علی احمدی فراهانی
حجتالاسلام والمسلمین مهدی انصاری قمی، نواده مرحوم آیتالله العظمی میرزا حسین نائینی نظریهپرداز مشروطیت و خود نیز از پژوهشگران این رویداد مهم تاریخی است. او اما در مقام بازگویی و تحلیل مشروطه، گرایشی عیان به اندیشه مشروعهخواهی و هواداران شهید آیتالله شیخ فضل الله نوری دارد.
با وی در سالروز این واقعه تاریخی و در باب «جریانات دخیل در نهضت مشروطه» به گفتوگو نشستیم که ماحصل آن را پیش رو دارید.
□ به عنوان آغازین پرسش، بفرمایید از دیدگاه شما جریانات دخیل در نهضت مشروطه کدامند و هر یک چه تأثیر و وزنی داشتهاند؟
بسماللهالرحمنالرحیم و به نستعین. در جریان مشروطه دو جریان اصلی وجود داشتند. یکی روحانیت که بر اساس دین حرکت میکرد و دیگری تحصیلکردههای فرنگ رفته و منورالفکر که بنیان فکریشان غربی بود. بدیهی است روحانیت اگر میخواست تفکری اصیل، اسلامی و غیر التقاطی داشته باشد، باید خط سیرشان، برآیندی از فقه و مباحثی چون امر به معروف و نهی از منکر میبود، اما آن روزها مباحث سیاسی، حکومتی و امر به معروف در این حوزهها رایج نبود و به همین دلیل روزی که قرار بود نظام مدون سیاسی شیعه ارائه شود، چنین امری میسر نشد. کمبود مباحث فقه سیاسی در دوره مشروطه از یکسو و ورود اندیشههای غربی از سوی دیگر، نوعی اندیشه التقاطی را در بعضی از روحانیونی که علمیت چندانی نداشتند و در عین حال از فعالان نهضت هم بودند، فراهم آورد. هر چند در بین علما این التقاط و تلفیق فکری کمتر به چشم میخورد، اما متأسفانه آنها هم با حوادث و رخدادهای ایران، دنیا و اندیشههای غربی آشنایی ندارند.
□ شاید بتوان گفت که از این جنبه، تفاوت زیادی بین شهید آیتالله شیخ فضلالله نوری و دیگران وجود دارد. اینطور نیست؟
همینطور است. مرحوم سیدمحمد طباطبایی در تهران علمیت زیادی ندارد، اما شخصیت اجتماعی مهمی است و میگوید ما تصور کردیم، چون لندن و اروپا با مشروطه به نظم، قانون و عدالت گراییده است، ما هم همینطور خواهیم شد، ما که مشروطیت را ندیده بودیم! اما شیخ فضلالله نوری وقتی در قم میشنود که شعار عدالتخواهی و عدالتخانه به مشروطه تغییر پیدا کرده است، مخالفت میکند. چرا؟ چون شیخ زبان فرانسه میدانست، همه روزنامههای داخل را میخواند و بعضی از روزنامههای خارج هم به دستش میرسید و به موضوعات مختلف اشراف داشت. او در یکی از اعلامیههایی که در دوره تحصن در شاه عبدالعظیم مینویسد، میگوید: در عصر ما فرقههایی پیدا شدند که اساساً منکر ادیان، حقوق و حدود هستند! این فِرق جدید بر حسب اغراض متفاوتی که دارند، نامهای مختلفی هم دارند مثل آنارشیسم، نیهیلیسم، سوسیالیسم، ناتورالیسم، بابیسم و... این نخستین بار است که یک شخصیت روحانی در مورد فرقه انحرافی بابیت تعبیر بابیسم را به کار میبرد! همین نشان میدهد شیخ مطالعات وسیعی داشته و اهل تحقیق و به مسائل زمان خود آگاه بوده است. بنابراین بعید نیست میرزای شیرازی برای ریاست و مدیریت دینی در ایران ایشان را معرفی کرده باشد.
افرادی چون شیخ فضلالله که از تفکر عمیق و مطالعات وسیع برخوردارند، تحت تأثیر دیگران قرار نمیگیرند و دچار افکار انحرافی نمیشوند، اما متأسفانه برخی دچار تفکرات التقاطی میشوند و شناخت کافی از شرایط جهان و تحولات ایران ندارند. جالب اینجاست که احتشامالسلطنه، دومین رئیس مجلس شورای ملی وقتی در نجف نزد مرحوم آخوند میرود، ضمن تشریح ضرورت مشروطه برای هر ملتی که میخواهد مدارج ترقی را طی کند، به او میگوید: شیخ فضلالله مجتهد است و اگر مشروطه را مخالف شرع بداند، امری اجتهادی انجام داده است و لذا کافر نخواهد بود و شما هم اگر اجتهاد او را قبول دارید، نباید او را تقبیح کنید. از این گذشته شما اصول مشروطیت را نمیدانید، لذا موافقت یا مخالفت شما با آن امری شخصی تلقی میشود و نه یک فتوای شرعی، بنابراین برای ملت شیعه لازمالاجرا نیست و افراد در قبول یا رد نظر شما مختارند!...این دریادداشتهای احتشام السلطنه هست.
□ مخالفت عالمان مشروطهخواه نجف با علمای مخالف مشروطه، بهخصوص آنچه درباره مخالفت با شهید آیتالله شیخ فضلالله شهرت یافته، از چه جنبههایی قابل تحلیل است؟ به نظر شما آیا ذهنیتهای رایج دراینباره صحیح است؟
یکی از موارد اختلاف، به بحث مشروطه مشروعه برمیگشت و اینکه آیا واقعاً مشروطه، مشروعه است یا نیاز به پسوند مشروعه دارد؟ و آیا اینکه اساساً مشروطه میتواند مشروعه باشد یا نه؟ علمای نجف برخلاف شیخ فضلالله، مشروطه را تحدید سلطنت فرض کردند و آن را جایز شمردند، در حالی که شیخ فضلالله با توجه به اینکه مبانی مشروطه را غربی میدانست، با آن مخالفت کرد.
مورد دوم اعتراضات مکرر شیخ به فساد و الحاد مطبوعات تهران بود که در آن مکرراً به مقدسات دینی و بهخصوص شعائر شیعه توهین میشد و تحت نام آزادی، هر حرفی را که دلشان میخواست میزدند. علمای نجف چون مبارزه با استبداد را در درجه اول اهمیت قرار داده بودند، متوجه اوجگیری این جو الحادی که توسط مطبوعات دامن زده میشد، نبودند. شیخ هم هر چه تلاش میکرد موضوعات مختلف را با علمای نجف در میان بگذارد، دستش به آنها نمیرسید و اگر چیزی را هم میتوانست به آنها برساند، به او اعتماد نمیکردند! چون جو تبلیغاتی علیه او فوقالعاده سنگین بود. کار به جایی رسیده بود که مرحوم آخوند خراسانی حرف کسی جز شیخ ابراهیم زنجانی را باور نمیکرد! و او همان کسی است که حکم اعدام شیخ فضلالله را امضا کرد! همین مطلب نشان میدهد که علمای نجف در چه فضایی قرار داشتند. به همین دلیل بود که برخی از علمای نجف، پس از شهادت شیخ گفتند: سرکه ریختیم، شراب شد! و مرحوم سید محمدکاظم یزدی در جوابشان نوشت: «اگر سرکهساز بودید، بلد بودید چقدر بریزید که شراب نشود!» مرحوم سید محمدکاظم یزدی، دستکم آنقدر توجه داشت که حرف کسانی را باور کند که مورد اطمینان هستند و مانند شیخ آگاه بود که میخواهند با سیاستهای لائیک اسلام را گردن بزنند، لذا با مشروطه مخالفت کرد. پس از شهادت شیخ، عدهای نزد ایشان میروند و میپرسند: چطور در قضایای مشروطه ایران اظهار نظری نمیکنید؟ و ایشان میفرماید: پس از شهادت شیخ فضلالله نوری فهمیدم ایرانیان دین ندارند!... بدیهی است منظور ایشان سیاستمداران آن دوره بوده است و نه مردم.
در هر حال در مشروطه اول علما و روشنفکران در مقابله با نظام قاجاری متفق بودند، ولی بعد که نوبت به سازماندهی و قانونگذاری رسید، اختلافات آشکار شدند. مجلس آن روز جایگاه ارزشمند شیخ شهید را میشناسد، به همین دلیل پس از تصویب قانون اساسی، آن را برای شیخ و علمای دیگر میفرستند که تصحیح کنند، اما پس از اینکه آنان قانون اساسی را تصحیح میکنند، تندروها نمیپذیرند و متن تصحیح نشده را به نجف میفرستند و آقایان نجف هم متأسفانه بدون مطالعه امضا میکنند...
□ و در نتیجه جریان غربگرا کنترل اوضاع را در دست میگیرد…
متأسفانه همینطور است. افرادی چون تقیزاده، تقوی، نقوی و... اساساً ملیت اصیل ایرانی هم نداشتند. تقیزاده متلونترین شخصیت سیاسی دوره مشروطه است که یک روز انقلابی، روز بعد طرفدار پهلویها و یک روز انگلیسی است. یک روز در کنار روحانیت است که با انگلیس مقابله میکنند، روز دیگر فرار میکند و طرفدار سفت و سخت انگلیسیهاست. او حتی یک کار انسانی و ملی هم انجام نداد و همینها بودند که مجلس را به انحراف کشیدند و مشروطه را گرفتار انواع و اقسام کجرویها کردند. اینها بودند که زمینههای اعدام شیخ فضلالله نوری را فراهم کردند.
□ جنابعالی به عنوان نواده مرحوم آیتالله حاج میرزا حسین نائینی نظریهپرداز پرآوازه مشروطیت ایران طبعاً با آرای ایشان هم آشنا هستید. تفاوت نگاه شهیدآیتالله شیخ فضلالله نوری و مرحوم آیتالله نائینی را در چه وجوهی میبینید؟ ضمن اینکه بفرمایید در اینباره، چقدر غلو صورت گرفته است؟
مرحوم شیخ فضلالله نسبت به محتوای مشروطه و اوضاع زمانه و ماهیت جریانات سیاسی، نسبت به همه علما از جمله مرحوم نائینی، شناخت جامعتر و دقیقتری داشت. علمای نجف تصور میکردند مشروطه یک نظام سیاسی خنثی و مانند قالبی است که میشود هر تفسیر و تعریفی که خودمان داریم در آن بریزیم! اما شیخ فضلالله معتقد بود مبنای مشروطه غربی اومانیسم است که اساساً با دین در تضاد است. مرحوم نائینی میبیند جهان اسلام در اثر استبداد گرفتار چه عقبماندگیهای هولناکی است و علاج را تغییر استبداد به مشروطه میداند، اما شیخ فضلالله متوجه شکل جدید و پیچیدهای از استبداد تحت عنوان استعمار استبدادی است که مبارزه با آن صدها برابر مشکلتر و طولانیتر است. مرحوم نائینی از مشروطهای سخن میگوید که اصول آن را خود در ذهنش طراحی کرده است و ربطی به مشروطه وارداتی از غرب ندارد، اما سر و کار شیخ فضلالله با واقعیت موجود است. بدیهی است همه علما برای انقلاب مشروطه راه و طرح دینی را در نظر داشتند. اگر اینچنین نبود دلیل نداشت پس از تلاش شیخ فضلالله برای تصویب اصل دوم متمم قانون اساسی، وقتی آن را به نجف میفرستند، همه علما امضا کنند. اگر آنها با فکر شیخ فضلالله مشکل داشتند، چرا این اصل را تأیید کردند؟
در اغلب رسالههای دوره مشروطه که از آن هواداری میکنند، جنبه ضد استبدادی همراه با تفکر دینی دیده میشود و کمتر اشارهای به مشروطه غربی شده است، از جمله رسالههای مرحوم مدنی کاشانی، مرحوم شیخ اسماعیل محلاتی و از همه مهمتر «تنبیه الامه و تنزیه المله» مرحوم نائینی. در جبهه مقابل هم یکی از یاران شیخ فضلالله به نام میرزا علی اصفهانی رسالهای به نام «ارشاد الجاهل و تذکره الغافل» دارد و همچنین لوایح تحصن شاه عبدالعظیم که در آنها حرفهای جدیدی میشود پیدا کرد، اما در مجموع اثری که یک حکومت سیاسی ـ دینی را به شکل دقیق و آنچه در جمهوری اسلامی داریم، در دوره مشروطه وجود نداشت و همین ابهام بود که مشکلات بعدی را به وجود آورد.
□ شما پس از سالها مطالعه و بررسی در ابعاد مختلف مشروطه و مخصوصاً روشن شدن ابعاد جدیدی از این نهضت در پرتو انقلاب اسلامی، اکنون که به این رویداد نگاه میکنید وجوه تمایز افکار طیفهای مختلف روحانیت را در این نهضت چگونه آسیبشناسی میکنید؟
به نظر بنده اگر نهضت مشروطه در چارچوب اندیشه دینی جدیدی که پس از استقرار نظام جمهوری اسلامی ارائه شد، بازنگری شود، سیاستهای استعماری و کشورهایی که ظاهراً پایبند به قانون و صاحب پارلمان هستند، در قبال کشورهای اسلامی روشنتر خواهد شد. واقعیت این است که ما هنوز هم پس از سپری شدن سی و اندی سال از انقلاب اسلامی، متوجه اندیشه بلند بنیانگذار جمهوری اسلامی و کار فوقالعاده بزرگ و مهمی که در بر هم زدن نظام گذشته سیاسی جهان انجام داد، نشدهایم. باید چندین و چند دهه بگذرد تا عظمت این حرکت پخته و مبتنی بر تمام تجربههای تاریخی گذشته ایران، بهخوبی آشکار شود. بنده تمام نامهها و مکتوبات مرحوم آیتاللهالعظمی نائینی را در باره مشروطه، با دقت تمام مطالعه کردهام. واقعیت این است که علمای نجف را شیخ فضلالله نوری به وادی مخالفت با استبداد قاجاری کشاند. قبل از آن کم و بیش اخباری به علمای نجف میرسید. حضور شیخ فضلالله نوری و مرحوم حاج میرزا حسن آشتیانی بود که حرکت رژی و مبارزه با قرارداد تنباکو را محقق کرد و در واقع این دو بزرگوار بودند که میرزای شیرازی را از اوضاع مطلع کردند و از ایشان خواستند در برابر نفوذ استعمار انگلیس بایستد. شیخ فضلالله پس از آن در نهضت مشروطه و جنبش عدالتخواهی هم حضور تعیینکننده و مؤثری داشت.
میدانید که در ابتدای امر، اصلاً بحث مشروطه مطرح نبود، بلکه قرار بود حکومت قاجاریه از حالت عرفی به حالت قانونی تبدیل و جلوی ظلم و تعدی حکام در ایالتهای ایران گرفته شود. روحانیون تنها پل ارتباطی بین مردم و دربار بودند و به دلیل جایگاه بالایی که داشتند، میتوانستند خواستار جلوگیری از ظلم و اجرای عدالت باشند. با اوجگیری اعتراضات مردمی در بلاد مختلف، دربار کمکم در برابر روحانیت هم ایستاد و در چند جای ایران، مخصوصاً در کرمان یکی از شخصیتهای مهم و متدین را شلاق زدند! اینگونه حوادث موجب شد مردم رسماً درخواست عدالتخانه کنند. واقعیت این است که نه در ایران و نه در عراق، کسی متد سیاسی و اجرایی نداشت و متدشان صرفاً فقهی و به قول بعضی از محققان، یک توضیحالمسائل جدید برای مجلس شورای ملی بود. اگر مرحوم میرزای نائینی یا مرحوم آشیخ اسماعیل محلاتی هم رسالههای مهمی در این باب مینویسند، به خاطر این است که به کتب، مجلات و روزنامههای عربی دسترسی دارند که از مدتها قبل، بحثهایی را در باب عدالت اجتماعی مطرح میکردند. در کشورهای عربی، بعد از سید جمال، نهضت محمد عبده و نهضت کواکبی هست که سبب تحولات عظیمی در مصر و کشورهای عرب شد. آثار این تفکرات را در تفکر و شخصیت مرحوم آخوند خراسانی هم میبینیم.
□ گفته میشود که در جریان مشروطیت، مرحوم آخوندخراسانی حرفهایش را از زبان مرحوم نائینی میزده است. این خبر را تا چه حد موثق میبینید؟
بله، مرحوم نائینی در واقع به نوعی مسئول روابط فکری وسیاسی مرحوم آخوند و در واقع یاور فکری، عقیدتی و سیاسی ایشان بوده است. مرحوم آخوند از مطالعات فراوان، موقعیت اجتماعی و تفکر مرحوم نائینی استفاده میکرد و اغلب نامههای مرحوم آخوند به سیاستمداران، مجلس شورای ملی و علمای ایران به خط مرحوم نائینی است. با تمام اینها این بزرگان برخلاف شیخ فضلالله، به واقعیت حوادث ایران اشراف نداشتند. علتش هم معلوم است. روزنامههای ایران، خیلی سخت به عراق میرسید! شیخ فضلالله نوری وقتی از عراق به ایران آمد، پس از مدتی در جریان نهضت تنباکو با دربار و سیاستمداران و بزرگان ایران مراوده پیدا کرد و پس از رحلت مرحوم آشتیانی زعامت دینی و اجتماعی ایران را عهدهدار شد.
□ سیدین چطور؟
آیات بهبهانی و طباطبایی هر دو از خانوادههای بزرگ علمی بودند، ولی صرفاً در تهران شهرت و جایگاه داشتند. آنها بهرغم روحانی بودن، در واقع از اشراف تهران بودند. پدران مرحوم طباطبایی از دوره صفویه تا خود سید، پشت اندر پشت امام جمعه بودند، اما شیخ فضلالله با اینکه نه اشرافزاده و نه حتی اهل تهران بود، بر دیگران برتری پیدا کرد. البته ارتباط روحانیت با دربار در دوره پهلوی بود که قطع شد، والا در دوره صفویه و قاجاریه این ارتباط وجود داشت و حتی مثمر ثمر هم بود. البته شیخ فضلالله نه به اشراف نیاز داشت، نه به دربار، نه به بازار و چون نماینده میرزای شیرازی در تهران بود، بهتدریج همان جایگاه را به دست آورد. او در این جایگاه حرفهایی را زد که فقط مخصوص خود اوست.
□ به نظر شما غیر از نمایندگی میرزای شیرازی و تأثیر و نقش بارز در نهضت تنباکو، این جایگاه حاصل چه ویژگیهایی است؟
شیخ فضلالله انسان فوقالعاده روشن و آگاهی است که با جریانات و مسائل جهان آشناست و مقاصد و سیاستهای استعمار را بهخوبی درک میکند. تیزهوشی و درک عمیق و اشراف شیخ فضلالله به مسائل گوناگون، از مکتوبات و روزنامه او پیداست. من تمام مکتوبات و رسالههای دوره مشروطه را با دقت مطالعه کردهام و غیر از شیخ فضلالله، حتی یک نفر هم برای نمونه حرفی از بابیسم، کمونیسم، نیهیلیسم، اگزیستانسیالیسم یا هیچ ایسم دیگری نزده است، در حالی که درآن دوره، این مکاتب در غرب مطرح بودند و توسط روشنفکران تحصیلکرده فرنگ در این سوی عالم هم ترویج میشدند. این تیزهوشی و دقت در هیچ یک از شخصیتهای بزرگ آن دوره وجود ندارد. به همین دلیل بنده برخورد شیخ با وقایع تهران و موضوع عدالتخانه را، یک برخورد عالمانه میدانم.
□ شما شیخ فضلالله را از دیگران مستثنی میکنید و معتقدید او برخلاف دیگران، راهکار عملی برای اجرای عدالت ارائه داد. آیا این تفکر برآمده از حوزه نبود؟
خیر، چون قبل از آن هیچوقت حکومت اسلامی و جایی که در آن قوانین اسلام به شکل سراسری ـ و نه مثل طبریها در منطقه خاصی مثل مازندران و آن هم برای مدتی کوتاه ـ اجرا شده باشد، برقرار نشده بود. از این گذشته مقررات اجتماعی دولتهای کوچکی مثل طبریها، مانند ابتدای دوره صفویه ساده بود و پیچیدگی نداشت. کل قانون اساسی شاه اسماعیل صفوی روی سنگ کنار قبر او حک شده است، در حالی که در دوره مشروطه، کلاً وضعیت دنیا عوض شد. نفوذ انگلستان در شبه قاره هند، تشکیل کشور پاکستان، تقسیم کشورهای اسلامی بعد از حکومت عثمانیها و تغییرات عظیمی که در دنیای اسلام رخ داد، قبل از آن وجود نداشت...
□ و شیخ فضلالله بر همه این امور آگاهی داشت؟
بله، همانطور که عرض کردم شیخ زبان فرانسه میداند و روزنامهها و کتابهای خارجی را میخواند. همان شب، صبحی که فردای آن روز او را به دار میآویزند، نامهای از داخل زندان به زبان فرانسه برای فردی مینویسد و به بیرون زندان میفرستد و این نامه بعد از شهادتش به دست مخاطب میرسد! او در نامههایش در باره روشنفکران، سیاستمداران، حکام غرب و ارتباط آنها با کلیسا در عصر رنسانس حرف میزند، در حالی که کلمه رنسانس در مکتوبات هیچ یک از روحانیون آن دوره نیست!
این نشان میدهد شیخ انسان بسیار متفکری بوده که فکر تأسیس عدالتخانه، مال خودش بوده که با اتکای به آن در سیاست دخالت کرده است. متأسفانه سیدین متوجه این مسائل نبودند و عدهای هم تلاش میکردند ارتباط بین نجف و تهران را به هم بزنند تا شیخ فضلالله تنها بماند و تفکر عدالت دینی، اساساً در مجلس شورای ملی مطرح نشود! پیشنهاد اصل دوم متمم قانون اساسی که موضوع آن نظارت فقها بر مصوبات مجلس است، حاصل تفکرات فرد اندیشمندی است که میداند نمیتوان با مجلس مبارزه کرد، پس باید به فکر پالایش مصوبات آن بود تا هم از قوانین دنیا استفاده شود، هم تضادی با احکام شرع پیش نیاید. متأسفانه بسیاری از اسناد مشروطه را از بین بردند و در نتیجه مظلومیت شیخ صد چندان است.
□ چه کسانی این کار را کردند؟
یکی از آنها که به عنوان مورخ مشهور شده و به نظر من خائن به تاریخ است، احمد کسروی است که در دوره نوجوانی، دو جلد تاریخ نوشته است و تا امروز همه، بهخصوص روشنفکران ضد دین، به آن استناد میکنند. خود کسروی اعتراف میکند با همه کسانی که با مشروطه ارتباط داشتند، ملاقات و اسناد آنها را جمعآوری کرده، هر چه را که به صلاح دانسته نگه داشته و بقیه را نابود کرده و هیچ کدام را هم به صاحبانش برنگردانده است! از جمله مهمترین اینها اسناد آقا ضیاء فرزند شیخ فضلالله است. خود کسروی اعتراف میکند قانون اساسی شیخ فضلالله نوری در اختیار اوست. معلوم میشود شیخ برای مشروطه مشروعه مورد نظر خود، قانون اساسی هم نوشته بود. خود شیخ در نامهای به مرحوم آخوند مینویسد: من قانون اساسی را برای آنها فرستادم، اما آن را دور انداختند و به سوی پارلمان غرب و فرنگ دست دراز کردند و از آنها گرفتند و ترجمه کردند! خیلیها هنوز هم ادعا میکنند مشروطه ایرانی میخواستیم که منظورشان مشروطه ضد دینی است، به همین دلیل هم به ناچار مشروطه فرنگی را آوردند! شیخ بهقدری روشنبین است که در حوزه دینی ایران، نخستین فردی است که اجازه تأسیس مدارس دخترانه و پسرانه را در ایران میدهد. اولین کسی است که روزنامه دارد. کاملاً مشخص است تأسیس دولت مد نظر او بوده است. بنده با تمام احترام و عظمتی که برای مرحوم نائینی و مرحوم آخوند خراسانی به عنوان پرچمداران تفکر سیاسی مشروطیت قائل هستم، اما تفکر سیاسی شیخ فضلالله را بسیار کاربردیتر و عملیاتیتر و راهکارهای او را بسیار ملموستر میدانم.
□ نگاه علمای صدر مشروطه به موضوع ولایت فقیه چیست؟ ظاهرا دراین باره تصریحات بلیغی هم دارند؟
برخلاف تصور بسیاری از روشنفکران ما، آنان موضوع «ولایت فقیه» را جاری و صادق میدیدند. آنان حوادث مشروطه را فقط سیاسی نمیبینند و حضور مجتهد جامعالشرایط را در رأس حکومت اسلامی ضروری میدانند. در تمام کتاب تنبیه الامه مرحوم نائینی آمده است قوانین اسلامی جز با حضور مجتهدان و عالمان دینی قابل اجرا نیستند. مرحوم آخوند خراسانی هم همواره بر این نکته تأکید دارد که قوانین هنگامی که زیر نظر یک فقیه مسلم تصویب شوند، قابلیت اجرایی دارند و عامه مردم احکام اسلامی را نمیشناسند که بتوانند سره را از ناسره تشخیص بدهند و لذا تضمینی وجود ندارد که بتوانند در مجلس قوانینی را تصویب کنند که منافاتی با احکام اسلام نداشته باشند.
□ به نظر شما چه شد که علمای نجف نهایتاً بهجای افکار شهید شیخ فضلالله، سخنان مخالفان او را پذیرفتند؟
شیخ فضلالله در جریان نهضت تنباکو، جایگاه برجستهای در ایران پیدا کرد و لذا مخالفان او در میان بازیگران صحنه سیاست و دربار متوحش شدند که شخصیتی پیدا شده است که به آنها اجازه اظهار وجود نمیدهد و مخصوصاً اگر با نجف ارتباط نزدیک داشته باشد، آنها در آینده گرفتار خواهند شد. شیخ از طریق فرزندش که از شاگردان مرحوم آخوند در نجف بود، اخبار را به علمای نجف میرساند و لذا اینها سعی کردند ابتدا این ارتباط را قطع کنند. بهتدریج عناصر ناشناخته بابیت و بهاییت در بیوت مراجع نفوذ کردند و اخباری را از شیخ به علمای نجف رساندند که بین آنها فاصله انداخت.
□ یکی از اشکالاتی که به شیخ میگیرند ارتباط وی با دربار بود. این ارتباط چه محمل یا توجیهی داشته است؟
این اشکال به این دلیل است که دربار پهلوی با دربار صفویه و قاجاریه یکسان تصور میشود، در حالی که جایگاه شیخ فضلالله در دربار قاجار، مثل جایگاه علامه مجلسی در دربار صفویه بود، یعنی به عنوان شیخالاسلام دستور میداد و دربار عمل میکرد.
□ و سخن آخر؟
در یک جمعبندی کلی، شیخ شهید فضلالله نوری، فردی آگاه از حوادث و جریانات سیاسی روز ایران و جهان بود که نه فقط در ایران، که در سایر بلاد هم فردی که اینگونه از جزئیات حوادث باخبر باشد، کم داریم. ایشان حتی در مسائل اقتصادی هم آرای جالبی داشت. صلابت دینی او در برابر سیاستمداران خودفروخته کمنظیر و یگانه است.
منبع: سایت جوان آنلاین