«آیت الله محمدرضا مهدوی کنی در کسوت یک مبارز»درگفت وشنود با دکتر اسدالله بادامچیان
□به عنوان مبارزی که قبل و بعد از انقلاب، شناخت دقیقی از مرحوم آیتالله مهدوی کنی داشتید و حتی در زندان هم مدتی با ایشان دمخوربودید، چه ویژگیهایی را در ایشان برجسته میدیدید که تا این حد ایشان را محبوب کرده بود؟
بسم الله الرحمن الرحیم.مرحوم آیتالله مهدوی کنی روحانی کمنظیری بود. بنده از سال 1341، یعنی مدت 52 سال در خدمت ایشان بودم و در این مدت حتی یک کلمه یا یک حرکت از ایشان ندیدم که برای خودش یا منفعتش، بر زبان رانده یا انجام داده باشد. همواره فقط خدا، خدمت به بندگان خدا و ترویج فرهنگ تشیع و عاشورا مد نظر ایشان بود. هرگز شبهای احیایی را که در خدمت ایشان بودیم و با نهایت خلوص و صدایی زیبا دعا میخواندند، از یاد نمیبرم. حقیقتاً ایشان فقیهی به تمام معنا و عالم به مسائل اسلامی بود. غیر از فقاهت، فوقالعاده تیزبین، باهوش، آیندهنگر و مدبر بود. واقعاً «صائناً لنفسه» بود و برای رسیدن به این جایگاه ممارست و تمرین کرده بود. «حافظ دین» بود و در انقلاب اسلامی و نظام جمهوری اسلامی، نقش بسیار برجستهای داشت. هوی و هوس مطلقاً در ایشان راه نداشت. انسان باید خیلی زحمت بکشد تا به اینجا برسد، آن هم در سیاست که عرصه کلکها و فریبهاست، اما ایشان از همه این مسائل مصون بود. ایشان در اطاعت از مولا و ولی چه خدا، چه پیامبر(ص)، چه امیر مؤمنان و ائمه اطهار(ع) و چه امام زمان(عج) و چه نایب ایشان، بیهمتا و مثل مرحوم عسگراولادی تسلیم ولایت بود و این اطاعت را با درک و شعور بالا و فهم دقیق و عمیق از ولایت انجام میداد.
□تحلیلتان از شیوه مدیریت ایشان در مسجد جلیلی چیست؟
ایشان از سال 1340 ،امام جماعت مسجد جلیلی بود و انصافاً در مراسم و امامت جماعت تحول به وجود آورد و این نبود جز آیندهنگری و روشناندیشی. جالب اینجاست که در مسجد جلیلی، حتی کسانی هم که از نظر فقهی با ایشان اختلاف نظر داشتند، آزادانه افکار خود را بیان میکردند. آیتالله مهدوی کنی معتقد بودند فقط با تضارب آراست که سطح آگاهی مردم بالا میرود.
□تحلیل شما از سیره سیاسی ایشان چیست؟
ایشان در سیاست هم مثل اخلاق، معتقد به سیاست حَقّه و الهی بود و میفرمود: تعریف اسلام از سیاست، تعریف ویژهای است. این تعریف از سیاست با آنچه که دیگران از سیاست ارائه میدهند و میگویند: علم قدرت است، فرق میکند. مرحوم آیتالله مهدوی کنی یک مجتهد عظیمالشأن و فقیه جامعالشرایط بود و در سیاست هم، بر مبنای تکلیف الهی عمل میکرد و انصافاً در میدان سیاست هم اسوه و الگو بود.
□از مبارزات ایشان از آغاز نهضت امام تا پیروزی انقلاب برایمان بگویید.
ایشان حقیقتاً اسطوره مقاومت بود و شکنجهگران رژیم شاه را به ستوه آورد.
□مگر روحانیون را هم شکنجه میدادند؟
روحانیونی در سطح ایشان را معمولاً زیاد شکنجه نمیدادند، ولی ایشان با گروههای زیادی رابطه داشت و اگر لب باز میکرد، خیلیها لو میرفتند و به دردسر میافتادند، ولی چون مقاومت میکرد، زیاد شکنجهاش دادند.
□شما چه سالی با ایشان در زندان بودید؟
در سال 1353 برای بار سوم دستگیر شدم و مرا به کمیته مشترک بردند. در سال 1354 به زندان قصر و در سال 1355 به زندان اوین رفتم و در آنجا با بزرگواران روحانی، از جمله مرحوم آقای مهدوی کنی همبند شدم. یکی دو سالی بود که ایشان را ندیده بودم و احساس میکردم به اندازه 20 سال پیر شده است!
□همان سالی که قضیه «فتوا» پیش آمد؟
بله، در آن سال انحراف منافقین آشکار شد و بین آنها و چریکهای فدایی خلق، درگیری و اختلاف بالا گرفت. قرار شد آقای مهدوی کنی، مرحوم ربانی شیرازی و مرحوم انواری با نماینده منافقین، محمد محمدی صحبت کنند و حرفهای آنها را بشنوند و حکم بدهند که چه باید کرد. دو سه روزی بحثها طول کشید و بالاخره آقایان رأی دادند که مسلمانها باید از اینها جدا شوند. من ، شهید کچویی و آقای طالبیان پیش آقایان ربانی شیرازی و منتظری رفتیم و گفتیم: متنی را بنویسید تا ما حفظ کنیم و به اینها بگوییم. مرحوم ربانی متنی را نوشت و به من داد. وقتی بحث فتوا پیش آمد، منافقین خیلی عصبانی شدند و گفتند: این صدای ساواک است که از حلقوم طالقانی و منتظری بیرون میآید! این یک حرکت،نوعی خالصسازی در خط ولایت بود و مرحوم آقای مهدوی در این میان، نقش بسیار ارزندهای داشت.
□فعالیتهای ایشان پس از آزادی از زندان چه بود؟
من در سال 1356 از زندان آزاد شدم و شنیدم امام پیام دادهاند: همگی جمع شوید و شاه را بیرون کنید! در جلسهای که عدهای از روحانیون و مبارزین گرد هم آمدند، مرحوم آقای مهدوی کنی هم حضور داشتند و پا به پای شهید مطهری و شهید بهشتی نقشآفرینی میکردند. ایشان در بسیج روحانیت و تشکل دادن به آنها، بسیار تلاش کردند. کمکهای ایشان به زندانیان سیاسی در روزهای دشوار، پناه دادن به مبارزین، همراهی در برگزاری راهپیماییها و اداره جلسات شور و مشورت برای ادامه مبارزه، از کارهای بزرگ ایشان است. ایشان در سال 1357، عضو شورای انقلاب شد و پس از پیروزی انقلاب مسئولیت کمیته پاسداران انقلاب اسلامی را به عهده گرفت. تا مدت کوتاهی هم در حزب جمهوری اسلامی بود، ولی بعد به خاطر اداره جامعه روحانیت مبارز دیگر به حزب نیامد.
□آیتالله مهدوی کنی به کار تشکیلاتی و جمعی اعتقاد زیادی داشتند. جنابعالی دراین باره چه تحلیلی دارید؟
آیتالله مهدوی کنی مطلقاً فردگرا نبود و همیشه علاقه به کار جمعی و تشکیلاتی منظم داشت. در سال 1341 که امام نهضت را شروع کردند، مرحوم آیتالله مهدوی کنی در جامعه روحانیت حضوری فعال و مؤثر داشت. بهتدریج محوریت ایشان بیشتر شد و ایشان دبیرکل جامعه روحانیت شد. رفتار ایشان طوری بود که همه قبولش داشتند. در جامعه روحانیت مبارز فضای بازی وجود داشت و همه میتوانستند حرفهایشان را بزنند و ایشان فقط جمعبندی میکرد و هیچوقت نظرش را نمیگفت!
در دانشگاه امام صادق(ع) مدیریت منحصر به فردی را به نمایش گذاشت، بهطوری که کسی در آنجا سوء استفاده مالی وغیره سراغ ندارد. در کمیته انقلاب اسلامی هم در آن روزهای پرتنش و اضطراب، با درایت بسیار به اوضاع سر و سامان بخشید. آن هم در شرایطی که گروهکها و دار و دسته بنیصدر سعی میکردند کمیتهها را در اختیار بگیرند. در مقام وزیر کشور نیز مدیریت ایشان زبانزد خاص و عام بود. ایشان هرگز برای پذیرش پستی داوطلب نشد و اگر هم مسئولیتی را میپذیرفت صرفاً به حکم وظیفه بود.
□علت اختلافات ایشان با ابوالحسن بنیصدر ایشان چه بود؟
مرحوم آیتالله مهدوی کنی در اکثر عرصههای انقلاب تأثیرگذار بود. ایشان با همه مدارا میکرد، اما چون بینش و شناخت وسیع و بصیرت بالایی داشت، گروهها و افراد التقاطی و انحرافی دل خوشی از ایشان نداشتند، بهخصوص پایداری ایشان در حرکت خط امام و ولایت باعث شده بود این افراد از جمله بنیصدر ایشان را مزاحم خود بدانند و نهایتاً هم تهمت اسلامی امریکایی به ایشان زدند!
□فضای اجتماعی کشورنشان می داد که مردم علاقه واعتماد خاصی به ایشان داشتند. علت را در چه میدانید؟
ایشان با وجود شأن و عظمتی که داشت، فوقالعاده متواضع و مهربان بود و لذا مردم بین خود و ایشان فاصلهای نمیدیدند. با وجودی که رئیس دانشگاه امام صادق(ع) بود، اما دانشجویان خیلی راحت حرفهایشان را با ایشان میزدند.
□به عنوان یک مجتهد اندیشمند ایشان همواره رأی و نظر مستقلی داشتند. تحلیلتان از این وجه از شخصیت ایشان چیست؟
ایشان به معنای واقعی کلمه روشنفکر و روشناندیش بود، البته روشنفکری ویژه خودشان که از هر نوع توهم، تحمیل سلیقه و محدودیتهایی که روشنفکران غربمآب به آن دچارند، متمایز است. یادم هست در سال 1347 که میخواستیم در مجتمع صادقیه تئاتر دینی اجرا کنیم، عده زیادی مخالفت کردند، اما ایشان از ما حمایت کرد و توانستیم نمایشی به نام «حقیقت» را اجرا کردیم و برای اینکه سر و صدای متدینین در نیاید، روی تابلویی نوشتیم: «تحت نظارت آیتالله مهدوی کنی، آیتالله امامی کاشانی و حجتالاسلام علی گلزاده غفوری!» که مورد تأیید مردم بودند و نمیتوانستند اعتراض کنند.
□مرحوم آیتالله مهدوی کنی حتی در روزهای دشوار بیماری روحیه شادی داشتند. نگاه ایشان به مقوله شادی چه بود؟
چه آن موقع چه حالا یکی از مشکلات ما این بوده و هست که عدهای فکر میکنند شاد بودن یعنی لاابالیگری، در حالی که در اسلام شادی یک اصل است، به شرط آنکه تباینی با مبانی اسلام نداشته باشد. آیتالله مهدوی کنی، شهید بهشتی و عدهای از دوستان اردوهای تفریحی رفاه، سبزه و... را به راه انداختند تا خانوادههای متدین بتوانند در فضایی سالم به تفریح بپردازند. مرحوم آقای مهدوی از حامیان جدی این نوع برنامهها بود.
□با تشکر از فرصتی که در اختیار ما قرار دادید.