مصاحبهکننده: زهرا چیذری
پایگاه اطلاعرسانی پژوهشکده تاریخ معاصر؛
خروج و به عبارت دیگر، فرار محمدرضا شاه در 26 دی ماه 1357، دومین فرار او از ایران بود؛ چرا در فرار اول، شاه با کودتای 28 مرداد 1332، به سلطنت بازگشت اما بار دوم این اتفاق رخ نداد و شاه از حمایت کشورها و دولتهای حامی خود محروم ماند؟
واقعیت این است که میان ماهیت حوادث و رخدادهای سیاسی و اجتماعی ایران در سالهای پایانی دهه 1320 و اوایل دهه 1330 که نهایتاً به کودتای 28 مرداد 1332 منتهی شد، با آنچه در سالهای پایانی عمر رژیم پهلوی شاهد آن بودهایم، تفاوتهای اساسی وجود دارد. درست است که در هر دو این مقاطع محمدرضا شاه را در صف مخالفان و دشمنان داخلی و به ویژه خارجی ملت ایران میبینیم، اما، در هر یک از این دو مقطع مهم و حساس کشور ملت ایران دو هدف جداگانه را دنبال میکردند. در دو سه ساله منتهی به کودتای 18 مرداد 1332، ملت ایران نهضت ملی کردن نفت و مبارزه با استعمارگران خارجی را دنبال میکرد؛ اما، قیام ملت ایران در مقطع سالهای 1356- 1357، هدف بنیادیتر، بزرگتر و سرنوشتسازتر سرنگونی رژیم پهلوی و برقراری نظام سیاسی جدیدی را دنبال میکرد. بنابر این، در مقطع نخست، به رغم مقابله آشکاری که شاه با منافع و خواستهای ملت ایران و همگامیای که با کشورهای خارجی ناقض حقوق و منافع مردم ایران (انگلستان و آمریکا) داشت، قاطبه رهبران نهضت (که البته به تدریج اختلافات جدیای هم با یکدیگر پیدا کردند) برنامه و هدفی در راستای از میان برداشتن احتمالی نظام شاهنشاهی پهلوی دنبال نمیکردند. بگذریم از اینکه در میان اقشار وسیعی از مردم کشور، مخالفتها و انتقادها از عملکرد شاه بس جدی و گسترده شده بود و چه بسا برای سرنگون ساختن کلیت نظام وقت هم آمادگیهایی نسبی به وجود آمده بود، اما، در این باره هیچ برنامه و استراتژی مشخص و از پیش تعیین شدهای وجود نداشت. به واقع هم معلوم نبود اگر، کودتاچیان موفق به سرنگونی دولت دکتر محمد مصدق نمیشدند، محمدرضا شاه که به دنبال شکست کودتای اول (25 مرداد 1332) به خارج از کشور گریخته بود، چه سرنوشتی پیدا میکرد؛ چون اساساً هدف نهضت ملی ایران در آن مقطع سرنگون ساختن رژیم پهلوی و جایگزین ساختن آن با نظام سیاسی جدیدی نبود. اما، در سالهای 1356- 1357، انقلاب اسلامی ملت ایران (تحت رهبری امام خمینی) آشکارا، هدف سرنگون ساختن نظام شاهنشاهی پهلوی و برپایی نظام سیاسی نوینی بر مبنای احکام و قوانین اسلامی را دنبال میکرد. به همین دلیل، از همان آغاز آشکار بود که انقلاب سراسر گسترش یابنده ملت ایران این بار هدف بنیادین از میان برداشتن رژیم استبدادگرا، مردمستیز، قانونگریز و سلطهپذیر پهلوی و نیز مقابله با کشورهای سلطهجوی حامی آن حکومت را دنبال میکند. از همه اینها که بگذریم، در هر دو مقطع مذکور، البته، حامیان خارجی نظام شاهنشاهی پهلوی از هیچ کوششی برای مقابله با خواستهای ملت ایران و حمایت بدون قید و شرط از حکومت محمدرضا شاه فروگذار نکردند. اما، به دلایل عدیده، نهضت ملی ایران در سالهای نخست دهه 1330 بدفرجام شد؛ اما، انقلاب اسلامی ملت ایران در سالهای 1356- 1357 با موفقیت قرین شده و به رغم حمایتهای تمام و کمال کشورهای خارجی از شاه، که حتی تا مدتها پس از سرنگونی قطعی رژیم پهلوی هم ادامه داشت، این بار توطئههای مخالفان داخلی و دشمنان خارجی برای بازگرداندن دوباره شاه به رأس قدرت با شکست مواجه شد.
نقش مردم و رهبری امام خمینی (س) در عدم بازگشت شاه به کشور در جریان فرار دوم چه بود؟
بدون تردید مردم ایران و رهبری انقلاب سراسر گسترش یابنده اسلامی، امام خمینی، نقش تعیینکننده و بیبدیلی هم در فرار شاه از ایران (در 26 دی 1357) و هم جلوگیری از بازگشت دوباره او به کشور ایفا کردند. هنگامی که شاه از ایران خارج شد، شواهد و دلایل فراوانی وجود داشت که نشان میداد، انقلاب اسلامی ایران در آیندهای نه چندان طولانی پیروز شده و حامیان داخلی و به ویژه خارجی شاه و مجموعه نظام شاهنشاهی پهلوی به رغم تمام تلاشهای پیشگیرانه پیدا و پنهانی که میکردند، قادر به نجات آن از سقوط نهایی نخواهند شد. در آن برهه حساس و سرنوشتساز، علاوه بر ایستادگی و مقاومت فزاینده مردم کشور در برابر واپسین تلاشهای حکومت و حامیان خارجی آن، انقلاب ایران از رهبریهای هوشمندانه، دلیرانه و بس قاطعانه و آشتیناپذیر امام خمینی برخوردار بود، که به حد کمال، تمام تحولات و رخدادهای انقلاب ملت ایران را دنبال کرده و هدایت مینمود و در راستای پیشبرد اهداف آن مواضع صریح، روشنگرانه و بدون شائبهای اتخاذ کرده و تصمیمات دقیق و همه سونگرانهای میگرفت؛ اعتقاد و اعتماد، اطاعت و پیروی قاطبه انقلابیون از فرامین و دیدگاههای سیاسی و اجتماعی رهبری، علاوه بر اینکه، حرکت انقلاب را در چارچوب اهداف تعیین شده هدایت میکرد، تلاشهای حامیان و عوامل داخلی حکومت و نیز توطئهها و طرحهای کشورهای خارجی را برای مهار انقلاب و یافتن راهکارهایی برای نجات شاه از سقوط حتمی و بازگردانیدن دوباره او به کشور عقیم میگذاشت. باید به یاد داشته باشیم که به ویژه آمریکاییان و همپیمانان انگلیسی آنها تا هنگام سقوط قطعی و نهایی نظام شاهنشاهی پهلوی هم به دنبال یافتن راهی برای بازگرداندن دوباره شاه به قدرت بودند. در این میان هیئت حاکمه آمریکا نظیر آنچه در سال 1332 اتفاق افتاد، از مدتها قبل از خروج شاه از کشور تا روزها پس از پیروزی انقلاب اسلامی ملت ایران، هنوز طرحهایی برای به راه انداختن کودتایی نظامی در ایران بود! که البته هوشیاری، ایستادگی و مقاومت همدلانه و نزدیک رهبری و قاطبه ملت ایران تمام آن توطئهها را، ناکام گذاشت.
آیا میتوان گفت آمریکا و غرب به دلیل آنکه تاریخ مصرف شاه گذشته بود و به عنوان یک مهره در ایران و خاورمیانه برایشان کارآیی نداشت از وی حمایت نکردند؟
خیر، آمریکا و غرب، همچنان که در پاسخ پرسش قبلی هم عرض کردم، هیچگاه حمایت خود را از رژیم پهلوی و شخص محمدرضا شاه پهلوی دریغ نکردند و حتی، تا مدتها بعد از سقوط نهایی شاه و پیروزی انقلاب اسلامی هم به توطئههای خود علیه انقلاب ملت ایران ادامه دادند؛ شاه تا پایان دوران سلطنت همواره از باارزشترین و کارآمدترین متحدان و همپیمانان آمریکا و غرب در منطقه باقی بود و در تأمین منافع و خواستههای سیاسی، نظامی، اقتصادی، اطلاعاتی و امنیتی آنها در ایران و منطقه خاورمیانه نقش برجسته و کمنظیری ایفا میکرد و بنابراین، غرب و آمریکا، که آشکارا درک میکردند سقوط این متحد بدون بدیل و پرارزش آنها، برای منافع و علایق فراوان آنها در ایران و منطقه مصیبتبار خواهد شد، از هیچ کوشش خلاف قاعده و مداخلهجویانهای برای پیشگیری از پیروزی انقلاب اسلامی ایران فروگذار نکردند. بدینترتیب، شاه تا پایان دوران سلطنت هیچگاه تاریخ مصرفش را برای آمریکا و غرب از دست نداد و به تبع آن حمایت این کشورها از این متحد وفادارشان بدون وقفه به گونهای فزاینده ادامه یافت.
چه وقایعی زمینهساز این فرار شد؟
بسیاری از کسانی که از نزدیک شاه را میشناختند، تأکید کردهاند که او شخصیتی جبون و ترسو بوده و توان مقابله چندانی در برابر ناملایمات و بحرانهای سیاسی و اجتماعی نداشت. حتی از ماهها قبل از آن خروج بیبازگشت هم هر از چندگاه به برخی از اطرافیانش گفته بود که اگر وضع به همان منوال ادامه یافته و بحران انقلابی مهار نشود، او کشور را ترک خواهد کرد. بنابراین برخلاف تظاهری که میکرد، شاه اساساً فردی کمجرئت و جبون بود. تداوم سراسر گسترش یابنده تحرکات انقلابی مردم ایران در طول تابستان و پاییز سال 1357 هم او را از روند تحولاتی که در کشور جاری بود سخت نومید و مأیوس کرده بود. تا جایی که، به رغم حمایتهای تمام و کمال انگلستان و آمریکا از او، به شدت نسبت به نیات رهبران این کشورها در باره آینده حضور خود در رأس هرم قدرت مشکوک و در نگرانی سیر میکرد. گفته میشد حتی از مدتها قبل از آن هم که شاه دیگر توان تصمیمگیری منطقی و معقول را از دست داده و در سردرگمی شدیدی به سر میبرد، آماده شده بود تا در اولین فرصت کشور را ترک کرده و اوضاع نابسامان سیاسی و اجتماعی کشور را به حال خود رها کند. تا جایی که اگر خواسته و اصرار اطرافیان او و نیز حامیان خارجی او نبود، احتمالاً خیلی پیشتر آن خروج فرارگونه خود از کشور را آغاز میکرد. زیرا این تصور وجود داشت که هرگاه شاه از کشور خارج شود حامیان او در میان ارتش و نیروهای امنیتی و غیره به سرعت روحیه ایستادگی خود را در برابر انقلابیون از دست خواهند داد. علاوه بر این از اواسط پاییز سال 1357 بدانسو هم که بحث نخستوزیر شدن برخی چهرههای منتقد وفادار حاکمیت مطرح میشد و در این میان پارهای از محافل حامی حکومت از ضرورت خروج شاه از کشور سخن به میان میآوردند که به زعم آنها میتوانست دست مسئولان امر را در مهار بحران انقلابی و تقویت موقعیت رژیم پهلوی بازتر کند اما سوءظن و نگرانی شاه از ناحیه کسانی که ممکن بود در شرایط غیبت او از کشور روند سقوط نهایی او را تسهیل کنند مانع از جدیتر شدن بحث خروج او از کشور میشد. با این حال، با گسترش بیشتر بحران انقلابی و نومیدی حامیان داخلی و خارجی حکومت از دولت نظامی ارتشبد غلامرضا ازهاری، طرح تشکیل دولت شاپور بختیار قوت گرفت و تقریباً به سرعت شاه ناگزیر از قبول شرایط بختیار برای زمامداری شد. این بار دیگر وی به جد مهیای خروج از کشور شد که البته نخستوزیر جدید هم خواستار آن بود. البته احتمالاً این خروج فرارگونه شاه از کشور دلایل مهمتری هم داشت.
این دلایل مهم چه بودند؟
از مدتها قبل آمریکاییها، نظیر آنچه در سال 1332 رخ داده بود، طرح اجرای کودتایی نظامی را در ایران مورد بررسی قرار میدادند و در همین راستا هم بود که ژنرال هایزر آمریکایی مخفیانه وارد ایران شده و مشغول بررسی و ارزیابی راهکارهایی بود که بتواند این طرح هیئت حاکمه آمریکاییها را، که میتوانست آخرین راه حل در برابر انقلاب توفنده ملت ایران به کار گرفته شود، سازماندهی و به مورد اجرا در بیاورد. قراین موجود نشان میدهد، شاه در آستانه خروج از کشور پیامها و وعدههایی در این مورد از محافل اطلاعاتی ـ نظامی و سیاسی آمریکایی دریافت کرده و احتمالاً امیدوار بود حامیان آمریکاییاش ولو در آخرین لحظات راهی برای نجات حکومت در حال فروپاشیاش پیدا خواهند کرد؛ تجربه کودتای 28 مرداد 1332 هم میتوانست برای او امیدآفرین باشد! بدینترتیب در وضعیتی که بختیار دولت در آستانه به دست گرفتن قدرت بود، شاه در یک حالت بیم و نگرانی و امیدی که احتمالاً به نجات معجزهگونه تاج و تختش توسط حامیان خارجیاش داشت، کشور را ترک کرد.
با توجه به جو حاکم بر جامعه و گسترش قضای انقلاب در میان مردم اگر شاه فرار نمیکرد چه سرنوشتی در انتظارش بود؟
هر چند نمیتوان در این باره پاسخ قاطعی داد، اما، مجموعه قراین و شواهد موجود نشان میدهد تداوم حضور شاه در ایران هم نهایتاً نمیتوانست نظام شاهنشانی پهلوی را از سرنوشت محتومی که انقلابیون تحت رهبری امام خمینی برایش رقم زدند، نجات دهد؛ هر چند ممکن بود پیروزی نهایی انقلاب اسلامی را اندکی به تأخیر بیاندازد. با وجود این روند رخدادهای سیاسی و اجتماعی کشور در همان دوران حضور او در کشور هم آشکارا مبین این واقعیت بود که هر چه زمان بیشتری سپری میشود موقعیت حکومت در برابر مخالفان آسیبپذیرتر و متزلزلتر میشود، اما، قطعاً نمیتوانست مانع از سقوط رژیم پهلوی شود. با این احوال، با توجه به پیشینه و ویژگیهای شخصیتی و روانی شاه، هیچ قرینهای در دست نیست که تأیید کند، او، میتوانست و جسارت آن داشت تا سقوط قطعی حکومت در برابر انقلابیون مقاومت کرده و از کشور خارج نشود.
فرار شاه از کشور روند پیروزی انقلاب اسلامی را چگونه تسهیل کرد؟
هر چند حامیان خارجی شاه همچنان به طرفداری و حمایتهای گسترده خود از حکومت پهلوی ادامه میدادند و بالاخص آمریکاییان همچنان مصر بودند ولو با توسل به کودتا برای نجات شاه از سقوط حتمی، که به معنای از دست رفتن منافع زایدالوصف سیاسی و امنیتی و اقتصادی و نظامی و... آنان در ایران و منطقه بود، مانع از پیروزی انقلابیون شوند، اما، بهواقع خروج شاه از کشور فرایند فروپاشی نظام شاهنشاهی پهلوی و پیروزی انقلاب اسلامی ملت ایران را تسهیل کرد و شتاب بیشتری بخشید. علاوه بر این در اردوگاه حامیان کمشمار حکومت در داخل کشور تزلزلی روزافزون پیشامد کرده و یأس و نومیدی از آینده حکومت درحال احتضار را دو چندان کرد، انقلابیون خارج از شمار تحت رهبری امام خمینی اما بیش از پیش به پیروزی انقلاب امیدوار شدند؛ بهویژه این که به دنبال خروج شاه از کشور امام خمینی رهبر انقلاب هم اعلام کردند به زودی خاک فرانسه را به سوی ایران ترک خواهند کرد. در چنین اوضاعی بود که دولت بختیار هم با تمام تلاشهایی که برای آرام کردن فضای سیاسی و اجتماعی کشور انجام میداد، خیلی زود حامیان رژیم پهلوی را نومید کرد و آشکارتر شد که انقلابیون هیچگونه وقعی به وعدهها، تهدیدها، سروصداها و لاف و گزافهگوییهای او نمینهند و به سرعت مهیای تمهید مقدمات استقبال از رهبر افسانهای انقلاب میشوند. هر چند در دوران نخستوزیری بختیار سرکوبگریهای حکومت حتی فزونتر شده و رقم قربانیان در میان انقلابیون افزایش چشمگیرتری هم پیدا کرد، اما، روند حوادث سی و چند روزه آتی که نهایتاً به پیروزی انقلاب اسلامی انجامید چنان سریع طی شد و انقلابیون (تحت هدایتهای امام خمینی) آنچنان کنترل تحولات و رخدادهای جاری و ساری در کشور را در دست گرفتند که نه دولت بختیار و حامیان دیگر رژیم محتضر پهلوی در داخل کشور و نه حامیان خارجی آنان هر گونه امکان ابتکار عملی را از دست داده و ناگزیر تسلیم اراده ملت ایران شدند.
چرا بختیار به عنوان آخرین تیر ترکش شاه نتوانست موج انقلاب را خاموش کند و چرا مردم به رغم آنکه بختیار از اعضای جبهه ملی و به ظاهر مخالف شاه بود، وی را نپذیرفتند؟
در واقع زمانی که بختیار به نخستوزیری رسید (در همان آستانه خروج شاه از کشور) کسانی که تحولات و رخدادهای انقلابی ایران را از نزدیک دنبال میکردند، دیگر امید چندانی به احتمال نجات نظام شاهنشاهی پهلوی و مهار تحرکات انقلابی جاری و ساری در کشور نداشتند. بنابراین در آستانه نخستوزیری بختیار رژیم پهلوی با بنبستی بازگشتناپذیر مواجه شده بود و حضور بختیار در رأس قدرت هم حتی در میان حامیان شاه در حکم نوعی "تیری در تاریکی" انداختن بود. در این میان امام خمینی به سرعت به نخستوزیری بختیار واکنش نشان داد و به ملت ایران هشدار داد بیاعتنا به این ترفند جدید حکومت و حامیان خارجی آن، حتی با قدرت و توانایی بیشتری به مقابله با رژیم رو به زوال پهلوی برخیزند و آخرین سنگرهای استبداد و حامیان خارجی آن را فتح کنند. در واقع رهبری داهیانه امام خمینی نقش تعیینکنندهای در روند فروپاشی سریعتر نظم موجود ایفا کرد. علاوه بر این در آن برهه بختیار در میان ملت ایران شأن و جایگاهی نداشت و حتی رهبران و اعضای جبهه ملی هم (که خود در میان انقلابیون رقم قابل توجهی نبوده و مقبولیتشان در نزد قاطبه مردم هم صرفاً به دلیل پیرویشان از رهبریهای امام خمینی بود) به دلیل پذیرش مقام نخستوزیری شاه او را از جبهه ملی اخراج کرده بودند. با این توضیح که، بختیار در زمره منتقدان وفادار نظام شاهنشاهی پهلوی قرار داشت و با پذیرش مقام نخستوزیری شاه در صدد بود برای نجات رژیم پهلوی از سقوط حتمی و پیروزی انقلاب اسلامی راهی پیدا کند. بنابراین، انقلابیون آشتیناپذیر تحت رهبری امام خمینی که جز از میان برداشتن رژیم استبدادگرا، مردمستیز، قانونگریز و سلطهپذیر پهلوی و جایگزین ساختن آن با نظامی نوین مبتنی بر احکام، آموزهها و احکام اسلامی ـ شیعی هدف دیگری را دنبال نمیکردند. پس بدیهی بود که نمیتوانستند حضور بختیار در مقام نخستوزیری را با نظر مساعد بپذیرند. همانگونه هم که میدانیم امام خمینی فقط حدود 16 روز پس از خروج شاه از کشور و در 12 بهمن 1357 وارد ایران شدند؛ تا پیروزی نهایی انقلاب اسلامی ملت ایران و فروپاشی قطعی نظام شاهنشاهی پهلوی هم فقط 10 روز دیگر فاصله افتاد؛ 22 بهمن ؛ عصر جدیدی در حیات سیاسی، اجتماعی، فرهنگی جامعه ایرانی چهره گشوده بود...