«جستارهایی در سیره سیاسی و اجتماعی شهید آیتالله العظمی سیدمحمدباقر صدر» در گفتوشنود با آیتالله شیخ محمدابراهیم انصاری
به عنوان نخستین سؤال، لطفا بفرمایید که از چه مقطعی و چگونه با شهید آیتالله سیدمحمدباقر صدر آشنا شدید؟
بسمالله الرحمن الرحیم. حدود سال 1338، بعضی از طلبهها و دوستان که در درس فلسفه ایشان که در صحن مطهر امیرالمؤمنین(ع) در نجف تشکیل میشد شرکت میکردند، به من گفتند که ایشان در فلسفه و فقه و اصول و کلا علوم انسانی عالم نابغه و بزرگی است. بنده در واقع به توصیه دوستان در درس ایشان شرکت کردم و دیگر نتوانستم از ایشان دل بکنم و سالهای طولانی از محضر ایشان کسب فیض کردم.
ایشان حقیقتا از نوابغ دوران و کل تاریخ اسلام بود؛ به همین دلیل هم چه در حوزه و چه بیرون از حوزه، دائم برای ایشان ایجاد مزاحمت میشد و کسانی که افکار و اندیشههای ایشان را درک نمیکردند و به جایگاه رفیع ایشان آگاهی نداشتند، برایشان حاشیهسازی میکردند و موجب رنجش و آزار آن بزرگوار میشدند! دراینباره سخن فراوان است.
حضرتعالی در فرازهای مهمی چون 15 خرداد 1342 حضور مستقیم داشتید. در عین حال از شاگردان و علاقهمندان شهید آیتالله صدر هم بودید. نگاه ایشان به قیام تاریخی 15 خرداد چگونه بود؟
شهید بزرگوار آیتالله صدر، کلا در قبال تمام قیامها و حرکتهای اسلامی موضع پشتیبانی و حمایت داشتند و در زمره علمایی نبودند که خود را از جریانهای سیاسی و اجتماعی کنار بکشند و صرفا به کار و پژوهش علمی بپردازند. ایشان هر هفته در منزلشان جلسه بحث و گفتوگو داشتند که علمای بزرگی چون حضرات: شیخ مرتضی آلیاسین (دایی ایشان)، شیخ محمدرضا مظفر، سیدشهید اسدالله مدنی، سیدعلی سیستانی و سیدنصرالله مستنبط و حدود سی نفر از علما در آن جلسه شرکت و برای پشتیبانی از انقلاب اسلامی برنامهریزی میکردند. شهید صدر همواره نهضت امام و جنبشهای اسلامی را تأیید و از آنها حمایت میکردند.
ماجرای واکنش شهید آیتالله صدر به سفر شما به کویت چه بود؟
زمانی که حکومت پهلوی امام خمینی را به ترکیه تبعید کرد، من به کویت رفتم و در آنجا در حسینیه مرحوم آیتالله سیدعباس مُهری درباره شرایط و وقایع ایران سخنرانی و از امام تجلیل و تمجید کردم. شهید صدر هنگامی که از این موضوع مطلع شدند، آقایان شیخ اخلاقی قمی و سیدنوری اشکوری را نزد من فرستادند و گفتند: میخواهم سخنرانی شما در کویت را که در تجلیل از امام صحبت کردید بشنوم. من هم نوار آن سخنرانی را به آنان دادم که به شهید صدر بدهند. شهید صدر وقتی سخنرانی مرا شنیدند، ابراز خرسندی و تقدیر کردند که برای من بسیار ارزشمند بود. این از خاطرات خوب من از ایشان است.
شهید صدر همواره در پی تشکیل یک تشکل اسلامی برای ترویج اهداف و احکام اسلامی بودند. حضرت عالی به دلیل نزدیکی به آن بزرگوار و نیز به دلیل اینکه خود نیز در زمینههای مبارزاتی فعال بودید، قطعا در این زمینه اطلاعات دقیقی دارید که دانستن آنها در این مجال مغتنم است.
شهید صدر از قبل از 15 خرداد، برای چنین هدفی فعالیت میکردند. یک بار ایشان دستنوشتههایی را به من دادند تا به دست مرحوم آیتالله خویی برسانم. ایشان میخواستند که آقای خویی در جریان افکار و اندیشههای ایشان باشند. آقای خویی دستنوشتهها را میخوانند و بسیار اظهار خرسندی و شهید صدر را تشویق میکنند. آیتالله خویی به فردی که نزد ایشان آمده و گفته بود: سید صدر میخواهد حزب اسلامی تأسیس کند، گفته بودند: اگر ایشان چنین کاری کند، من اولین فردی خواهم بود که در این حزب ثبت نام میکنم! رابطه شان اینقدر صمیمانه و توأم با علاقه بود.
اشاره کردید که شهید آیتالله صدر به فعالیت تشکیلاتی اهمیت میدادند. در این مورد توضیح بیشتر بدهید.
زمانی که در نجف بودم، یک روز شهید صدر به خانه من آمدند و گفتند: باید یک تشکیلات اسلامی راه انداخت؛ چون غیر از کار تشکیلاتی، نمیشود اقدام مؤثری انجام داد. من عرض کردم: بعضی از دوستان به صورت غیرتشکیلاتی فعالیت میکنند. ایشان فرمودند: به نتیجه نخواهند رسید. روزی هم داشتم همراه ایشان برای شرکت در جلسه بحث ایشان ــ که در مقبره مرحوم شیخ محمدرضا آلیاسین برگزار میشد ــ میرفتم که در بین راه از ایشان سؤال کردم: چرا آقای سیدمحمدباقر حکیم دیگر برای شرکت در جلسات بحث نمیآید؟ ایشان فرمودند که اتفاقا این سؤال از ایشان پرسیده و ایشان پاسخ داده بودند: متحیّر ماندهام که به حرف پدرم عمل کنم یا استادم؟ شهید صدر جواب میدهند: جمع این دو با هم شدنی است. مشکل کجاست؟ سیدمحمدباقر میگوید: جمع بین افکار پدرم که در امور محتاط است و افکار انقلابی شما، دشوار است!...
بالاخره ایشان چه کرد؟
ایشان تا مدتی برای درس نیامد، اما هنگامی که امام به نجف آمدند، به درس شهید صدر پیوست!
رابطه شما با شهید آیتالله صدر چگونه ادامه پیدا کرد و برای آخرین بار ایشان را در چه دورهای دیدید؟
با نامه با هم ارتباط داشتیم و من نامههای متعددی از ایشان دارم. آخرین بار در سال 1350 یا 1351 در نجف ایشان را دیدم و بعد به ایران آمدم. قبل از سفر به دیدار ایشان رفتم و ایشان هم متقابلا به منزل ما تشریف آوردند.
شهید آیتالله صدر در نامههای آخرشان، وضعیت نجف را چگونه توصیف میکردند؟
ایشان نوشته بودند که بحثهای نجف تعطیل شده و ایشان جلسات بحث را به زیرزمین منتقل کردهاند. بازار فحاشی و تهمت و افترا داغ است و بسیار نگرانکننده و آزاردهنده! برخی از افراد کمفهم و دونپایه، تحمل بحثهای سید را نداشتند و این موضوع بهشدت ایشان را آزردهخاطر میکرد.
با تشکر از فرصتی که دراختیار ما قرار دادید.