جلوه هایی از منش سیاسی ومبارزاتی شهید سید اسدالله لاجوردی»درگفت وشنود با حجت الاسلام والمسلمین علی اکبر ناطق نوری
□حضرتعالی از چه مقطعی وچگونه با شهید سید اسدالله لاجوردی آشنا شدید وچه خصالی را در شخصیت ایشان برجسته دیدید؟
بسم الله الرحمن الرحیم.بنده از آغاز نهضت امام(قده) با شهید لاجوردی آشنا بودم، هر چند وقتی گرفتار میشدیم، معمولاً همپرونده نبودیم، اما خبر مقاومت ایشان در دستگیریها و شکنجهها به گوش ما میرسید و به عنوان «مرد شکستناپذیر» شهرت پیدا کرده بود. بار دوم که ایشان را دستگیر کردند آنقدر شکنجهاش دادند که تا آخر عمر آثارش روی کمر، اعصاب، مفاصل و چشمهایش بود و آزارش میداد! روی گردنش آثاری بود که تا آخر عمر معالجه و گاهی از گردنبندهای طبی استفاده میکرد. بار سوم که او را دستگیر کردند، غیر از دادن زندان طولانی کار دیگری از دست رژیم برنمیآمد، چون به این نتیجه رسیده بودند هر قدر هم او را شکنجه بدهند، چیزی نمیتوانند از او در بیاورند!واقعا بسیار مقاوم بود.
□شهید لاجوردی در زمره نخستین کسانی بود که به انحراف منافقین پی برد. چه عامل یا عواملی ایشان را به این بینش رسانده بود؟
شهید لاجوردی انسانی منطقی و در بحث بسیار مسلط و آگاه بود، به همین دلیل هم وقتی جریانات انحرافی با او وارد بحث میشدند، نمیتوانستند حریفش شوند. بر مفاهیم و معارف دینی تسلط داشت و مکاتب مختلف را بهخوبی میشناخت و در باره آنها مطالعه کرده بود، به همین دلیل به عنوان یک انسان مسلمان معتقد و مسلط بر مکاتب و مسلکهای مختلف دنیا وقتی وارد میدان بحث میشد، حوصله زیادی به خرج میداد و برخلاف اینکه ظاهراً چهره جدی ای داشت، عصبانی نمیشد و از سعه صدر بالایی برخوردار بود. بسیار مقاوم، پرحوصله و با اخلاق بود.
□چه ویژگیهایی در نحوه مواجهات نظری وفکری ایشان با اینگونه نحله ها برجسته بودند؟
شهید لاجوردی انسانی منطقی و در بحث بسیار مسلط و آگاه بود، به همین دلیل هم وقتی جریانات انحرافی با او وارد بحث میشدند، نمیتوانستند حریفش شوند. بر مفاهیم و معارف دینی تسلط داشت و مکاتب مختلف را بهخوبی میشناخت و در باره آنها مطالعه کرده بود، به همین دلیل به عنوان یک انسان مسلمان معتقد و مسلط بر مکاتب و مسلکهای مختلف دنیا وقتی وارد میدان بحث میشد، حوصله زیادی به خرج میداد و برخلاف اینکه ظاهراً چهره جدی ای داشت، عصبانی نمیشد و از سعه صدر بالایی برخوردار بود. بسیار مقاوم، پرحوصله و با اخلاق بود.
□در پرونده فرقان، ظاهراً خود شما بودید که ایشان را به عنوان دادستان پرونده انتخاب کردید.داستان ازچه قرار بود؟
بله، موقعی که فرقان ترور شخصیتها را شروع کرد و عدهای از اعضای این گروه دستگیر شدند، شهید بهشتی مسئولیت محاکمه آنها را به عهده من گذاشت. من هم اعلام کردم اگر قرار است چنین مسئولیت سنگینی را به عهده بگیرم، قصدم این نیست که فقط افراد را محاکمه کنم، بلکه میخواهم ایدئولوژی فرقان را به محاکمه بکشم تا افرادی که گول خورده و منحرف شدهاند، بهدرستی به ماهیت این جریان انحرافی پی ببرند و محاکمه آنها بازتاب خوب و مفیدی داشته باشد و بتواند جلوی انحراف جوانان را بگیرد. برای رسیدن به چنین هدفی ،باید فرد آگاه و مسلطی انتخاب میشد و اولین کسی که به فکرم رسید قادر است دادستان این پرونده باشد، شهید لاجوردی بود.
□ایشان در آن برهه در مناصب حکومتی سمتی داشتند؟
خیر، ایشان پس از انقلاب با آن همه سابقه مبارزاتی، به مغازهاش در بازار رفت و مشغول کار شد! با توجه به اینکه میدانستم ایشان درک بسیار بالایی از دین دارد و در عین حال ماهیت گروهکها را هم خوب میشناسد، به سراغش رفتم.
□کجا؟
در بازار و همان مغازهای که در آن شهید شد. رفتم و دیدم مشغول کار است. گفتم: «آقای لاجوردی! آقای بهشتی برایم خوابی دیده است و من هم برای شما خوابی دیدهام! آن خواب هم این است که به من گفتهاند بیا و حاکم شرع پرونده فرقان بشو، من هم گفتهام به شرطی این کار را میکنم که شما دادستان پرونده باشید و با هم کار کنیم» اولش قبول نکرد و گفت: حافظهام یاری نمیکند! واقعاً هم با شکنجههایی که دیده، ممکن بود روی حافظه اش اثر گذاشته باشند. گفتم: «ابداً نمیخواهم چیزی را حفظ کنید، بلکه هدفم این است که اینها را محاکمه ایدئولوژیک کنید».
□پس شما ایشان را به حوزه قضایی وارد کردید.اینطور نیست؟
بله، بالاخره با اصرارم ایشان بزرگواری و خواهشم را قبول کرد. بنده هم حکم دادستانی ایشان را گرفتم. شهادت ایشان برای نظام خسارتی بود و حس میکنم یک عاملش من بودم!
□شیوه برخورد ایشان با متهمین ومجرمین چگونه بود؟
خدماتی را که ایشان در زمینه برخورد با مجرمین کرد، کمتر کسی کرد. انشاءالله که بنده در ثواب آنها شریک باشم. ایشان با حوصله به بندهای زندانیها و متهمان میرفت و از سر شب تا صبح با خنده، شوخی و رفاقت با آنها صحبت و بحث میکرد، آن هم با کسانی که به عنوان جریان فرقان متهم و در زندان بودند. برخوردش با آنها طوری بود که عده زیادی از همان فرقانیهایی که به عنوان محارب، مهدورالدم بودند، توبه کردند و برگشتند. ما هم هدفمان این بود که جوانهایی که گول خورده بودند، متوجه اشتباهشان شوند و برگردند و به همین دلیل از همان ابتدای محاکمه، ایدئولوژی آنها را به چالش کشیدیم.
شهید لاجوردی شبانهروز در زندان بود. خانم ایشان میگفت: او هم قبل از انقلاب در زندان بود، هم بعد از انقلاب! قبل از انقلاب رژیم شاه زندانیش کرد، بعد از انقلاب هم، خودش این کار را کرد! همیشه آنجا بود. گاهی که صبحهای زود به اوین میرفتم تا به پروندهها رسیدگی کنم، میدیدم آقای لاجوردی که روز قبل یکسره کار کرده و شب هم به زندانیها مباحثه کرده بود و داشت از شدت خستگی از پا در میآمد، شش صبح لباسهایش را شسته است و دارد میبرد روی طناب بیندازد که خشک شوند! فوقالعاده پرکار و برخوردش با همه حتی منافقین، از سر دلسوزی وکاملا عاطفی بود.
□علیه شهید لاجوردی جو سنگین تبلیغاتی، بهخصوص توسط گروه منافقین ایجاد شده بود .آنها سعی میکردند در اذهان از ایشان چهره ای خشن ترسیم کنند که متأسفانه تا حدی هم موفق شدند. شما که از نزدیک با ایشان کار میکردید، چه تحلیلی از برخورد ایشان با زندانیها دارید؟
همانطور که اشاره کردم هدف همه ما این بود که کسانی را که توسط گروهکها به انحراف کشیده شده بودند، برگردانیم. ایشان گاهی از سر شب تا صبح در سلولها با زندانیها صحبت میکرد و همین مداومت و دلسوزی باعث شد عده زیادی از بچههایی که توسط گروهک فرقان اغفال شده بودند، توبه کنند و برگردند. حتی عدهای از آنها داوطلبانه به جبهه رفتند و شهید شدند! عدهای جذب سپاه شدند و عدهای هم تا آخر در همان دادستانی با شهید لاجوردی همکاری کردند. بعید میدانم کسی آنگونه که شایسته بود، قدر این خدمات را دانسته باشد. ایشان برای جوانان کارهای عظیمی کرد. گاهی میشد دو هزار نفر از منافقین در سالنی جمع میشدند و شهید لاجوردی بدون اسلحه و محافظ و بدون اینکه ذرهای ترس به دل راه بدهد، به میان جمع آنها میرفت و با آنها صحبت و گاهی هم شوخی میکرد. همواره هدفش این بود که حتیالمقدور آنهایی را که قابل هدایت بودند، نجات بدهد و هرگز با کسی با خشونت و عناد برخورد نکرد. واقعاً عاطفی، فهیم و متفکر بود و شناخت دینی خوبی داشت.
□ماجرای تاسیس کارگاههای مختلف برای زندانیان توسط ایشان چه بود؟
در دوره دادستانی و زمانی که مسئولیت زندانها را به عهده داشت، در همان روزهای اول پیش من آمد و وضع زندانها را توصیف کرد. در همان دوره دادستانی، کارگاههایی از قبیل نجاری، خیاطی و... را راه انداخت تا زندانیها در آنجا مشغول کار و کسب درآمد شوند. خودمن، بارها از این کارگاهها بازدید کردم. انصافاً برای اینکه زندانیها کار یاد بگیرند و بتوانند برای خود معاشی کسب کنند، فوقالعاده زحمت کشید. در دورهای هم که مسئول اداره زندانها بود، باز بسیار نگران سرنوشت آنها بود.
□ظاهراً به دارالتأدیب هم سر و سامان دادند.اینطور نیست؟
همینطور است. بار اولی که به دارالتأدیب زیباشهر رفت، موقعی که برگشت، فوقالعاده ناراحت بود و به من گفت: اینها نوجوان هستند و با این وضعیت رقتبار امکان اصلاحشان نیست، باید هر چه سریعتر به وضع آنها رسیدگی کرد. دائماً در تلاش بود از خیّرین و مردم کمک بگیرد و به وضعیت زندانها سر و سامان بدهد. حتی به این موضوع هم فکر کرده بود که برای زندانیهایی که زندانهای طویلالمدت داشتند، با رعایت شئون شرعی وضعیتی را فراهم کند که زن و شوهرها بتوانند با هم ارتباط داشته باشند. به تمام جوانب فکر و در بارهشان چارهاندیشی میکرد. بسیار خوشفکر و متدین بود.
□از سادهزیستی ایشان هم بسیار سخن گفتهاند. روایت شما در این باره چیست؟
فوقالعاده ساده زیست بود و با کمترین امکانات زندگی میکرد. در خانهاش هم زندگی بسیار سادهای داشت و فرزندانش را هم عادت داده بود دنبال تجملات و اسراف نباشند. انسان واقعاً به حال این مرد غبطه میخورد. حقیقتاً به دنیا اعتنا نداشت و فقط به ادای تکلیف فکر میکرد، به همین دلیل وقتی از او خواسته شد بیاید و در مقام دادستان خدمت کند، مغازهاش را رها کرد و آمد و وقتی هم بین دوران دادستانی و مسئولیت زندانها وقفهای به وجود آمد، باز رفت و در زیرزمین خانهاش مشغول خیاطی شد! انگار نه انگارکه کمی قبل، دادستان انقلاب بوده و این همه به نظام خدمت کرده است! نه از مسئولین انتظاری داشت و نه از نظام توقعی. از همان سالهای قبل از انقلاب، همواره به فکر فقرا و محرومین بود و چون خودش هم زندگی فوقالعادهای سادهای داشت و حرف و عملش با هم میخواند، سخنش تأثیر میگذاشت. اهل حرف و ادعا نبود، بلکه مرد عمل و یک مسئول اجرایی درجه یک بود.
□خیلیهایشان را به بازاری بودن متهم میکردند!گواینکه کار در بازار از جرایم وسیئات است؟..
این حداقل تهمتی بود که به ایشان میزدند! البته بازاری بودن نهتنها عیب نیست که افتخار هم هست، اما آنها منظورشان این بود که بازاری یعنی کسی که به دنبال انباشت ثروت و حمایت از پولدارهاست، در حالی که ابداً اینگونه نبود و ایشان اساساً با کاخنشینها و افرادی که اهل تکاثر و تراکم ثروت بودند سر ناسازگاری داشت، بهطوری که بعضی از دوستانش معتقد بودند که ایشان در حمایت از محرومین و مخالفت با ثروتاندوزان، بسیار افراط میکند!
از دیگر ویژگیهای شهید اطاعت محض از مقام ولایت بود. تا زمانی که حضرت امام زنده بودند، ایشان این تقید را نسبت به امام داشت و پس از رحلت ایشان، از رهبری اطاعت محض میکرد. همواره هم به فرزندان و دوستانش توصیه میکرد که در برابر فرامین رهبری بحث و گفتگو نکنید.
بسیار اهل مطالعه و تحقیق و انصافاً اهل فکر و نظر بود و فقط در اطاعت از امر ولیفقیه بود که بیچون و چرا اطاعت میکرد و رأی خود را نادیده میگرفت. بسیار آزاده بود و حرفش را صریح و بدون ذرهای رو در بایستی میزد و به احدی وابستگی نداشت. بنده از قبل از انقلاب ایشان را میشناختم. بعد از انقلاب هم که از نزدیک با هم کار میکردیم، به همین دلیل با ویژگیهای ایشان کاملاً آشنایی دارم و صراحتاً میگویم که به هیچوجه اهل تملق نبود و لذا اگر نقدی به رفتاری داشت، صراحتاً بیان میکرد. بسیار محجوب ودرعین حال صریحاللهجه و سلیمالنفس بود. ایشان مبارزی مخلص، مطیع ولایت و فوقالعاده سادهزیست بود.
□درست است که از دولت حقوق نمیگرفت؟
حداقل در دورهای که با هم کار میکردیم، میدانم که حقوق نمیگرفت و زندگیش را با درآمد محدودی که از مغازه شراکتی با برادرش داشت، اداره میکرد. اگر حقوق و درآمدی داشت که بعد از بیرون آمدن از دادستانی، دو باره نمیرفت و در زیر زمین نمینشست و خیاطی نمیکرد! خدمات شایانی به نظام کرد و هرگز هم از کسی حتی توقع تشکر هم نداشت، چه رسد به حقوق و مزایا.
□و سخن آخر؟
سخن آخر اینکه در کنار تأسف و تأثر شدیدی که از شنیدن خبر شهادت ایشان داشتم، اما یقین داشتم که هیچ لباسی جز شهادت زیبنده لاجوردی نبود. انصافاً در شأن ایشان نبود که در بستر از دنیا برود. خودش هم این را نمیخواست و زندگی سراسر مبارزه و مقاومت او هم اینگونه اقتضا نمیکرد. لباس شهادت بر تن او برازنده بود و به شکل مظلومانهای هم شهید شد. خوشبختانه در آن دوره هم،مردم هم در تشییع پیکر این شهید بزرگوار سنگ تمام گذاشتند و نشان دادند که خدمتگزاران خود را خوب میشناسند. خداوند روح این مجری شریعت را با صاحبان آن محشور کند.
□با تشکر از فرصتی که در اختیار ما گذاشتید.