«مروری بر حاشیه و متن رویداد تسخیر لانه جاسوسی آمریکا» در گفتوشنود با زندهیاد حسین شیخالاسلام
چهل روز پیش، نظام جمهوری اسلامی یکی از یاران دیرین و وفادار خویش را از دست داد. زندهیاد حسین شیخالاسلام از دوران مبارزات انقلاب تا پایان حیات، دل در گرو اهداف نظام اسلامی داشت و در راه تحقق آن کوشید. هم از این روی و در نکوداشت یاد و خاطرهاش، گفتوشنودی منتشرنشده با وی با موضوع «مروری بر حاشیه و متن رویداد تسخیر لانه جاسوسی آمریکا» را به شما تقدیم میکنیم.
با تشکر از جنابعالی به لحاظ شرکت در این گفتوشنود، طبعا سؤال نخست ما در این مصاحبه این است که زمینههای اشغال لانه جاسوسی توسط دانشجویان چه بود؟
بسمالله الرحمن الرحیم. شاید بتوانیم به عنوان ریشههای تاریخی ماجرا، سرنوشت نهضت ملی ایران را به عنوان یکی از موارد مهم مطرح کنیم. خب قاعدتا میدانید که در آستانه پیروزی انقلاب اسلامی، محمدرضا پهلوی فرار کرده بود و این اولینباری هم نبود که این کار را میکرد و پیش از آن یک بار دیگر هم در سال 1332 فرار کرده بود و نهضت ملی با پشتیبانی آیتالله کاشانی و رهبری دکتر مصدق به پیروزی ایران منتهی شده بود، اما آمریکاییها از داخل توانستند با ایجاد تفرقه در بین رهبران نهضت ملی، کودتای 28 مرداد را علم کنند و شاه را برگردانند. این بار هم مردم و دانشجویان از این بیم داشتند که آمریکاییها دوباره توطئهای ترتیب بدهند و شاه را برگردانند؛ مخصوصا که ایادی آمریکا در گوشه و کنار کشور از قبیل ترکمن صحرا، کردستان، خوزستان، بلوچستان و... آشوبهایی به راه انداخته و مملکت را به ناآرامی کشانده بودند؛ لذا ملت ایران این سابقه تاریخی را در ذهن داشت و ناآرامیها هم به نگرانی انقلابیون دامن میزد. هنگامی که آمریکاییها شاه را با بهانه معالجه به کشور خود راه دادند، این نگرانیها اوج گرفت و دانشجویان و افراد آگاه، هرچند متوجه بودند که شرایط جامعه مثل سال 1332 نیست و حضرت امام هم دکتر مصدق نیستند، اما مطمئن نبودند که آمریکا هم این موضوع را درک کند. ما صد درصد میدانستیم که آمریکا ماهیت انقلاب ایران را نمیفهمد و لذا راه دادن شاه به داخل آمریکا، احساسات مردم ایران را بهشدت جریحهدار کرد. خود آمریکاییها اعتراف کرده بودند که کودتای سال 1332 را از داخل سفارت اداره کرده بودند؛ بنابراین طبیعیترین کار این بود که برای جلوگیری از تکرار آن رویداد، این پایگاه را از دست آمریکاییها بگیریم و با به گروگان گرفتن اعضای سفارت آمریکا، آن کشور را مجبور کنیم که شاه را برای محاکمه در داخل ایران برگرداند. با اشغال سفارت آمریکا ــ که به واقع لانه جاسوسی بود ــ این نکته به آمریکاییها اعلام شد که شاه را بدهید تا گروگانها را بدهیم. بعد هم که شاهد بودیم آنها محمدرضا پهلوی را اخراج کردند و ماجراهای دربهدری او پیش آمد و سرانجام هم مرد. تحویل محمدرضا پهلوی در مقابل گروگانها، در ایران به یک خواست ملی تبدیل شده بود و این برای آمریکاییها شکست بزرگی بود. شاه آنقدرها هم برای آمریکاییها ارزش نداشت و حالا دیگر برایشان به یک مشکل تبدیل شده بود.
پیش از این هم یک بار، گروههای چپ سفارت را اشغال کرده بودند، ولی در آن زمان حضرت امام دستور دادند که آنها را از سفارت آمریکا بیرون کنند! چرا این بار این کار را نکردند؟
گروههای مختلف سیاسی از جمله چپها بر اساس تمایلات خودشان، تلاش میکردند انقلاب را به سمت و سویی که مد نظر خودشان بود بکشانند، اما شعار حضرت امام «نه شرقی، نه غربی» بود. پس از پیروزی انقلاب، حتی اعضای دولت موقت هم تلاش کردند انقلاب را به سمت غرب بکشانند و رفتارهای خارج از قاعدهای مثل ملاقات با برژینسکی را هم انجام دادند و به همین دلیل هم پس از اشغال لانه جاسوسی، نتوانستند دوام بیاورند و خود را از صحنه کنار کشیدند. پیش از آن گروههای چپ تلاش کردند انقلاب را به سمت شرق و شوروی بکشانند؛ به همین دلیل زمانی که سفارت آمریکا را اشغال کردند، به این دلیل نبود که روش اسلامی مبارزه امام خمینی با آمریکا را قبول داشتند و امام هم این را بسیار دقیق میدانستند و به همین دلیل دستور دادند که با آنها برخورد شدید بشود و آنها را بیرون بریزند. بعد هم کمیتهای را در آنجا مستقر کردند تا حفاظت سفارت آمریکا تأمین شود. ذکر این نکته ضروری است که اگر حمایت تام و تمام امام خمینی نبود، دانشجویان یک روز هم نمیتوانستند در سفارت آمریکا دوام بیاورند. اشتباه آمریکاییها این بود که تصور کردند دانشجویان کار غیردیپلماتیک کردهاند و ملت ایران و حضرت امام موقعیت را درست تشخیص ندادهاند و این بار هم میتوانند با فشار تبلیغاتی، امام را مجبور به عقبنشینی کنند. آنها امام خمینی را نمیشناختند که اگر میشناختند، از اول درباره ایشان اشتباه نمیکردند، اما امام از این فرصت استفاده کردند و با اتکای به خداوند و با منطق قوی ضد استکباری و با استفاده از اصطلاحات قوی قرآنی، ماهیت آمریکا را برای مردم دنیا فاش کردند و با تعبیر «آمریکا هیچ غلطی نمیتواند بکند» پوزه ابرقدرت کاغذی را به خاک مالیدند و با این حرکت، موج ضدآمریکایی را در سراسر دنیا تقویت کردند. آمریکاییها تمام رسانههای مکتوب و غیرمکتوب خود را در سراسر دنیا بهکار گرفتند تا با فشار تبلیغاتی، امام و ملت ایران را وادار به عقبنشینی کنند و همه امیدشان این بود که ظرف یکی دو ماه قضیه را به نفع خود خاتمه بدهند، ولی ناچار شدند 444 روز منتظر تصمیم امام بمانند! نتیجه اینکه کارتر بر خلاف اکثر رئیسجمهورهای آمریکا که معمولا در دور دوم هم رأی میآورند، انتخاب نشد.
از رفتار دانشجویان پیرو خط امام با گروگانها چه خاطراتی دارید؟
گروگانها اوایل فکر میکردند در ظرف دو سه هفته آزاد میشوند. بعضیهایشان مثل سربازها و تفنگدارها جوان بودند، ولی بعضیهایشان هم پیرمردهای پنجاه، شصتسالهای بودند که بعضا مشکل قلبی داشتند. موضوع مهم این است که در فاصله 444 روز که این افراد گروگان ما بودند، حتی از دماغ کسی خون هم نیامد و همگی صحیح و سالم به کشورشان برگشتند. دانشجویان دقیقا بر اساس دستورات اسلام در مورد اسیر و طبق دستور حضرت امام با آنها رفتار کردند. ایشان دائما تأکید میکردند که نباید به گروگانها بد بگذرد. ما حتی آشپز خود سفارت را ــ که پاکستانی بود و برای سفیر و کاردار به طور ویژه غذا میپخت ــ استخدام کردیم و به او حقوق دادیم! برای آنها با مواد غذایی خودشان ــ که بهترین کیفیت را داشت و در حجم وسیعی انبار کرده بودند ــ غذا تهیه میکردیم. ساعات هواخوری و ورزش هم داشتند و به محض مشاهده کوچکترین نشانه بیماری، معاینه و مداوا میشدند؛ به همین دلیل هم همگی سالم برگشتند و در مورد عدم رسیدگی به خودشان، کوچکترین شکایتی نداشتند. تمام مدت با آنها خوشرفتاری شد و به همین دلیل دچار عوارض گروگان بودن نشدند.
جناب عالی در بخش اسناد و ترجمه آنها کار میکردید. آیا سندی بود که به شکل ویژه نظر شما را جلب کرده باشد؟
موقعی که انقلاب اسلامی به نتیجه میرسد، آمریکاییها متوجه این واقعیت میشوند که در اطراف حضرت امام کسی را ندارند. روی کسانی که در پاریس در اطراف امام خمینی بودند، مطالعه کردند و بنیصدر را عنصر بهدرد بخوری دیدند. آنها یک عنصر قوی اطلاعاتی را تحت این عنوان که تاجر است و میخواهد در ایران سرمایهگذاری کند، به بنیصدر به بهانه گرفتن مشاوره نزدیک میکنند. این فرد در پاریس حسابی با بنیصدر رفیق میشود و بعد هم بارها در تهران با بنیصدر تماس میگیرد. مأمور سیا در ایران فردی بود به نام آهرن که جزء گروگانها بود. او از اینکه اجازه نداده بودند که او بنیصدر را کنترل و اداره کند، ناراحت بود. در اسناد لانه جاسوسی کاملا مشخص بود که او از اینکه ارتباط بنیصدر با آن تاجر مخفی مانده بود، بهشدت ناراضی بود و احساس میکرد در چنین موضوع مهمی نقش ندارد. روی سند بنیصدر «بهکلی محرمانه» خورده بود و ما فهمیدیم که باید موضوع خیلی برایشان مهم بوده باشد.
آمریکاییها در شمال ایران دو پایگاه داشتند و از آنجا آزمایشات موشکی و اتمی شوروی را رصد و پیگیری میکردند. این اطلاعات به لانه جاسوسی میآمد و از آنجا مستقیم روی ماهواره و به آمریکا میرفت. آنها در آن زمان که هنوز ماهواره به صورت امروز کاربرد نداشت، ارتباط 24ساعته ماهوارهای با آمریکا داشتند. روی اسنادی که این اطلاعات هم در آنها ردو بدل میشدند، مهر «به کلی محرمانه» خورده بود.
چه کسانی تصمیم میگرفتند که کدام بخش از اسناد منتشر بشوند یا نشوند؟
ما اسناد را ترجمه و تنظیم میکردیم و اهمیت آنها را تشخیص میدادیم و اعلام هم میکردیم، ولی دراینباره شورایی که آقای موسوی خوئینیها تشکیل داده بودند و شامل آقایان: محسن میردامادی، ابراهیم اصغرزاده، رضا سیفاللهی، بیطرف و چند چهره شناختهشده دانشجویی میشد، تصمیم میگرفت.
در آن روزها ادعا میشد که در لانه جاسوسی اسنادی درباره شهید آیتالله بهشتی وجود دارد که البته منتشر نشدند و همین امر به شایعات متعددی دامن زد. اصل قضیه چه بود و چرا این اسناد منتشر نشد؟
این هم یکی از وجوه ظلم به شهید بهشتی است. شهید بهشتی در مقطع پیروزی انقلاب اسلامی، به دستور امام خمینی یکی از بزرگترین خدمات را به انقلاب کرد که هنوز هم ارزش آن شناخته نشده است. ایران بهخصوص به دلیل همجواری با شوروی و مهمتر از آن تسلط بر تنگه هرمز، برای آمریکاییها ارزش استراتژیک بسیار بالایی داشت. آنها در رژیم پهلوی میتوانستند با شل و سفت کردن پیچ جریان نفت ــ که از خلیج فارس و تنگه هرمز عبور میکرد ــ قدرتهای اروپایی و چین و هند و ژاپن را کنترل کنند! با اوجگیری انقلاب در ایران، آمریکاییها متوجه شدند که ساختار سیاسی و اطلاعاتیشان در ایران اشتباه کردهاند؛ لذا ژنرال هایز را به ایران فرستادند تا به آنها بگوید با آن همه تجهیزاتی که در ایران دارند و با آن همه اهمیتی که ایران دارد، باید چه کار کرد. یکی از مهمترین کارهای دیپلماتیکی که شاید در کل تاریخ معاصر ایران اتفاق افتاده باشد، مذاکرات شهید بهشتی با هایزر است. شهید بهشتی با آن قدرت بیان و استدلال بالا، به هایزر میفهماند که پشتیبانی آمریکا از محمدرضا پهلوی و ضد انقلاب و تن ندادن به خواست ملت ایران، فقط به کشتار بیشتر منجر میشود و سرنوشت انقلاب ایران را عوض نخواهد کرد. آمریکاییها هم درنتیجه این مذاکرات، دست از لجاجت بیشتر و استمرار کشتار در ایران دست برمیدارند. این کار بسیار بزرگی است که شهید بهشتی به دستور امام خمینی انجام داد و انصافا سربلند هم بیرون آمد. آمریکاییها هرچند پس از آن باز هم اشتباه کردند، اما در آن مقطع فهمیدند که باید چه کار کنند و تصمیمات بجایی گرفتند.
این که سند بدی نیست. علت منتشر نشدنش چه بود؟
نمیدانم. من به عنوان مترجم روی اسناد سیا کار میکردم. این سند جزء سندهای وزارت دفاع و جدا بود. متأسفانه بر اثر اقدامات جریان چپ، با ایشان ضدیت عجیبی پیدا شده بود. یکی از وجوه مظلومیت ایشان هم همین بود. من قصد ندارم قضاوت کلی کنم، ولی متأسفانه اغلب دانشجوها این ضدیت را با شهید بهشتی داشتند. بنیصدر در القای این مسئله نقش پررنگی داشت؛ همینطور گروههای چپ؛ چون استکبار فهمیده بود که قدرت اصلی در کجاست. به همین دلیل هم شهید مطهری را که مهمترین نظریهپرداز انقلاب بود قبل از همه ترور کردند و بعد هم بزرگانی چون شهید بهشتی را از سر راه برداشتند و به نظر من قدرت مدیریتی هیچ کسی، به اندازه شهید بهشتی نبود. ایشان مدیر انقلاب بود و بهترین سازماندهی را در صحنه انقلاب داشت. همه ترورها با حساب و کتاب و از روی برنامه انجام شدند.
چرا شما را برای صحبت با خبرنگارها انتخاب کردند؟
من حدود هشت سال در آمریکا عضو انجمنهای اسلامی دانشجویان اروپا و کانادا و آمریکا و دبیر کل انتشارات انجمن بودم و به دلیل سخنرانیها، مصاحبهها و تاکشو (talk show)های متعددی که در آنها شرکت کرده بودم، روحیه خبرنگاران غربی را خوب میشناختم. بعد از این هم که به ایران برگشتم، کارم پاسخ دادن به مقالاتی بود که در نشریات انگلیسیزبان علیه انقلاب ایران نوشته میشدند. طبیعی بود که هم به دلیل تسلط به زبان و هم به خاطر این سابقه، این کار به عهده من گذاشته شد.
این رویداد و توضیحات شما، برای نسلی که از نزدیک با حوادث درگیر بودند قابل درک است، اما نسل امروز مشکل بتواند موضوع را درک کند؛ بهخصوص که شانتاژ رسانهای استکبار امروز بیش از هر زمان دیگری وجود دارد. دراینباره چه دیدگاهی دارید؟
بههرحال این وظیفه رسانههای ماست که هم به نسل جدید خودمان و هم به مردم آمریکا بفهمانند که آمریکا در سراسر دنیا قصدی جز تاراج ملتها ندارد. ملت آمریکا باید بفهمد که شریک این ظلم و تاراج است. آمریکا با دلارهایش شیره جان مردم دنیا را میمکد. من قصد ندارم همه ملت آمریکا را در این قضیه مقصر بدانم. شاید هم ناآگاه باشند، ولی واقعیت این است که آمریکاییها خیلی بیشتر از آنچه که تولید میکنند، مصرف میکنند. خود آمریکاییها و غربیها متوجه هستند که سیستم سرمایهداری دارد خون آنها را به نفع سرمایهدارهای بزرگ به شیشه میکند، ولی خود آمریکا هم همین کار را در سراسر دنیا برای آمریکاییها میکند. از خدا میخواهم که مردم آمریکا حرف ما را بفهمند، ولی اگر هم نفهمند مشکل ما نیست، بلکه مشکل آنهاست که در این ظلم شریک هستند. آمریکا از سال 1332 نفت و ثروتهای ملی ما را چپاول کرد و از شاه نوکر و ژاندارم منطقه ساخت تا اهداف او را محقق کند و پول و خون و جان ملت ایران را هدر بدهد. ملت آمریکا بود که نیروی نظامی آمریکا را برای جنگ ویتنام تأمین کرد. البته نخبگان و متفکرین آمریکا همواره این اعمال را محکوم کردهاند، اما برخی هم رفتند و در ویتنام جنگیدند و هنوز هم در پی توجیه جنایات آمریکا در سراسر دنیا هستند! تعداد افرادی که در حمایت از جنایات آمریکا میروند و میجنگند، بسیار بیشتر از کسانی است که با این رفتارها مخالفت میکنند. اگر آمریکا در جنگ ویتنام هم مثل جنگهای دیگر پیروز شده بود، هیچکس صدای مخالفان جنگ ویتنام را نمیشنید. خود آمریکاییها هم قبول دارند که دولت مصدق یک حکومت ملی بوده و آنها با انجام کودتا در واقع یک حکومت ملی را ساقط کردهاند.
آیا در مورد خیانتهای آمریکا به ایران، اسناد به گونهای روشن و طبقهبندیشده در دسترس هستند؟
تمام قراردادهای تسلیحاتی ایران و آمریکا، سند هستند. در ایران بیش از چهلهزار مستشار آمریکایی، تمام دستورات آمریکا را به شاه و ارتش و دربار دیکته میکردند. غیر از این در خود رژیم هم، جاسوسهای فراوانی داشتند تا از دقت اجرای اوامرشان اطمینان پیدا کنند. آمریکاییها خودشان کنترل صدور نفت ایران را در اختیار داشتند، بااینهمه بر اساس اسناد لانه جاسوسی، در وزارت اقتصاد هم جاسوسان زیادی داشتند که گزارش ریز به ریز درآمدهای حاصل از صادرات نفت را به آمریکاییها میدادند تا مطمئن شوند که آماری که محمدرضا پهلوی به آنها میدهد، با واقعیت تطبیق دارد. در مورد کودتای 1332 که خود آمریکاییها اعتراف کردند. در لانه جاسوسی هم اسناد فراوانی از دخالت آمریکاییها در ایران وجود داشت که چاپ هم شدند. یکی از اقدامات مهم آمریکاییها در اختیار گرفتن آقای بنیصدر بود که احساس میکردند در ساختار سیاسی ایران رشد خواهد کرد و اسناد اثبات بیکفایتی او توسط دانشجویان به مجلس شورای اسلامی داده شد.
با تشکر از فرصتی که در اختیار ما قرار دادید.