پایگاه اطلاعرسانی پژوهشکده تاریخ معاصر؛
برای نخستین بار، چگونه و در کجا با شهید دکتر مصطفی چمران آشنا شدید؟
بسم الله الرحمن الرحیم. من متولد نجف و بزرگشده لبنان هستم. موقعی که در آلمان مشغول تحصیل بودم، با اکثر کسانی که انقلابی و مسلمان بودند، آشنا شدم. مخصوصا در ده سال قبل از پیروزی انقلاب اسلامی، همراه با برادر شهیدم سیدمحمدصالح حسینی قائممقامی ــ که به دست بعثیهای عراق شهید شد ــ زندگی میکردم. در لبنان اکثر کسانی که با نهضت امام خمینی همراهی داشتند، از جمله آیتالله سیدمصطفی خمینی، شهید محمد منتظری، محسن رفیقدوست، علی جنتی، شیخ حسن کروبی و... به خانه ما میآمدند. اولین مکانی هم که اندیشمند و مبارز بزرگ
شهید دکتر مصطفی چمران، در لبنان به آن قدم نهاد، خانه ما بود. ایشان بسیار ساده، با یک فولکساستیشن قدیمی، همراه با همسر آمریکاییاش ــ که مسلمان شده بود ــ و سه فرزند وارد خانه ما شد. البته آن خانه، متعلق به همسر برادر من بود که لبنانی است؛ چون ما هنوز خانه خاص خودمان را در لبنان نداشتیم و این طرف و آن طرف زندگی میکردیم. برادرم، مدیر مؤسسه جبلعامل معروف در صور بود. او یک یا دو روز بعد، دکتر چمران را نزد امام موسی صدر، رئیس مجلس اسلامی شیعیان لبنان، در منطقه الحازمیه برد. ایشان نامهای مشترک از دکتر صادق طباطبائی ــ که خواهرزاده امام بود ــ و احتمالا
صادق قطبزاده آورده بود، که حامل آن را شخصیتی عالم، مبارز، مدیر و هنرمند معرفی کرده بودند. امام موسی صدر هم استقبال و او را به مدیریت مؤسسه جبلعامل در جنوب لبنان گمارد. پیش از حضور دکتر اختلافاتی پیش آمده بود، که نمیدانم تا چه حد اخبار مربوط به آن صحت دارد! گویا برای این مؤسسه مدیری فرانسوی انتخاب کرده بودند، که خیلی با اوضاع، هنجارها و مسائل مهم آن دوره لبنان، آشنایی نداشت و مقداری مشکل پیش آورده بود. از سوی دیگر، برادرم هم تصمیم گرفته بود که به بیروت بیاید و در مدارس آن فیزیک تدریس کند، البته ایشان مشاور امور سیاسی و فرهنگی امام موسی صدر هم بود. ایشان برای اولین بار از برادرم خواست تا تدریس معارف دینی در مدارس را آغاز کند؛ چون تا قبل از آن، چنین درسی وجود نداشت. لبنان متأثر از فرهنگ غربی بود و نوعی مدرنیته فاقد روحِ شرقی یا تمدن شرقی و بهخصوص اسلامی، در آن مشاهده میشد. به همین دلیل در مدارس آن، اصلا درسی به نام معارف دینی تدریس نمیشد. بههرحال، این اولین باری بود که ما از نزدیک دکتر چمران را دیدیم و با ایشان آشنا شدیم. دکتر یک حالت بسیار متواضعانه، عاطفی و بهخصوص با روحیه عرفانی داشت، تا جایی که یک لحظه هم احساس نکردیم که مثلا به دنبال مقام یا تحقق اهداف مادی به لبنان آمده است. حتی تعجب هم کردیم که چطور آمریکا و آن مقاماتی را که از لحاظ دانشگاهی و علمی داشته رها کرده و به این کشور آمده است؟ با خود میگفتیم که او، هنوز به زبان عربی هم مسلط نیست، پس علت این همه فداکاری چه میتواند باشد؟ گاهی فکر میکردیم که احتمالا برای یک عملیات استشهادی به لبنان آمده، چون گذشتن از آن مقامات دنیوی و مادی و آمدن به محیطی که هر لحظه احتمال نابودی آن بود، قاعدتا برای یک هدف معنوی و شهادت است؛ چون شرایط لبنان اصلا آرام نبود و حکومت نهادی به نام رکن دوم ارتش، شبیه به ساواک ایران داشت، که شدیدا مراقب تحرکات انقلابیون از هر تابعیتی بود.
ارتباط امام موسی صدر با دکتر چمران را چگونه دیدید؟ و احیانا از آن چه خاطراتی دارید؟
رابطه امام موسی صدر با دکتر چمران، مرا به یاد تعبیری از حضرت امام خمینی درباره
شهید آیتالله مطهری میاندازد، که ایشان حاصل عمر من است. همه بزرگان فرزندانی معنوی دارند و میخواهند که آنها حاصل عمرشان باشند و بمانند. امام موسی صدر به دکتر چمران، چنین نگاهی داشت. در مقام عمل هم، تمام راهها را برایش باز میکرد، به گونهای که بتواند ادامه مسیر خود در «حرکه المحرومین» و «حرکه امل» را در چمران ببیند، که اگر از دنیا رفت یا به هر دلیلی قدرت ادامه مسیر را نداشت، او راه را ادامه دهد. عملا هم همین طور شد. زمانی که امام صدر ناپدید شد، دکتر چمران بود که تا مدتها، پرچمدار افکار، اندیشهها و مسیر امام موسی صدر بود.
دکتر چمران در مدرسه جبل عامل، چه اهدافی را دنبال میکرد و به چه اقداماتی دست زد؟
ایشان بهعنوان یک دانشمند درجه یک، بسیار علاقهمند بود تا شیعیان لبنان که از لحاظ مادی، معنوی و علمی سرکوب شده بودند، به مقامی برسند و در این راه هر امکانی را که در اختیار داشت، بهکار میگرفت. مرتب با کشورهای غربی و دانشگاهیان مختلف، برای انتقال متقابل علوم و تجربیات وارد تعامل میشد. اساسا این، بخشی از کارش بود. فعالیت اصلی خودش را بر مدیریت مدرسه متمرکز کرده بود و برای انجام بهینه این مسئولیت، تلاش میکرد. هدف دومش این بود که چون آنجا بیشتر برای یتیمان و خانوادههای فقیر باز شده، با مددجویان رابطهای معنوی و صمیمی ایجاد کند. مثل یک مدیر با ضوابط و معیارهای آن زمان ــ که مثلا مافوق دانشآموزان و مانند بزرگ یک قوم قلمداد میشد ــ نبود. او در آن محیط یک فرهنگ برادری ایجاد کرده بود، که دانشآموزان هر مشکلی که داشتند، اعم از روحی، خانوادگی و فنی، با وی در میان میگذاشتند. قشریون و تندروها به این وضع انتقاد میکردند، که این چه وضعی است؟ نظم همه چیز از بین رفته است، اما او به این روشِ کارآمد خویش ادامه میداد! هدف سومش، ایجاد یک تشکل قوی برای دفاع از شیعیان و مردم لبنان، دفاع از فلسطین و حتی آینده ایران بود. اینکه یک لبنانی شیعه نه به معنی حزبی آن، بلکه بهعنوان یک طایفه مذهبی، دارای یک هسته، هویت تمدنی و تشکیلات و قدرت دفاع باشد، امری مهم قلمداد میشد. البته در پیش از آن هم، عدهای که برادر من هم عضوشان بودند، گروههایی با نام «حرکت فتیان علی» را تأسیس کرده بودند. در آن دوره، جنبش امل هنوز شکل نگرفته بود و تلاش روز و شب دکتر چمران و هدایت و اشراف امام موسی صدر بود که این دستاورد بزرگ را برای شیعیان محقق کرد. البته دکتر چمران در ورای تلاش خود در این مدرسه و مؤسسه، هیچگاه ارتباطش با انقلابیون و جنبشهای دانشجویی ایرانی را قطع نکرد. ایشان یک چشمش در لبنان بود و چشم دومش در ایرانِ روز مبادا، که بتواند در آن به خدمت بپردازد.
دکتر چمران در ایجاد جنبش امل، چه نقشی ایفا کرد؟
اراده، تلاش، اصرارِ مستمر و شخصیت عرفانی دکتر چمران، سبب ایجاد هسته اولیه جنبش امل شد. در واقع ایشان امیدهایی را در بین جوانان، نوجوانان و حتی بزرگان قوم ایجاد میکرد، تا نشان دهد که واقعا میشود کاری کرد. ایشان اعتقاد داشت: «ما مجبور نیستیم که به همین سازمانها و جنبشهایی که هست و تاکنون هم با آنها همکاری کردهایم، اکتفا کنیم، چرا نباید برای خودمان یک هسته مستقل ایجاد کنیم؟». به نظر من امتیازِ این رویداد تاریخی، تنها متعلق به شخص دکتر چمران است. فکر میکنم که اگر کس دیگری میخواست این کار را انجام دهد، با مشکلات بسیار بیشتری مواجه میشد و حتی شاید اصلا موفق نمیشد! البته در این راه، دوستان زیادی به او کمک کردند. قبل از همه خود امام موسی صدر هم با این اراده به لبنان آمده بود، که برای شیعیان که دولت و جامعه آنها را به رسمیت نمیشناخت و از لحاظ حقوقی، مدنی و علمی تحقیر شده بودند، یک کیان مستقل ایجاد کند. در واقع ایشان هم مؤسس «امل» بود و هم در هدایت معنوی این جنبش ــ که بعدا یک تشکل مستقل لبنانی شد ــ نقش فراوانی داشت. لبنانیها احساس میکردند که چمران از خودشان است و هیچ وقت احساس نکردند که مثلا او یک فرد خارجی و یا حتی ایرانی است؛ گویی مثل یک استاد یا سیاستمدار لبنانی از خودشان است؛ البته این احساس متقابل بود.
جنبش امل به سرپرستی دکتر چمران، به چه نتایج و دستاوردهایی رسید؟
جنبش امل، حقوق مدنی و اجتماعی شیعیان را احیا کرد. این جنبش توانست انحرافاتی را که حرکتهای چپگرایانه، سوسیالیستی و مارکسیستی در آن دوره در جامعه شیعیان لبنان ایجاد کرده بود جبران نماید. اکثریت طایفه تشکیلدهنده جامعه لبنان، از شیعیان بودند. بااینهمه و از لحاظ حقوقی، مناصب به دیگر طوایف میرسید! هیچ کس مدافع شیعیان نبود! وزارتخانهها را بین هفده طایفه تقسیم میکردند، درحالیکه اکثریت مردم شیعه بودند. مرحوم شیخ محمدمهدی شمسالدین میگفت: «اگر دموکراسی عددی را ملاک بگیرید، که ما بیشتر هستیم، اگر هم منظورتان دموکراسی کیفی است، که ما برای خودمان کیانی حاصل کردهایم و همه جا و در عرصهها و نهادهای مختلف، آدمهای صاحبمنصبی داریم که باید از دولت حقوقشان را بگیرند و در اداره امور سهیم باشند». فرآیند رو به جلوی جنبش امل بود، که مثلا این قدرت را به مرحوم شیخ شمسالدین، رئیس مجلس، و یا افراد نامداری که بعدا برای دفاع از شیعیان لبنان در صحنه سیاسی این کشور ظاهر شدند، داد و آنها را دست پُر به میدان فرستاد.
علت انشعاب در جنبش امل و شکلگیری جنبش امل اسلامی چه بود؟
قشریونی از طایفه شیعه و یا تندروهایی که در جنبش امل بودند، جمع بین دین و سیاست را نمیپسندیدند. این افراد به اینکه شیعه هستند و از دولت لبنان مقداری مزایا میگیرند، اکتفا میکردند. میدانید که
شهید آیتالله مدرس میگفت: «سیاست ما عین دیانت ماست و دیانت ما عین سیاست ماست». این هم در زمانی بود که برادرم ریاست آن مدرسه و مشاورت امام موسی صدر را بر عهده داشت. او با خیلیها ــ که حتی بعدا در رأس حزبالله بودند ــ چالش جدی داشت. آنها میگفتند: شما دارید رویکردهای خطرناکی را ایجاد میکنید، با آیتالله خمینی، که در نجف تبعید است، چه کار دارید؟ ما به بحثهای انقلاب ایران چه کار داریم؟ همان که شیعه عزیز و صاحبمنصب باشد، کافی است! شما دین را با سیاست خلط میکنید، این راه به خطر منتهی میشود! قبل از ظهور حضرت ولی عصر(عج)، که خودش دولت ایجاد میکند، ما کاری نمیتوانیم کنیم! و از این قبیل حرفها». البته این گرایشات قبل از انشعاب هم وجود داشت، اما بعد از رفتن دکتر چمران دوباره زنده شد.
آخرین دیدار شما با شهید دکتر چمران، در چه مقطعی انجام شد؟ واپسین خاطره شما از وی چیست؟
چون دکتر در ستاد جنگهای نامنظم در اهواز مستقر بود، ما خبرنگاران لبنانی و عربی را به آنجا میبردیم، که بیایند و دستاوردهای جمهوری اسلامی در جنگ تحمیلی را ببینند. ما پشت جبهه بودیم و مستقیما وارد جنگ نمیشدیم، اما وقتی خبرنگاران را میآوردیم، عملا به وسط جبهه میرفتیم؛ مثلا در لحظات آزادی سوسنگرد، من در آنجا بودم، بچههای لبنانی هم همراهم بودند. در این لحظات دکتر چمران را بین اهواز و جبهه در رفت و آمد میدیدم، که گوش به فرمان آیتالله خامنهای است، که در آن زمان نماینده امام در شورای عالی دفاع و امام جمعه تهران بود. او در آن شرایط نیز، به فکر لبنان بود و احوال لبنانیان و فلسطینیان را از خبرنگارانی که میرفتند و میآمدند، جویا میشد. این دیدارها و تبادل اخبار، شادابی خاصی به دکتر میداد و حتی حالت جنگ را تغییر میداد؛ یعنی فضای جنگ ایران، فضای خشکی نبود، فضای فرهنگی، عرفانی و امیدوارکننده بود. بهرغم آنکه آدم فکر میکرد اگر چمران را در جبهههای ایران ببیند، غیر از چمرانی است که در لبنان میشناخت و او الزاما باید خشک میبود یا وانمود میکرد که وقت ندارد به دیگران فکر کند و فقط میخواهد وظیفه نظامی خودش را انجام دهد، اما به هیچ وجه این طور نبود. هنوز بهعنوان یک خاطره در ذهنم باقی مانده که هم میشود در ایران جنگید، هم دنبال اخبار روزِ سایر کشورها بود و هم فرهنگی ماند.