سید روح الله هاشمی نژاد اگرچه در دوره شهادت پدر خردسال بوده،اما به دلیل تحقیق وپژوهش پیگیر،اطلاعات فراوانی را در باره زندگی او گرد آورده است.او در گفت وشنود پیش روی،به شمه ای از این اطلاعات ودانسته ها اشاره کرده است.
«جلوه هایی از منش سیاسی واجتماعی شهید سیدعبدالکریم هاشمی نژاد»درگفت وشنود با سید روحالله هاشمینژاد
پدر گروههای التقاطی را خوب می شناخت
10 مهر 1395 ساعت 9:32
سید روح الله هاشمی نژاد اگرچه در دوره شهادت پدر خردسال بوده،اما به دلیل تحقیق وپژوهش پیگیر،اطلاعات فراوانی را در باره زندگی او گرد آورده است.او در گفت وشنود پیش روی،به شمه ای از این اطلاعات ودانسته ها اشاره کرده است.
□شاید بهتر باشد که گفت وگو را از این نقطه آغاز کنیم که چه شد که پدر نام شما را «روحالله» گذاشتند؟
بسم الله الرحمن الرحیم.من در سال 1358 و در دهه فجر به دنیا آمدم و احتمالاً به همین دلیل، این نام را برایم انتخاب کردند. مضافاً بر اینکه پدر علاقه بسیار زیادی به حضرت امام داشتند و نوعی رابطه مریدی و مرادی بین آنها وجود داشته است.
□امام هم به ایشان علاقه و اعتماد زیادی داشتند.اینطور نیست؟
همینطور است.خاطرم هست پس از انقلاب، پدر به عنوان نماینده انقلاب به خارج سفر میکردند و هنوز گذرنامه همان گذرنامههای دوره شاه بود. وقتی برمیگردند و نزد امام گلایه میکنند: به عنوان سفیر انقلاب اسلامی به کشورهای دیگر میروم، ولی هنوز آرم دوران شاهنشاهی روی گذرنامهام هست! امام در سخنرانی اشاره کردند: یکی از معتمدینم چنین موضوعی را به من گزارش داده است... و سپس برای دولت موقت ضربالاجل تعیین کردند که هر چه سریعتر گذرنامهها را عوض کند.
مورد دیگر اعتماد امام به پدرم در دوران رئیسجمهور شدن بنیصدر و آن مشکلات و بعد هم ترور شهید رجایی و وضعیت خطرناکی بود که در کشور به وجود آمده بود و همه مردم بهشدت نگران بودند. امام با فعالیت روحانیون در امور اجرایی موافق نبودند. پدر احساس میکردند در آن برهه، روحانیون باید وارد میدان شوند تا از اضطراب و بیاعتمادی مردم کاسته شود. برخی از شخصیتها در این زمینه با امام صحبت کرده، ولی هیچیک نتوانسته بودند امام را متقاعد کنند. آقای هاشمی رفسنجانی میگفتند: شهید هاشمینژاد از مشهد آمدند و شرایط را برای امام توضیح دادند و حضرت آقا را به عنوان کاندید ریاست جمهوری به امام معرفی کردند و امام پذیرفتند. این نشانه اعتماد کامل امام به شهید هاشمینژاد و نیز اخلاص پدرم هست، که سخنانش اینگونه تأثیر داشت. علاقه و احساس مراد و مریدی در تمام زندگی شهید هاشمینژاد موج میزد. بعدها هم که ترورهای سال 1360 پیش آمد و انقلاب شخصیتهای ارزندهای را از دست داد، امام برای شهادت شهید مطهری، حادثه 7 تیر، شهادت شهید رجایی و شهید باهنر و شهادت پدرم سخنرانی کردند و با این کارشان علاقه و توجه ویژه خود را به این بزرگواران نشان دادند. ایشان با لقب «جوانمرد فاضل» از پدرم یاد کردند که بسیار تعبیر بالایی است و جایگاه ویژه شهید هاشمینژاد را در انقلاب نشان میدهد. سفر ایشان به عنوان نماینده انقلاب به ژاپن و لیبی در اوایل پیروزی انقلاب هم، نشانه برجستگی شخصیت ایشان و جایگاه والایی است که در انقلاب داشتند. یادم هست سرهنگ قذافی پس از شهادت پدرم، پیام تسلیتی برای امام فرستاد.
□از نظر کسانی که پدر شما را از نزدیک میشناختند، کدام ویژگی ایشان از همه برجستهتر است؟
شجاعت. هر وقت با دوستان ایشان صحبت میکنم، قبل از هر چیز به شجاعت مثال زدنی پدرم اشاره میکنند. از جمله مواردی که از آن یاد میکنند، سخنرانی پدر در مسجد فیل است. افراد زیادی در درگیریها و تظاهراتهای مختلف در شهرهای ایران به شهادت رسیدند، اما شهادت دو نفری که در قضیه مسجد فیل --که کسی در میدان نبود- بسیار تأثیرگذار بود. تمام زندگی شهید هاشمینژاد حاکی از شهامت ایشان است و آن بزرگوار با دست خالی، زندگی پر اضطرابی را، تنها با توکل به خدا سپری کردند و در راه انقلاب و مبارزه، از هیچ تلاشی فروگذار نکردند و همین مسئله شجاعت ایشان را نشان میدهد.
□گفته میشود شهید هاشمینژاد تعامل خوبی با افراد و گروههای مختلف داشتند. به نظر شما این توانایی ناشی از چه ویژگیهایی بود؟
مهمترین ویژگی ایشان، عالم بودنشان بود، بدین معنا که در مسائل فکری بسیار غنی و بر مسائل فقهی بسیار مسلط بودند و در مجتهد بودنشان تردیدی نیست. کتاب «مناظره دکتر و پیر» تسلط کامل ایشان را به مسائل روز نشان میدهد. ایشان در این کتاب به همه مسائل اسلامی در قالب گفتمان های رایج روز اشاره کرده و به سئوالات و اشکالات مطرح شده،پاسخهای شفاف و روشن دادهاند. در این کتاب به بسیاری از پرسشهایی که درآن دوره برای جوانان مطرح بود، پاسخ داده شده است. ایشان هم مثل شهید مطهری، در واقع با رژیم شاه مبارزه ایدئولوژیک میکردند و تغذیه فکری جناح انقلابی و مبارزین را به عهده داشتند. بسیاری از کسانی که بعدها وارد میدان مبارزه شدند، در واقع ایدههای اولیه خود را از امثال پدرم گرفتند، لذا جایگاه یک فرد ایدئولوگ و نظریهپرداز در جریانات مختلف فکری شاخص است. شهید هاشمینژاد فوقالعاده زیرک و روشنبین بودند و قدرت تحلیل بالایی داشتند، به همین دلیل به محض اینکه با فردی صحبت میکردند، ابعاد فکری او را به سرعت در مییافتند و اگر احیاناً انحرافی داشتند، تشخیص میدادند و با آنان مبارزه میکردند.
ایشان به دلیل همسلول بودن با بعضی از اعضای منافقین در زندان، متوجه انحرافات فکری آنان شده بودند و در سخنرانیهایشان به این نکته اشاره میکردند. همچنین به انحرافی بودن تفکرات انجمن حجتیه هم پی برده بودند و قبل از بسیاری از افراد، در برابر این انحرافات موضعگیری کردند. در مورد بنیصدر هم زودتر از دیگران متوجه انحرافات فکری او شدند و در سخنرانیهایشان دراین باره به افشاگری پرداختند. همچنین متوجه ظاهرسازیهای آقای احمدزاده، استاندار خراسان شده بودند و با او مخالفت میکردند.حضرت آقا میفرمودند: در اوایل انقلاب کسی متوجه بعضی از جزئیات ظریف نبود، ولی شهید هاشمینژاد با تیزبینیهای خاص سیاسی و دیپلماتیک خود، متوجه میشد.
قبل از انقلاب گروهی از روحانیون علاقهای به مبارزه با رژیم نداشتند و ساکت بودند. شهید هاشمینژاد سعی بسیار میکردند آنها را هم به شکلی وارد میدان مبارزه کنند و با بسیاری از آنها ارتباط برقرار کرده بودند.
خلاصه کلام اینکه شهید هاشمینژاد اطلاعات دقیقی در باره جریانات انحرافی فکری، کتابها و مسائل روز داشتند و به همین دلیل میتوانستند با اقشار و گروههای مختلف رابطه خوبی برقرار کنند.
ایشان فوقالعاده مردمدار بودند و به هیچوجه حاضر نبودند به خاطر جایگاه علمی و انقلابیشان، از مردم دور شوند. همواره دوست داشتند با همه مردم، مخصوصاً جوانان سر و کار داشته باشند. در دورهای در خیابان و جلوی دانشگاه نشریات مختلف گروههای چپ و سازمان مجاهدین فروخته میشد و همه با هم بحث میکردند. همه تلاش پدر این بود که مخصوصاً با جوانها صحبت و آنها را از انحرافات فکری فراوان موجود حفظ کنند.
□این کار را به چه شکل انجام میدادند؟
در قالبهای مختلف. گاهی در کانون بحث انتقادات دینی، گاهی به صورت سخنرانی و جلسات پرسش و پاسخ، گاه به صورت مناظره، نگارش کتاب و مقاله، گفتگوی چهره به چهره و خلاصه هر شیوه مؤثری که مقتضای زمان و مکان بود. ایشان لحظهای از کار فرهنگی غافل نبودند و حتی بعد از انقلاب هم که مسئولیت حزب جمهوری اسلامی به عهده ایشان قرار گرفت، باز بیشتر سعی کردند فعالیت فرهنگی کنند.
□به مردمداری ایشان و گرهگشایی از کار مردم اشاره کردید. مصادیقی مد نظرتان هست؟
از افراد زیادی شنیدهام پدر خیریههایی داشتند و از این طریق به افراد مستضعف کمک میکردند. گاهی پیش میآمد شبها دیر وقت، کسی به در منزل میآمد و میگفت: دچار مشکل شده است... و پدر به هر شکلی که امکان داشت، مشکلش را رفع میکردند. حتی در روزهایی که اوج ترور مسئولین بود و باید نکات امنیتی با دقت رعایت میشدند، ایشان شخصاً دم در منزل میرفتند و به افراد معرفینامه میدادند.
بسیار سادهزیست بودند و هیچ تزویر و ریایی در ذهنشان نبود. یک پیکان قراضه داشتند که گاهی مجبور میشدند در آن را با دست نگه دارند! دوستانشان میگفتند: اگر ایشان از ترور منافقین هم جان به در ببرند، از این ماشین جان سالم به در نخواهند برد!
□گفتهاند ایشان با وجود مبارز بودن روحیه لطیف عرفانی هم داشتهاند.دراین باره چه مواردی قابل اشاره هستند؟
همینطور است. مقام معظم رهبری به این نکته اشاره فرموده و گفتهاند: «یکی از ابعاد وجودی شهید هاشمینژاد که کمتر کسی به آن توجه و اشاره کرده، بعد عرفانی وجود ایشان است» این روحیه بیشتر به استادانی که داشتند، برمیگردد. پدر در حدود ده سالگی در روستای کوهستان بهشهرِ مازندران، نزد آیتالله کوهستانی از علما و عرفای بنام زمان، درس را شروع کردند. قطعاً روحیه آن عارف بزرگ در سن نوجوانی، تأثیر عمیقی بر پدر داشته است. سپس علوم حوزوی را نزد شیخ علی کاشی ادامه دادند که عارف بزرگی بودند. بعد هم که در محضر آیتالله بروجردی به فراگیری علوم حوزوی پرداختند که مرتبه علمی ایشان بر کسی پوشیده نیست. پدر در مجموع زندگی ساده و خالصانهای داشتند و مراتب عرفانی زیادی از ایشان نقل شده است. در تقویت این روحیه، قطعاً مادر بزرگوارم- که همه چیزم را از ایشان دارم- نقش زیادی داشتند. مادر نمونه کامل توکل به خدا بودند و به همین خاطر توانستند زندگی پر فراز و نشیب با پدرم را تحمل کنند و مخصوصاً پس از شهادت ایشان، بار سنگین مسئولیت زندگی و تربیت فرزندان را به دوش بکشند. ایشان همیشه طوری رفتار میکردند که ما متوجه مشکلات نمیشدیم. همیشه سعی میکردند روحیهمان را حفظ کنیم و مأیوس نشویم. موقعی که پدرم به شهادت رسیدند، دو سال بیشتر نداشتم. فرزند شهید بودن همواره برایم افتخار بزرگی بوده است.
□و سخن آخر؟
انقلاب ما به دلیل عظمتی که دارد، دشمنان زیادی هم دارد و وقتی میبینم عدهای متوجه این عظمت نیستند و در انجام وظایف خود کوتاهی میکنند حقیقتاً زجر میکشم. رنجهایی را که برای انقلاب کشیده شده است از نزدیک لمس کردهام و به همین دلیل شاید نسبت به کجفهمیها و ناراستیها حساسیت بیشتری به خرج میدهم. به نظر من فرهنگ انقلاب آنطور که باید و شاید در نسل جوان ما جا نیفتاده و این اسباب تأسف است.
با تشکر از فرصتی که در اختیار ما قرار دادید.
کد مطلب: 3047