پایگاه اطلاعرسانی پژوهشکده تاریخ معاصر؛
شما در ساخت فیلم «هفت قصه از بلوچستان»، با شهید سیدمرتضی آوینی همکاری داشتید. آشناییتان با ایشان و همکاری با این پروژه، چگونه رقم خورد؟
بسم الله الرحمن الرحیم. سال 1359 بود که بهعنوان فیلمبردار، جذب گروه جهاد سازندگی تلویزیون شدم. شهید سیدمرتضی آوینی مسئول گروه تلویزیونی جهاد نبود، ولی بر کارها نظارت میکرد. ایشان در راستای برنامههایی که در مورد روستاها ساخته میشد، بهاتفاق دیگر دوستانش آقایان: همایونفر، لطفی و ونکی، به بلوچستان رفتند و مستند «هفت قصه از بلوچستان» را ساختند، که بنده هم در این پروژه حضور داشتم. این آغاز همکاری ما بود.
در طول مراوده با شهید آوینی، ایشان را به لحاظ اخلاقی چگونه یافتید؟
ایشان به عبادات، بسیار توجه میکرد. نماز اول وقتش ترک نمیشد و به شکل غیر مستقیم هم به ما میفهماند که کار را رها کنیم و به نماز اول وقت بپردازیم. حداقل دوشنبه و پنجشنبههای هر هفته را روزه میگرفت. خیلی کم غذا میخورد. با وجود اینکه استطاعت آن را داشت که لباسهای شیک بپوشد، ولی ترجیح میداد که نسبتا سادهپوش باشد و ساده زندگی کند. همسر او، همرشته خودش در معماری بود و اگر اراده میکردند، میتوانستند با کمک هم زندگی خوبی داشته باشند، اما زندگی ایشان در حد متوسطِ رو به پایین بود. علت هم این بود که خودسازی را در اولویت قرار داده بود و دوست نداشت تا به وابستگیهای مادی آلوده شود. بهرغم آشنایی با سبکهای فیلمسازی، همواره به اعضای گروه گوشزد میکرد که حواستان به خود موضوع و پیام اصلیای که در صحنه وجود دارد، باشد. اگر ارتباط خوبی با موضوع برقرار کنید، فیلم بهتر و هدفمندتری خواهید ساخت. بسیار مهربان بود و سعی میکرد مسائل را با مهربانی و سعه صدر توضیح بدهد و از این راه به نتیجه مطلوب برسد.
در قامت یک دوستِ همکار، چه خصلتی از ایشان بیشتر به چشم میآمد؟
آدم خستگیناپذیری بود. اگر ایشان الان در مقابل شما مینشست، قطعا بدانید که آنچنان با حرارت و اشتیاق به سؤالاتتان جواب میداد که هرگز او را رها نمیکردید! اهل فرهنگ بود و دغدغه مسائل فرهنگی را نیز، همیشه با خود داشت. برای آنچه بدان اعتقاد داشت، فرهنگسازی میکرد، آن هم نه به جبر، بلکه با روشنگری. جذبه سیدمرتضی به حدی بود که حتی در برخوردهای جدیای هم که ممکن بود با او داشته باشی، به او علاقهمند میشدی! او نور و عطر خاص خودش را داشت. اهل ظاهرسازی نبود. در ملاقاتهایی که تا قبل از شهادتش با او داشتم، همیشه میگفت: «مصطفی! ببین ما چطور ماندیم و دوستانمان شهید شدند...». میگفت: «ما لایق نبودیم». همیشه نگران این بود که از شهدا فاصله بگیرد، اما حقیقت این است که اگرچه با یک وقفه ششساله از جنگ تحمیلی به شهادت رسید، اما همواره در کاروان شهدا و همراه آنان بود.
به شهادت اسناد، اولویت اول شهید آوینی از بین آرمانهای انقلاب اسلامی، توجه به محرومین و مستضعفین بود. به نظر شما در حوزه سینمایی، چه چیز باعث توجه ایشان به این موضوع شد؟
باید به این موضوع توجه کنید که شهید آوینی قبل از بروز همه این اتفاقات، یک هنرمند بود. در دانشکده هنرهای زیبا و در رشته معماری درس خوانده بود. اهل قلم و شعر و داستانهایی هم گفته و نوشته بود، اما هدفش صرفا فیلمسازی نبود. بلکه میخواست از دریچه هنر و فیلمسازی، به روستائیان و محرومین خدمت کند. البته در ابتدا تخصصی در فیلمسازی نداشت و با آموزش کوتاهی که دیده بود، وارد این حیطه شد و رفته رفته کارهای اثرگذاری ساخت. شهید آوینی متوجه شد که میتواند از ابزاری به اسم دوربین و سرمایههای هنری که از دانشکده هنرهای زیبا به یادگار داشت، در راستای رسیدن به آرمانهای خود ــ که همانا آرمانهای انقلاب بود ــ استفاده کند. چیزی که سبک مستندسازی ایشان را از بقیه متمایز میکند، این است که او از همان ابتدا و با توجه به همه آنچه از سبک و سیاق غرب در این حوزه میدانست، تلاش میکرد تا آرمانهای انقلاب از جمله توجه به محرومین و دفاع مقدس ــ که قرار بود حول محور ساخت مستندهایش باشد ــ آلوده به نگاه و سبک غربی نشود. در کار برای محرومین سعی میکرد مستقیما با خود کسانی که درگیر این محرومیت هستند، صحبت کند و بهجای حرف زدنِ صرف درباره این موضوع، زندگی و درد دل آنها را به تصویر بکشد و بیان کند. در حقیقت سعی داشت تا راه را از دلِ خودِ موضوع پیدا کند. در مورد روایت جبهههای جنگ هم، همین طور بود. «روایت فتح» در واقع روایت زندگی آدمهایی است که به ارزشهای والای انسانی رسیدهاند، نه فتوحات زمینی. ایشان جنگ را از این جهت مبارک و مقدس میدانست، که صفات والای انسانی در یاران وفادار امام خمینی، در جبههها متجلی شده است.
گروه روایت فتح و خط مشی حاکم بر آن، چگونه شکل گرفت؟
شاید خیلیها فکر کنند که شهید آوینی، هر بار با ما به منطقه میآمد، اما این طور نبود. در بعضی جاها، ایشان همراهمان نبود و صرفا کار تدوین را انجام میداد. ولی تأثیری که ما از تفکرات و منش ایشان میگرفتیم، باعث میشد که در هنگام فیلمبرداری، حضور ایشان را در کنار خودمان حس کنیم. در مدتی که بنده در گروه بودم، فقط یک بار در منطقه عملیاتی کربلای 5، با من به جبهه آمد. در این سفر، یکی از بچههای صدابردارمان هم شهید شد. در همان روزها، چند بار پیش آمد که به ایشان گفتم: خودتان بگویید که از چه چیزهایی و چطور فیلمبرداری کنم. شهید آوینی در جواب گفت: «من به هیچ وجه در این کار دخالت نمیکنم!» ایشان در آنجا کمک میکرد، یعنی صدابرداری میکرد و در صورت درخواستِ مشورت نظر میداد، ولی جزئیات کار را به عهده خودمان میگذاشت. رفتار ایشان، شبیه به کارگردانهای معمول سینما نبود. در واقع او تلاش میکرد با عدم دخالت در جزئیاتِ کار افرادی که سبک کارشان را تأیید میکرد، از آنها یک کارگردان دیگری بسازد. فقط میگفت: «این قسمت را خیلی خوب کار کردی و یا فلان قسمت را ضعیف کار کردی»، ولی وارد جزئیات نمیشد و همین اندک اندک، اعضای گروه روایت فتح را قوی و پرتوان کرد.
وقتی تصاویر گرفتهشده را به تهران میآوردید، شهید آوینی به تنهایی برای تدوین آنها اقدام میکرد یا دراینباره با اعضای گروه هم مشورت داشت؟
خیر؛ شهید آوینی در این مورد مشورت نمیکرد، اما تلاش میکرد که فیلم را تدوین هم نکند و یا دست کم تدوین حداکثری نداشته باشد. بنابراین فیلم نهایی هم، خارج از چیزی که ما فیلمبرداری کرده بودیم، نبود. ایشان همه مصاحبهها و فیلمهایی را که میگرفتیم، بدون آنکه پلانها را از هم قطع کند، پشت سر یکدیگر قرار میداد و فیلم نهایی را ارائه می کرد. به عبارت دیگر، شاید اصلا تدوینی انجام نمیشد و فیلم را به همان ترتیبی که فیلمبردار از ابتدای فیلمبرداری گرفته بود، روایت میکرد. در نتیجه دیگر نیازی نبود که با ما مشورت کند.
شهید آوینی در روایت فتح، بیشتر به دنبال سوژههایی بود که با نام برنامه، یعنی «فتح» مرتبط باشد؛ مثلا صحنهای بود که رزمندهای بهشدت مجروح شده بود. این صحنه، همان چیزی بود که ایشان بهسادگی از آن نمیگذشت. روی این صحنه زوم و شروع به واکاوی ریشههای اعتقادی مسئله میکرد و موضوع را در نهایت، به قیام حضرت سیدالشهدا(ع) و مکتب عاشورا میکشاند. اکثر نریشنهای ایشان، در همین باب است. متنهای سیدمرتضی هم، خاص خود ایشان و از عشق خاصی که نسبت به امام خمینی و انقلاب اسلامی نشئت گرفته بود، سرشار میشد. او با استفاده از همین هنر، اگرچه موفق به حضور مداوم در منطقه نبود، ولی خیلی بیشتر از ما با رزمندهها ارتباط برقرار میکرد و میتوانست عشق و علاقه آنها نسبت به حضرت امام حسین(ع) و امام خمینی را با صدای منحصربهفردی که داشت، بهخوبی نشان بدهد و تبیین کند. خوب است بدانید که بهواسطه داشتن همین صدای زیبا، همه دوبلورها برای او احترام قائل بودند. بهویژه آنکه در بلندگوهای مخصوص دوبله، زیبایی صدایش چند برابر هم میشد.
همه همکاران شهید آوینی بر این باورند که مراوده با او تأثیرات ماندگاری بر اندیشه و عمل آنان گذاشته است. از دیدگاه شما این قدرت، از چه نشئت میگرفت؟
حضور آقای آوینی در گروه، روح خاصی به آن بخشیده بود. البته فضایی که ایشان ایجاد کرد هم، خودش نشئتگرفته از فضای تأثیربرانگیز دورانی بود که امام خمینی آن را انفجار نور میخواند. در آن روزها نمازمان، فیلمسازیمان، صحبتهایمان و... رنگ و بوی دیگری داشت، اما الان متأسفانه خیلی از آن نور فاصله گرفتهایم و باید با خودسازی، خودمان را دوباره به آن نزدیک کنیم.
صرف نظر از بُعد شخصی، شهید آوینی چه تأثیری در حرفه و زندگی سینمایی شما داشت؟
قطعا ایشان تأثیراتی انکارناپذیر بر کار من هم داشته است. کارهایی مثل قضیه گندم، تعاون روستایی و... کارهایی هستند که رد پای تأثیر شهید آوینی در آنها بهخوبی مشهود است. من خیلی پیچیده کار نمیکنم و سعی دارم که هنر را به نحوی وارد فیلمسازی نکنم که فیلم تودرتو و غیر قابل ارتباطی برای مخاطب بشود. اینها از تأثیرات سیدمرتضی است.
رویداد شهادت سیدمرتضی آوینی را چگونه به خاطر میآورید؟
من در آن زمان، در حال ساخت برنامه برای رادیو بودم. شهید آوینی برای ساخت مستندی درباره شهدای فکه، به این منطقه رفته بود. در روز شهادت، پای او و مهندس یزدانپرست، روی یک مین جهنده میرود و شریانهای اصلی پای سیدمرتضی قطع میشود. با توجه به اینکه ایشان چند ساعتی بعد از این حادثه هم زنده بوده، بچههای گروه تصور میکردند که احتمالا فقط پای ایشان قطع شود و اصلا تصور نمیکردند که شهید بشود! وقتی ایشان را به بیمارستان صحرایی میرسانند، با توجه به خون زیادی که از ایشان رفته و مجروحیت شدیدی که پیدا کرده بود، به شهادت میرسد. این چیزی بود که دوستان همراهشان، برای ما نقل کردند.
به نظر شما آیا ما توانستهایم تصویر صحیحی از شهید آوینی به نسلهای بعد ارائه دهیم؟
چیزی که من تا الان دیدهام این است که نتوانستهایم حداقل عشق سیدمرتضی به امام خمینی و انقلاب اسلامی، شهدا و حضرت سیدالشهدا(ع) را بهخوبی بیان کنیم. او مایه زینت انقلاب و نظام اسلامی و نماد یک شیعه واقعی بود. البته اینکه ایشان را یک موجود معصوم و عاری از خطا هم جلوه بدهیم، کار درستی نیست. او هم مثل سایر انسانها اشتباهاتی داشت، اما صادق بود و بهمحض اینکه متوجه اشتباهش میشد، آن را اصلاح میکرد.