«شهید سپهبد علی صیاد شیرازی و تحول در نیروی زمینی ارتش جمهوری اسلامی» در گفتوشنود با حجتالاسلام و المسلمین غلامرضا صفایی؛
حجتالاسلام و المسلمین غلامرضا صفایی، نماینده امام خمینی در سازمان عقیدتی سیاسی ارتش جمهوری اسلامی، از دوره فرماندهی شهید سپهبد علی صیاد شیرازی بر نیروی زمینیِ این نهاد، با وی اُنس و الفتی فراوان یافت. وی در گفتوشنود پیآمده، از تحولاتی میگوید که توسط آن بزرگ در این نیرو ایجاد شد. امید آنکه مفید آید
پایگاه اطلاعرسانی پژوهشکده تاریخ معاصر؛
آشنایی نزدیک شما با شهید سپهبد علی صیاد شیرازی، در چه دورهای روی داد؟
بسم الله الرحمن الرحیم. اولین دیدار نزدیک ما با هم، برمیگردد به زمانی که شهید بزرگوار سپهبد علی صیاد شیرازی، به فرماندهی نیروی زمینی منصوب شدند و بنده بهعنوان نماینده حضرت امام در سازمان عقیدتی سیاسی ارتش، در خدمت ایشان مشغول به فعالیت شدم. البته قبلا نام و آوازه ایشان را به سبب موضعگیریهای روشنگرانه و شجاعانهای که در مقابل بنیصدر داشت، شنیده بودم، ولی دیدار چهره به چهره با وی نداشتم. ایشان نامهای برای اعتراض به بنیصدر نوشته بود، که بازتاب سراسری پیدا کرد و حتی از رادیو هم پخش شد! این خیلی جای امیدواری و مسرت داشت و نشان میداد که در بدنه ارتش، افرادی مثل او حضور دارند که اهل بصیرتاند و همچون زمان رژیم گذشته، تابع محض هر دستوری که از جانب خائنین به انقلاب صادر میشود، نبوده و نیستند.
ارزیابی شما از عملکرد شهید صیاد شیرازی، در دوران ریاستجمهوری ابوالحسن بنیصدر چیست؟
تمام تلاش بنیصدر، ایجاد اختلاف و تفرقه بین ارتش و سپاه بود و این مسئله را در تمام جلساتی که با او داشتیم، بهخوبی نشان میداد. جدای از شکافی که بین ارتش و سپاه ایجاد کرده بود، تلاش میکرد که حتی در میان خود نیروهای ارتش هم، جدایی و پراکندگی ایجاد کند. وقتی غائله بنیصدر تمام شد و شهید صیاد فرماندهی نیروی زمینی را بر عهده گرفت، تمام تمرکزش را روی این موضوع گذاشت و با تلاشهای خود موفق شد بین ارتش و سپاه یکپارچگی بینظیری خلق کند. در درجه اول با آقای محسن رضایی، فرمانده آن روز سپاه، این اتحاد را برقرار کرد و این رویکرد مبارک بهتدریج، به سطوح پایین هر دو نهاد تسری پیدا کرد. در این شرایط نیروهای مردمی هم بااطمینان در کنار این دو نهاد نظامی قرار گرفتند، که آثار این همبستگی در عملیاتهای غرورآفرینی همچون فتحالمبین و طریقالقدس خودش را نشان داد.
در دوره فرماندهی ایشان بر نیروی زمینی ارتش، چه تغییراتی رخ داد؟
بهتر است بگوییم که ایشان در این سمت، انقلاب کرد! اصلا انتصاب ایشان به فرماندهی ارتش، برای خودش یک انقلاب بود. میدانید که شهید صیاد با درجهای که حضرت امام به ایشان دادند، قبل از موعد معمول سرهنگ شد و این در حالی بود که فرماندهان آن روز که از ایشان باسابقهتر و مسنتر بودند، هنوز درجه سروانی داشتند! به همین دلیل این موضوع، بر شماری از آنان گران آمد و طبعا حاضر به همکاری و همراهی با این فرمانده جوان نشدند. شهید صیاد هم وقتی اوضاع را اینطور دید، تصمیم گرفت تا کارگزاران ستاد خودش را از بین جوانان انتخاب کند. یک سرهنگی بود که فرماندهی بخش لجستیک را بر عهده داشت و با شهید صیاد کار میکرد. یک روز شهید با او تماس میگیرد و مسئولیت فرماندهی منطقه عملیاتی غرب باختران را به او واگذار میکند، اما این افسر در کمال تعجب، بهجای اطاعت از مافوق میگوید: باید استخاره کنم! شهید صیاد هم پس از این جواب، فورا تلگراف زد و او را بازنشسته کرد!
ارتش ما تا قبل از پیروزی انقلاب اسلامی، حضور جدی در روندهای اجتماعی نداشت و از طرفی به دلیل سیاستهای خاندان پهلوی، خیلی با مردم در ارتباط نبود. اما زمانی که ایشان سکان نیروی زمینی را بر عهده گرفت، تلاش کرد از تمام پتانسیلهای موجود در ارتش، برای دفاع از سرزمین استفاده کند و در این مسیر موفق هم شد.
با عنایت به ارتباط و مراوده شما با شهید صیاد شیرازی، قطعا خصال و ویژگیهای ایشان را به نیکی میشناسید. مناسب است تا در این بخش از گفتوشنود، قدری به تشریح و تبیین آنها بپردازید.
در درجه نخست، شهید صیاد بینهایت خویشتندار و صبور بودند و سعه صدر داشتند. متأسفانه چه در ارتش و چه در سپاه افرادی بودند که شهید را با رفتار و یا زبان خود مورد بیمهری قرار میدادند. در این شرایط طبیعی بود که عصبانی بشود، ولی چون به هدف بزرگتری میاندیشید، بردباری و متانت به خرج میداد و به منظور حفظ وحدت بین دو نهاد ارتش و سپاه، از مؤاخذه و مقابله به مثل پرهیز میکرد. ایشان بسیار فرد بامحبتی بودند و نسبت به نیروهای تحت امر خود، نگاهی پدرانه داشتند. این خاطرهای را که میخواهم نقل کنم، از قول یکی از دوستان ایشان است. یک روز ایشان از دفتر کارش خارج میشود، که میبیند یک سرباز نشسته و دارد پوتینهای او را واکس میزند! شهید صیاد بهمحض دیدن این صحنه، دست این سرباز را میگیرد و از ادامه واکس زدن توسط وی جلوگیری میکند. تصورش این بوده که حتما کسی به او دستور این کار را داده است؛ لذا میپرسد: چه کسی به شما گفته پوتینهای مرا واکس بزنی؟ سرباز هم جواب میدهد: کسی نگفته، من از سر علاقهای که به شما دارم، خودم شخصا دوست داشتم پوتینهای شما را واکس بزنم. در این لحظه شهید صیاد او را خطاب میکند و میگوید: «نه پسرم! نه پوتین کسی را واکس بزن و نه اجازه بده کسی پوتین تو را واکس بزند!». برایش خیلی مهم بود که کرامت انسانی افراد حفظ بشود و از طرفی هر کس کار خودش را خودش انجام بدهد و به دیگری واگذار نکند.
یکی از عادتهای شهید صیاد که برای من بسیار جالب بود، روزه گرفتن ایشان در ایامی بود که در سفر بودند. مرجع تقلید ایشان حضرت امام بودند. ایشان در دوران جنگ دائمالسفر محسوب میشدند و بنا به فتوای امام، نباید روزه میگرفتند. یک بار در همین سفرهای اینچنینی، در کرمانشاه با هم بودیم. ایام هم مصادف بود با ماه مبارک رمضان. موقع ناهار که شد، ایشان امتناع کرد و گفت: روزهام. من به ایشان عرض کردم: شما الان مسافر هستید، با توجه به اینکه مقلد حضرت امام هم هستید، باید روزهتان را بشکنید، اما ایشان گفت: «برای اینکه بتوانم روزهام را به صورت کامل بگیرم، از قبل از ماه مبارک نذر میکنم که در سفر روزه بگیرم». پس از جنگ در ستاد کل هم که بودیم، بیشتر اوقات روزهدار بودند.
بر حسب اسناد و منقولات، شهید صیاد شیرازی با علما و عرفای زیادی در ارتباط بودند. ارزیابی شما از اینگونه مراودات ایشان چیست؟
هدف ایشان از این ملاقاتها، کسب فیض و تقویت روحی و معنوی بود. بههرحال شخصیتی مانند مرحوم آیتالله بهاءالدینی هم، از اولیاءالله و صاحب کرامات بودند؛ به همین دلیل شهید صیاد هر دفعه که از مسیر جاده قم عبور میکرد، پس از زیارت حرم حضرت معصومه(س)، به حضور آقای بهاءالدینی مشرف میشد و بهاقتضای فرصت محدودی که داشت، حتی در حد چند دقیقه هم که شده، میرفت و عرض ادب میکرد. البته این علاقه متقابل بود و آقای بهاءالدینی هم، شهید صیاد را خیلی دوست داشتند و بینشان نسبت مرید و مرادی برقرار بود. علاوه بر آیتالله بهاءالدینی، به محضر علمایی همچون شهید آیتالله دستغیب و شهید آیتالله صدوقی هم میرفت و ازآنجاکه مرد استفاده از فرصتها بود، اگر آیه، روایت و یا نصیحتی از آقایان میشنید، فورا یادداشت برمیداشت. این دیدارها بهخصوص، در زمان قبل از عملیات و حمله به دشمن انجام میشد و در آن از آقایان علما و بزرگان، برای پیروزی در عملیات مورد نظر التماس دعا میکرد.
از دیدگاه شما، از چه روی منافقین تصمیم به ترور ایشان گرفتند؟
او بهعنوان یک ارتشی از خصوصیاتی برخوردار بود که کمتر کسی ممکن است همه آنها را با هم داشته باشد. ارتش فراز و فرودهای زیادی چه قبل از انقلاب و چه پس از آن داشت و ما میبینیم که شهید صیاد شیرازی بهعنوان یک نظامی ارتشی، که از بنیه قوی دینی و اعتقادی و خط فکری مستقل برخوردار است، در همه این بحرانها و عرصهها سربلند بیرون آمده و از خط ولایت فقیه چه در زمان حضرت امام و چه در دوره رهبری حضرت آیتالله خامنهای، جدا نمیشود؛ به هیچ جریانی وابسته نیست و همه مدارجی را که طی کرده از برکت انقلاب اسلامی و خودش را به معنای واقعی، یک «سرباز» میداند؛ شخصیتی که اگر در بین ما حضور داشت، همچنان از نوادر زمانه ما محسوب میشد. طبیعی است که منافقین وجود او را تاب نیاورند و برای از سر راه برداشتن او، به فکر ترور بیفتند.
از دیدگاه شما پیام حضور گسترده مردم در مراسم تشییع پیکر شهید صیاد شیرازی، آن هم در آن دوره زمانی چه بود؟
آن روز در مسیر حرکت به سمت چهارراه شهید قدوسی، به فردی تقریبا چهلساله برخوردم که بهشدت متأثر بود و همین طور داشت اشک میریخت! طوری که تصور کردم حتما باید یکی از اقوام آقای صیاد باشد. همین سؤال را هم از او کردم، که مشخص شد هیچ نسبتی با ایشان ندارد! جالبتر اینکه از کرمانشاه بلند شده و به تشییع جنازه آمده بود! وقتی علت آن همه اندوه و اشک را پرسیدم، تعریف کرد: «زمان شاه در پادگانی که این شهید بزرگوار حضور داشتند، سرباز بودم و ایشان فرمانده ما بود. یک روز که نوبت نگهبانی من بود، دیدم برخلاف بقیه افسرها، که مشغول تفریح و زدن حرفهای بیهوده هستند، آقای صیاد یا نماز میخواند یا قرآن تلاوت میکند. از طرفی رفتارش با بقیه افسرها خیلی فرق داشت و با ما سربازها، مثل یک پدر دلسوز برخورد میکرد. همین رفتارها باعث علاقه و احترام بیشترم به ایشان شد و حضور امروزم، از سر همان ارادت دیرین است...».
شکوه تشییعی را که برای ایشان صورت گرفت، ما اغلب در رحلت مراجع و علما مشاهده کردهایم. این هم به نظر من یک دلیل بیشتر نداشت و ندارد؛ اینکه او برای خدا کار کرده و خدا هم محبت او را در دلهای ملت جای داده بود. البته بالاتر از شکوه جمعیت حاضر در تشییع، آن بوسهای است که رهبرانقلاب بر تابوت ایشان زدند. شهید صیاد فرمانده و شخصیتی بینظیر و نیز متصف به جمیع صفات شایسته بودند، که در بین ارتشیها بدیلش وجود نداشت و ندارد.