«شاگردان مکتب میرزای بزرگ شیرازی ونحوه دخالت در رویداد مشروطیت»در گفت وشنود باآیتالله محمد واعظزاده خراسانی
علامه مفضال آیت الله محمد واعظ زاده خراسانی،از شاگردان مبرزآیت الله العظمی بروجردی وبسیاری دیگر ازدانش آموختگان مکتب آخوند خراسانی است.از سوی دیگر فرزند واعظی نامدار وپرتکاپوست که با مرحوم آیت الله سید محمد کاظم یزدی وسایر منتقدان مشروطیت ارتباطی نزدیک داشته است. او در این گفت وشنود، نحوه دخالت شاگردان مکتب میرزای بزرگ شیرازی در رویداد مشروطیت را به مدد شنیده هایش از اطرافیان،تشریح کرده است. امید آنکه مقبول افتد.
□ بحث در کارنامه حضور ودخالت شاگردان حوزه مرحوم آیت الله حاج میرزا حسن شیرازی در واقعه مشروطیت ایران،چهره هایی از قبیل آیات:آخوند خراسانی،شیخ فضل الله نوری وسید محمد کاظم یزدی،از سرفصل های در خور خوانش در تاریخ مشروطیت ایران به شمار می رود.از منظر شما اینگونه چهره ها به لحاظ علمی وعملی چه سیری را پیموده بودند که نهایتا بدین شکل در واقعه مشروطیت دخالت کردند؟
بسم الله الرحمن الرحیم. قبل از مرحوم آخوند وهمدوره های او، مرجع کل شیعه مرحوم میرزای بزرگ و پس از ایشان میرزای کوچک بودهاند. اغلب مراجع بزرگ بعدی، شاگردان میرزای بزرگ بودند و برخی اواخر عمر مرحوم شیخ انصاری را هم درک کردند. مرحوم سید محمدکاظم یزدی سنش از مرحوم آخوند کمتر بود و بعید میدانم محضر شیخ انصاری را درک کرده باشد، ولی قطعاً از شاگردان میرزای بزرگ بوده است که پس از شیخ انصاری، به اتفاق نظر همه اعلام وقت، مرجع شد و این اتفاق نادری است. وقتی هم که میرزا فتوای تحریم تنباکو را داد، مرحله جدیدی از دخالت روحانیت در سیاست شروع شد و آن فتوا آثار بعدی زیادی داشت، از جمله اینکه بسیاری از بزرگان حوزه نجف سیاسی شدند و در سیاست دخالت کردند. میرزای شیرازی که در اثر هوای بد نجف بیمار شده بود،لذا تصمیم گرفت به سامرا برود و در آنجا مدرسه بسیار بزرگی را بنا و حوزه علمیه سامرا را تأسیس کرد که حدود هزار نفر استاد و طلبه و حتی استاد خارجگو داشت و میرزا به آنها حقوق میداد! رفتن میرزای بزرگ به سامرا، آثار و برکات زیادی داشت که متأسفانه بعد از ایشان ادامه پیدا نکرد و حوزه سامرا ضعیف شد.
از این سو مرحوم آخوند در نجف،به مرور جایگاه والایی پیدا کرد. هیچکس بزرگی حوزه آخوند را، بهخصوص در درس اصول نداشت و ایشان انصافاً بیش از هر مرجع دیگری شاگرد تربیت کرد. یادم هست وقتی جوان که بودیم، از هر یک از علمای شهر که سئوال میکردیم، میگفت: شاگرد مرحوم آخوند بوده است، از جمله آیت الله آسید ابوالحسن اصفهانی که خود مرجعیتی 30 ساله داشت یا استادمان مرحوم آیتالله بروجردی. اینها حوزه نجف را اداره میکردند تا وقتی که قضیه مشروطه مطرح شد که به نظر من اصل آن را درآغاز، سید جمال و در ایران مطرح کرد. بعدها هم کسانی که از مشروطه حمایت کردند، شاگردان سید جمال بودند. حتی مرحوم نائینی نوشته است که: در اصفهان با سید جمال آشنا بودم و رابطه داشتیم! همه از جمله آسید محمدکاظم یزدی در نجف و مرحوم شیخ فضلالله در تهران در ابتدای امر با مشروطه موافق یا دست کم معاند نبودند و بعد مخالفت کردند. آسید محمدکاظم گفته بود: تا قانون اساسی را نبینم و جزئیاتش را دقیق مطالعه نکنم، امضا نخواهم کرد! شیخ فضلالله هم که گفته بود: باید مشروطه مشروعه بشود و پای حرفش هم ایستاد تا پای جان و طناب دار. در ماجرای مشروطیت مرحوم آمیرزا حسن آمیرزاخلیل هم بود که در سال 1326 فوت کرد و مرحوم آخوند خیلی به ایشان احترام میگذاشت و در درس و جلسات، همیشه نام ایشان را میبرد. دیگری مرحوم شیخ عبدالله مازندرانی بود. در آن دوران به مشروطهخواهان مشروطهچی میگفتند و به مخالفان آنها مستبد.بعد از روشن شدن ماهیت مشروطه خواهان، بیشتر روحانیون از مخالفین مشروطه وتا حدودی طرفدار ایده های آسید محمدکاظم یزدی بودند.
□ مرحوم آخوند که شهرت و جایگاه مهمتری داشت.چرا این گرایش به رویکرد مشروطه خواهانه ایشان پیش نیامد؟
بله، ولی فرجام قضیه مشروطه، اعتبار آخوند را کم کرد! آخوند در آخر عمر خیلی صدمه دید و حتی عدهای از تقلید او برگشتند! مرحوم ابوی میگفت: یک وقتی با آسید محمدکاظم از کوچهای عبور میکردند که مرحوم آخوند به او رسید و درست مثل یک مرید با ادب کنار رفت تا آسید محمدکاظم عبور کند!بعد از مشروطه اول،فضا کاملا برگشته بود.
□ یکی از فرازهای مهم زندگی مرحوم پدر شما، خواندن نامه مهمی از مرحوم آخوند روی منبر بود. شنیدن این ماجرا از زبان شما در این گفت وشنود مغتنم است؟
مرحوم ابوی میگفت :آن روزها تا نامهای از نجف به تهران برسد، شش ماه طول میکشید! در اواخر عمر آخوند، نامهای به هزار زحمت از ایشان رسید. آن روزها هر کسی بالای منبر نامهای مخالف مشروطه میخواند، کتکش میزدند! عدهای از علما از پدرم میخواهند آن را روی منبر بخواند. ایشان میگوید: هر که این نامه را بخواند، زنده از منبر پایین نمیآید، بنابراین شما بیایید پای منبر من بنشینید تا من بخوانم!
مرحوم آخوند در آن نامه نوشته بود که هدف ما از مشروطه اجرای عدالت بود، نه اینکه به مردم مالیات ببندند و به آنها تعدی کنند. غرض اینکه در آن دوره خیلیها از مرحوم آخوند برگشته بودند، چون مستبدین کلاً مشروطه را کفر میدانستند. البته قاجار هم در بردن آبروی مشروطه کم نگذاشتند و محمدعلی میرزا مجلس را به توپ بست.
□ فرمودید که پس از مرحوم آخوند، مرحوم آیت الله سید محمدکاظم یزدی مرجعیت گستردهای پیدا کرد.علت چه بود؟
بله، مرحوم آخوند نه سال قبل از ایشان فوت کرد. پدرم میگفتند: آسید محمدکاظم یزدی چون با مشروطه مخالف بود، قداست خاصی پیدا کرد و مرجع بزرگی شد! طرفدار هم زیاد داشت، ولی به کسی وجوهات نمیداد و میگفت: وضع اینها نامعلوم است! عده ای از اهل علم بعد از آسید محمدکاظم یزدی به میرزا محمدتقی شیرازی- که در کربلا بود- رجوع کردند که آدم بیطرفی بود و به همه پول میداد، لذا ریاست را به او ارجاع دادند بلکه در کارشان فرجی پیدا شود!
□ اشاره کردید آیت الله سید محمدکاظم یزدی در جایگاه مرجعیت جلال و شکوه زیادی پیدا کرد، ولی در دوره مشروطه به ایشان هم بسیار سخت گذشت و حتی یک بار مشروطهخواهان خانهاش را محاصره کردند.این تغییر فضا تحت تاثیر چه عواملی روی داد؟
اتفاقاتی که به آن اشاره کردید بعید نیست، ولی من خبر ندارم! مرحوم آیتالله بروجردی میگفتند: اول اصلاً صحبت مشروطه و این حرفها نبود. میخواستند عدالتخانه درست کنند. انگلیسیها تعبیر مشروطه را جا انداختند.وقتی گفتند: عدالتخانه، همه قبول کردند، ولی بعد وضعیت به شکل دیگری در آمد.
□ ظاهراً مرحوم ابوی را هم جزو «مستبد»ین حساب میکردند.اینطور نیست؟
بله، مستبدین زیاد بودند. ایشان میگفت: یک بار در مسجد گوهرشاد منبر رفتم و از روی پشتبام به طرفم آجر پرت کردند! بعد عدهای از مستبدین دورم را گرفتند و مرا به خانه رساندند.شرایط خیلی حاد بوده است.
□ علت حمایت پدر شما از آیت الله سید محمدکاظم یزدی چه بود؟
بحث حمایت از ایشان نبود. موضوع مخالفت با مشروطه بود و مرحوم آسید محمدکاظم یزدی هم در رأس مخالفین بود. مرحوم ابوی سابقه خاصی با سید نداشت. سر قضیه مشروطه کار به جایی رسید که موافقها و مخالفها همدیگر را تکفیر کردند و حتی به خانه همدیگر هم نمیرفتند، در حالی که قبلاً با هم دوست بودند.
□ نظر پدر شما در باره ایشان چه بود؟
یک بار همراه با پدر به نجف رفتم و روز اول یا دوم ایشان سر قبر آسید محمدکاظم- که در پشت حرم بود- بردو فاتحهای خواند و به من گفت: «بابا! به تو بگویم که اگر نفس این سید نبود، اسمی از اسلام به جا نمیماند!» مشروطهخواهان کاری به دین نداشتند و میخواستند خودشان قانون وضع کنند. مشروطه در معنای اصلیش هم همین بود. بعد با پافشاری و اصرار شیخ فضلالله متمم قانون اساسی را قانونی کردند. شیخ میگفت: قوانین باید طبق موازین اسلامی باشند و باید پنج تن مجتهد عالم طراز اول، قوانین مجلس را بررسی کنند. البته این هیئت نظارت هیچوقت تشکیل جلسه نداد! نه قاجار میگذاشت چنین هیئت نظارتی وجود داشته باشد و نه بعدهارضاخان زیر بار میرفت.
□ به نظر شما تفاوت مرحوم شیخ فضلالله و مرحوم سید کاظم یزدی چیست؟ چون در این باره تاکنون کمتر سخن گفته شده است.
سید از اول با احتیاط به مشروطه نگاه میکرد و به مرور زمان سوء ظنش بیشتر شد، اما شیخ فضلالله در اول کار خیلی فعالیت میکرد و حتی او بود که با نامههایی که به عراق میفرستاد، علما را قانع کرد که از مشروطه حمایت کنند. البته نهایتاً هر دو در یک جبهه قرار گرفتند.
در مجموع، اکثر علما معتقد بودند حق با کسانی است که مخالف مشروطه هستند، چون قرار نیست قوانین و احکام اسلام اجرا شوند، بلکه قرار است مثل کشورهای اروپایی و بهخصوص انگلیس ، قوانین جدیدی وضع شوند که واقعاً روند خطرناکی بود. خود انگلیسها هم در بردن آبروی مشروطه دست داشتند، چون اگر مشروطه واقعی اجرا میشد، کار از دستشان در میرفت و دربار دیگر عملاً کارهای نبود. به نظر من انگلیسیها خیلی سعی کردند که اسم مشروطه باشد، ولی هیچوقت درست اجرا نشود! کما اینکه در دوره رضاخان و محمدرضا هم، فقط اسمش مشروطه بود وگرنه لیست نمایندگان مجلس در دوره رضاخان که از سفارت انگلیس میآمد. مقدسین هم که مشروطه را بدعت میدانستند و اصلاً در انتخابات شرکت نمیکردند و مجلس به دست عدهای درباری افتاده بود. اگر مشروطه درست ایجاد میشد و مردم واقعاً در انتخاباتها، افراد مورد نظرشان را انتخاب میکردند که دیگر دولت خارجی نمیتوانست دخالت کند.اما متاسفانه در عمل، تا 28 مرداد انگلیسها در ایران حاکم بودند، بعد هم که امریکاییها آمدند.
□ آیتالله بروجردی شاگرد مرحوم آخوند بود. ایشان مشروطه و عملکرد استاد خود را چگونه ارزیابی میکرد؟
طرفدار جدی مشروطه نبود، ولی مذمت هم از ایشان نشنیدم. اغلب دردوران شاه میفرمود: بر این مملکت کفر حکومت میکند! ایشان طرفدار مشروطه نبود، ولی از اینکه شاه هر کاری دلش میخواست میکرد و از این استبدادها بسیار ناراحت بود و گاهی هم بهشدت با شاه مخالفت میکرد، منتهی سیاستمدار بود و حرفهایش را به شکل موعظه به شاه حالی میکرد. اهل برخوردهای حاد و تند نبود و همیشه از بلایی که بر سر مرحوم آخوند و دیگر حامیان مشروطه آمد، بیمناک بود. ایشان آدمی بسیار مستقل و طرفدار آزادی همه جهان اسلام بود و میفرمود: مسلمانان باید با یکدیگر متحد و خودشان بر سرنوشتشان حاکم شوند. ایشان فقط به فکر ایران نبود، بلکه به کل جهان اسلام فکر میکرد.خیلی فکر بلندی داشت.
□ با تشکر از فرصتی که در اختیار ما قرار دادید.