با شکلگیری و بسط ارتش نوین در ایران در دوره پهلوی اول این انتظار وجود داشت که نظامیان همچون بسیاری دیگر از کشورهای جهان به وظیفه اصلی خود، که حراست از مرزهای کشور در برابر تهدیدات خارجی است، بپردازند و از دخالت در امور سیاسی و اقتصادی پرهیز کنند، اما در این دوره رویهای دیگر در پیش گرفته شد و نهاد ارتش همچون بسیاری دیگر از نهادهای عصر پهلوی اول از کارویژه اصلی خود منحرف و به پایگاهی برای حفظ سلطنت رضاخان و دخالت نظامیان در امور اقتصادی با چراغ سبز شاه تبدیل شد.
تشکیل ارتش نوین
تشکیل ارتشی قوی و منسجم در ایران به عنوان ضرورتی تاریخی از مدتها پیش از روی کارآمدن رضاخان مورد قبول بسیاری از نخبگان سیاسی کشور بود، بااینحال برخی هم خطر تقویت نیروی نظامی در عرصه داخلی را گوشزد میکردند. یکی از نخستین و مهمترین اهداف مشروطهخواهان کاهش اقتدار شاه و تمرکز قدرت بود؛ رویکردی که مشروطهخواهان در دو مجلس نخست بعد از کودتای 3 اسفند 1299 هم بر تحقق و وفاداری به آن اصرار داشتند و با پیدایی ارتش وابسته به شاه در تضاد بود. بااینهمه بعد از کودتای 1299 و با تأکید بیشتر پس از حضور رضاخان بر کرسی سلطنت، تقویت ارتش به عنوان هدف اصلی وی مدنظر قرار گرفت و تعداد نیروهای نظامی و بودجه ارتش بهسرعت و به صورت مداوم گسترش یافت. هرچند در نیمه دوم سال 1301 اداره مالیاتهای غیرمستقیم و خالصجات از وزارت جنگ منفک و به وزارت مالیه متصل گردید، اما تا پایان حکومت رضاشاه بودجه پیشبینیشده برای وزارت جنگ بیش از یکسوم بودجه کل کشور بود و سالانه به طور متوسط 33 درصد بودجه و درآمد دولت به وزارت جنگ اختصاص مییافت.1 سیاست تقویت ارتش و تشکیل حکومت مرکزی قدرتمند خواست انگلستان به عنوان قدرت اصلی خارجی تأثیرگذار در معادلات سیاسی ایران هم بود؛ به همین دلیل این موضوع حتی در برخی از مفاد قرارداد 1919 معروف به قرارداد وثوقالدوله ـ کاکس و طرحهای تهیهشده برای اجرای قرارداد مذکور نیز گنجانده شده و در آن بر خواست دولت انگلیس برای تغییر ساخت و نوسازی ارتش و نیروهای نظامی ایران تأکید شده بود.2
در پایان جنگ جهانی اول، چهار نیروی نظامی با فرماندهی مجزا در ایران وجود داشتند که عبارت بودند از: نیروهای بریگاد مرکزی که موظف به حفاظت از شاه و پایتخت بودند؛ 2. نیروهای قزاق؛ 3. نیروهای ژاندارمری؛ 4. پلیس جنوب. با وجود چنددستگی میان نیروها، نخستین اقدام رضاخان درآوردن همین نیروها تحت فرماندهی واحد بود. پلیس جنوب در آذر 1300 با توافقی که میان دولت ایران و انگلیس صورت گرفت منحل شد و فرماندهان انگلیسی نیز از کشور خارج شدند.3 رضاخان در نهایت تمامی واحدهای نظامی را در هم آمیخت و ارتش ایران را تحت فرماندهی خود شکل داد. در آن سالها، یعنی ابتدای قرن سیزدهم شمسی، بسیاری از مردم و نخبگان کشور نمیدانستند که ارتش به یکی از پایههای قدرتگیری رضاخان در سالهای بعد بدل و به جای حفاظت از مرزها و کشور به سرکوب مخالفان شاه و تثبیت قدرت در نهاد سلطنت مشغول خواهد شد.
ارتش پایگاه قدرت رضاخان
در نبود پایگاه مردمی و فقدان مشروعیت، رضاخان پایگاه قدرت خود را عمدتا بر روی ارتش استوار ساخته بود. به تعبیری سردار سپه، که موجودیت سیاسی خود را مدیون نظامیان بود، بر ارتش تکیه کرده و تقویت نیروهای نظامی و حفظ وفاداری آنها را مقدمترین وظیفه میدانست. قدرت ارتش چنان بود که در ایالات و استانها فرماندهان لشکرها و قوای نظامی به عنوان نماینده شخص شاه قدرتی برتر از استانداران و فرمانداران محسوب میشدند. استانداران و همه مقامهای استانها تابع شخص فرمانده لشکر بودند و اصولا با این شرط منصوب میشدند. مقامهای کشوری استانها فقط نامی بود و بس و همهکاره افسران عالیرتبه بودند.4
رضاخان عادت نداشت افسران عالیرتبه خود را تغییر دهد و لذا در تمام مدت سلطنتش آنها را در مشاغل حساس کشوری و لشگری گمارد. ارتشبد فردوست در خصوص موقعیت نظامیان در زمان رضاخان متذکر میشود هیچ فردی حق نداشت از نظامیان شکایت کند وگرنه خودش تحت تعقیب و مواخذه قرار میگرفت.5 یکبار شخصی از کریم بوذرجمهری نزد مادر محمدرضا شکایت برد و او نیز شکایت را به رضاخان داد و تقاضای رسیدگی کرد. رضاخان عصبانی شد و با خشونت از اتاق بیرون رفت و گفت به هیچ فردی اجازه نمیدهم از افسران من نزد من شکایتی بیاورد، آنها اشتباه نمیکنند.6 رضاخان پس از کودتای 1299 به تدریج ارتش را در صحنههای مختلف وارد کرده بود. در ابتدا به منظور جلب افکار عمومی بالاخص دیدگاه رجال سیاسی و طبقات شهرنشین به راهزنیهای سازمانیافته در راهها و طرق و شوارع پایان داده و امکان تردد کالا را بین شهرها بدون احتمال خطر دستبرد و نابودی فراهم کرد... اما بهتدریج ارتش و رضاخان با قبضه کردن قدرت در ید بلامنازع خود به مشکل اصلی جامعه شهرنشین که از انقلاب مشروطه به دنبال آزادیهای سیاسی و حاکمیت قانون بودند تبدیل گردیدند.7
ارتش و سرکوب مخالفان سیاسی
در دوره شانزدهساله سلطنت رضاخان ارتش بیش از آنکه به عنوان نیرویی کارآمد حافظ مرزهای ایران و منافع ملی باشد به عنوان نیروی اصلی حافظ تاج و تخت درصدد سرکوب مخالفان شاه بود. در این سالها در بسیاری از نقاط کشور حکومت نظامی برقرار بود. در کنار ارتش نیروهای انتظامی نیز در قالب شهربانی آزادیخواهان بسیاری را مانند آیتالله سیدحسن مدرس، فرخی یزدی، میرزاده عشقی و... را به اشکال گوناگون به کام مرگ کشاندند. حتی محبوبین رضاخان، افرادی مانند تیمورتاش و داور که مسیر سلطنت را برای رضاخان هموار کرده بودند، با گذشت سالهای اولیه سلطنت و قرار گرفتن در زمره مغضوبین شاه توسط مأمورین شهربانی و عمالی مانند سرتیپ مختاری و دکتر احمدی کشته شدند. در کنار این، دلمشغولی دیگر امرای ارتش در سالهای بعد ثروتاندوزی از راههای گوناگون شد. این موضوع برخلاف ادعای ظاهری شاه که به مقابله با فساد تأکید داشت با تشویق او نیز همراه بود.
ورود نظامیان به اقتصاد با چراغ سبز شاه
رضاخان میدانست برای تداوم سلطنت استبدادی جلب رضایت ارتش و بهویژه امرای آن ضروری است و به همین دلیل بعد از مستقر شدن در کاخ سبز سعدآباد با چراغ سبز خود بسان بسیاری دیگر از مستبدان تاریخ دست فرماندهان ارتش و نزدیکان خود در میان نظامیان را برای هر دستاندازی به اموال عمومی و خصوصی مردم باز گذاشت و در این راه خود نیز به دخالت در اقتصاد و ثروتاندوزی پرداخت. در جریان کودتای 1299 که رضاخان به نزدیکی تهران رسیده بود به یک قهوهخانه گلی که میزی شکسته و پنج صندلی داشت وارد شد و برای نخستینبار با سیدضیاء ملاقات کرد. پس از مذاکرات پنج نفری که در آنجا بودند یعنی رضاخان، سیدضیاءالدین، احمد امیراحمدی، کلنل کاظمخان سیاح و ماژور مسعود کیهان قسم یاد کردند که در راه مملکت وفادار بوده و در طریق سعادت و ترقی و تعالی کشور و ملت ایران گام برداشته و در انجام مقصود آنچه لازمه فداکاری است فرو نگذارند.8
اما آنچه در عمل رخ داد کاملا با سوگند یادشده مغایرت داشت. در دوره سیزدهم مجلس شورای ملی یکی از نمایندگان اعلام کرد رضاشاه 44 هزار سند مالکیت صادر کرده است. شاه حدودا ششهزار روز سلطنت کرده و اگر این تعداد را بر 44 هزار سند مالکیت تقسیم کنیم، وی روزی هفت سند مالکیت گرفته است.9 او از نیروی قدرت دیکـتاتوری سلطنت خود نیز حداکثر استفاده را نمود و به جان مالکین سراسر شمال و غرب ایران و قسمتی از خراسان و قسمتی از جنوب (کرمان) افتاد و توانست با ضبط املاک آنها و پس از چند سال استفاده بردن از عواید این زمینها به زور، اسناد آنها را هم با مبلغ کمی به نام خود انتقال دهد و خود را به مقام اولین مالک املاک مزروعی و مستغلات ایران در این چهارده سال برساند.10 در این راه خانوادههای بسیاری زیان دیدند. طمع رضاشاه به املاک کلاردشت به تبعید چند خانواده منجر شد. برخی از آنها به مقاومت پرداخته بودند، اما شــاه دستور داده بود همه آنها را به جنوب تبعید کنند و کلیه بستگانشان را هم از دستگاه دولت اخراج نمایند.11
مداخله در امور اقتصادی و بهخصوص زمینخواری رضاخان از همان سالهای پیش از رسیدن به سلطنت آغاز شده بود. رفتهرفته قدرت وزیر جنگ (سردار سپه) به حدی رسیده بود که در عموم کارهای لشکری و کشوری و مالی مداخله میکرد. او عواید اداره مالیات به طور مستقیم و درآمد اداره کل خالصجات مملکتی و مالیات ارزاق تهران را که ریاست آن با امیر لشکر خدایارخان بود، از مردم اخذ و بدون آنکه این مبالغ به خزانهداری کل وارد شود مستقیما بابت بودجه وزارت جنگ دریافت مینمود.12
رضاخان در مقابل سرلشکر بوذرجمهری از امرای ارتشی که فعالیتهای اقتصادی گستردهای داشت در منتهای عصبانیت چنین گفت: تو خشتمال گردنکلفت از همه بیشرفتر هستی، به تو زمین دادم، به بانک دستور دادم برای آبادانی زمینهایت پول کلانی به تو قرض دهد، خشتمال بودی صاحبمنصب شدی، عمله بودی سرلشکر شدی، ندار بودی دارا شدی... و سپس با کشیدهای صورت بوذرجمهری را نوازش داد
رضاخان برای تأمین وضع مالی ارتش امر وصول مالیاتهای غیرمستقیم را به دست خود گرفت. حکومتهای نظامی انبارهای غله و تدارکات نان مردم را هم زیر نظر خود گرفتند. رضاخان با تکیه بر نیروهای تحت فرماندهی خود بهتدریج هم امور نظامی و هم امور دولتی را به دست گرفت. اعلام حکومت نظامی در برخی از نواحی ایران باعث شد که امور مملکتی به دست افراد و افسران نظامی تابع رضاخان بیفتد. در بعضی نواحی رضاخان استانداران کشور را خودسرانه و بدون استفسار نظر دولت عوض کرده و افسران ارتجاعی طرفدار خود را به جای آنها انتخاب و منصوب مینمود.13 در این دوره رضاخان همه فرماندهان نظامی خود را متمول کرد، بدون آنکه یک ریال از جیب خود بدهد. فقط به هریک میگفت: املاکی برای خود تهیه کنید و بدین ترتیب دستشان را در چپاول اموال مردم باز میگذاشت. آنها هم املاک زیادی بیشتر در اطراف تهران برای خود تهیه کردند و این اموال برای آنها تقریبا مجانی تمام میشد؛ مثلا یک ملک پنجاههزار تومانی آن زمان را به هزار تومان البـته بـا اعـمال قـدرت و زور سـرنیزه میخریدند!14 با این شیوه نوعی بیثباتی که در مالکیت زمین توسط نظامیان پدید آمده بود موجب هراس بخش خصوصی از سرمایهگذاری در صنعت نیز شد. سرمایهداران ایرانی از ترس مصادره اموال از یک طرف و ضعف مالی از سوی دیگر در این عرصه فعال نبودند.15
به این ترتیب، حکومت رضاشاه، رشوهخواری و دزدی را که پستترین خصیصه است در ایران رواج داد، ملک و هستی مردم را تاراج کرد و مال افراد را به انواع حیل و دستاویزها گرفت. بدعتی که او گذاشت کار را به جایی رسانید که پس از عزیمتش صحبت دارایی و ثروت او به میان آمد. یکی از نویسندگان حساب کرده بود مایملک و اموال بادآورده وی بهقدری زیاد بود که از سعدآباد تا جزیره موریس را از آن اندوختهها میتوان با ریال فرش کرد. ای کاش رضاشاه تنها خود بدین خرابکاری دست زده بود. بدبختی اینجاست که از این مکتب رشوهخواری، اختلاس اموال ملت و دولت هزاران نفر شاگرد بهتر از استاد بیرون آمد.16 رضاخان نیز خود به این موضوع معترف بود و برای مثال در شهریور 1320 زمانی که به دستور او اعضای شورای عالی نظام به کاخ احضار شدند تا در خصوص تبعیت نکردن از قانون نظام وظیفه توضیح دهند، رضاخان در مقابل سرلشکر بوذرجمهری از امرای ارتشی که فعالیتهای اقتصادی گستردهای داشت در منتهای عصبانیت چنین گفت: تو خشتمال گردنکلفت از همه بیشرفتر هستی، به تو زمین دادم، به بانک دستور دادم برای آبادانی زمینهایت پول کلانی به تو قرض دهد، خشتمال بودی صاحبمنصب شدی، عمله بودی سرلشکر شدی، ندار بودی دارا شدی... و سپس با کشیدهای صورت بوذرجمهری را نوازش داد.17 رضاخان در دورانی که سردار سپه بود آقاخان بوذرجمهری را کفیل بلدیه تهران کرد و کارهای شخصی خودش را که قسمت عمده آن جمعآوری زمین و اموال بود به او سپرد و بوذرجمهوری همه امور را به خوبی اداره میکرد. او در خرابی و آبادی شهر تهران از خیابان، میدان و خانهها کیسه خود را پر میکرد و به سردار سپه نیز سود بسیار میداد، همان اندازه که آنها سود میبردند، صاحبان املاک زیان میدیدند؛ مخصوصا که این کار از روی نقشه اساسی علمی ثابتی نبود و گاهی خرابی و آبادی یک محل مکرر اتفاق میافتاد و صاحب آن از هستی ساقط میشد.18 بوذرجمهوری حتی در مقطعی به ریاست املاک سلطنتی و سمت وزارت فواید عامه هم رسید تا نمودی عینی از حضور نظامیان در عرصههای مختلف اقتصادی ایران در این دوره باشد. بسیاری دیگر از فرماندهان ارتش نیز به فراخور نزدیکی به رضاخان در این دوره شانزدهساله از این خوان گسترده اقتصادی بهرهمند شده بودند و بیش از آنکه به مأموریت اصلی نظامی خود بپردازند کسب امتیازات اقتصادی بیشتر را در نظر داشتند.
فرجام سخن
انحراف ارتش نوینی که رضاخان بخش اعظم بودجه کشور را در طول دوران سلطنتش برای آن هزینه کرده بود در نهایت 3 شهریور 1320 بیش از هر زمان دیگری خود را نشان داد. زمانی که متفقین به خاک ایران حمله کردند ارتشی که سالها در برابر مخالفان داخلی قدرتنمایی میکرد با کمترین مقاومتی در برابر متجاوزین خارجی تسلیم شد و امرای ارتشی که در این سالها با تشویق رضاخان در امور سیاسی و اقتصادی مداخله میکردند و فربه شده بودند در انجام وظایف اولیه نظامی خود نیز ناموفق ماندند و عملا ارتش نوین ایران با کمترین مقاومتی از هم فرو پاشید.
از مکتب رشوهخواری، اختلاس اموال ملت و دولت هزاران نفر شاگرد بهتر از استاد بیرون آمد
رضاشاه در مراسم سان و رژه ارتش
شماره آرشیو: 3692-7ع
پی نوشت:
1. آرتور میلسپو، ماموریت آمریکاییها در ایران، ترجمه حسین ابوترابیان، تهران، انتشارات پیام، 1356، ص 159.
2. یان ریشار، بنیانگذاری ارتش ملی ایران در ایران و اقتباسهای شرق از مغربزمین (مجموعه مقالات)، ترجمه ابوالحسن سروقدمقدم، مشهد، انتشارات استان قدس رضوی، 1369، صص 65-66.
3. فلوریدا سفیری، پلیس جنوب ایران، ترجمه منصوره اتحادیه و منصوره جعفری فشارکی، تهران، تاریخ ایران، 1363، ص 67.
4. موسسه مطالعات و پژوهشهای سیاسی، ظهور و سقوط سلطنت پهلوی (خاطرات ارتشبد سابق حسین فردوست)، ج 1، تهران، اطلاعات، 1370، ص 78.
5. همانجا.
6. همانجا.
7. پیتر آوری، تاریخ معاصر ایران از تاسیس سلسله پهلوی تا کودتای 28 مرداد 1332، ترجمه محمد رفیعی مهرآبادی، ج 2، تهران، عطایی، بیتا، صص 18-19.
8. احمد امیر احمدی، «مهر سکوت را میشکنم و از کودتای 1299 پرده برمیدارم»، دنیا، ش 12، 1335، ص 67.
9. مشروح مذاکرات مجلس شورای ملی، دوره 13، جلسه 19، 12/11/1320.
10. مختار حدیدی، جلال فرهمند، یادداشتهای یک روزنامهنگار (تحولات نیمقرن تاریخ معاصر ایران از نگاه عمیدی نوری)، ج 1، تهران، موسسه مطالعات تاریخ معاصر ایران، 1381، ص 304.
11. موسی فقیه حقانی، یادداشتهای یک روزنامهنگار (تحولات نیمقرن تاریخ معاصر ایران از نگاه عمیدی نوری)، ج 6، تهران، موسسه مطالعات تاریخ معاصر ایران، ص 51.
12. حسین مکی، تاریخ بیستساله ایران، ج 2، تهران، امیرکبیر، 1357، ص 141.
13. میخاییل سرگیویچ ایوانف، تاریخ نوین ایران، ترجمه هوشنگ تیزابی و حسن قائمپناه، 1365، ص 75.
14. موسسه مطالعات و پژوهشهای سیاسی، همان، ص 78.
15. جمشید صداقتکیش، صنایع در توسعه اقتصادی ایران، تهران، چاپ خوشه، 1352، صص 48-49.
16. روزنامه باختر امروز، 19/12/1321؛ به نقل از: نصرالله شیفته، زندگینامه و مبارزات سیاسی دکتر سیدحسین فاطمی؛ مدیر روزنامه باختر امروز، تهران، انتشارات آفتاب حقیقت، 1364، ص 24.
17. دنیا، ش 9، 1332، صص 152-153.
18. یحیی دولتآبادی، حیات یحیی، ج 4، تهران، انتشارات عطار، 1361، صص 256-257.