پایگاه اطلاعرسانی پژوهشکده تاریخ معاصر، به نقل از خبرگزاری علم و فناوری آنا؛ راهبرد کشورهای غربی به ایران را میتوان با بررسی سیاستهای قدرتهای غربی در کشور ما و حضور دویستساله آنها در ایران تبارشناسی کرد. به همین منظور با رضا قریبی، معاون پژوهشکده تاریخ معاصر ایران، درباره این راهبرد گفتوگو کردهایم.
آیا بعد از جنگ ایران و روس ایران وارد عرصه جهان جدید شد؟ این جهان جدید چه ویژگی داشت و راهبرد نظام حاکم در برابر ایران چه بود؟
من برای اینکه بحثی که مطرح کردید بهخوبی جا بیفتد، باید دو سه گزاره را قبل از ورود به بحث مطرح کنم: اولین گزاره این است که باید بپذیریم که بههرحال ظرف دویست سال گذشته یک نظام سلطه جهانی ایجاد شده و این نظام سلطه یک مرکزی دارد و پیرامونی را برای خود شکل داده. اندیشمندان غربی در قالب این حوزه مطالب فراوانی نوشتهاند بهویژه درباره اینکه کشورهای پیرامون برای نظام سلطه نقش تأمینکننده مواد اولیه را داشتهاند.
انگلستان در دوره قاجار هندوستان را مستعمره خود کرده بود و این مستعمره برای انگلستان حکم گاو شیرده داشت. در دوره بعد از قاجار، قطعا منابع نفتی ما را به این سمت برد که تأمینکننده مواد اولیه موتور صنعتی غرب بشویم. پس اول این موضوع را بهعنوان یک گزاره باید قبول کنیم که نظام سلطه فراتر از دولتهاست.
گزاره دوم نوع نگاه نظام سلطه و غربیها به ایران است. اصولا غربیها از ابتدای دوره قاجار، ظرف این دویست سالی که گذشته چهار راهبرد اساسی با ما داشتهاند: اولین راهبردشان راهبرد تضعیف است که از دوره فتحعلیشاه شروع میشود. دومین راهبرد ایجاد اختلاف است و سومین راهبردشان تجزیه ایران است.
غربیها از اینکه یک ایران قدرتمند بهعنوان بازیگر منطقهای و فرامنطقهای شکل بگیرد بهشدت وحشت دارند. چهارمین راهبردی که در قرارداد ۱۹۰۷ و ۱۹۱۹ خودش را نشان میدهد، راهبرد انهدام و نابودی ایران است. روسیه و انگلستان در قرارداد ۱۹۰۷ ایران را به سه قسمت تقسیم میکنند. در قرارداد ۱۹۱۹ در بحبوحه جنگ جهانی اول، ایران بین روسیه تزاری آن زمان و انگلستان کلا تقسیم میشود و اگر انقلاب کمونیستی در روسیه اتفاق نمیافتاد، قطعا ایران به این شکلی که امروز وجود دارد، نبود. این راهبرد امروزه هم اجرا میشود؛ یعنی حوادثی که الان دارید میبینید، بحث قومیتها، بحث تجزیهطلبی و بحث انهدام، جلوگیری از پیشرفت ایران است؛ یعنی در واقع تضعیف، اختلافانگیزی، تجزیه بهاضافه انهدام.
انگلیسیها یک میلیون و دویست و شصت هزار کیلومتر از خاک این کشور را جدا کردند. افغانستان، هرات و بخشی از سیستان و بلوچستان را از ایران جدا و ضمیمه خودشان کردند و این به غیر از جنگهای ایران و روس بود. در واقع راهبردشان جلوگیری از پیشرفت ایران قوی بوده. سِر گور اوزلی، وزیر مختار انگلیس، در نامهای که به پادشاه انگلستان مینویسد میگوید ایرانیها را باید عقبمانده نگه داریم و این تلاش مذبوحانه تا امروز هم ادامه دارد. فرقی نمیکند که ایران دوره قاجار باشد یا پهلویها که برآمده خودشان بودند یا جمهوری اسلامی. در سالهای بعد از پیروزی انقلاب اسلامی نیز همین سیاستها را بهعینه میبینید.
چرا نسبت به ایران قوی هراس دارند؟
چون ایران در نقطهای قرار دارد قدرتش همیشه خار چشم غربیهاست. ایران در مرکز جهان است؛ یعنی اگر نظریه «ناحیه محور» (Heart Land) را بپذیریم که خاورمیانه قلب جهان است، قلبِ قلب جهان ایران است؛ لذا تسلط بر ایران میتواند به آنها یک قدرت جهانی بدهد. قطعا ما در برابر این گزارهها منفعل نبودهایم. مقاومتی که ایرانیان نشان دادند هم به صورت سلبی و هم به شکل ایجابی بود. به شکل سلبی قرارداد رویتر است که در ایران اجرا میشود، ولی مرحوم آیتالله حاج ملا علی کنی با آن مقابله میکند. در داستان تنباکو میرزای شیرازی و علمایی که در ایران بودند مقابله میکنند.
یکی از مواجهههای ایرانیان با قدرتهای بزرگ، نهضت ملی شدن صنعت نفت است. درباره این نهضت و کودتای ۲۸ مرداد بفرمایید.
ملی شدن صنعت نفت به نظر من یک پدیده منحصربهفرد و نوعی واکنش به نظام سلطه است. مردم ایران به رهبری مرجعیت و روحانیت شیعه و عناصر ملی در دهه 13۲۰ نهایتا در ۲۹ اسفند سال ۱۳۲۹ توانستند صنعت نفت را ملی کنند. در واقع تصور غارت منابع نفتی ایران هم در دوره رضاشاه و هم در دوره پس از رضاشاه، ایرانیها را اذیت میکرد. این پرسش همیشه مطرح بود که چرا منابع نفتی ما به تاراج انگلستان میرود؛ لذا ایرانیان دنبال فرصت بودند تا صنعت نفت را ملی کنند این فرصت با ترور
رزمآرا به وسیله جبهه فدائیان اسلام فراهم شد و پس از آن مبارزه برای ملی شدن صنعت نفت با جریانهای مذهبی به رهبری
آیتالله کاشانی و جریان ملی به رهبری
مصدق ادامه یافت و در نهایت به ملی شدن صنعت نفت منجر شد و این موضوع با توجه به گزاره اول برای نظام سلطه بسیار کشنده بود. در واقع یک ساز ناکوکی زده شده که میتواند الگویی شود برای سایر کشورها.
بعدها میبینید که جمال عبدالناصر کانال سوئز را ملی میکند یا در ونزوئلا اتفاقات دیگری رخ میدهد، بههرحال ایران سردمدار یک جریان میشود که آن را باید در نطفه خفه کنند. بعد از ملی شدن صنعت نفت، در اردیبهشتماه که مصدق نخستوزیر میشود، انگلیسیها سر ملی شدن صنعت نفت وارد مذاکره با ایران میشوند و آمریکاییها هم بهعنوان نیروی سوم، که مصدق روی آنها حساب باز کرده بود، در این مذاکره شرکت میکنند.
در نهایت انگلیسیها قبول میکنند که سهم ایران را از ۱۶ درصد به ۶۰ درصد ارتقا دهند، ولی مصدق زیر بار نمیرود؛ چون او واقعا اعتقاد داشت که صنعت نفت ما باید توسط ایرانیها مدیریت شود، کشور توسط ایرانیها مدیریت شود و منابع خودمان باید صد درصد در اختیار خودمان قرار بگیرد. ولی برای انگلیسیها که بیش از چهل سال منابع نفتی ایران را بدون حساب و کتاب در اختیار داشتند، پذیرفتنی نبود. شرکت نفت ایران و انگلیس در سال ۱۳۲۹ فقط در یک فقره دویستمیلیون لیره سود کرده. این را آقای
اللهیار صالح در سازمان ملل مطرح میکند و جالب است که سهم ایران از این دویستمیلیون لیره، شانزدهمیلیون لیره است که شامل حق امتیاز و سود، بهاضافه مالیات است؛ که کمتر از ۱۰ درصد میشود. این رقم وحشتناک است.
درحالیکه شرکت نفت ایران و انگلیس پنجاهمیلیون لیره به کشور انگلستان مالیات میدهد؛ بنابراین نفت ایران نجاتدهنده کشور انگلیس پس از جنگ جهانی دوم میشود که یک کشور ورشکسته بود. بریتانیا در غارت نفت ایران چهل سال هیچ رقیبی ندارد، هیچ کس نیست از او سؤال کند که بالاخره حساب و کتاب این نفت چیست؟ ورود و خروجش چقدر است؟ به خاطر همین بعد از شکست مذاکرات که مصدق قبول نمیکند، انگلیسیها ایران را ترک میکنند.
فاز بعدی استعمار و قدرتهای بزرگ غربی این است که با این پدیده ملی شدن صنعت نفت و عدم قبول نخستوزیر ایران، یعنی آقای مصدق، چه باید کرد. بین سازمان اطلاعاتی انگلیس و سازمان سیا (CIA) جلسهای برگزار میشود و یک دستورالعملی را برای خودشان مینویسند و جالب است که اولین جایی که باید فعال شود، واحد هنری سیا است؛ یعنی چی؟ یعنی بخش هنری و در واقع بخش نرم این حوزه باید وارد معرکه شود؛ کاریکاتوری که برای مصدق به شکلهای مختلف (طراحی میکنند)، از جمله مخالفتش با اسلام، مخالفتش با منافع ملی، اختلافاتی که میاندازند و از طرفی سابقه طولانی که انگلیسیها در ایران، خصوصا در دوره رضاشاه دارند که فعال ما یشاء بوده و با فضای کار در ایران آشنا هستند.
برای اقدامات شوم خود با اجاره و خرید روزنامه، فاز اول اقدامات خود را که جنگ نرم است با رسانه آغاز میکنند. از طریق روزنامههای متعددی که دارند، به اسمهای مختلف وارد معرکه میشوند و با دوگانهسازیای که ایجاد میکنند، اختلافاتی که میاندازند، فضایی درست میکنند که در نهایت تبدیل به جنگ سختی میشود که از دل آن کودتا بیرون میآید.
این گروه پس از جریان خلع ید و کوتاه کردن دست انگلستان از نفت ایران توسط مصدق از ایران خارج شده و در قبرس مستقر میشوند. گروه مقالهنویسی انگلیس در آنجا مینشینند و مقالاتی را مینویسند و به روزنامههای مختلفی میدهند. حالا چه روزنامههایی که متعلق به خودشان است و چه روزنامههایی که اصلا ردی از خودشان به نمایش نمیگذارند. قطعا روزنامههایی که با جریان آقای مصدق همراه بودند، خطر کودتا را گزارش میکردند، ولی من بالاتر از مطلبوعات نکتهای را خدمتتان بگویم که آقای مصدق چهار، پنج ماه قبل از کودتا از جریان آن مطلع بوده. این را یکی از وزیران کابینه او آقای پزشکپور در یک سخنرانی عملا میگوید. همه میدانستند که قرار است کودتا شود، ولی آنچه به نظر من میرسد این است که مصدق کلا از نظر شخصیت فردی، توان اینکه بتواند در برابر نظام سلطه مقاومت کند و از حق ملت ایران که با ملی شدن صنعت نفت محقق شده، حفاظت کند را نداشته است. فکر میکرد کار خیلی ساده است. فکر میکرد میتواند از آمریکاییها بهعنوان نیروی سوم و از طرف دیگر از مجامع بینالمللی استفاده کند.
به نظر من بعدها که دید آمریکاییها با او همراهی نمیکنند، دچار یک سرخوردگی شد. چون اختلافاتی بین ایشان و جریانات مذهبی افتاد ــ اختلافاتی که انگلیسیها و آمریکاییها در آن نقش مهمی داشتند ــ و جریان نفوذ عملا پشتوانه مصدق را از او گرفت. شما در این جنگی که شروع شده قدرت سخت هم نیاز دارید. چه کسی بهجز مرجعیت شیعه، بهجز آیتالله کاشانی میخواهد مردم را برای شما بسیج کند و به میدان بیاورد؟ وقتی آیتالله کاشانی را کنار میگذارید چه کسی میخواهد فردا بیاید توی خیابان و از جریان شما حمایت کند؟
مصدق عملا این بازوی خودش را از دست داد. در این دوره مشخص بود که انگلیسیها به این سادگیها دست از نفت ایران برنمیدارند. خاطرات کودتای ۱۲۹۹ رضاشاهی و پس از آن، لغو قرارداد دارسی ــ که بعد از لغو این قرارداد ناچار شد به قرارداد ذلتبار دیگری تن دهد ــ هنوز در خاطر مردم ایران هست و میدانند که آنها به این سادگیها میدان را ترک نمیکنند.
نقش آمریکا در کودتای ۲۸ مرداد چه بود؟
آمریکاییها از روز اولی که وارد ایران شدند، به دنبال نابودی ملت ایران بودند. در سال ۱۸۳۰م اولین میسیونرهای تبشیری آمریکایی وارد ایران و در ارومیه مستقر میشوند. من فقط یک گزارشی را که آقای جیمز بیل در کتاب «عقاب و شیر» آوردهاند نقل میکنم که روایتی از آن دوره و نشاندهنده نوع نگاه آمریکاییها به ماست. آقای مصدق اگر این سابقه را بهتر میدید، قطعا در انتخاب نیروی سوم دقت بیشتری میکرد. امروز هم متأسفانه در کشورمان بعضیها هستند که هنوز به ماهیت آمریکا پی نبردهاند که این هم بههرحال نکتهای هست.
من از روی سند و کتاب میتوانم نشان دهم که چگونه نخستین هیئتهای آمریکایی که دویست سال قبل وارد ایران شدند به ایرانیان ــ که دارای یک تاریخ با پیشینه چندهزارساله بودند و فرازونشیبهای بسیاری را طی کردند ــ به دیده تحقیر مینگریستند. آن هم آمریکایی که هیچ سابقه تاریخی ندارد. مأموریت نخستین هیئتهای آمریکایی ـ مذهبی «تغییر دین» ایرانیان بود و رفتار آنها نسبت به اکثریت مسلمان اهانتآمیز و فرمانروایانه بود.
حتی کشیش جاستین پرکینز، که مردی متعهد و متشخص بود و خود را با زندگی روزمره و آداب و رسوم آسوریهای نسطوری در ارومیه که در میانشان میزیست، کاملا وفق داده بود، از کسانی بود که ایرانیان را «محمدیان وحشی» مینامید. ببخشید ــ از ساحت ملت ایران و نبی مکرم اسلام(ص) عذر میخواهم ــ به ما میگفتند: «محمدیان وحشی». «از {ایرانیان} منزجر بود، به عقیده پرکینز پیروان {حضرت}محمد، مغرور و انحصارطلب و فاسد و انتقامجو و خونخوار و در شرف نابودی هستند» و درباره مردم ما براین اعتقاد بود و میگفت: «و آنان به کوهی از یخ قطبی میمانند که از اصل خود گسسته است و بهآرامی به سوی منطقه مساعدتری روان میشوند»، اما علما حتی سالها قبل درک درستی از آمریکا داشتند. حضرت آیتالله شیخ مرتضی ریزی از علمای اصفهان است و ابتدای دهه 13۲۰، حدودا هشتاد سال پیش، یک عبارتی دارد که میگوید: «آمریکا تخمدان کفر است».