قانون کشف حجاب و اقداماتی که عوامل حکومتی رضاشاه در راستای اجرای این قانون انجام دادند پیامدهای مختلف فرهنگی، اقتصادی، تربیتی، اجتماعی و روانی فراوانی برای جامعه ایران داشت که بخشی از آنها کوتاهمدت بود، اما بخش عمده آن تا دهههای بعدی و حتی تا به امروز گریبانگیر جامعه ایران است. این قانون حتی بر معماری نیز تأثیر گذاشت
قانون کشف حجاب و اقداماتی که عوامل حکومتی رضاشاه در راستای اجرای این قانون انجام دادند از برگهای سیاه کتاب تاریخ معاصر ایران است. این طرح به ادعای طراحان آن قرار بود زمینه آزادی زنان و حضور پررنگ آنان در جامعه را فراهم آورد، اما از ابعاد مختلف فرهنگی، اقتصادی، تربیتی، اجتماعی و روانی پیامدهای منفی فراوانی برای جامعه ایران و به تبع آن بانوان ایرانی به همراه آورد. بخشی از این پیامدها، کوتاهمدت بود و در همان سالها خود را نشان داد و بخش عمده آن تا دهههای بعدی و حتی تا به امروز گریبانگیر جامعه ایران است.
بررسی هر یک از این پیامدها میتواند موضوع پژوهش مستقلی باشد. در این نوشتار، یکی از پیامدهای اجرای خشونتآمیز قانون کشفحجاب، یعنی خانهنشینی اجباری بانوان ایرانی برای مصون ماندن از تعرض مأموران دولتی بررسی خواهد شد.
رضاشاه و تنظیم مستبدانه کلاه و لباس مردم
در 17 دیماه سال1314ش به صورت رسمی اعلام شد که استفاده از چادر و هر چارقد یا سرپوشی به جز کلاههای اروپایی ممنوع است. پس از این تاریخ، متخلفان مورد حمله نیروهای شهربانی قرار گرفته و در ملاء عام چادر یا چارقدشان با خشونت و فحاشی از سرشان کشیده و پارهپاره میشد.1
البته قانون کشف حجاب نخستین اقدام مداخلهجویانه رضاشاه در پوشش و شکل ظاهری مردم نبود. قانون «اتحاد شکل البسه و تبدیل کلاه» که در دیماه 1307ش تصویب شد، زمینه لازم برای اجرای قانون کشف حجاب را ایجاد کرد؛ قانونی که در افکار عمومی با عنوان الزامیشدن استفاده از کلاهپهلوی شناخته میشود. براساس ماده اول این طرح «کلیه اتباع ذکور ایران که برحسب مشاغل دولتی دارای لباس مخصوص نیستند در داخله مملکت موظف هستند که ملبس به لباس متحدالشکل شوند».
در این قانون، «هشت طبقه از جمله مجتهدین، مراجع امور شرعیه دهات و قصبات، مفتیان اهل سنت، پیشنمازان دارای محراب، محدثین، مدرسین فقه و اصول و روحانیون ایرانی غیرمسلم مستثنا بودند». زمان اجرای این قانون در شهرها از 1 فروردین 1308ش و در روستاها از 1 فروردین 1309ش تعیین شد. متخلفین از این قانون، در صورتی که شهرنشین بودند به «جزای نقدی از یک تا پنج تومان و یا حبس از یک تا هفت روز» و در صورتی که شهرنشین نبودند به «حبس از یک تا هفت روز به حکم محکمه» محکوم میشدند.2
بیشتر بخوانید:
کلاه حکومت بر سر ملت!
چرا مردم باید کلاه شاپو بر سر میگذاشتند؟
چرا تغییر لباس مردان قبل از کشف حجاب زنان صورت گرفت؟
رضاشاه پس از سفر به ترکیه در سال 1313ش تشخیص داد که بهتر است «کلاه شاپو» جایگزین «کلاه پهلوی» شود. رضاشاه در این دوره معتقد بود که «باید صورتا و سنتا غربی بشویم و باید در قدم اول کلاهها تبدیل به شاپو بشود و هنگام افتتاح مجلس شورا همه باید با شاپو حاضر شوند و در مجلس هم باید کلاه را به عادت غربی بردارند».3
قرنطینه و حبس خانگی بانوان؛ واکنشی به کشف حجاب رضاشاهی
جمع قابلتوجهی از زنان شهرنشین که دارای علایق مذهبی و سنتی بودند، به کشف حجاب رضاشاهی و ماهیت اجبارآمیز آن واکنش منفی نشان دادند. در واکنش به خشونت مأموران شهربانی در کوچه و بازار، زنان سعی کردند از رفتوآمد در کوچه و خیابان جز به وقت ضرورت خودداری کنند. در معماری و فضای خانهها نیز تغییر تازهای روی داد. خانوادههای متدین در منزل خود حمام ساختند تا زنانشان مجبور نباشند حتی برای رفتن به حمام از خانه خارج شوند.4
محمدعلی همایون کاتوزیان معتقد است که اجرای قانون کشف حجاب مثل این بود که در اروپا، قانونی وضع شود که مطابق آن زنان فقط مجاز به پوشیدن لباسهای «بالابرهنه» باشند. او با اشاره به اینکه پس از برخوردهای خشونتآمیز با بانوان محجبه، بسیاری از زنان خود را در خانههایشان زندانی کردند مینویسد: «حتی حبسشدن در خانه نیز مشکلات را حل نمیکرد؛ حداقل هفتهای یکبار باید به حمام رفت. پیش از گسترش شتابان شبهمدرنیسم [در دوره رضاشاه] همه طبقات اجتماعی ایران از حمامهای عمومی استفاده میکردند. این سنتی بود که طی قرنها شکل گرفته بود...[اکنون] کسانی که میتوانستند از فراز بام خانههای همسایگانشان راهی به حمام بیابند خوشاقبال بودند و دیگران باید خطر اهانت [مأموران] را به جان میپذیرفتند».5
مرحوم حاج احمد قدیریان، از اعضای حزب مؤتلفه اسلامی و چهرههای مبارز دوران انقلاب، از آن روزها چنین میگوید: «یک روز سر کوچه منزلمان در خیابان خیام ایستاده بودم؛ خانمهای همسایه با چادر نماز بیرون آمده و در حال صحبت کردن بودند که یک پاسبان وارد کوچه شد و به این خانمها حمله کرد. یکی از این خانمها که پایین کوچه بود و کنار دیگر خانمها ایستاده بود با لگد و پشت پای پاسبان به زمین افتاد. پاسبان چادر را از سرش کشید و آن را پاره کرد خانم هم دستش را گذاشت روی سرش و به طرف بالای کوچه فرار کرد». وی در ادامه با اشاره به یکی از محدودیتهایی که این قانون ضدانسانی و غیراسلامی برای خانوادههای متدین ایجاد کرد اینگونه یاد میکند: «رفتوآمد خانمها در روز امکانپذیر نبود. نیروهای رژیم پهلوی عرصه را بر مردم تنگ کرده بودند. دختران خانواده مجبور شدند برای حفظ حجاب خود ترک تحصیل کنند و از کسب علم، که موهبت الهی است، صرفنظر نمایند. این مشکل همه خانوادههای متدین بود».6
آیتالله محمد یزدی در مرور خاطرات کودکی خود میگوید: «با شروع برخورد رضاخان با قضیه حجاب اسلامی، زنان محجبه و متدین ما ترجیح دادند در خانه بنشینند و از خانه خارج نشوند. تصور کنید در آن ایام وضعیت مثل حالا نبود که هر خانهای حمام داشته باشد و افراد نمیتوانستند در خانه بمانند و مجبور بودند لااقل برای استفاده از گرمابههای عمومی از منزل بیرون بیایند. بانوان و دختران دیندار به ناچار از طریقه گرم کردن آب در خانه استحمام میکردند». 7
خانهنشینشدن برای حفظ عفت و سنت
علاوه بر محدودیتهایی که در رفتوآمد بانوان به حمام، کوچه و خیابان، بازار، منزل اقوام و... صورت میگرفت حضور آنان در اماکن متبرکه نیز محدود شد؛ به گونهای که «در آن زمان زیارت امام رضا(ع) نیز تقریبا در تمام مدت روز تعطیل بود و بانوان شبهنگام و آن هم خیلی دیروقت به زیارت میرفتند. در میان آنان، زنانی بودند که تا شهریور1320 از خانه خود خارج نشده و حاضر نبودند در اجتماع بیحجاب حاضر شوند».8
برای زنان روستایی و عشایر اوضاع کمی متفاوت بود. برای آنان امکان خانهنشینی اجباری فراهم نبود؛ چراکه ناگزیر از کار در مزارع و مراتع بودند. علاوه بر کارهای منزل، نیمی از امورات خارج از خانه بر دوش آنها بود. اقتصاد هر خانواده با مشارکت زنان اداره میشد
این موضوع بهویژه درباره زنانی که سالهای جوانی را پشت سر نهاده بودند نمود بیشتری داشت. آنها در میانسالی، بعد از عمری به سربردن در حجاب اسلامی بههیچعنوان نمیتوانستند بیحجابی را تحمل کنند. از نگاه آنان تندادن به این رفتار به معنی ازدستدادن حیثیت و آبروی گذشته بود؛ گذشتهای که در پیوند با مذهب و پرهیزگاری قرار داشت.9
حجتالاسلام سیدسجاد حججی درباره آن روزها میگوید: «در دوران اختناق رضاخانی و کشف حجاب واقعا مادرم در خانه زندانی شد. به خاطر عفاف و متانتی که داشت در طولانیمدت از منزل بیرون نیامد؛ حتی برای استحمام هم بیرون نمیآمد و در منزل با زحمت فراوان حمام میکرد؛ چون لازمه بیرون رفتن از منزل این بود که چادر به سر نکند. تا لغو قانون کشف حجاب مادرم از منزل بیرون نیامد... البته همشیرهام هم همینطور بود».10
قرنطینه اجباری که روستایی و اشرافی نمیشناخت!
برخلاف رویه جاری میان خانواده اشراف و بزرگان، حتی برخی از همسران رجال و امرا نیز با توجه به ریشههای سنتی خود با این جریان اجباری همراهی نشان ندادند. همسران مخبرالسلطنه هدایت، نخستوزیر رضاشاه در سالهای 1306 تا 1312ش و سیدمحسن صدرالاشراف (وزیر عدلیه رضاشاه) از این جملهاند. همسر صدرالاشراف پس از آنکه بهاجبار در مراسم مربوط به کشف حجاب بهعنوان میزبان شرکت کرد، از شدت ناراحتی چنان بیمار شد که دیگر از خانه بیرون نیامد؛ تا یک سال بعد که درگذشت و جنازه او را از خانه بیرون بردند.11
اینها موارد نادری بودند که انگیزههای مذهبی و سنتی قوی مانع از حضورشان بهصورت بیحجاب در جمع دیگر خانوادههای رجال و امرای مملکت میشد؛ چنانکه وقتی همسر مخبرالسلطنه از اینکه به خاطر استفاده از چادر نماز در حضور ملکه مورد ایراد واقع میشد، مجلس را ترک میکرد.12
برای زنان روستایی و عشایر اوضاع کمی متفاوت بود. برای آنان امکان خانهنشینی اجباری فراهم نبود؛ چراکه ناگزیر از کار در مزارع و مراتع بودند. علاوه بر کارهای منزل، نیمی از امورات خارج از خانه بر دوش آنها بود. اقتصاد هر خانواده با مشارکت زنان اداره میشد. با اینکه سختگیری مأموران در روستاها به مراتب کمتر از شهرها بود، زنان روستایی و عشایری «برای آنکه از اجرای دستور سرپیچی کنند و در چنگال مأموران امنیه نیفتند، صبحها خیلی زود از خانه خارج شده و از بیراهه به محل کار خود میرفتند و عصرها هنگامی بازمیگشتند که هوا کاملا تاریک شده بود یا رو به تاریکی میرفت. در بعضی مواقع نیز با دادن مبلغی پول به رئیس پاسگاه آزادی عمل مییافتند. البته در همه جا پرداخت پول چارهساز نبود».13
البته مرحوم آیتالله مهدوی کنی در بخشی از کتاب خاطرات خود با اشاره به تلخی آن دوران، از جدی بودن کشف حجاب برای مردم شهرهای کوچک و روستاها خبر میدهد: «حتی در روستایی مثل کن هم مزدوران رضاخان نمیگذاشتند زنها چادر داشته باشند. ازآنجاکه روستای کن در آن زمان با تهران فاصله داشت، زنهای آنجا خیلی مقید بودند که حجابشان را حفظ کنند... . زنها برای اینکه چادرشان را حفظ کنند، روزها از منزل بیرون نمیآمدند و اگر میخواستند به حمام و یا دیدن اقوام بروند شبها میرفتند. علاوه بر این، چون میدیدند در شب نیز ممکن است مشکلاتی پیدا شود، خانهها را به هم ارتباط داده و به یکدیگر در باز کرده بودند که آثار آن در همین منزلی که ما الان در کن داریم هنوز باقی است. خانهها تا حمامی که در بالای ده بود به هم راه داشتند.14
کاتوزیان این اقدام جبّارانه رضاشاه را در تمام تاریخ استبداد ایرانی بیسابقه دانسته و با طعنه مینویسد: «بهراستی این پیروزی بزرگی برای حقوق بشر، حیثیت اشخاص، آزادی فردی، امنیت خصوصی، ادب اجتماعی، حقوق قانونی، عدالت اجتماعی و بالاتر از همه رهایی زن بود... این است انبوهی از شواهد بر ضد مدرنیسم جاهلانه و آثار مخرب آن بر فرهنگ و زندگی بشر در قرن بیستم میلادی... . آنچه اتفاق افتاد نه رهایی بود و نه پیشرفت؛ اقدام خودکامانه و شبهمدرنیستی یک مستبد و معدودی متعصب بیریشه بود که او را همچون «ناجی ایران» میستودند.15
فرجام سخن
قانون کشف حجاب نمونه روشن دخالت یک حکومت تمامیتخواه در سبک زندگی و اعتقادات مردم بود. این طرح بیمنطق با زمینهچینی روشنفکران و حامیان رضاشاه پهلوی و با تکیه بر قانون «اتحاد شکل البسه و تبدیل کلاه» تصویب و به خشنترین شکل ممکن اجرا شد. از پیامدهای خشونتآمیز قانون کشف حجاب در سطح کلان میتوان به فاجعه مسجد گوهرشاد اشاره کرد؛ جنایتی که هنوز هم برخی ابعاد و میزان دقیق شهدای آن مشخص نشده است و گواهی بر درندهخویی یک رژیم غیرمردمی بود. در کنار این گونه رویداها در سطح کلان، مأموران دولتی نیز با برخوردهای خشن و توهینآمیز در هر کوچه و برزن، حجاب از سر بانوان میکشیدند تا به حکومت پهلوی در رسیدن به ترقی و پیشرفت کمک کنند! روندی که به خانهنشینی و انزوای بخش زیادی از بانوان ایرانی در یک بازه زمانی ششساله انجامید. زنان زیادی بودند که در فاصله اجرای این قانون در سال 1314 تا برکناری رضاشاه از سلطنت و خروج او از کشور در شهریور 1320 از خانههای خود خارج نشدند و یا بهندرت و عموما در شبهایی که شبح سیاه استبداد رضاشاهی بر شهر سایه افکنده بود به دیدار خویشان و اقوام خود میرفتند. هفت دهه پیش بانوان ایرانی برای آلودهنشدن به ویروس بیهویتی و بیعفتی و عدم ابتلا به رنج ناشی از خشونت حکومت پهلوی، قرنطینه اجباری و خانهنشینی را تحمل کردند؛ قرنطینهای که به خاطر منویات پوچ شاهی مستبد، نه چند روز و چند ماه که برای برخی تا چند سال طول کشید و باعث شد این زنان مظلوم از حق مسلّم حضور در جامعه و دیدار دوستان و آشنایان و اماکن موردعلاقه خود محروم شوند.
پی نوشت:
1. محمدعلی همایون کاتوزیان، اقتصاد سیاسی ایران از مشروطیت تا پایان سلسله پهلوی، ترجمه محمدرضا نفیسی و کامبیز عزیزی، تهران، نشر مرکز، 1389، ص 172.
2. مهدی صلاح، کشف حجاب زمینهها، پیامدها و واکنشها، تهران، مؤسسه مطالعات و پژوهشهای سیاسی، 1384، ص 98.
3. محسن صدر (به اهتمام)، خاطرات صدرالاشراف، تهران، انتشارات وحید، ۱۳۶۴، ص 291.
4. مهدی صلاح، همان، ص 195.
5. محمدعلی همایون کاتوزیان، همان.
6. سیدحسین نبوی و محمدرضا سرابندی، خاطرات حاج احمد قدیریان، تهران، مرکز اسناد انقلاب اسلامی، 1383، صص 27 و 28.
7. مرکز اسناد انقلاب اسلامی، خاطرات آیتالله محمد یزدی، تهران، مرکز اسناد انقلاب اسلامی، 1380، صص 79 و 80.
8. مهدی صلاح، همان.
9. همان.
10. عبدالرحیم اباذری، خاطرات حجتالاسلاموالمسلمین سیدسجاد حججی، تهران، مرکز اسناد انقلاب اسلامی، 1382، ص 21.
11. محسن صدر، همان، ص 306.
12. مهدیقلیخان (مخبرالسلطنه) هدایت، خاطرات و خطرات؛ توشهای از خاطرات شش پادشاه و گوشهای از دوره زندگی من، تهران، زوار، 1364، ص 407.
13. مهدی صلاح، همان، ص 200.
14. غلامرضا خواجهسروی، خاطرات آیتالله مهدوی کنی، تهران، مرکز اسناد انقلاب اسلامی، 1385، ص 40.
15. محمدعلی همایون کاتوزیان، همان، ص 173.