«فرازهایی از کارنامه مبارزاتی شهید آیتالله فضلالله محلاتی» در گفتوشنود با حجتالاسلام والمسلمین محمد اشرفی اصفهانی؛
پایگاه اطلاعرسانی پژوهشکده تاریخ معاصر؛
شهید آیتالله حاج شیخ فضلالله محلاتی را از چه دورهای شناختید؟
بسم الله الرحمن الرحیم. از 15 خرداد سال 1342. در آن موقع پدرم (شهید آیتالله عطاءالله اشرفی اصفهانی) در کرمانشاه بودند و من هم در قم درس میخواندم. بعد از جریان فیضیه و سخنرانی حضرت امام(ره)، کمتر کسی جرئت میکرد به منزل ایشان برود و فقط عده قلیلی از شاگردان امام، به خانه ایشان میرفتند. من در آن دوره طلبه جوانی بودم، به بیت امام میرفتم و نزدیک ایشان مینشستم. یکی از کسانی که همیشه به بیت امام میآمد، شهید آیتالله حاج شیخ فضلالله محلاتی (رضوانالله علیه) بود. آن موقع حدود سی سال سن داشت و تقریبا چهارده سال از من بزرگتر بود. دو نفر در بین یاران امام به شجاعت شهرت داشتند: یکی شهید محلاتی و مرحوم خلخالی.
یادم هست که ایام شهادت امام صادق(ع) بود و حضرت امام در منزلشان مجلس روضه گرفته بودند و این دو نفر، سخنرانیهای عجیب و غریبی میکردند! منزل امام پایگاه مبارزه و انقلاب بود و هر کسی که در آنجا سخنرانی میکرد، باید سنگ تمام میگذاشت و این دو نفر انصافا کولاک کردند. در آن ایام فقط حضرت امام بود که به شاه اعتراض میکرد و مراجع دیگر، چندان وارد این عرصه نمیشدند. تازه اوایل نهضت امام و آغاز جریان مبارزات بود. یادم هست وقتی حضرت امام پس از حمله به مدرسه فیضیه اطلاعیه دادند، رادیوهای مصر و عراق آن را خواندند. در آنجا امام گفته بودند: «شاهدوستی یعنی غارتگری، شاهدوستی یعنی تجاوز به حریم اسلام و قرآن...» و به اسرائیل هم حملات شدیدی کرده بودند. بههرحال یکی آن بار بود که شهید محلاتی سخنرانی کرد، یک بار پس از رحلت مرحوم حاجآقا مصطفی خمینی و دیگری هم موقعی که در روزنامه «اطلاعات»، به حضرت امام توهین شد.
منظورتان مراسم ترحیم شهید آیتالله سیدمصطفی خمینی در قم است؟
بله؛ در مسجد اعظم. آن روز حوزه علمیه قم تعطیل شد و همه طلاب به مسجد اعظم آمدند. وضعیت عجیب و غریبی بود و همه از مصیبتی که بر امام وارد شده بود، زار میزدند! اگر حاجآقا مصطفی زنده میماند، بیتردید بعد از پدر، جای ایشان را هم در مرجعیت و هم در رهبری میگرفت! انسان بسیار فاضل و باهوشی بود. بههرحال در سراسر ایران، عزای عمومی اعلام شد و انصافا میتوان گفت که فوت ایشان، یک بار دیگر یأس و انفعال مردم را از بین برد و در آنان، انگیزه مبارزه را زنده کرد. در مسجد اعظم قم دو سه نفر سخنرانی کردند، که یکی از آنها شهید محلاتی بود، دیگری آقای عبایی خراسانی ــ که روحانی خوشفکر و بسیار شجاعی بود ــ و یکی هم مرحوم خلخالی. این سه نفر در غیاب امام، که به ترکیه و سپس عراق تبعید شده بودند، مدام سخنرانی میکردند، به سراغ مراجع میرفتند و آنها را نیز به مبارزه دعوت میکردند.
در اعتراضاتِ پس از توهین روزنامه «اطلاعات» به حضرت امام، آیتالله محلاتی چه نقشی داشتند؟
حوزه به اعتراض تعطیل و مجلسی در مسجد اعظم قم برگزار شد و باز شهید محلاتی و مرحوم خلخالی منبر رفتند، مخصوصا مرحوم خلخالی خیلی تند صحبت میکرد. این دو و آقای رسولی محلاتی، از نزدیکان حضرت امام بودند. این امر هم ریشه تاریخی داشت. گاهی که حضرت امام در تابستانها به محلات میرفتند، این سه نفر در خدمتشان بودند. در واقع هم شاگرد و هم جزء اصحاب خاص امام بودند؛ مخصوصا مرحوم آقای توسلی حتی پس از ارتحال امام هم، از بیت آن بزرگوار بیرون نیامد.
سبک سخنرانی آیتالله محلاتی را چگونه دیدید؛ با عنایت به اینکه ایشان را خطیبی توانمند دانستهاند؟
همینطور است. در مناسبتهای مختلفی که در منزل حضرت امام برگزار میشد، مثل محرم یا ایام فاطمیه، شهید محلاتی یکی از کسانی بود که به منبر میرفت. غالبا هم ایستاده و بسیار داغ و آتشین سخنرانی میکرد و در حرفهایش، همیشه تعرض به دولت بود. درست است که ایشان از شاگردان امام بود، ولی در آن موقع خیلیهای دیگر هم در قم بودند که شاگرد امام بودند، اما مثل ایشان از چهرههای مبارز و پیشکسوتان نهضت نبودند. امثال ایشان بودند که نمیگذاشتند نام امام فراموش شود و در مناسبتهای مختلف پیشقراول بودند.
ظاهرا شما هم از شهید آیتالله محلاتی، خاطرات فراوانی دارید. این یادمانها به کدام دوره زمانی مربوطاند؟
همینطور است؛ بنده از ایشان خاطرات زیادی دارم، اما مایلم که از سالهای پس از پیروزی انقلاب اسلامی و بهخصوص دوران دفاع مقدس، خاطراتی را از ایشان ذکر کنم. پس از ترور سومین شهید محراب آیتالله صدوقی، منافقین داشتند برای ترور والد ما برنامهریزی میکردند. یک روز شهید محلاتی و مرحوم خلخالی که از این موضوع مطلع شده بودند، به اتفاق به منزل ما در کرمانشاه آمدند تا در خصوص امنیت والد، شرایط مناسبی را برقرار کنند. از جمله میخواستند که ماشین ابوی را ضد گلوله کنند. شهید محلاتی یادداشتی را هم از حضرت امام آوردند و گفتند: «این دستخط خود امام است که نوشتهاند: سپاه باید برای حفظ جان آقای اشرفی اصفهانی، با تمام وجود تلاش کند و اگر اتفاق سوئی برای ایشان بیفتد، من کل سپاه را مسئول میدانم!». یکی از کارهایی که آن دو بزرگوار کردند این بود که در محل برگزاری نماز جمعه کرمانشاه، امنیت بیشتری را برقرار ساختند. آنها ابتدا ابوی را بردند و خانهای را که برای ایشان در نظر گرفته بودند، به ایشان نشان دادند. خانه خود ما، بسیار کوچک و محقر بود. مرحوم والد فرمودند: «امام بزرگوارند و به من لطف دارند، ولی من ترجیح میدهم تا آخر عمر، در همین خانه خودم بمانم».
مورد دیگر مربوط به حضور ابوی در جبهه، در عملیات مسلم بن عقیل(ع) است. ایشان در آنجا دعای کمیل و دعای توسل را خواندند، که فیلم آن هم هست و گاهی تلویزیون پخش میکند. شهید محلاتی هم در آن فیلم هستند، همینطور شهید صیاد شیرازی، آقای محسن رضایی فرمانده وقت سپاه پاسداران انقلاب اسلامی و آقای شمخانی. آفتاب تازه طلوع کرده بود که گلوله توپی به نزدیکی سولهای که همه بودیم خورد! شهید محلاتی سراسیمه آمد که «حاجآقا! اینجا را شناسایی کردهاند و الان است که گلوله توپ دوم را هم بزنند و همه از بین برویم! ما به امام تعهد دادهایم که شما را صحیح و سالم نگه داریم و اگر اتفاقی بیفتد، همه مسئولیم، همین الان باید سوله را ترک کنیم». ابوی فرمودند: «من از اینجا تکان نمیخورم!». شهید محلاتی آمدند و زیر بغل ابوی را گرفتند و عصایش را به دستش دادند، ولی ایشان تکان نخورد! شهید محلاتی با لحنی بسیار جدی گفت: «حاجآقا! حتما باید بروید، اگر نروید خودم میبرمتان، قضیه اصلا شوخیبردار نیست!». بعد هم به من گفت: «پسر حاجآقا! چرا نشستهای؟ بلند شو، قضیه جدی است». خلاصه هر طور که بود ابوی را سوار ماشین جیپ لندرور کردند و به کرمانشاه فرستادند.
از رویداد شهادت آیتالله محلاتی و پیامدها و بازتابهای آن، چه خاطراتی دارید؟
آن موقع بنده هم مثل ایشان، نماینده مجلس بودم. عدهای از نمایندگان مجلس، نیروهای سپاه و ارتش، شخصیتهای روحانی و قضایی، همگی همراه با شهید محلاتی راهی خوزستان شدند، که هواپیمایشان مورد اصابت موشکهای دشمن قرار گرفت. یادم هست عدهای از نمایندگان مجلس میخواستند با آن هواپیما بروند، که ظرفیت تکمیل شده بود و برگشتند. بههرحال شهید محلاتی به مجلس آمدند و با عدهای از نمایندگان رفتند. ظاهرا وقتی همگی سوار میشوند، چون جا نبود، یک عده وسط هواپیما میایستند! خلبان میگوید: اینجا اتوبوس نیست که در وسط آن ایستادهاید، لطفا پیاده شوید! شهید محلاتی از آنها خواهش میکنند که پیاده شوند. عدهای بهناچار این کار را میکنند، از جمله آقای صاحبالزمانی که روحانی و نماینده مردم ارومیه بود. ایشان میگفتند: «ما بلند شدیم و آنهایی که وسط هواپیما ایستاده بودند، جای ما نشستند و ما هم به مجلس برگشتیم. هنوز پنج دقیقه نگذشته بود که مرا از نخستوزیری پای تلفن خواستند و از من اسامی کسانی را که در هواپیما بودند، پرسیدند. آنجا بود که خبردار شدم هواپیما را زدهاند...». هواپیما از نوع سی ـ 130 ارتش بود و آن را در حوالی اهواز زده بودند. شهید محلاتی همیشه برنامه بازدید از جبههها را داشت. عدهای از نمایندگان هم، دائما به جبهههای جنوب و غرب میرفتند. بنده هم، چون نماینده کرمانشاه بودم، بیشتر به جبهههای غرب میرفتم. یکی دو بار که به جنوب رفتم، در خدمت مرحوم ابوی بودم. یک بار در عملیات تنگه چزابه و یکی هم در عملیات فتحالمبین، که طی آن خرمشهر آزاد شد.
از نمایندگان مجلس چه کسانی در آن حادثه شهید شدند؟
الان آقای موسوی نماینده رامهرمز و آقای رزاقی نماینده تنکابن را به خاطر دارم. فردای آن روز، دسته گلهایی را به مجلس آوردند و بر صندلی خالی آنها گذاشتند. تشییع پپکر آنان نیز مفصل و باشکوه، در برابر مجلس انجام شد.