«شهید سپهبد علی صیاد شیرازی، انقلاب و پس از انقلاب» در گفتوشنود با امیر سرتیپ محمد کبریتی؛
پایگاه اطلاعرسانی پژوهشکده تاریخ معاصر؛
به عنوان نخستین سؤال، در چه مقطعی و چگونه با شهید سپهبد علی صیاد شیرازی آشنا شدید؟
بسم الله الرحمن الرحیم. بنده قبل از پیروزی انقلاب اسلامی، در بخش توپخانه اصفهان با شهید صیاد شیرازی آشنا شدم. در آن زمان بنده دانشجو بودم و ایشان، یکی از اساتید ما بهشمار میرفت. عامل اصلی نزدیکی و علاقهمندیام به ایشان، گرایشات مذهبیام بود. شهید صیاد همیشه عادت داشت که قبل از شروع درس، عبارت «بسم الله الرحمن الرحیم» را بالای تابلو بنویسد. این حرکت، آن هم در شرایط آن دوره، نشان میداد که استاد ما یک روحیه دینی و مذهبی دارد و چون خودم هم از چنین روحیهای برخوردار بودم، سعی کردم با ایشان ارتباط برقرار کنم. گهگاه در جلسات مذهبیای هم که در اصفهان برگزار میشد، یکدیگر را میدیدیم. بههرحال پس از سپری شدن اندکی از این آشنایی، هر دو متوجه شدیم که از ابعاد عقیدتی و رفتاری، سنخیت بسیار خوبی با هم داریم و همین موضوع باعث استحکام بیشتر دوستیمان شد.
آیا در مبارزات انقلابی آن دوره نیز، با شهید صیاد شیرازی همگام بودید؟
بله؛ از سال 1355 به بعد در راهپیماییها و تظاهرات مردمی، هر دو با لباس شخصی بین مردم میرفتیم و در برنامههای انقلابی شرکت میکردیم. گاهی اوقات مورد سوء ظن مردم انقلابی قرار میگرفتیم و تصور میکردند که عوامل رژیم هستیم! به همین دلیل شروع میکردند به سؤال و جواب کردن، تا مطمئن شوند که ما نفوذی نیستیم. در این طور مواقع شهید صیاد با همان سعه صدر همیشگیاش میگفت: «اجازه بده بررسی خودشان را انجام بدهند...». معمولا هم در همین حین، کسانی که از ما شناخت داشتند، میآمدند جلو و با معرفی ما خیال مردم را راحت میکردند، که ما از خودشان هستیم.
رویکرد ایشان به اعلام حکومتنظامی در اصفهان، توسط رضا ناجی، فرماندار وقت نظامی این شهر، چه بود؟
هر وقت که قرار به حکومتنظامی میشد، همه نیروها را در پادگان جمع میکردند و فرمانده حکومتنظامی ــ که آن موقع تیمسار رضا ناجی بود ــ برای نیروها شروع به سخنرانی میکرد و مردم را یک مشت کمونیست و مارکسیستِ اسلامی خرابکار میخواند، که قصد دارند امنیت و آرامش کشور را از بین ببرند! بعد از ناجی هم، سرلشکر غفاری فرمانده حکومتنظامی شد. در یک نوبت که دوباره دستور حکومت نظامی داده بودند، او آمد و همان حرفهای ناجی را تکرار کرد! ما که چند تا افسر جوان بودیم، بلند شدیم برویم. در این هنگام شهید صیاد به ما اشاره کرد که بمانیم. بعد بلند شد و شروع کرد به صحبت کردن. محکم ایستاد و با یک صدای رسا و بدون محافظهکاری گفت: «همه صحبتهای شما باطل است؛ هیچ کدام از این افرادی که میگویید، از خارج از کشور خط نمیگیرند. این انقلاب مردمی، در خط اسلام و برای کشور است...». واقعا گفتن چنین حرفی، آن هم در وسط پادگان ارتش شاهنشاهی، خیلی دل و جرئت میخواست و باید دست از جان شسته باشی که چنین حرفهایی را به فرمانده حکومت نظامی بزنی! ولی ایشان خیلی بیپرده و باشجاعت، حرف خودش را زد. بعد هم بازداشت شد، که تا پیروزی انقلاب ادامه پیدا کرد.
شهید صیاد شیرازی پس از این بازداشت، در چه تاریخی از زندان آزاد شد؟
صبح روز 22 بهمنماه! آن روز مشخص بود که دیگر آن اختناق قبل وجود ندارد و پیروزی انقلاب اسلامی قریبالوقوع است. بچههای پادگان هم با شنیدن صدای «این انقلاب اسلامی ایران است»، که از رادیو در حال پخش بود، به بازداشتگاه هجوم بردند و ایشان را آزاد کردند.
ایشان پس از آزادی از زندان، در حفاظت از پادگان اصفهان چه نقشی ایفا کردند؟
خیلی از اقدامات مؤثری که در سر و سامان دادن به پادگانها صورت گرفت، در اثر جدیت و پشتکاری بود که شهید صیاد شیرازی به خرج داد. آن بزرگوار در این مسیر، از مشورت علمای اصفهان از جمله مرحوم آیتالله خادمی بهرهمند بود و نیروهای انقلابی هم با ایشان همکاری میکردند. در آن ایام احزاب مخالف انقلاب، بهخصوص چپیها، چریکهای فدائی خلق و حزب کمونیست، تلاش میکردند با توزیع نشریه در پادگانها نفوذ کنند و در میان نیروهای نظامی، برای خودشان پایگاه ایجاد کنند. بههرحال داشتن یک تکیهگاه نظامی، خیلی برایشان مهم بود. موضع شهید صیاد شیرازی در این شرایط این بود که سنگ بنای انقلاب پیاده کردن اسلام و قرآن است و روی این حرف خیلی تأکید میکرد.
در آن دوره، ارتش دچار آشفتگی شده بود. عدهای هم از روی عدم بصیرت، از این بههمریختگی استقبال میکردند و تصورشان این بود که کل ارتش باید منحل شود! شماری هم از روی ناآگاهی و با تأثیرپذیری هیجانی از گروهکها، پادگانها را خالی کردند و طوری شد که فقط چند نفر از ما ــ که جزء کادر محسوب میشدیم ــ در سنگر پادگان باقی ماندیم. در آن شرایط تلاش همه ما اعم از سرگرد و سرهنگ و... این بود که کنترل پادگان را در دست داشته باشیم و از اسلحهخانه مراقبت کنیم، که مورد تعرض و سرقت قرار نگیرد و اسلحهها به دست نااهلان نیفتد. آن روزها خون دلهای زیادی خوردیم و شهید صیاد شیرازی در این مسیر، با هوشمندی خاص خود، از بروز بسیاری از فتنهها جلوگیری کرد. شهید صیاد طرحی را هم، برای تغییر فضای معنوی پادگانها تنظیم کردند. در برنامهریزیای که ایشان کرده بود، اقامه نماز و رعایت مسائل شرعی معیاری مهم بود. برنامهها طوری چیده میشدند که نماز در وقت خودش اقامه شود. خاطرم هست که روز 23 بهمن، یعنی درست در فردای روزی که آزاد شده بود، آمد و پیشنهاد داد که دعای صبحگاه باید تغییر کند، که این کار انجام شد و دعای صبحگاهیای که اکنون قرائت میشود، تقریبا همان دعایی است که ایشان در آن روزها تنظیم کرده است؛ بنابراین ایشان، نقش بسیار مهمی در تغییر فضای معنوی پادگانها داشت.
ایشان پس از پیروزی انقلاب اسلامی و در حوادث کردستان، مجادلاتی هم با ابوالحسن بنیصدر داشت. ماجرا از چه قرار بود؟
البته من در جریان ریز جلساتی که شهید صیاد با بنیصدر داشت، نبودم. اما یک بار قرار بود برود و با او صحبت کند؛ به ایشان گفتم: «وقتی فایدهای ندارد، میخواهی بروی به او چه چیزی را بگویی؟» اما آن بزرگوار با همان صلابتی که از ایشان در قبل از انقلاب و در برخورد با فرمانده حکومت نظامی سراغ داشتم، گفت: «من وظیفه دارم که با او حرف بزنم!» بعد وضو گرفت و رفت تا با او صحبت کند. بعد از جلسه درباره نتیجه گفتوگو سؤال کردم، که گفت: «فقط همین را بدان که از شدت آلودگی این جلسه، عازم قم هستم تا شاید با زیارت حضرت معصومه(ع)، روح خودم را تطهیر کنم!». خاطرم هست شهید رجایی که به نخستوزیری انتخاب شد، شهید صیاد را بهعنوان وزیر دفاع انتخاب کرد. در آن زمان، بنیصدر هنوز رئیسجمهور بود. یک بار که به دانشگاه افسری دعوت شد، هنگام خروج، دانشجویان در مقابل او ایستادند و شعار مرگ بر ضد ولایت فقیه سر دادند. دلیل این بصیرت آنان، وجود افرادی چون شهیدان: صیاد شیرازی، نامجو و اقاربپرست بودند که در بین دانشجویان نفوذ و محبوبیت داشتند و روحیه، تفکر و اعتقاد این استادان، بر دانشگاه افسری حاکم بود. بنیصدر هم متوجه این موضوع شده بود؛ طوری که در همان روز، وقتی از در دانشگاه بیرون میرفت، گفت: «دانشگاه افسری از دست ما خارج شده!».
پس از عزل بنیصدر، شهید صیاد شیرازی از سوی امام خمینی به فرماندهی نیروی زمینی منصوب میشوند. در دوره مدیریتی ایشان، چه تغییر و تحولاتی اتفاق افتاد؟
زمانی که شهید صیاد فرمانده نیروی زمینی شد، خیلی جوان بود و بعضا استادان دیگری بودند که سنشان از او خیلی بیشتر بود، اما با مدیریت صحیحی که داشت، توانست همه نیروها را برای حضور در جبههها بسیج و از پتانسیل متخصصین نظامی حاضر در نیروی زمینی، برای طراحی عملیاتها استفاده کند. با آمدن ایشان موانعی که به دلیل کارشکنیهای بنیصدر ایجاد و فرماندهان و رزمندگان را در جبهههای نبرد کُند کرده بود و عملکرد آنها را ضعیف میکرد، برداشته شد. نقش ارزنده شهید صیاد در کم کردن شکاف بین سپاه و ارتش، غیر قابل انکار است. با اقداماتی که ایشان انجام داد، فعالیت نیروهای ارتش، سپاه و بسیج حالت متمرکز به خود گرفت و سبب آفرینش عملیاتهای غرورآفرینی همچون فتحالمبین و آزادسازی خرمشهر شد.
اشاره کردید که از دوره پیش از پیروزی انقلاب اسلامی، با شهید صیاد شیرازی آشنایی یافتید. قدری درباره خصال شخصی و شخصیتی ایشان بگویید.
اولین خصوصیتی که از شهید صیاد به ذهنم میآید، نظم و آراستگی بینظیر ایشان است که در هر شرایطی، حتی شرایط دشوار جنگ از آن غافل نمیشد. از نظر جنبه عقیدتی و روحی هم، تعهد دینی و خلوص و تقوای ایشان بسیار چشمگیر بود. ایشان در زمان رژیم گذشته، در یک دورهای، افسر نگهبان بود. قانون بود که افسر نگهبان حق ندارد که پوتینش را حتی برای چند لحظه از پایش دربیارود. اما شهید صیاد بدون توجه به شرایط آن روزهای ارتش و با جسارتی که خاص ایشان بود، میایستاد و آشکارا نماز را در اول وقت ادا میکرد. گاهی مسئولان اعتراض میکردند، ولی با شخصیتی که ایشان در دوره استادی و خدمت نظامی از خود نشان داده بود، کسی به خودش اجازه نمیداد که با او به خاطر این کار، برخورد نظامی هم بکند. شهید صیاد در هر وضعیتی، مقیّد به انجام وظیفه دینی و شرعی خود بود و با اعتراضها و مخالفتها، از عقیده خودش پا پس نمیکشید. ایشان از روحیه بالا و شهامتی خاص برخوردار بود. شجاعت عجیبی داشت. در برنامهریزی، تدریس و دانشافزاییِ محصلان، بسیار باریکبین، جدی و معتقد بود که هر آنچه میداند را باید در اختیار آنان قرار بدهد. به وظایف خود، بسیار تقیّد و تعهد نشان میداد.