«شهید سرلشکر محمد ولی قرنی و مواجهه با تجزیهطلبی در کردستان » در گفت وشنود با سرلشکر حسین سعدی حسنی
نقش آفرینی تاریخی شهید سپهبد محمدولی قرنی در غائله کردستان پس از پیروزی انقلاب، از فصول شاخص در حیات سیاسی اوست و بجاست که از سوی تاریخ پژوهان انقلاب، مورد توجهی درخور قرار گیرد. در گفت وشنود پیش روی، سرلشکر حسین سعدی حسنی به توصیف فضای کردستان در دوران بالاگرفتن تب تجزیهطلبی پرداخته است. امید آنکه مقبول افتد.
□ شهید سپهبد محمدولی قرنی نخستین رئیس ستاد ارتش پس از پیروزی انقلاب بود. شرایطی که وی درآن قبول مسئولیت کرد، از برهههای خطیر تاریخ معاصر است. توصیف آن شرایط توسط حضرتعالی که از نزدیک در جریان تغییر و تحولات ارتش بودید، شنیدنی است.
بسم الله الرحمن الرحیم. در22 بهمن سال57 و زمانی که انقلاب پیروز شد، تقریباً ساختار ارتش از هم پاشیده بود. عدهای از فرماندهان رده بالای دستگیر شدند، عدهای از آنها فرار کردند و عدهای هم جرئت نداشتند از خانههایشان بیرون بیایند. پادگانها هم اکثراً تعطیل بودند و فقط تنی انگشتشمار به عنوان انجام تکلیف و حفاظت از پادگانها در آنجا حضور پیدا میکردند. این روزها واقعاً برای اکثر ارتشیهایی که عمیقاً مذهبی بودند و از قید ژریم ستمشاهی آزاد شده بودند،از دشوارترین روزها بود.
در این شرایط بود که مسئولین انقلاب تلاش کردند نظم و انسجامی به ارتش بدهند و سرلشکر قرنی را _ که عضو شورای انقلاب بود ــ به عنوان رئیس ستاد ارتش انتخاب کردند. ایشان سالها بود که در ارتش حضور نداشت و طبیعتاً قبول این مسئولیت برایش بسیار دشوار بود. شرایط کشور هم بسیار حساس بود و عناصر ضد انقلاب در گوشه و کنار کشور بلوا به پا میکردند و میخواستند به ارکان نظام نوپای اسلامی صدمه وارد کنند و بیش از هر عاملی، نابودی ارتش ار هدف خود قرار دادند. آنها به داخل پادگانها نفوذ کردند و اسلحههای سبک و سنگین را به غارت بردند. از جمله در اسفند57، به پادگان مهاباد حمله و تیپ آنجا را به طور کامل خلع سلاح و پادگان را تبدیل به مخروبه کردند! لازم به ذکر است که در آن برهه، سلسله مراتب فرماندهی وجود نداشت و اکثر نظامیها با لباس شخصی به پادگان میآمدند، یکی دو ساعتی را با دوستان سابق خود میگذراندند و به خانه برمیگشتند! شرایط بسیار ناپایدار و نامعلوم بود.
□ برای نظم بخشیدن به این وضعیت آشفته چه تدابیری اندیشیده شد؟
حضرت امام فرمان بازگشت نظامیها به پادگانها و حفظ آنها را صادر کردند و شوراهایی به شکل خودجوش در پادگانها تشکیل شدند، ولی متأسفانه باز هم وضعیت بهبود پیدا نکرد تا سرانجام قرار شد برای هر یگان مسئولی تعیین شود و شوراها براساس شناختی که از افراد داشتند، عدهای را انتخاب کردند.
□ شما هم انتخاب شدید؟
بله.
□ چگونگی انتخاب خود را بیان کنید؟
شورای گردان در آن زمان4 یا 5 نفر و اعضای آن استوار فتوحی، استوار کیمیایمقدم ــ که درجهدار و انسان شریفی بود و در جنگ ترکش به چشمش خورده نابینا شد ــ استوار دودانگه، گروهبان احمدی و چند نفر دیگر بودند. یک روز که حدود یکسوم اعضای گردان حضور داشتند، استوار فتوحی مرا معرفی کرد. قبلاً در ارتش یکدیگر را با عناوینی مثل جناب سروان، سرگروهبان و ... صدا میزدیم. آن روز استوار فتوحی گفت که: از امروز القاب و عناوین و فرمانده و این حرفها را نداریم! من مانده بودم که میخواهد مرا با چه عنوانی معرفی کند؟ خیلی ساده گفت: « میخواهم سرگرد حسن حسنیسعدی را معرفی کنم که از این به بعد رهبری گردان را به عهده بگیرد، ایشان منتخب شورا هستند». البته برای من عنوان مهم نبود، همین که مرا قبول داشتند و مسئولیت اداره گردان را به عهدهام گذاشته بودند، برای من کفایت میکرد.
□ در مسئولیت جدید چه اقداماتی را انجام دادید؟
تلاش کردم به وضعیت به هم ریخته گردان سروسامان بدهم. مسئولین گروهان را تعیین کردم و سپس به جمعوجور کردن اسلحهخانهها و انبارها پرداختیم. در تمام طول روز، کارمان همین بود. بعدازظهرها هم چند نفر را به عنوان نگهبان میگذاشتیم و میرفتیم تا فردا صبح بیاییم و دوباره کار را از سر بگیریم. هنوز عناصر نامطلوب تصفیه نشده بودند و از وضعیت به هم ریخته سوءاستفاده میکردند.
مدتی گذشت و نوروز58 فرا رسید. ما انبارها و اسلحهخانهها را لاکومهر کردیم و بعضی جاها را هم که حساستر بود، جوش دادیم. به کسانی که شهر و خانهشان دور بود، در روز27 اسفند مرخصی دادیم. بعد هم قرار شد که رو بیستوهشتم بیاییم و نگهبانهای شب عید را تعیین کنیم و بقیه هم به مرخصی بروند. بعد هم به منزل رفتم و گفتم که: فردا صبح سری به پادگان میزنم و برمیگردم که چند روزی به مرخصی برویم. هنوز هیچ تدارکی برای عید ندیده و خرید نکرده بودیم و فقط آماده بودیم که به سفر برویم. فردا صبح به پادگان رفتیم و از آنجا بازدید کردم و میخواستم به خانه برگردم که به من گفتند که: فرمانده لشکر مرا احضار کرده! به آنجا رفتم و دیدم که فرمانده نیرویزمینی آمدهاند...
□ شهید تیمسار فلاحی؟
بله، من ایشان را نمیشناختم. فقط دیدم که یک نفر با لباس معمولی سربازی و بدون درجه، آنجا روی صندلی نشسته است. سلام کردم و ایشان با لحنی نافذ توضیح دادند که:«چند روز پیش پادگان مهاباد سقوط کرده و ضدانقلاب تمام اسلحهها و اموال آنجا را به غارت برده و به طرف پادگان سنندج حرکت کرده تا آنجا را هم غارت کند. در این صورت وضعیت خطرناکی پیش خواهد آمد و احتمال اینکه کردستان کلاً از ایران جدا شود، زیاد است. به همین دلیل باید به هر قیمتی که شده سنندج را حفظ کنیم. امروز هم28 اسفند است و همه به مرخصی رفتهاند و دست من به جایی بند نیست. نزدیکترین پادگان هم به پادگان سنندج پادگان شماست، به همین خاطر آمدهام از شما کمک بگیرم». لحن آن شهید بزرگوار به قدری صادقانه و متواضعانه بود که همه را تحتتأثیر قرار داد. ذرهای آمریت و حالت فرماندهی در لحن ایشان نبود.
□ پادگان سنندج را به چه نحو حفظ کردید؟
بزرگان زیادی در این پیروزی همراهی و کمکمان کردند. شهید سرهنگ ملکی که از لشکر گارد آمده بودند، شهید سروان سید علیاکبر هاشمی، حاج سلطانی معاون گردان، علی بخشی، مرتضیزاده و معاونش سروان محمدی، سروان رحمانی که معاون سرگرد رستگار بود و عدهای دیگر که خالصانه جانفشانی کردند و پادگان سنندج حفظ شد.
□ پیامدهای این اقدام بزرگ چه بود؟
با حفظ پادگان سنندج، ضدانقلاب متوجه کارآئی ارتش شد و از آن پس با شعارهایی مثل: تشکیل ارتش توحیدی و امثالهم، به هر وسیلهای که توانستند در تضعیف ارتش کوشیدند و زمزمه انحلال آن را سر دادند...
□ که با حرکت هوشمندانه حضرت امام خنثی شد...
همین طور است. امام خمینی قبل از هر کسی، خطر انحلال ارتش را احساس کردند و در روز29 فروردین با اعلام این روز به نام ارتش، جایگاه ارتش را به آن بازگرداندند و فرمودند که: ارتش باید در انظباط و نظم نمونه باشد، دستورات فرماندهان باید اجرا و سلسه مراتب فرماندهی باید حفظ شود. در پی این پیام تاریخی حضرت امام، ما شروع به بازسازی، آموزش، تعمیر و نگهداری ابراز و وسایل کردیم. جریان پاوه و پیام امام در27 مرداد58، بار دیگر اهمیت یک ارتش کارآمد و منظم را اثبات کرد و سپس دفاعمقدس هشت ساله، آزمون بسیار دشواری بود که ارتش از آن سرافراز بیرون آمد.
□ اشارهای هم به نقش روحانیت در برقراری این نظم و انظباط داشته باشید.چه چهره هایی در افول غائله کردستان موثر بودند؟
نقش روحانیت بسیار مؤثر بود. از جمله زمانی که کردستان در آتش جنگ شعلهور بود و ما میخواستیم به سنندج برویم، مرحوم آیتالله طالقانی و تیمسار فلاحی با ما به کرمانشاه آمدند. آیتالله طالقانی برای آرام کردن اوضاع کردستان زحمات فراوانی کشیدند، هرچند ضدانقلاب که قصد جداکردن آن سرزمین را از ایران داشت، هرگز بر هیچ عهدی پایدار نماند. از آنجا که بدنه ارتش متشکل از افراد مؤمن و معتقد بود، روحانیت در بیداری این فطرت نقش مؤثری داشت. ارتشیها هم پیشنیه مذهبی قوی داشتند و به همین دلیل توصیههای روحانیت را با جان و دل پذیرفتند. روحانیون در واقع سنگ صبور نظامیان بودند و در انجام ارتش نقش پررنگی داشتند.
□ با تشکر از فرصتی که در اختیار ما قرار دادید.