«شهید سپهبد علی صیاد شیرازی در وادی عرفان و عبودیت» در گفتوشنود با سردار سرتیپ احمد اسدی؛
پایگاه اطلاعرسانی پژوهشکده تاریخ معاصر؛
طبعا نخستین پرسش ما در این گفتوشنود این است که چگونه با شهید سپهبد علی صیاد شیرازی آشنا شدید و پیش از آن، از ایشان چه اوصافی را سراغ داشتید؟
بسم الله الرحمن الرحیم. در پاسخ به سؤال شما باید عرض کنم قبل از اینکه بنده آن شهید بزرگوار را بشناسم، آوازهشان را شنیده بودم. ماجرا هم از این قرار بود که در آن زمان، برادر بنده در حوادث کردستان ــ که در اواخر سال 1358 رخ داد ــ حضور داشت. میدانید که در آن مقطع، شهید سپهبد علی صیاد شیرازی هم در آنجا حضور داشت. برادرم همیشه میآمد و میگفت: «در جمع ما یک افسر جوان از ارتش حضور دارد که رفتار و اخلاق او نشان میدهد که از ما بچهسپاهیها، بسیار مخلصتر و بسیجیتر است!...». آن طور که او تعریف میکرد، نشان میداد که قرآن در ایشان تأثیر فراوانی داشته و به قرآن و تلاوت آن، علاقه و اعتقاد زیادی دارد. با تعریفهای برادر، من هم ندیده عاشق این افسر ارتشی شدم!
جنگ که شروع شد، بنده بهعنوان مسئول محور فارسیات، در جبهه مشغول خدمت شدم. یادم هست که ایشان در آن زمان، همچنان در جبهه کردستان مشغول انجام وظیفه بودند. ولی در خوزستان هم که بودیم، همچنان ذکر نیکیها و اوصاف ایشان، از زبان همرزمان و اطرافیانمان به گوش میرسید. همه متفقالقول بودند که چنین فردی را تا به حال بهعنوان یک ارتشی ندیدهاند، بلکه او مردی الهی است. این گذشت تا در سال 1360، که بنده بهعنوان مسئول ایستگاه 7 آبادان در آنجا مشغول کار شدم. یک روز گفتند: آقای صیاد شیرازی در هتل آبادان مستقر است. بهمحض اینکه خبر را شنیدم، خودم را با یک موتور و سریعا به آنجا رساندم. پرسوجو کردم که ایشان را ببینم، اما متأسفانه ایشان به گشت رفته بود. این هم گذشت، تا واقعه شکست حصر آبادان پیش آمد. آن زمان ایشان مجروح شده و در یکی از بیمارستانهای اهواز، بستری بود. مثل اینکه بالگرد حامل ایشان، دچار مشکل فنی شده و حادثهای رخ داده و ایشان مجروح شده بود. به پیشنهاد ــ خدا رحمتش کند ــ شهید حسن باقری، بهاتفاق تعدادی از دوستان و البته سر از پا نشناخته، به ملاقات ایشان رفتیم. خدا میداند که انگار دنیا را به من داده بودند. من و دوستانم همین طور کنار تخت شهید صیاد شیرازی نشسته بودیم و با دقت تمام و علاقهای شدید، به سخنان ایشان گوش میکردیم. آنقدر به صحبت کردنشان اشتیاق داشتیم که با وجود اینکه ایشان بستری بودند، ولی در چند موضوع سؤالاتی از ایشان پرسیدیم و ایشان هم با صبر و حوصله، همه را توضیح داد. اگر شهید باقری به ما نمیگفت که برویم، همچنان دوست داشتیم بنشینیم و با ایشان صحبت کنیم! خودم حس میکنم که موقع خداحافظی، نگاهم بهگونهای بود که شهید صیاد هم تحت تأثیر قرار گرفت و باعث شد که بهنوعی، محبت ما هم به دل ایشان راه پیدا کند. چون واقعا دوست نداشتم که در آن لحظه از ایشان دل بکنم.
این علاقه وقتی بیشتر شد که بهعنوان فرمانده تیپ امام حسن مجتبی(ع)، به روستای بردیه رفتم. چون ایشان هم به همراه چند تن دیگر از فرماندهان، در آنجا حضور داشتند و ملاقاتها و گفتوگوهایی که با ایشان داشتم، باعث علاقه و نزدیکی بیشتر ما شد. در لشکر المهدی که بودم، ایشان دیگر فرمانده نیروی زمینی ارتش بودند. در آن دوره درخواست داده بودیم که یک قرارگاه ویژه برای این لشکر ایجاد کنند. در پی این درخواست آقای محسن رضایی گفتند: آقای صیاد شیرازی گفته شما را برای این کار مأمور کنم، که بنده هم با کمال میل و رغبت قبول کردم و فورا به قرارگاه رفتم.
تقیّد شهید صیاد شیرازی به بسیاری از عبادات، وجه مشترک بسیاری از روایات دوستان ایشان است. شما دراینباره چه خاطراتی دارید؟
در این مورد باید به تقیّد ایشان به وضو گرفتن، حتی در سرمای استخوانسوز زمستان اشاره کنم. خاطرم هست که ما یک مانور برای ترابری با بالگرد برگزار کرده بودیم، که طی آن قرار بود که نیروها را با بالگرد و نحوه سوار کردن و پیاده کردن گردان آشنا کنیم. مانور را بعد از نماز مغرب آغاز کردیم و چون بایستی چند دور مانور را تکرار میکردیم که آموزش بهخوبی برای بچهها جا بیفتد، شب به نیمه رسید و همچنان مشغول کار بودیم. خوزستان بهظاهر یک استان جنوبی و گرمسیر است، ولی سرمای آن در شبهای زمستان بهگونهای بود که حتی بچههای تبریز هم طاقت تحمل آن را نداشتند! خلاصه سرما جوری شد که دیگر نتوانستیم در مقابل آن مقاومت کنیم و بهناچار داخل ماشین رفتیم و بخاری را روشن کردیم! همه در ماشین نشسته بودیم، الا شهید صیاد. یکدفعه دیدیم ایشان به کنار ماشین آمد و پرسید که آب همراهمان هست یا نه؟ من در قمقمهام آب داشتم و آن را به ایشان دادم. شهید صیاد آب را گرفت و جالب است که در هوای بهشدت سرد، با آرامش کامل شروع کرد به درآوردن پوتین و جورابها. بعد با آن آب وضو گرفت و بدون اینکه دست و صورتش را در آن هوای سرد خشک کند، دو رکعت نماز خواند و در ادامه مشغول دعا شد. پس از آن آمد و سوار ماشین شد.
در سلوک اخلاقی و منش شخصیتی شهید صیاد شیرازی، چه ویژگیهایی بارز و برجسته بودند؟
همانطور که عرض کردم، در سلوک اخلاقی شهید صیاد، نماز اول وقت خیلی پررنگ بود و جایگاه متمایزی داشت. بهمحض اینکه اذان میگفتند، ایشان مهیا میشد که نمازش را بجا بیاورد. به همین نسبت، اهتمام زیادی هم نسبت به وضوی مداوم داشتند. تقریبا دائمالوضو بودند و آن را عامل توفیقات خود قلمداد میکردند. این دو رفتار، در سلوک عبادی ایشان خیلی پررنگ بود. ما در جنگ زمانهایی داشتیم که ادای نماز در اول وقت را برایمان بسیار دشوار میکرد؛ یعنی آتش دشمن بهقدری شدید میشد که نمیشد حتی از سنگر بیرون آمد! شهید صیاد در همین شرایط به گوشه سنگر میرفت و حتی شده با یک لیوان آب، وضویش را میگرفت و نماز را در اول وقت ادا میکرد. وضو هم، به همین میزان برایش اهمیت داشت. گاهی وقتها از نظر ذخیره آب، بهشدت در مضیقه بودیم. در این شرایط، ایشان از سهمیه آب خودش صرفهجویی و آن را برای وضو ذخیره میکرد.
مراوده با علما و عرفا، از سنّتهای مداوم شهید صیاد شیرازی بوده است. از دیدگاه شما، علت این امر چه بود؟
بله؛ این یکی از ویژگیهای بارز ایشان بود. همیشه در امور کاری، مخصوصا در زمان جنگ، به حضور علمای بزرگ میرسید و از ایشان مشورت میگرفت. اعتقادشان این بود که این علما و عرفا، گنجینههای معارف اهل بیت(ع) هستند و باید در اموری که به پیشبرد جنگ و موفقیت در آن منتهی میشود، از محضر آنان استفاده کرد. تقریبا به محضر همه مراجع و علمای مشهورِ وقت میرفت، اما در این بین حضرت آیتالله بهاءالدینی، حضرت آیتالله جوادی آملی و چند تن دیگر از علما، جایگاه خاصی داشتند. شهید صیاد قبل از انجام مأموریتهایی که به ایشان محول میشد، ابتدا به دیدار یکی از این بزرگان میرفت و بعد مأموریت را آغاز میکرد.
از نوع ارتباط ایشان با امام خمینی و رهبر معظم انقلاب اسلامی، چه خاطراتی دارید؟
ایشان نسبت به امام خمینی، یک حالت شاگرد و استادی داشتند. در بسیاری از موارد که شهید به حضور امام میرسید، بنده هم حضور داشتم. همیشه با رعایت ادبِ تمام، در مقابل امام مینشست و سعی میکرد یک گزارش کار کوتاه و در عین حال مکفی را در اختیار ایشان قرار دهد. نکته بسیار مهم در ارتباط ایشان با امام، این بود که شهید صیاد همواره در مسیر بیانات رهبر کبیر انقلاب اسلامی حرکت میکرد. در آن زمان این شعار معروف بود که «ارتشی و سپاهی، دو لشکر الهی». یک بار که طبق معمول قرار بود در حضور امام گزارش کار بدهد، آقای محسن رضایی هم حضور داشتند. امام دست ایشان و شهید صیاد را در دست هم گذاشتند و فرمودند: «دوست دارم شما هر دو با هم، یکی و یک اسم باشید». بعد از این فرمایش ایشان و خروجِ ما از جماران، شهید صیاد گفتند: «ما این شعار ارتشی و سپاهی دو لشکر الهی را باید اصلاح کنیم، باید طبق خواسته امام بگوییم: ارتشی و سپاهی یک لشکر الهی».
پس از رحلت حضرت امام هم، برای ایشان چیزی عوض نشد. در مقابل رهبر معظم انقلاب هم، همان اطاعت و ارادتی را ابراز می کردند که قبلا نسبت به امام خمینی داشتند. شهید صیاد در زمان رهبری حضرت آیتالله العظمی خامنهای، بهعنوان جانشین ستاد، انجام وظیفه میکردند و تمام همّ و غمشان این بود که فرامین ایشان را بسیار جدی و قاطع پیگیری و اجرا کنند و سپس به معظم له گزارش بدهند.
آیا با شهید صیاد شیرازی، ارتباط خانوادگی نیز داشتید؟
شهید صیاد به دلیل مسئولیت سنگینی که بر عهدهشان بود، امکان ارتباط خانوادگی چندانی با دیگران نداشتند. ولی رفتار ایشان در خانه هم، با توجه به اینکه خود بنده به دلیل برخی امور کاری، چند باری به منزلشان رفته بودم، واقعا ساده، بیریا و به دور از تکلف بود و در برخورد با میهمان، از تعارف و رفتارهایی از این دست پرهیز میکردند.
و سخن آخر؟
شهید بزرگوار صیاد شیرازی، پیوسته در پی شهادت بود و خدا را شکر که این نعمت به او ارزانی شد. اگرچه ما رفیقی عزیز و بزرگ را از دست دادیم و این برای ما خیلی سخت بود، اما حقیقتا حیف بود که ایشان بر اثر بیماری، یا تصادف و در یک کلام مرگ طبیعی از دنیا برود. هر چه از عظمت و بزرگی این شهید بزرگوار بگوییم، کم گفتهایم. ایشان نه فقط باعث سربلندی ارتش جمهوری اسلامی، که موجب افتخارِ کل نظام جمهوری اسلامی و نیروهای جهادگرِ دنیاست، از این جهت مایه افتخار کشور ماست که چنین شخصیت و انسان بزرگی در این مرز و بوم پرورش یافته است.