«گذری بر نسبت فکری و عملی فرقانیان با شهید آیتالله سید محمدعلی قاضی طباطبایی» در گفتوشنود با دکتر صمد اسماعیلزاده
□ برای آغاز این گفتوشنود، شاید بهتر باشد که از این نقطه آغاز کنیم که نگاه شهید آیتالله قاضی طباطبایی به جریانات التقاطی از جمله «مجاهدینخلق» و «فرقان» چه بود؟
بسم الله الرحمن الرحیم. در سالهای قبل از پیروزی انقلاب اسلامی، کسی در برابر مجاهدینخلق موضع صریح نمیگرفت و حتی خود حضرت امام هم صراحتاً علیه آنها حرفی نزدند. در مورد نگاه شهید قاضی به مجاهدینخلق، باید اسناد خصوصی ایشان از جمله نامههایی که به شهید مطهری مینوشتند، دقیقاً مطالعه شود. مضافاً بر اینکه ایشان در سالهای اول انقلاب شهید شدند و هنوز زمینهای برای موضعگیری صریح وجود نداشت.
قبل از تغییر ایدئولوژیک سازمان مجاهدینخلق، سران اولیه سازمان یعنی: علی اصغر بدیعزادگان، سعید محسن و مخصوصاً محمد حنیف نژاد و برادرش احمد حنیف نژاد، با آیتالله قاضی ارتباط نزدیکی داشتند و اسنادش هم موجود است. هنگامی که قرار شد آنها را اعدام کنند، آیتالله قاضی نامهای به آیتالله سیداحمد خوانساری نوشتند و از ایشان خواستند از طریق واسطهای که در دربار داشتند، از اعدام آنها جلوگیری کنند. این نامه موجود است. احتمال دارد که به مراجع دیگر هم نامه نوشته باشند که متأسفانه در اختیار نداریم، ولی این نامه را آقازاده شهیدقاضی لطف کردند و در اختیار ما قرار دادند. مجاهدین خلق در سال54 اعلام موضع کردند و از روحانیت جدا شدند.
□ از نگاه آیتالله قاضی به مجاهدین در این دوره، سندی در دست هست؟
ما سند مکتوبی در اختیار نداریم، مگر اینکه کسی به طور خصوصی سندی داشته باشد. من به اقوال شفاهی با احتیاط نگاه میکنم و ترجیح میدهم براساس اسناد و مدارک حرف بزنم. در مورد گروه فرقان، باید بگویم که اسباب تأسف است که درباره عمکرد این گروه، تحقیقات جامع و علمی ما بسیار اندکاند، در حالی که نقش مخرب آنها در از بین بردن چهرههای تأثیرگذار و شاخص انقلاب، خیلی زیاد است. هنوز هم درباره این گروه سؤالات فراوانی مطرح هستند که کسی به آنها پاسخ نداده است. بسیاری معتقدند گروه فرقان کوچکتر از آن است که بتواند در ظرف یکی دو ماه، با این سازماندهی وسیع، نیروهای فکور و نظریهپرداز انقلاب را ترور کند. شهید مطهری نظریهپرداز انقلاب بود. خیلیها، حتی خانواده ایشان هم نمیدانستند رئیس شورای انقلاب، ایشان بوده است، ولی تروریستها میدانستند. خب باید دانست که این گروه از کجا از این مسئله اطلاع پیدا کرده اند وسؤالاتی از این قبیل.
□ آیا شما در جریان تحقیقات خود درباره شهید آیتالله قاضی طباطبایی، توانستید به اسنادِ بازجویی آنها دست پیدا کنید؟
با زحمت زیاد توانستیم به بعضی از آنها دست پیدا کنیم.گودرزی180 صفحه بازجویی دارد. تمام بحثهایشان هم ایدئولوژیک است و نتوانستیم از بازجوییهای اینها بفهمیم که بالأخره ریشه افکار اینها در کجاست؟ این مسئله مهمی است.
□ از اسناد بازجویی ضاربان شهیدآیتالله قاضی چه مطالبی را بهدست آوردید؟
ضاربان شهید قاضی، یکی محمد متحدی ، اهل سبزوار و متولد سال1334 بود که به نظر من از او بازجویی کاملی نشده است. شاید به این دلیل که فرآیند رسیدگی قدری شتاب داشته است. ضارب دیگر ایشان، فردی بود به نام مسعود تقیزاده که او هم متولد سال1334 و تبریزی بود. جالب اینجاست که اینها در عمرشان هم آقای قاضی را ندیده بودند و روز قبل آمده و قیافه ایشان را شناسایی کرده بودند که کس دیگری را اشتباهی نزنند! بالأخره هم معلوم نشد اینها دقیقاً عامل چه کسانی بودند و از کجا دستور میگرفتند؟ در بازجوییهایشان چندین بار به اسم مستعار «مشهدی مصطفی» اشاره میکنند که بالأخره هم معلوم نشد که او چه کسی است؟ او خانهای را در کوچه صدربلاغی اجاره کرده بود. ضارب شهید قاضی به همه چیز اعتراف کرده و گفته بود که: « بعد از ترور شهید مطهری، ترور شهید قاضی به پیشنهاد متحدی در دستور کار قرار میگیرد». اکبر گودرزی هم در بازجوییهایش گفته که :« یک بار محمد متحدی آمد و درباره ترور اقای قاضی حرف زدیم و او مسئولیت این کار را به عهده گرفت و قرار شد من اعلامیهاش را بنویسم».
□ به نظر شما، انگیزه ضاربین از ترور شهید قاضی چه بوده است؟
در پرونده محمد متحدی اشارهای به انگیزه و هدف ذکر نشده و فقط دو سه خط اعتراف وجود دارد و لذا انگیزه و هدف آنان، چندان مشخص نیست. چگونه میتوان قبول کرد که یک جوان سبزواری، بدون هماهنگی افراد مطلع از جایگاه شهید قاضی، ایشان را ترور کرده باشد؟ تردیدی نیست که افرادی چون شهید مطهری، شهید مفتح، شهید قاضی و دیگران توسط افراد مطلع شناسایی و دستور ترور آنها توسط اعضای گروه فرقان صادر شده است. محمد متحدی و مسعود تقیزاده براساس حکم دادستانی مرکز به اعدام محکوم و در18 بهمن1360 در محل برگزاری نماز جمعه تبریز به دار آویخته شدند. از دادستانی تهران دستور آمده بود که کسی با اینها حرف نزند، ولی آقای عبدیزدانی که در دادگاه انقلاب بود، با آنها صحبت میکند. ایشان میگوید که: « متحدی خیلی کمحرف بود، اسلحه را هم او به ضارب داده بود. هر چه سعی کردم بفهمم به دستور چه کسی این کار را کرده است، طفره رفت و جواب نداد. گفتم: چه دشمنی و مخالفتی با آقا داشتید؟ که پاسخ داد اصلاً ایشان را نمیشناختیم!». تقیزاده ضارب شهید قاضی میگفت که: فقط یک بار ایشان را در مسجد دیده بود! خیلی هم ادعا داشت و وقتی از او پرسیده بودند که: چرا این قدر به علما بدوبیراه میگویی و چرا دست به این کار زدی؟ جواب داده بود: برای اینکه آخوندها صدّ عن سبیلالله هستند و به بیتالمال خیانت میکنند!
□ نقشه عملی ضاربین برای ترور شهید آیتالله قاضی چگونه بوده است؟
تقیزاده گفته بود:« از چند روز قبل مسیر را شناسایی کردیم، وسط دوراهی ایستادیم که ماشین آقای قاضی از هر مسیری که رفت، ما هم برویم. ماشین که آمد آرام در کوچه پیچید، بعد یک فولکس سفید آمد که سد معبر کند!». تقیزاده با نامهای در دست جلو میرود. شهید قاضی شیشه ماشین را پایین میکشد و تقیزاده شلیک میکند. مرحوم آقا همیشه کنار پنجره مینشست. چند بار هم که به ایشان گفته بودند وسط بنشینید، ناراحت شدند!
□ به عنوان سؤال پایانی، جنابعالی از معدود افرادی هستید که «سفرنامه بافت» ایشان را مطالعه کردهاید. با توجه به اهمیت این اثر منتشر نشده، بفرمایید که چه مطالبی در آن هست؟
در این کتاب شهید قاضی، قضیه آقای شریعتمداری را از ابتدا تا به آخر به تفصیل نوشتهاند. شهید قاضی در30 آذر سال47، به خاطر ایراد خطبهای تاریخی در روز عید فطر، به مدت شش ماه به بافت کرمان تبعید میشوند و در آنجا به نگارش خاطرات خود میپردازند.« سفرنامه بافت» فقط یک اثر تاریخی نیست، بلکه خاطرات پرسوز و گداز رادمردی است که فراز و نشیبهای فراوانی را پشت سر گذاشته است.
شهید قاضی بعد از بافت کرمان به زنجان تبعید میشوند و حوادث دوران اقامت خود در آن شهر را هم مینویسند، لذا این سفرنامه، زنجان را هم دربر میگیرد. زمان نگارش این سفرنامه دی1347 تا آذر1348 است، اما موضوعات آن محدود به این فاصله زمانی نیست. این سفرنامه توسط کسی نوشته شده که در جریانات سالهای47 و48 رهبری نهضت آذربایجان را به عهده داشته و لذا از منابع دست اول و پراهمیت به شمار میرود. مأموران ساواک هم حدس میزدند که ایشان مشغول تدوین کتابی است که در آن علیه حکومت و رژیم شاه حرف زده است.
در این کتاب سوابق و عملکرد رجال سیاسی و دینی مورد بررسی قرار گرفته و به همین دلیل گنجیهای ارزشمند درباره تاریخ معاصر ایران، مخصوصاً آذربایجان است. ایشان در این کتاب درباره تبعید پدرشان حاج میرزا باقرآقا، همراه زن و فرزندان به تهران و مشهد و ملاقات با تیمورتاش و اصرار او برای ملاقات ایشان با رضاخان و امتناع ایشان، ملاقات با شیخ حسنعلی نخودکیاصفهانی در معیت پدر، آزار و اذیت ملاهای تبریز به مرحوم میرزا فتاح شهیدی صاحب شرح مکاسب، شایعه خویشاوندی ایشان با فرح دیبا، ماجرای اولین دستگیری به همراه سایر علمای تبریز و زندان قزلقعله در سال42، مبارزات علمای آذربایجان در مشروطه دوره رضاخان، دوره پیشهوری، فدائیان اسلام و برخورد مراجع زمانه، مخصوصاً آیتالله بروجردی با آنها و دهها مطلب تاریخی و اجتماعی خواندنی دیگر آمده است. امیدوارم این اثر ارزشمند چاپ شود، زیرا در روشن شدن بسیاری از وجوه تاریخ معاصر، به ویژه آذربایجان بسیار مفید خواهد بود.
□ با تشکر از فرصتی که در اختیار ما قرار دادید.