«جستارهایی در مبارزات فرهنگی و عقیدتی استاد شهید آیتالله مرتضی مطهری» در گفتوشنود با زندهیاد آیتالله ابوالقاسم خزعلی
نخستینبار شهید آیتالله مطهری را در کجا دیدید و ایشان چه تأثیری روی شما گذاشت؟
بسمالله الرحمن الرحیم. نخستینبار ایشان را در حدود سالهای 1319، 1320، در مدرسه نواب مشهد دیدم. من دو سه سالی بود که در آنجا مشغول تحصیل علوم حوزوی شده بودم و ایشان تابستانها از قم به مشهد میآمد. یادم هست که عدهای از افراد فاضل مدرسه نواب ــ که بعدها جزء استادان و روحانیون برجسته شدند ــ اطراف ایشان را گرفته بودند و همانطور سرپا ایستاده، از افاضات ایشان بهره میبردند. از آنجا بود که متوجه شدم این مرد استعداد فراوانی دارد که فضلای مشهد اینطور فرصت را غنیمت شمردهاند و حتی از آن لحظات اندک هم برای پرسیدن سؤال از ایشان استفاده میکنند. تا در سال 1324 که به قم رفتم و بیشتر با ایشان آشنا شدم.
یکی از اقدامات مهم شهید آیتالله مطهری، انتقال مباحث کلامی و فقهی به محیط دانشگاهها بود. از نظر جنابعالی این اقدام تا چه حد ضرورت داشت و پیامدهای آن چه بود؟
این یکی از الطاف خفیه الهی بود که امثال ایشان و مرحوم دکتر بهشتی، مرحوم دکتر مفتح و... به دانشگاه رفتند. آنها نیاز مردم را درک میکردند و میدانستند پیوند دانشگاه و حوزه، برای جامعه سودمند خواهد بود. حوزه علمیه برای تحکیم عقاید و تهذیب اخلاق و رشد استعدادها و فهم ضوابط امور و به تعبیری فهم حلال و حرام در انجام یا ترک کارها و به بیان مختصر برای ساختن انسان در ابعاد گوناگون بهخصوص روح و روان آدمی، تلاش میکرد و دانشگاه برای توسعه و پیشرفت علوم مادی و صنعت و تکنیک و اندکی هم علوم انسانی، از جمله روانشناسی و جامعهشناسی و... اما دانشگاه تا حد زیادی، خالی از بعد مسائل عقیدتی و اخلاقی بود. حوزه علمیه هم به دلیل غفلت از مسائل روز و پیشرفتهای علمی و صنعتی، تا حد زیادی از این جنبه خالی بود، درحالیکه انسان هم بعد دنیوی دارد، هم بعد اخروی و اگر این دو در کنار هم رشد نکنند، سعادت او تأمین نمیشود. این مطلب در مورد سعادت ملت هم صادق است؛ بنابراین دور ماندن حوزه از مسائل روز، همانقدر خطر دارد که دور ماندن دانشگاه از مسائل اعتقادی و دینی و اخلاقی. اگر زندگی را فقط رفاه و تنعم در نظر بگیریم که بعد انسانی نداشته باشد و خصال انسانی در آن رشد نکرده باشند، مثل کشورهای صهیونیستی و امپریالیستی، این رفاه فساد بیشتری را به همراه خواهد آورد. بنابراین حضور افراد عالم و بااستعدادی چون شهدای عالی مقام مطهری، بهشتی، مفتح، باهنر و... در دانشگاه، از الطاف خفیه الهی بود و توانستند بین حوزه و دانشگاه پیوند اصیلی برقرار کنند.
یعنی در واقع نفی تز غلط جدایی دین از سیاست؛ اینطور نیست؟
همینطور است. استعمار همواره خواسته است تز غلط جدایی دین از سیاست را در این کشور ترویج و تقویت کند و به این ترتیب، بخش اعظم نیروی محرکه جامعه ما را در حوزه و دانشگاه از کار انداخته بود! با این پیوند، در واقع این تِز غلط زیر سؤال رفت. بعدها هم که مرحوم دکتر بهشتی به فرمان بعضی از مراجع خوشفکر زمان به آلمان رفت و در آنجا مرکز اسلامی هامبورگ و انجمن اسلامی دانشجویان را راهاندازی کرد که قدم بزرگی در راه تقویت انقلاب اسلامی بود. بعد هم که برگشت، تجربههای علمی خود را مبتنی بر احکام و معارف اسلامی نوشت و منتشر کرد. پس از آن هم که تجلیات مثمر پیوند حوزه و دانشگاه را در انقلاب اسلامی دیدیم.
کدام یک از ویژگیهای شخصیتی شهید آیتالله مطهری در نگاه شما از همه برجستهتر است؟
روحیه حقیقتجویی. ایشان به قدری در اندیشه خود استقلال داشت که حتی در برابر علامه طباطبائی که همواره با پسوند «روحی فداه» از ایشان یاد میکرد، استقلالش را از دست نمیداد. آقای مطهری فلسفه را از علامه آموخته بود و سخت به ایشان دلبسته بود. وقتی هم که میگفت: «روحی فداه»، این بیان یک طلبه ساده نبود که نداند چه میگوید و قطعا سنگینی این تعبیر را که معمولا درباره ائمه(ع) بهکار میبریم میدانست، بااینهمه برای فکر و حقیقت، عظمت بیشتری قائل بود و در بعضی از مطالبی که از استاد خود نقل میکرد، میگفت: این مطلب را از استاد نمیپذیرم! این هم یکی از ویژگیهای عالی نظام طلبگی است که طلبه در کمال احترام به استاد، به حقیقت احترام بیشتری مینهد.
از دیگر ویژگیهای ایشان تسلط بر فقه بود. ایشان فقه و اصول را در محضر آیتالله بروجردی آموخته بود و حتی پیش از آنکه ایشان به قم بیاید، آقای مطهری به بروجرد میرفت و از محضر ایشان استفاده میکرد.
ایشان در مسائل متفرقه اسلامی هم که به عنوان درس در حوزه مطرح نبودند، با شور و شوق خدادادی مطالعات وسیعی داشت و از تمام لحظات عمرش استفاده میکرد. شنیده بودم که در حجره را از بیرون میبست و از پنجره داخل اتاق میرفت که دیگران تصور کنند در حجره نیست تا بتواند از تمام وقتش بهترین استفاده را بکند. ایشان تقریبا همه شاخههای متنوع و شعب گوناگون علوم اسلامی را با دقت دنبال میکرد و آثار متنوع و پربار ایشان گواه صادقی بر این مدعاست. پشتکار عجیب و استعداد فراوان و شاگردی استادان بزرگ هنگامی که با تقوا در هم میآمیزد، چنین اعجوبهای پدید میآید.
شاید برجستهترین ویژگی علمی شهید آیتالله مطهری، پیشگامی در مبارزه با التقاط باشد. تحلیل شما دراینباره چیست؟
حقیقتا همینگونه است. ایشان در مسائل دینی، سنتی میاندیشید و ابدا به خاطر جذب جوانان، حاضر نبود کوچکترین التقاطی را بپذیرد. ایشان بهرغم مبارزه مستمر با التقاط، روشنفکر بود و مسائل روز را کاملا درنظر داشت و درباره مسائل مهم، بهموقع و بجا موضعگیری میکرد و مقاله مینوشت. آنچه را دیگران درک میکردند، ایشان بهتر و بیشتر درک میکرد و مسائلی که درباره اصلاح نظام آموزشی مطرح میکرد، باعث میشد که همه از ایشان حمایت کنند. همواره نواقصی را که در حوزه میدید، صراحتا میگفت و ابعادی را که باید براساس مقتضیات و شرایط زمانه در کار خود داخل کنند، تذکر میداد و کاملا مشخص بود که بسیار بیشتر از روشنفکران، از مسائل روز آگاهی دارد، اما این وقوف به مسائل روز باعث نمیشد که کوچکترین مجالی به التقاط بدهد، بلکه چه در روش و چه در تفکر، بهشدت با التقاط میجنگید. البته ابتدا با کسانی که گرفتار این معضل بودند، دوستانه بحث میکرد و وقتی زیر بار نمیرفتند، برخوردش جدی میشد! ثبات قدم و استقامت در اسلام اصیل و دقیق و مبتنی بر استدلال و منطق، ویژگی ایشان بود. دیگران هم جوانان را به سوی اسلام سوق میدادند، ولی تقیّد و تعصب مرحوم مطهری را در عدم ورود التقاط در هر شکل و لباس را نداشتند. بیتردید اولین فریادی که علیه گروهکهای التقاطی بلند شد، فریاد ایشان بود. کتاب «علل گرایش به مادیگری»، سیلی محکمی بود که به گوش چپیها و التقاطیها خورد، آنچنان که پس از انقلاب، حضور ارزنده ایشان را که همچون سد محکمی در مقابل القائات آنها ایستاده بود، تاب نیاوردند.
شهید مطهری با وجود نگاه فلسفی و فقهی قوی، طبع ادبی لطیفی هم داشت و کتاب «تماشاگه راز» و نیز «داستان راستان» ایشان گواه صادقی بر این مدعاست. شنیدن نظر شما در این زمینه مغتنم است.
ایشان ذوق سرشاری داشت و در مقالات و سخنرانیهایش، شواهد شعری و تعابیر ادبی دلنشینی میآورد که نشانه تسلط ایشان به ادبیات فارسی بود؛ مخصوصا به اشعار حافظ علاقه زیادی داشت و همانطور که اشاره کردید، آرای خود در باب اشعار حافظ را در کتاب «تماشاگه راز» آورده است. نثر ایشان سهل و ممتنع و همهفهم است. بیان ایشان هم شیوا بود. اساسا یکی از صفات عالی انسانی، هنردوستی و زیباییشناسی است و ایشان چه در قلم و چه در بیان، از این نعمت به حد وافر برخوردار بود.
ایشان زمانی که احساس تکلیف میکرد، دیگر به چیزهایی چون استاد دانشگاه و فقیه و مجتهد بودن و امثالهم نمیاندیشید! زمانی که کتاب «داستان راستان» را نوشت و منتشر کرد، خیلیها ایراد گرفتند که این کار در شأن ایشان نیست، اما مرحوم مطهری بدون توجه به این مسائل و با تشخیص دقیق، متوجه شد که نونهالان را تنها با زبان قصه میتوان با معارف اسلامی آشنا کرد و انصافا به خوبی هم از پس این کار برآمد و یکی از ارزشمندترین آثار را خلق کرد. «داستان راستان» را بگذارید کنار پاورقیهای مهم کتاب «اصول فلسفه و روش رئالیسم» تا قدرت و جایگاه علمی ایشان و اشراف به مسائل زمانه را به خوبی دریابید.
حضرتعالی چند بار به اشراف شهید مطهری به مسائل زمانه اشاره کردید. دراینباره توضیح بیشتری بفرمایید.
ایشان توانایی بالایی در تشخیص مسائل روز داشت. بسیاری از مسائل، مهم هستند، اما سؤال روز جامعه نیستند. ایشان تلاش میکرد به سؤالات جاری پاسخ بدهد و میگفت مطرح کردن یک بحث مرده، اتلاف وقت است! به همین دلیل در جلسه ماهانهای که برگزار میکرد، از همراهان و همکاران خود میخواست موضوعات مبتلابه جامعه را رصد و یک ماه روی آن کار کنند و بعد بیایند و در جلسه مطرح کنند. شیوه کاری ایشان این گونه بود که مسائل را پیش درآمد بحث قرار میداد، بعد نکات سؤالبرانگیز را مطرح میکرد تا پاسخهای مناسب برای آنها پیدا شود.
مرحوم مطهری همیشه دوست داشت بین مردم باشد و معتقد بود که بسیاری از مسائل اجتماعی را باید در برخورد با مردم دریافت کرد و در کتابها نیامدهاند؛ به همین دلیل سر کلاس به حرف دانشجو دقیق گوش میداد و در سمینارها شرکت میکرد، درحالیکه در آن موقع شرکت روحانیون در سمینارها، چندان باب نشده بود. به شهرهای مختلف، مخصوصا آبادان ــ که مرکز حساس استعمارگران بود ــ میرفت و سخنرانی میکرد و مهمتر از آن، به حرفهای مردم گوش میداد تا ببیند علل عقبماندگی کشور چیست؟ همیشه در اجتماع بود، درد جامعه را لمس میکرد و مسائل را از زبان خود مردم میشنید. قطعا یکی از دلایل باروری، رشد و تأثیرگذاری نوشتههای ایشان، همین است که در کنار مراجعه به کتابها، به آنچه در سینه مردم هم بود توجه میکرد و گوش میداد.
و سخن آخر؟
ما چون دوبار فرصت نداریم و فقط یکبار عمر میکنیم، زمان زیادی دراختیار ما نیست؛ به همین دلیل باید قدر استعدادها و فرصتهای خود را بدانیم. باید دنبال مسائلی باشیم که جامعه ما را رشد میدهند. رشدی که روشنفکرمآبها و غربزدهها مطرح میکنند، عمدتا ظاهری، اما از درون پوک هستند. اگر افکار و باورهای ما اساس و بنیان محکم و قوی داشته باشند، مشکلات نمیتوانند ما را از پا درآورند. شاهدش انقلاب اسلامی است که بهرغم مانعتراشیها، تحریمها و صدها مشکل دیگری که برای آن ایجاد شد، راهش را پیمود و پیش رفت. هر چند ایرادات و مشکلات زیادند، اما با توجه به رهنمودهای مقام معظم رهبری میتوان پیش رفت و آنها را حل کرد. بهخصوص باید به جوانان که سرمایههای اصلی کشور هستند توجه بیشتری بشود.
با تشکر از فرصتی که دراختیار ما قرار دادید.