی تیپ و لشکر را دارد. به نظرم همین شایستگی باعث شد سرادر محسن رضایی، حکم فرماندهی لشکر ثارالله را به نام ایشان بزند. لشکر 41 ثارالله از لشکرهای پیادهنظام سپاه بود، که نیروهایش از کرمان تأمین میشدند. فرماندهی آن از بدو تشکیل تا آخر جنگ ایران و عراق، به عهده حاج قاسم بود. لشکر 41 ثارالله در طول جنگ، در عملیاتهای مهمی چون کربلای 4 و 5، بدر، خیبر، والفجر 1، 3، 4، و 8، عملیات رمضان، بیتالمقدس، فتحالمبین و طریقالقدس حضور داشت. ایشان در عملیات فتحالمبین، به قرارگاه قدس مأمور شد. خط حد این قرارگاه، از بالای اندیمشک به ارتفاعات دالپری و مورموری ادامه داشت و از آنجا به دشت عباس میرسید و مأموریت بسیار سنگینی بود. شهید سلیمانی در این عملیات هم خوش درخشید. ایشان در طول هشت سال دفاع مقدس، جزء فرماندهان نادر سپاه بود.
از دیدگاه شما چه عواملی باعث شد سردار سلیمانی در مدیریت سپاه قدس نیز، توفیقاتی فراوان پیدا کند؟
حضور هشتساله شهید سلیمانی در جبهه جنگ ایران و عراق و فرماندهی لشکر 41 ثارالله، به ایشان این توانایی را داد که در سال 1376، فرماندهی نیروی قدس را به عهده بگیرد. ایشان در جلسه معارفه گفت: «من یک پاسدار رزمنده هستم و با توکل بر خدا و توسل به اهل بیت(ع) و اخلاص، کار نیروی قدس را شروع میکنم...». انصافا هم، شبانهروز کار و خدمت میکرد و نهایتا خداوند پاداش مجاهدتهای ایشان را عنایت فرمود. شهید سلیمانی فرماندهی مقتدر، مؤمن و ولایتمدار بود، که همه هستی خود را فدای نظام اسلامی کرد. ایشان همه وجودش را صرف عزت مسلمین و مردم ایران کرد و توانست با خدمت صادقانه، جبهه مقاومت را تشکیل و توسعه بدهد.
از نقش شهید سلیمانی در ایجاد وحدت بین گروههای مختلف مبارز در عراق و سوریه، چه تحلیلی دارید؟
ایشان با تدبیری کمنظیر، این وحدت را بین گروههای سیاسی و غیر سیاسی عراق و سوریه ایجاد کرد. با تلاش این بزرگمرد بود که جبهه مقاومت در منطقه قوی و جبهه استکبار ضعیف شد. وجود نیروهای مقاومت در عراق، لبنان، سوریه، فلسطین، یمن و...، حاصل زحمات این سردار بزرگ است. نیروهای مقاومت، در واقع دشمن آمریکایی و صهیونی را محاصره کردند و راه نفس کشیدن را بر آنها بستند. از جمله ویژگیهای ستودنی این سردار بزرگ، تدبیر ایشان است. به همین دلیل هم توانست در عراق، سوریه و لبنان، گروهها و دستجات متعدد با افکار و سلایق مختلف را جمع کند و انسجام دهد؛ بهطوری که همه آنها در جبهه مقاومت قرار بگیرند. شهید سلیمانی با روحیه بلندی که داشت، هم در داخل و هم در خارج از کشور، محور وحدت بود. کمترین گردش خطی، جناحی و سیاسیای نداشت و همواره محور وحدت و انسجام بود.
طراحی ویژه آمریکاییها و شخص دونالد ترامپ برای به شهادت رساندن سردار سلیمانی را چگونه ارزیابی میکنید؟
سردار سلیمانی، سیلی محکمی به آمریکاییها، صهیونیستها و انگلیسیها زد و آنها متوجه شدند که از پس نظام جمهوری اسلامی برنمیآیند؛ به همین دلیل آمریکا با تمام امکانات خود وارد میدان شد تا حاج قاسم سلیمانی و ابومهدی المهندس را از میان بردارد. بیتردید خون این شهدای مظلوم، بنیانهای سست ایالات متحده و رژیم غاصب صهیونیستی را فرو خواهد ریخت. با انسجامی که با شهادت سردار سلیمانی بهوجود آمد، باید عزت اسلام و مسلمین به منصه ظهور میرسید و اسلام و نظام اسلامی، خودش را احیا میکرد. شهدایی چون سردار سلیمانی و ابومهدی المهندس، چون خدا را شناختند و در راه او مبارزه کردند، موجب بیداری ملتها شدند و خداوند این عزت و بزرگی را نصیب آنها کرد. سردار سلیمانی دمار از روزگار آمریکا، انگلیس و صهیونیستهای غاصب برآورد و دشمنان اسلام را در هر جبههای که آمدند، مفتضح کرد. امیدوارم مسئولان نظام اسلامی نگذارند که خون شهید سلیمانی هدر برود و مردم هم در سایه وحدت، برادری، انسجام و تبعیت از رهبری، با کار خالصانه در ساختن کشوری آزاد، آباد و خودکفا تلاش کنند.