«جستارهایی در کارنامه شهید آیت الله عطاء الله اشرفی اصفهانی» در گفت و شنود با حجت الاسلام والمسلمین حسین اشرفی اصفهانی
حجت الاسلام والمسلمین حسین اشرفی اصفهانی فرزند ارشد شهید آیتالله حاج شیخ عطاءالله اشرفی اصفهانی (چهارمین شهید محراب) است که از فراز ونشیبهای زندگی اجتماعی وسیاسی پدر، خاطراتی شنیدنی دارد. وی در گفت وشنودی که پیش روی دارید، شمه ای از خاطرات خود از مراودات آن عالم ارجمند با امام خمینی و رهبر معظم انقلاب را بیان نموده است. امید آنکه مقبول افتد.
□ با تشکر از جنابعالی به لحاظ شرکت در این گفت وشنود، برحسب اسناد شهید آیتالله اشرفیاصفهانی از سوی مرحوم آیتالله العظمی بروجردی مسئولیت اداره حوزه کرمانشاه را عهدهدار شدند. فرآیند این ماجرا را توضیح بفرمایید.
بسم الله الرحمن الرحیم. الحمدلله رب العالمین وصلی الله علی محمد وآله الطاهرین(ع). حضرت آیتالله بروجردی توسط نماینده خود مرحوم حاجاحمد ارجمند در کرمانشاه، مدرسهای در دو طبقه با حدود62 حجره و در کنار آن مسجد بزرگی را ساخته بودند و تصمیم داشتند از علمای خود کرمانشاه برای راهاندازی آنجا استفاده کنند. مرحوم ارجمند گفته بود که: آقایان روحانیون کرمانشاه مشغول مسائل خودشان هستند و اگر از قم افرادی به کرمانشاه بیایند، بهتر است. آیتالله بروجردی تصمیم گرفتند چند نفر، از جمله شهید آیتالله اشرفی اصفهانی را که حدود12 سال در درس خارج ایشان شرکت کرده و جزو شاگردان مبرز ایشان بودند، به اتفاق عدهای دیگر به کرمانشاه اعزام کنند.
یادم هست که با مرحوم والد در مدرسه فیضیه بودیم که یک روز صبح یکی از خدام مرحوم آیتالله بروجردی به نام حاجی اسماعیل به حجره آمد و گفت که مرحوم والد نزد آیتالله بروجردی بروند. ایشان هم لباس پوشیدند و رفتند . آیتالله بروجردی به ایشان فرمودند که: همراه با دو سه نفر که با آنها مأنوس و آشنا هستید، به کرمانشاه بروید. مرحوم والد، مرحوم آقای امام سدهی و مرحوم حاج جواد جبلعاملی -که قریب40 سال در قم با ایشان مأنوس و هر سه اهل خمینیشهر اصفهان بودند-را انتخاب کردند . آقای بروجردی علاوه بر این، 26 تن از طلاب حوزه علمیه قم را همراه آنان راهی کرمانشاه کردند. مسافرت آنها به کرمانشاه دو شبانه روز طول کشید و در مسیر، در شهرهای اراک، ملایر، توسرکان و ... مورد استقبال زیاد مردم قرار گرفتند و با تجلیل شایستهای وارد کرمانشاه شدند.
در ابتدا سه نفری حوزه را اداره میکردند. به این ترتیب که مرحوم سدهی شبها، شهید اشرفیاصفهانی ظهرها و مرحوم جبلعاملی نماز صبح را اقامه و 26 طلبه اعزامی از قم را، در حوزه علمیه کرمانشاه اداره میکردند. سه سال بعد مرحوم سدهی چون حالشان مساعد نبود، به خمینیشهر برگشتند و سه سال بعد از ایشان هم مرحوم جبلعاملی تصمیم گرفتند برگردند و اداره حوزه علمیه کرمانشاه، عملاً به عهده مرحوم والد قرار گرفت. ایشان سه سال تمام در کرمانشاه بودند و حتی یک بار هم نتوانستند برای دیدن خانواده و اقوام به اصفهان بیایند.
□ از فصول مهم زندگی اجتماعی شهید آیتالله اشرفی اصفهانی، ارجاع مردم به حضرت امام برای تقلید، پس از ارتحال آیتالله العظمی بروجردی است. دراین باره چه خاطراتی دارید؟
زمانی که آیتالله بروجردی از دنیا رفتند و مسئله مرجعیت پس از ایشان مطرح شد، با اینکه در آن برهه علمای بزرگی در نجف، قم، مشهد و سایر بلاد ایران بودند، اما مرحوم والد نظرشان حضرت امام بود و میفرمودند: « از نظر من آقای خمینی اعلم و از نظر بیهوایی از همه مراجع قم و نجف شاخصترند». من خودم چندین سال شاگرد مرحوم آیتالله بروجردی بودم و مایل بودم بدانم پس از ایشان باید به چه کسی مراجعه کنم؟ که با این توصیه مرحوم والد تکلیفم معلوم شد و از حضرت امام تقلید کردم.
□ حضرت امام در آن مقطع رساله علمیه داشتند؟
امام همواره میفرمودند: من حجت شرعی ندارم که از وجوه شرعیه رساله خود را چاپ کنم و لذا رسالهشان در آن مقطع چاپ نشده بود تا بعدها که آقای آخوندی که در تهران کتابفروشی داشتند، شخصاً رساله امام را با هزینه خودشان چاپ کردند.
□ از رابطه شهید آیتالله اشرفیاصفهانی و حضرت امام خاطراتی را نقل بفرمایید.
مرحوم والد هر وقت برای چند روزی به اصفهان می رفتند و برمیگشتند، مرحوم امام از اولین کسانی بودند که به دیدار ایشان میآمدند. مرحوم والد از اصفهان گز میآوردند و میشکستند و در ظرفی خدمت امام میگذاشتند. مرحوم امام آن روزها شال به کمر میبستند. دو سه تکه گز برمیداشتند و میفرمودند: « یکی برای والده آقامصطفی و باقی هم برای بچهها!». هر چه پدر اصرار میکردند بیشتر بردارید، میفرمودند: « همین مقدار کافی است». میخواهم عرض کنم که این قدر با هم صمیمی و بدون رودربایستی بودند. یادم هست در مدرسه فیضیه که طلبه بودیم، نماز جماعت به امامت حضرت آیتالله العظمی آسید محمدتقی خوانساری برگزار میشد و حدود500، 400 نفر از جمله حضرت امام و مرحوم والد به ایشان اقتدا میکردند. گاهی اوقات که آیتالله خوانساری کسالت داشتند و نمیتوانستند بیایند، میفرمودند که: به آقای اشرفی بگویید نماز را اقامه کنند. یادم هست که چند تن میآمدند و به زور عمامه را روی سر مرحوم والد میگذاشتند و ایشان را میبردند تا نماز را اقامه کنند. من خود بارها دیده بودم که حضرت امام میآمدند و وقتی میدیدند روی زیلوها پر است، عبایشان را پهن میکردند و پشت سر مرحوم والد نماز میخواندند. مرحوم والد وسط نماز مغرب و عشاء را برای حضرت امام پیغام میدادند که: نماز عشاء را شما اقامه کنید، ولی مرحوم امام قبول نمیکردند و میفرمودند: « خیر! میخواهم پشت سر شما نماز بخوانم». از آن زمان بین این دو بزرگوار چنین رابطه صمیمانهای برقرار بود. همین سوابق وشناخت طولانی هم موجب شد که مرحوم والد مرجعیت ایشان را مطرح کردند. در سابقه و صمیمیت این دو بزرگوار همین بس که حضرت امام در پیامی که به مناسبت شهادت ایشان دادند اشاره کردند که: قریب60 سال با ایشان آشنا بودند و ایشان مصداق بارز« رجال صد قوا ما عاهد الله علیه» بوده است.
مرحوم والد در نوزده سالگی به قم رفتند و در درس خارج مرحوم آیتالله حائرییزدی شرکت کردند. میفرمودند:« در آن درس با اولین کسی که اشنا شدم، امام بودند». مرحوم والد در هنگام شهادت، 79 سال از عمر شریفشان میگذشت و لذا سابقه دوستی و آشنایی ایشان با حضرت امام بالغ بر60 سال بود. امام ضمن اشاره به این مطلب فرموده بودند:« آزار ایشان حتی به یک مورچه هم نرسیده بود. در بیهوایی کمنظیر بود. مخالف لهواه و مطیعا لامر مولاه بود». مرحوم آیتالله مشکینی بعد از شهادت مرحوم والد که در قم خدمت ایشان رسیدیم، فرمودند: « در میان تمام تعابیری که حضرت امام درباره شهید اشرفیاصفهانی به کار بردهاند، این جمله که آزار ایشان حتی به یک مورچه هم نرسید، بسیار جالب است و نشان میدهد که پدر شما اگر معصوم نبوده، اما در درجه ای مادون از معصوم بوده است». هنگامی که پیام حضرت امام منتشر شد، همه کسانی که مرحوم والد را میشناختند، گفتند که: امام درباره ایشان عین واقعیت را گفتهاند و ایشان واقعاً به هیچ کسی کوچکترین آزاری نرسانده بود!
□ خود شما حضرت امام را از چه سنی میشناختید؟
از سیزده سالگی. به همین دلیل از رابطه بین ایشان و مرحوم والد، خاطرات فراوانی دارم. یک بار از دفتر نشر آثار حضرت امام آمدند تا خاطرات مرا درباره رابطه مرحوم والد و حضرت امام بگیرند و من هشت ساعت در این مورد صحبت کردم و مطمئن هستم که هنوز هم خاطرات زیادی باقی ماندهاند.
□ تحلیل و نگاه شهید آیتالله اشرفیاصفهانی به اصل ولایت فقیه چگونه بود؟
ایشان معتقد بودند بالاترین اصل در نظام سیاسی ما، اصل ولایت فقیه است. بسیار روی این مسئله تأکید داشتند و میگفتند: «ولایت فقیه حافظ و پشتیبان نظام جمهوری اسلامی است و لذا باید آن را حفظ کنیم تا نظام محفوظ بماند». همانطور که اشاره کردم، مرحوم والد در دورانی که 12، 13 مرجع در نجف و قم و بلاد دیگر ایران داشتیم، بر اعلمیت امام گواهی دادند و قبل از انقلاب بارها به خاطر حمایت از نهضت امام به زندان و تبعید رفتند. حتی یکبار مأموران ساواک در ساعت 12 شب به منزل ما ریختند و حتی اجازه ندادند که مرحوم والد لباس بپوشند و ایشان را با همان پیراهن و شلوار منزل بردند! ایشان بیمار هم بودند و با زجر و مشقت فروان از کرمانشاه به تهران برده شدند. جرم ایشان حمایت از امام بود. در کرمانشاه هم، ساواک مکرراً ایشان را احضار میکرد و ساعتها نگه میداشت. گاهی بعد از نماز میدیدیم حاج آقا به خانه برنگشتند. میرفتیم دم در مسجد و میگفتند: مأموران با یک جیپ آمدند و ایشان را بردند ساواک! دلیلش هم این بود که کسانی که از امام تقلید میکردند، وجوهاتشان را به مرحوم والد میدادند و ساواک میخواست آنها را شناسایی کند. ساواکیها میگفتند: با تلاشهای امثال آقای اشرفی است که آقای خمینی میتواند شهریه بدهد و طلاب حوزه علمیه قم و نجف را تأمین و دائماً برای ما مزاحمت ایجاد کند.در هر حال ایشان را دستگیر میکردند و به زندان شهربانی تهران و جائی میبردند که ایشان میگفتند: نمیدانستم کی روز است و کی شب! یک چیزی را روی سرم میکشیدند و مرا میبردند که وضو بگیرم. ایشان را با این وضعیت وحشتناک در زندان جهنمی شاه نگه میداشتند به این جرم که چرا از آیتالله خمینی حمایت میکنید.
□ در حوادثی که منجر به پیروزی انقلاب شد، از نقش شهید در اداره راهپیماییها و تظاهرات در کرمانشاه بگویید؟
رهبری همه راهپیماییها و تظاهرات کرمانشاه با ایشان بود و جز یکی از روحانیون -که مخالف امام و انقلاب بود- بقیه علما با ایشان همراهی، اعلامیهها را امضا و در راهپیماییها شرکت میکردند. ایشان اولین کسی بودند که در کرمانشاه برای شهادت حاجآقا مصطفی اعلامیه دادند و مجلس ختم گرفتند. در آن روز مأموران ساواک مسجد محل برگزاری مراسم را محاصره کردند و نگذاشتند منبری ما منبر برود و مجلس را به هم ریختند! در یکی از راهپیماییها، اگر مردم ایشان را به خانهای نمیبردند و پناه نمیدادند، شاید ایشان از بین میرفت! یادم هست که عمامه از سرایشان افتاد و کفشهایشان از پایشان درآمد و مردم ایشان را در منزلی مخفی کردند. در آن روز عدهای شهید و مجروح و دستگیر شدند.
شهید اشرفی تا آخرین لحظه عمر از حضرت امام پیروی کردند و هر کسی که به ایشان مراجعه میکرد، او را به امام ارجاع میدادند و میگفتند که: « من ایشان را اعلم میدانم و بر تمام مراجع قم و نجف ترجیح میدهم». امام هم التفات خاصی به ایشان داشتند و دومین حکمی که برای امامت جمعه دادند- پس از حکم به مرحوم آیتالله طالقانی- حکم به امامت جمعه ایشان برای باختران بود.
□ از رابطه شهید آیتالله اشرفی اصفهانی و مقام معظم رهبری چه خاطراتی دارید؟ ظاهرا دراین باره هم شاهد مواردی بوده اید.
قبل از پیروزی انقلاب، خاطرم هست یک سال، ما در دهه محرم در مشهد مشرف بودیم و در منزل مرحوم آیتالله حاجآقا حسن قمی -که در آن برهه از مبارزین و مجاهدین بنام بودند- چند تن از جمله مقام معظم رهبری و مرحوم آقای طبسی مبنر میرفتند. مرحوم والد همیشه یادآور میشدند که: آقای خامنهای از نظر علمی جایگاه شایستهای دارند و منبرهایشان بسیار مفید است. مقام معظم رهبری در آن موقع مدرس بودند و هر بار که مرحوم والد به مشهد مشرف میشدند، به ملاقات ایشان میآمدند.
بعد از پیروزی انقلاب، در دورانی که قضیه نامزدی ایشان برای ریاست جمهوری مطرح شد، مرحوم والد در نماز جمعه اعلام کردند که: « به نظر من ایشان بر همه مقدم هستند». مردم کرمانشاه که به سخن شهید اعتماد داشتند، اکثراً به مقام معظم رهبری رأی دادند و بعد از تهران، مشهد و احتمالاً اصفهان، بالاترین رأی به ایشان در استان کرمانشاه بود. روزی هم که ایشان به ریاست جمهوری انتخاب شدند، مرحوم والد فرمودند که برایشان ماشین تهیه کنیم که به تهران بروند. آن روزها از کرمانشاه هواپیما پرواز نمیکرد و مسافرت با ماشین برای مرحوم والد دشوار هم بود، اما این کار را کردند. یادم هست وقتی به دفتر ریاست جمهوری رسیدیم ، حضرت آقا جلوی در منتظر ایستاده بودند. ایشان مرحوم والد را در آغوش گرفتند و فرمودند: «شما که تلگرافتان آمد، چرا زحمت کشیدید و این همه راه از کرمانشاه تشریف آوردید؟» مرحوم والد فرمودند: « خواستم بیایم و شخصاً با شما صحبت کنم، بیعت با شما بیعت با رسولالله(ص) است».
□ از خاطرات شخصی خودتان از مقام معظم رهبری بفرمایید. ظاهرا هنوز در درس خارج فقه ایشان هم شرکت میکنید؟
بله.ایشان دو سال پس از ریاست جمهوری به کرمانشاه تشریف آوردند و من همه جا در معیت ایشان بودم. ایشان فرمودند:« آقای اشرفی به من محبت و لطف خاصی داشتند.»
من در حال حاضر در منطقه تهرانپارس نماینده حضرت آقا هستم و وجوهات زیادی را از تهران، اصفهان، خمینیشهر و شهرهای دیگر برایم میآورند. بیش از 80درصد کسانی که به مسجدی که بنده در آنجا اقامه نماز می کنم، میآیند مقلد حضرتآقا هستند. ظاهراً کسانی هم که برای پرداخت وجوهات به دفتر آقا مراجعه میکنند، طبق فرمایش ایشان به مسجد سیدالشهدای تهرانپارس و بنده ارجاع داده میشوند. بنده وقتی میدیدم مرحوم والد که مجتهد و همردیف امام بودند، نظرشان به مقام معظم رهبری بود، بیشتر متوجه جایگاه ایشان شدم و به دلایل عدیده معتقدم که حضرت آقا مورد توجه و عنایت امام زمان(عج) هستند. درسالیان اخیر افتخار دارم که از درس خارج فقه ایشان هم توشه برگیرم و شاهد درس پربار و قابل استفاده ایشان هم هستم.
کسانی که متوجه مرتبت و جایگاه حضرت آقا نیستند، به نظر بنده یا ایشان را به درستی نشناختهاند یا گرفتار بغض و حسادت هستند. اینها کافی است از خود بپرسند که پس از امام چه کسی این نظام را حفظ کرد؟ فتنه 88 جز با فراست، زیرکی و سیاست همه جانبه حضرتآقا، جمع شدنی نبود و کیان نظام کاملاً در معرض تهدید قرار گرفته بود. موقعی که همه ما آرام میخوابیم، ایشان دغدغه 500 میلیون جمعیت دنیا را دادند و در فکر اینکه زمانه آبستن چه حوادث دیگری برای مسلمانان است؟
□ و سخن آخر؟
ما برای این انقلاب بیش از 240 هزار شهید دادهایم. فردای قیامت این شهدا از ما سوال خواهند کرد که با خون و میراث آنان چه کردیم. باید خیلی مراقب باشیم و حضرت آقا را برای رفع مشکلات و مسائل گوناگون که با آنها دست به گریبان هستیم کمک کنیم. خداوند سایه ایشان را بر سر این انقلاب و این مردم مستدام بدارد که هرچه عزت و سرافرازی که داریم، از برکت رهبری داهیانه ایشان است.