□ به عنوان آغازین سؤال، جنابعالی از چه مقطعی و چگونه با شهید حجت الاسلام والمسلمین سید عبدالکریم هاشمینژاد آشنا شدید؟
بسم الله الرحمن الرحیم. در اواخر دهه 40 در مشهد، به محافل سیاسی ـ مذهبی میرفتم، از جمله مسجد فیل و به صحبتهای شهید هاشمینژاد که بسیار انقلابی و برای جوانان سودمند بود، گوش فرا میدادم. سخنان ایشان پرشور و حماسی بود و این شهید بزرگوار در تبلیغ و توضیح مباحث، از توانایی بالایی برخوردار بود. گاهی هم در جلسات پرسش و پاسخ کانون بحث انتقاد دینی که توسط ایشان و آقای ابطحی اداره میشد، شرکت میکردم. این مبدأ آشنایی من با آن شهید بزرگوار بود.
□ آیا مسجد فیل پایگاه مبارزه آن شهید بود؟ چرا آن مسجد را برای مبارزات خود انتخاب کرده بودند؟
مسجد فیل به دلیل نزدیکی به حرم، موقعیت حساسی داشت و شهید هاشمینژاد عمدتاً در آنجا سخنرانی میکردند. غیر از آن، مسجد کرامت یا مسجد امام حسن مجتبی(ع) هم پایگاه فعالی بود و مقام معظم رهبری در آنجا سخنرانی و روشنگری میکردند. مسجدی هم در نزدیکی منزل شهید هاشمینژاد در خیابان طالقانی فعلی بود که ایشان به آنجا هم زیاد رفت و آمد میکردند.
□ از حال و هوای آن مجالس برایمان بگویید؟ فضای حاکم بر این جلسات را چگونه دیدید؟
مسجد بهقدری پر میشد که عدهای روی دیوارها و پشتبامها جمع میشدند و عدهای هم ایستاده گوش میدادند، چون جا برای نشستن نبود! فکر میکنم نزدیک به هزار نفر در آن جلسات شرکت میکردند. در مواقعی هم که کنترل نیروهای امنیتی شدید میشد، حدود 500 نفری میآمدند. این جمعیت در آن دوران کمنظیر بود. این جلسات در سراسر ایران، نظایر زیادی نداشت.
□ علت این همه استقبال از سخنرانیهای ایشان چه بود؟
علت این بود که ایشان، همیشه مباحث تازهای را درباره مسائل اسلامی و دینی بیان میکردند و همواره گوشه چشمی به مسائل سیاسی و اجتماعی روز داشتند. بخشی را هم صرف پاسخ دادن به سؤالات جوانان میکردند.
□ کاری شبیه به فعالیتهای شهید مطهری؟
دقیقاً. ایشان همانند شهید مطهری معتقد بودند که باید به سؤالات جوانان، پاسخهای منطقی و روشن داد که به بیراهه کشیده نشوند. ایشان کتاب «مناظره دکتر و پیر» را هم بر همین اساس نوشتند که در زمان خودش بسیار مورد توجه قرار گرفت و طرفداران زیادی پیدا کرد. سبک این کتاب هم مناظره و به اعتقاد من، نگارش آن یکی از موفقیتهای بزرگ شهید هاشمینژاد است. ایشان حوصله، دقت و پیگیری عجیبی در پاسخگویی به سؤالات جوانان داشت و چون حرفهایش متناسب با روز بود، جوانان بهشدت جذب شخصیت و صحبتهای ایشان میشدند و میتوانستند ابهامات بسیار خود را رفع کنند. یادم هست در زمینه مسائل سیاسی، ایشان نسبت به صهیونیسم و اسرائیل موضع بسیار روشنی داشتند و همین را به مخاطب خود هم منتقل میکردند.
□ در کانون بحث انتقاد دینی چه موضوعاتی مطرح میشدند؟
تنوع موضوعی در مباحث کانون، بسیار زیاد بود. از مسئله تثلیث در مسیحیت گرفته تا بحث مهدویت، امام زمان(عج)، خداشناسی و تمام سؤالاتی که برای جوانان مطرح بود در آنجا مورد بحث قرار میگرفتند. همچنین درباره احکام، شعائر و تکالیف دینی هم صحبت میشد.
□ چند تن از چهرههای شاخص سازمان مجاهدین خلق در آن دوران، همیشه در جلسات سخنرانی شهید هاشمینژاد شرکت میکردند. آیا ایشان تفکر آنان را تأیید میکردند؟ ارتباط آنها با ایشان، در چه حد بود؟
یادم هست شهید هاشمینژاد در منزلشان جلسات مخفیانهای داشتند که فقط عده خاصی در آنها شرکت میکردند. بعضی از اعضای مجاهدین خلق با ایشان در ارتباط بودند و همیشه بحث و مذاکره میکردند. برخی از آنها را میشناختم. البته تا قبل از زندان سال 54، هیچ وقت حمایت صریحی از سوی شهید هاشمینژاد از مجاهدین خلق ندیده بودم، ولی در زندان دیگران را تشویق میکردند به آنها بپیوندند! در زندان فقط دو تن از اعضای مجاهدین خلق یعنی سید کاشانی و احمد حنیف نژاد با ایشان ارتباط داشتند و بدیهی است ایشان متوجه ماهیت اصلی تفکر آنها نشده بودند.
دیگران که با طیف گستردهتری از مجاهدین در تماس بودند، متوجه انحرافات فکری آنان شدند، از جمله شهید لاجوردی، مرحوم آقای عسگراولادی و مرحوم آقای حاج حیدری که چند بار خدمت شهید هاشمینژاد رفتیم و مسئله را مطرح کردیم، ولی ایشان باور نمیکردند، چون شبهات را از همان دو نفر میپرسیدند و آنها هم طبیعی است که انکار میکردند!
□ پس از اعلام تغییر ایدئولوژیک سازمان در سال 54 چه وضعیتی پیش آمد؟
بچههای سازمان یکسره ماهیت خود را نشان دادند و حتی کسانی هم که تا آن روز تظاهر به نماز خواندن میکردند، دیگر نماز نخواندند! آن وقت بود که شهید هاشمینژاد متوجه ماهیت واقعی مجاهدین و فوقالعاده ناراحت شدند و جلسه مفصلی با کاظم شفیعیها از سران مجاهدین داشتند و با او بحث کردند، اما هر چه تلاش کردند موفق نشدند او را قانع کنند. از این زمان بود که شهید هاشمینژاد به کلی اعتمادشان را به سازمان مجاهدین از دست دادند و از آنها بریدند و از اینجا بود که منافقین کینه ایشان را به دل گرفتند و تبدیل به دشمن شماره یک شهید هاشمینژاد شدند! شهید هاشمینژاد قبل از اینکه مجاهدین تغییر ایدئولوژی بدهند، میگفتند: آنها دارند با شاه مبارزه میکنند و ما هم دشمن شاه هستیم، بنابراین باید در کنار هم با شاه بجنگیم، ولی بعد که ماهیت آنها برملا شد، دیگر همکاری با آنها را جایز نمیدانستند.
□ برنامه روزانه شهید هاشمینژاد در زندان چه بود؟
ایشان بسیار به عبادت و نماز شب مقید بودند و بخشی از وقتشان صرف این امور میشد. ساعاتی را هم به بحثهای فکری و سیاسی با زندانیان میگذراندند. به ورزشهایی مثل دو و فوتبال هم میپرداختند. قسمتی از وقتشان را هم با آقای طبسی، صرف بحث طلبگی و مرور دروس طلبگی فقهی میکردند. چند بار سعی کردیم برای طلبههای تازه وارد توسط ایشان دروس طلبگی از قبیل مکاسب را بگذاریم، اما شرایط جور نشد و کنترل شدیدی وجود داشت. شهید هاشمینژاد بیش از دیگران تحت کنترل بود.
□ نظر شهید هاشمینژاد نسبت به مبارزه مسلحانه چه بود؟ این رویکرد مبارزاتی را چگونه ارزیابی می کردند؟
ایشان عمدتاً روی مبارزه سیاسی تکیه میکردند، ولی یادم هست از ترور تیمسار ناهیدی که ساواکی و در زمره بازجوهای بسیار خشن و بددهن ساواک بود و در زندان نیروهای انقلابی را خیلی اذیت میکرد و برنامه ترور او در داخل زندان ریخته شد و او را در مقابل خانهاش ترور کردند، بسیار خوشحال شد و آن را ضربه سنگینی به رژیم تفسیر کرد. شهید هاشمینژاد اصل ضربه به رژیم را رد نمیکرد، اما مبارزه را منحصر به مبارزه مسلحانه نمیدانست.
□ رابطه شما پس از زندان به چه شکل با شهید هاشمینژاد ادامه یافت؟
در زندان علیه منافقین فعالیت عقیدتی زیادی میکردم، به همین دلیل آنها مرا تحریم کرده بودند و اجازه نمیدادند کسی از آنها به من نزدیک شود. یک بار احمد حنیفنژاد و علی پیشوایی که فرمانده میلیشیای منافقین بود با عصبانیت پیش مرحوم آقای عسگراولادی رفته و گفته بودند: ما دو سه ماه روی طلبهای کار و او را با خود همفکر کرده بودیم و ترقی آمد ظرف یک ربع آنچه را که در این مدت رشته کردیم، پنبه کرد! مرحوم عسگراولادی هم پاسخ داده بودند: پس بروید فکری به حال خودتان بکنید که اینقدر آسان میشود رشتههایتان را پنبه کرد!
شهید هاشمینژاد همه این چیزها را دیده بود، به همین دلیل پس از پیروزی انقلاب و زمانی که قرار بود حزب جمهوری در نیشابور تشکیل شود، مسئولیت اداره آن را به من پیشنهاد داد. در سال 60 که منافقین اعلام جنگ مسلحانه کردند، ایشان مرا به مشهد دعوت کرد و گفت: چون منافقین را در زندان خوب میشناختی، مسئولیت حزب را در خراسان قبول و نفوذیهای اینها را از حزب بیرون کن! این مسئولیت را قبول کردم و همه کسانی را که مشکوک به نظر میرسیدند از حزب اخراج کردم، از جمله همان کسی را که بعداً ایشان را ترور کرد! او اهل قوچان و مسئول فروش مجله عروهالوثقی، نشریه واحد دانشآموزی حزب بود. من او را اخراج کردم و به نگهبانی سپردم که اجازه ورود به تشکیلات را ندارد، اما روزی که شهید هاشمینژاد ترور شد، متأسفانه در مشهد نبودم و برای تدریس به تربیت معلم تربت حیدریه رفته بودم.
□ در این باره به خود شهید اطلاعی نداده بودید؟
چرا، ایشان به کارکنان حزب درس اخلاق میداد. به ایشان گفتم: تعداد افراد آنقدر نیست که شما خطر را بپذیرید و برای این کار وقت بگذارید، مضافاً بر اینکه هنوز مطمئن نیستم نفوذیها کاملاً پاکسازی شده باشند! آن روز این جوان هم میآید و میگوید شکایتی دارد که میخواهد با خود حاج آقا مطرح کند. مسئول بازرسی خیلی سطحی او را بازرسی میکند و متوجه نمیشود او نارنجک را داخل فتقبند خود جاسازی کرده است! آن جوان میآید و روی پله مینشیند و وقتی آقای هاشمینژاد از کلاس بیرون میآید، نارنجک را منفجر میکند. خودم مسئول مراقبت از ایشان بودم و هر روز میرفتم و ایشان را به حزب میآوردم و برمیگرداندم. سعی هم میکردم هر روز از مسیر جدیدی بیایم و همه نکات ایمنی را رعایت کنم. این حادثه که پیش آمد، تلفنی به حضرت آقا که دبیرکل حزب بودند، اطلاع دادم و ایشان دستور دادند آقای فرزانه بلافاصله جانشین ایشان شوند. اوضاع در مشهد بحرانی بود و با راهنماییهای مقام معظم رهبری توانستیم اوضاع را تحت کنترل بگیریم. مشهد در آن شرایط، اوضاع خطرناکی داشت. چند ماه قبل از این حادثه توانسته بودیم با همکاری دادستانی آقای فلاحیان، صدها تن از منافقین را دستگیر و کل تیمهای آنها را شناسایی کنیم که ضربه بسیار سنگینی به آنها بود. در عین حال آنها هم تعداد زیادی از حزباللهیها را در مشهد ترور کرده بودند، از جمله شهید هاشمینژاد را.
□ شهید هاشمینژاد در مشهد فرد شناخته شدهای بودند. پس چرا برای مجلس خبرگان قانون اساسی، از مازندران کاندید شدند؟
این تصمیم از طرف حزب جمهوری و روحانیت مبارز گرفته شد، چون در مشهد افراد زیادی که واجد صلاحیت ورود به مجلس خبرگان قانون اساسی بودند، حضور داشتند، اما در شمال تعداد کافی نبود. شهید هاشمینژاد هم اصالتاً بهشهری بودند. به همین دلیل ایشان از مازندران کاندید شدند.
□ در پایان به برخی از ویژگیهای شخصیتی ایشان هم اشارهای بفرمایید.
شهید هاشمینژاد افکار و اندیشههای جریانات مختلف سیاسی و مواضع آنها را خیلی خوب میشناخت و میتوانست با دقت و بررسیهای لازم، مناظرههای سیاسی را بدون ترس و با تسلط کامل پیش ببرد. ایشان از دانش کافی برای برخورد با مسائل وازقدرتِ تفقه و اجتهادِ بالایی برخوردار بود، به همین دلیل سخنرانیهایشان بسیار غنی و پرمحتوا بود. ایشان تلاش زیادی برای حفظ وحدت و انسجام بین نیروها میکرد و انعطافشان در حفظ یکپارچگی نیروها، مخصوصاً روحانیت و نیروهای سیاسی کمنظیر بود. دوران مدیریت ایشان در حزب جمهوری در مشهد دوران درخشانی بود که دیگر تکرار نشد.