«شهید آیتالله فضلالله محلاتی و جمعیت فدائیان اسلام، روایت یک تعامل» در گفتوشنود با محمدمهدی عبدخدایی؛
پایگاه اطلاعرسانی پژوهشکده تاریخ معاصر؛
آشنایی شما با شهید آیتالله حاج شیخ فضلالله محلاتی، به چه دورهای بازمیگردد؟
بسم الله الرحمن الرحیم. آشنایی ما از دورهای که من در زندان بودم، شروع شد. در آن موقع هفده سال سن داشتم و به جرم مضروب کردن آقای دکتر
فاطمی، بیست ماه در زندان بودم. در مهر سال 1332 از زندان آزاد شدم و فدائیان اسلام، از من استقبال خوبی کردند. یکی از کسانی که به دیدنم آمد، شهید آیتالله حاج شیخ فضلالله محلاتی بود. ایشان قبلا هم دو بار، در زندان به ملاقاتم آمد.
دیدگاه شهید آیتالله محلاتی، درباره شهید سیدمجتبی نواب صفوی، رهبر فدائیان اسلام، چه بود؟
ایشان شیفتگی خاصی نسبت به
شهید نواب صفوی داشت و بعدها هرگاه که درباره مبانی رهبر فدائیان اسلام در مخالفت با حکومت شاه حرف میزد، میگفت: «مبنای او با حضرت امام یکی بود و هر دو تربیتشده یک مکتب هستند. شهید نواب پرشور و باحرارت بود و امام، مرجع تقلید، عالم، دنیادیده، فرهنگساز و حکیم است...». اینها را تا آخر هم میگفت.
در دیدارهای خود با شهید آیتالله محلاتی، بیشتر درباره چه مسائلی صحبت میکردید؟
صحبتهای کلی علیه حکومت و شاه بود، که به صورت تحلیل سیاسی بیان میشد. البته به دلیل شرایط امنیتی، نمیشد مسائل را صریح و مستقیم مطرح کرد و نتیجه گرفت! فدائیان اسلام هم در همه جا شاخص بودند، مخصوصا در شهر قم. برخی سعایتها موجب شد که برای مدتی، نام شهید محلاتی از دفتر شهریه آیتالله بروجردی حذف شود.
علت این امر چه بود؟
موقعی که در سال 1328 جنازه رضاخان را به قم آوردند، فدائیان اسلام به رهبری شهید سیدعبدالحسین واحدی و به دستور شهید نواب صفوی، علیه این برنامه در قم تظاهرات کردند. یکی از فعالان این ماجرا نیز، شهید محلاتی بود. مرحوم آیتالله بروجردی معتقد به فرهنگسازی و تقویت علمی حوزهها بود؛ لذا با حاکمیت محافظهکارانه برخورد میکرد که یک وقت نکند مثل دوره رضاخان، شاه دخالت و تقریبا حوزهها را جمع کند! در اینجا بود که بین ایشان و طلاب جوان، اختلاف پیش آمد و آن طیف که قائل به مبارزه بودند، علیه آوردن جنازه رضاخان به فعالیت پرداختند. بعد از بردن جنازه از قم، طلابی که وابسته به فدائیان اسلام بودند، از سوی چهرههایی مانند شیخ علی لُر و شیخ اسماعیل معزی ملایری، در مدرسه فیضیه مورد ضرب و شتم قرار گرفتند و همین باعث شد که برخی اطرافیان آیتالله بروجردی، اسم چهل نفر از طلابی را که در حوزه کار سیاسی میکردند، خط بزنند و شهریهشان را قطع کنند! افرادی که این کار را کردند، معتقد بودند که این طلبهها زمینه دخالت دولت در حوزه را فراهم میآورند و ممکن است اوضاع مثل زمان رضاخان شود! آیتالله بروجردی به هر حال سرنوشت مشروطه، فرجام استادشان مرحوم آخوند خراسانی، جریان کشتار مسجد گوهرشاد، برداشتن عمامه از سر طلاب و خیلی از مسائل را دیده بود. از این جهت نمیتوان به ایشان ایراد گرفت؛ خصوصا که مجلس مؤسسان در سال 1328، به شاه اختیارات فراوانی از قبیل انحلال مجلسین را داده بود و دست او برای اقدامات ایذایی علیه حوزه باز بود.
شهریه طلابِ عضو جمعیت فدائیان اسلام، از چه مقطعی مجددا برقرار شد؟
در بهمن سال 1331، شهید نواب صفوی از زندانِ دکتر
مصدق آزاد شد و به قم رفت و مورد استقبال عظیم طلبهها و مردم قرار گرفت. در آن سفر نمایندگان آیتالله بروجردی هم، همراه با مردم به دیدار مرحوم نواب آمدند و تقریبا سوء تفاهامات برطرف شد. بعد از این جریان تمام طلابی که نامشان از فهرست شهریه حذف شده بود، از جمله شهید محلاتی به فهرست برمیگردند و طلبههایی که گرایشات سیاسی داشتند، کمی در حوزه آزادی عمل پیدا می کنند. البته در سالهای بعد و به مرور، روابط آیتالله بروجردی هم با دربار تیرهتر شد؛ مخصوصا در دورهای که شاه اجازه نداد تا مبارزات ایشان علیه بهائیت به نتیجه برسد.
پس از آزادی شما از زندان، ارتباطاتتان با شهید آیتالله محلاتی چگونه تداوم پیدا کرد؟
من بعد از آزادی از زندان، به مشهد رفتم. ماه محرم بود و شهید محلاتی به مشهد آمد، که برای سخنرانی به بجنورد برود. من ایشان را در مشهد دیدم. خیلی آدم بااحساسی بود. به بجنورد رفته بود و با یک سید روحانی که درباری بود و در شهر برای خودش دار و دستهای داشت، برخورد کرده بود و فرمانداری و شهربانی بجنورد هم، عذر شهید محلاتی را خواسته بودند و ایشان هم نتوانسته بود برنامههایی که برای دهه محرم تدارک دیده بود، ادامه بدهد و تمام کند! از لحاظ مالی هم، دستش بهشدت تنگ بود و درحالیکه در فقر بهسر میبرد، به مشهد آمده بود. من او را در مسجد گوهرشاد دیدم. خیلی از دست آن طلبه مشهدی که در بجنورد از شاه تعریف میکرد، ناراحت بود و میگفت: «شما چطور او را تحمل میکنید؟». گفتم: آقا شیخ، کل حوزه مشهد درباری است! پرسید: «یعنی چه که حوزه مشهد درباری است؟» گفتم: نه اینکه رجال درجه اول حوزه مشهد درباری باشند، اما متولی آستان قدس رضوی(ع) شاه است و آستانه هم سالی 36 میلیون درآمد دارد، که 3.600.000 آن بهعنوان حقالتولیه به شاه میرسد، بخش اعظم این پول صرف تبلیغات برای رژیم شاه میشود؛ به همین دلیل حوزه مشهد شرایط خاصی دارد... ایشان از شنیدن این حرفها، خیلی تعجب کرد! گفتم: در آستان قدس، به خاطر پولهایی که به نام شاه به افراد داده میشود، بعضیها در حرم امام رضا(ع) به استقبال شاه میروند! ایشان گفت: «پس در مشهد نمیشود کاری کرد؟». گفتم: در مسجد گوهرشاد نمیشود حرف زد، ولی روحانیون مخالفی مثل: حاج شیخ هاشم قزوینی، حاج شیخ مجتبی قزوینی، حاج میرزا جواد آقا تهرانی و حاج شیخ غلامحسین تبریزی (پدر خود من)، در جلسات خود علیه دربار حرف و کنایاتی دارند... بههرحال، بعد از آن من به قم رفتم و چند ماهی درس طلبگی خواندم. در آنجا شبهای چهارشنبه جلساتی بود که مرحوم حجتالاسلام حاج شیخ علی دوانی آنها را اداره میکرد و بعضی از طلبهها، در آنجا صحبت میکردند. شهید محلاتی هم جزء کسانی بود که گاهی در آنجا صحبت میکرد. ایشان از جمله طلبههایی بود که علیه بیحجابی زنان سخن میگفت. من در سال 1333 به مشهد برگشتم و دیگر ایشان را ندیدم، تا به زندان رفتم. در سال 1343 که آزاد شدم، در جلساتی شرکت میکردم و شهید محلاتی هم از جمله کسانی بود که در آنها علیه حکومت صحبت میکرد. در جریان 15 خرداد، من در زندان بودم. معلوم بود که شهید محلاتی در آن جریان هم، نقش مهمی ایفا کرده بود؛ چرا که چند بار ایشان را گرفتند و آزاد کردند. منبر که میرفت، به خاطر سخنرانیهایش او را دستگیر میکردند. در آن دوره، خیلی با عسرت زندگی میکرد. طلبههایی که دستگیر میشدند، ممنوعالمنبر میشدند و در نتیجه زندگیشان خیلی سخت میگذشت. یادم هست که یک بار شهید محلاتی، آقای شیخ محسن قرائتی را به حسینیه محلاتیها دعوت کرده بود. من رفتم و دیدم که شیخ خیلی سرحال است! در آن جلسه به ایشان گفتم: چه خبر؟ گفت: انشاءالله همه چیز درست میشود. به گمانم این داستان، مربوط به سال 1353 یا 1354 بود.
از ارتباط شهید آیتالله محلاتی با امام خمینی، چه اطلاعات یا تحلیلهایی دارید؟
ایشان به حضرت امام، بسیار علاقه داشت. سابقه مبارزاتش در انقلاب، شاهد این معنا بود. البته بعد از انقلاب و در ماجرای بنیصدر، برخی میخواستند در این مسئله تشکیک کنند، که به نظر من ایرادشان وارد نبود. ایشان دلش نمیخواست که موقعیت بنیصدر به آن صورت دربیاید، در نتیجه از طرف مخالفان بنیصدر منزوی شده بود! شنیدم که حضرت امام در جلسهای که افراد علیه بنیصدر و حامیان او صحبت میکردند، گفته بودند: «با شیخ فضلالله ما کاری نداشته باشید!». امام هم متقابلا به ایشان علاقهمند بودند و به همین دلیل هم میگفتند: «شیخ فضلالله خودمان!». بعد از انقلاب هم که وکیل مجلس و بعد هم نماینده امام در سپاه پاسداران انقلاب اسلامی شد.
حمایت اولیه شهید آیتالله محلاتی از بنیصدر، نهایتا به چه نقطهای ختم شد؟
ایشان به محض اینکه احساس کرد که حضرت امام دیگر نمیخواهند کسی نزدیک بنیصدر باشد، فورا از او بُرید و به جبهه مخالفان او پیوست و جالب اینجاست که به عدم کفایت سیاسی بنیصدر هم رأی هم داد. این نشان میداد که او با بنیصدر همپیمان نبود و تنها برای مصالح نظام اسلامی، در دورهای از او حمایت کرده بود. ایشان به گونهای رفتار میکرد که اختلافات را حل و بین افراد وحدت ایجاد کند.
به عنوان واپسین سؤال، چه خصالی را در سیره شهید آیتالله محلاتی برجسته دیدید؟
باید بگویم که ایشان سخنران قابلی بود و مطالعات زیادی داشت. مخصوصا مطالعات اجتماعیاش زیاد بود. مدتی نزد علامه طباطبائی اسفار خوانده بود. جزء طلبههای درسخوان و مجاهدی بود که در حوزه هم به این دو صفت شناخته شده بودند، درحالیکه طلبههای مبارز، معمولا خیلی اهل درس خواندن نیستند! نکته بارز و مهم درباره شهید محلاتی این است که ایشان جمع همه اینها بود. شهید محلاتی مجاهد شجاع و مقتدری بود که در مبارزهاش ابدا با کسی تعارف نداشت. در نوجوانی و جوانی شیفته شهید نواب صفوی شده بود، اما در سنین بالاتر و همزمان با درک پختهتری که پیدا کرده بود، شیفته حضرت امام بود. در بین مراجع، بیش از هر کس به امام علاقه داشت. به درس آیتالله گلپایگانی هم میرفت، اما اظهار اخلاصش به امام بیشتر از همه بود. در دوره خفقان پهلوی، با شجاعت تمام سخنرانی میکرد و گاهی ممنوعالمنبر و حتی دستگیر میشد. تقوای بالایی داشت و همواره «مطیعا لامر مولاه» بود. سرانجام هم به آرزویش که شهادت بود، رسید. رحمتالله علیه، رحمه واسعه.