کد QR مطلبدریافت صفحه با کد QR

«جلوه‌هایی از بینش و منش حجت‌الاسلام والمسلمین محمدتقی فلسفی» در گفت‌وشنود با زنده‌یاد حجت‌الاسلام والمسلمین علی دوانی

سران انقلاب همواره گوش به نظرات مرحوم فلسفی داشتند

14 ارديبهشت 1399 ساعت 12:00

محقق و نویسنده دانا و توانا زنده‌یاد حجت‌الاسلام والمسلمین علی دوانی از ارادتمندان و مصاحبان استاد سخن حجت‌الاسلام والمسلمین محمدتقی فلسفی بود. وی در گفت‌وشنودی که پیش روی شماست، با دید نافذ و بیان توصیفگر خویش، جلوه‌هایی از بینش و منش آن بزرگ را توصیف کرده است.


به عنوان سؤال اول، نخستین‌بار در چه دوره‌ای و چگونه با مرحوم حجت‌الاسلام والمسلمین فلسفی آشنا شدید؟
بسم‌الله الرحمن الرحیم. بنده در سال 1325ش در نجف تحصیل می‌کردم و پس از رحلت آیت‌الله العظمی آقا سیدابوالحسن اصفهانی، مرجع مطلق شیعیان جهان، در آنجا باخبر شدیم که آقای فلسفی در بالکن شهرداری تهران در میدان توپخانه به مناسبت رحلت ایشان سخنرانی بسیار جالبی ایراد کرده و میتینگ بزرگ حزب توده را به هم زده است! من و چند تن دیگر در آن ایام، در محضر مرحوم آیت‌الله آقای حاج میرزا علی فلسفی، برادر کوچک مرحوم آقای فلسفی، شرح لمعه می‌خواندیم. من درباره آقای فلسفی از ایشان سؤالاتی پرسیدم و ایشان فرمودند: «نکته‌ای که در مورد اخوی از همه برجسته‌تر است، توکل عجیب ایشان است. ایشان چاپخانه‌ای داشت که یک‌بار با تمام وسایلش آتش گرفت! ما مانده بودیم که این خبر را چگونه به ایشان، که تازه از سفر برگشته بود، بدهیم که خود ایشان به پدرمان ــ که بسیار متأثر بود ــ گفت:‌ نکند به خاطر سوختن چاپخانه ناراحت هستید؟ طوری نیست، خدا که نمرده است!... همه ما واقعا از روحیه قوی و توکل عجیب ایشان تعجب کرده بودیم!»
در سال 1327 تصمیم گرفتم برای تغییر آب و هوا و زیارت حضرت امام رضا(ع)، به ایران بیایم و از استاد فلسفی خواستم درباره منبرهای دو واعظ شهیر تهران، یعنی مرحوم آقای راشد و مرحوم آقای فلسفی، اطلاعات بیشتری به من بدهند. ایشان گفتند: اگر می‌خواهی منبر نافذ ببینی، منبر آقای راشد است و اگر منبر و سخنرانی مهیج می‌خواهی، منبر آقای فلسفی است! به تهران که آمدم، سراغ منبر مرحوم آقای راشد را گرفتم. در آن ایام مرحوم آقای راشد، شب‌های جمعه از ساعت 8 تا 9 در رادیو تهران سخنرانی داشت که بسیار مؤثر بود. شبی در خیابان منیریه به منزل وسیعی رفتم که پر از جمعیت بود و اشخاص متشخصی هم آمده بودند و مرحوم آقای راشد صحبت می‌کرد. ایشان سخنان ارزشمندی درباره خلافت الهی و اجرای عدالت در بین مردم ایراد کرد که بسیار روی من تأثیر گذاشت. در آنجا از چند نفر سراغ مجالس وعظ آقای فلسفی را گرفتم. گفتند: ایشان فقط گاهی در بعضی از مجالس ترحیم سخنرانی می‌کند. مترصد قضیه بودم تا روزی که شنیدم ایشان در مسجد حاج شیخ عبدالحسین در بازار تهران، قرار است در مجلس ختمی صحبت کند. خود را هر طور که بود به آنجا رساندم تا برای اولین‌بار آقای فلسفی را ببینم.
 
علی دوانی
 
از تأثیری که این نخستین دیدار روی شما گذاشت برایمان بگویید.
ایشان قیافه‌ای جذاب با چشمانی نافذ و رفتاری مصمم و اندامی متوسط داشتند و من در همان برخورد اول، به ایشان ارادت پیدا کردم. ایشان چند آیه از سوره الرحمن را قرائت کرد و به سخنرانی پرداخت. تمام سخنرانی یادم نیست، فقط آن بخش که به «دفاع از حق تا حد ممکن» مربوط می‌شد، یادم مانده است. از جمله این قصه یادم مانده که ایشان تعریف کرد: «گربه‌ای در کمین کبوتر همسایه بود و روزی هم پرید و کبوتر را خورد! صاحب کبوتر به کلانتری شکایت کرد که صاحب گربه در نگهداری گربه‌اش کوتاهی کرده و با اینکه می‌دانسته که او در کمین کبوتر من است، اقدام نکرده. پرونده از کلانتری می‌رود به دادسرا و از آنجا به استیناف استان و بعد به دیوان عالی کشور و کلی وقت صاحب کبوتر دنبال این پرونده تلف می‌شود. روزی یکی از دوستان این مرد به او می‌گوید: این شکایت ارزش این همه صرف وقت را ندارد و بالاخره هم به جایی نمی‌رسی، قصه را رها کن و دنبال کار خودت برو. مرد جواب می‌دهد که می‌دانم یک کبوتر ارزش این همه وقت گذاشتن را ندارد، اما بیم آن دارم که اگر امروز در اینجا کوتاه بیایم، فردا صاحب گربه قصد جان و مال خود مرا هم بکند!». وقتی مرحوم فلسفی این قصه را تعریف کرد، حضار خندیدند و در عین حال نکته بسیار مهمی را دریافتند. مرحوم آیت‌الله کاشانی که در این مجلس حضور داشتند، در همان لحظه گفتند: «آقای فلسفی! از این داستان‌ها روی منبر بیشتر بگویید تا مردم تکلیف خود را در احقاق حقوقشان از ستمگران بدانند و برای احقاق حق خود آمادگی بیشتری پیدا کنند». مرحوم آقای فلسفی پاسخ داد: «حضرت آیت‌الله کاشانی! من همیشه در منبر از این حرف‌ها می‌زنم و به فضل الهی باز هم خواهم زد!»
آن سخنرانی با آن لحن خوش و گوش‌نواز و صدای گرم و جذاب و دلنشین مرحوم آقای فلسفی، فوق‌العاده روی من تأثیر گذاشت و تصمیم گرفتم ایشان هر جا منبر می‌رود، پای منبرش حاضر شوم و گوش بدهم!
 
مرحوم فلسفی با صلاحدید آیت‌الله العظمی بروجردی سخنرانی‌های بسیار تأثیرگذار و تعیین‌کننده‌ای را علیه فرقه بهائیت ایراد کرد. از آن ایام خاطره‌ای دارید؟
همان‌طور که اشاره کردید، ایشان در سال 1334 و به صلاحدید آیت‌الله بروجردی، خطر وجود فرقه ضاله بهائی را ــ که با حمایت بیگانگان در اغلب دستگاه‌ها و ادارات رخنه کرده بودند ــ در یک سخنرانی رادیویی مطرح کرد که انعکاس بسیار وسیعی یافت. قرار بود ابتدا مرحوم آقای فلسفی وجود آن فرقه ضاله را ــ که ستون پنجم اجانب بود ــ مطرح کند و سپس با اقداماتی که آیت‌الله بروجردی به عمل می‌آورند، طی تسلیم لایحه‌ای به امضای جمع کثیری از وکلای مجلس شورای ملی، این فرقه غیرقانونی اعلام و ایادی آنها از ادارات اخراج شوند، اما با تفصیلی که مرحوم آقای فلسفی در خاطرات خود گفته‌اند و بنده هم در کتاب «نابغه سخن» ذکر کرده‌ام، با حمایت‌های خارجی و ضعف محمدرضا پهلوی، این امر مهم عملی نشد و نهایتا فقط گنبد لانه فساد و مرکز بهائی‌ها به نام خطیره‌القدس تخریب شد. مرحوم آیت‌الله بروجردی و مرحوم آقای فلسفی، سخت از به ثمر نرسیدن این تلاش متأثر و ناراحت بودند. من در آن ایام در هفته‌نامه «ندای حق» مقاله‌ای نوشتم و به‌شدت به سردار فاخر حکمت، رئیس وقت مجلس شورای ملی که نگذاشته بود لایحه غیرقانونی شدن فرقه ضاله بهائیت در مجلس مطرح شود، تاختم! چند روز بعد خدمت آقای فلسفی بودم و همین که وارد مجلس شدم، ایشان فرمود: مقاله شما را خواندم، عالی بود! من از اینکه توانسته بودم تا حدودی از آلام ایشان کم کنم، خوشحال شدم.
از آن زمان تا سال 1340 که آیت‌الله بروجردی از دنیا رفتند و نیز در سال‌های بعد، چه در قم و چه در تهران، با مرحوم آقای فلسفی چه به صورت حضوری و چه به صورت مکاتبه، ارتباط داشتم و درباره مسائل مختلف، با یکدیگر به تبادل‌نظر می‌پرداختیم.
 
حضرت عالی کتابی درباره مرحوم آیت‌الله العظمی بروجردی تألیف کردید. آیا مرحوم فلسفی این کتاب را دیدند و اگر پاسخ مثبت است، نظر ایشان چه بود؟
پس از رحلت مرحوم آیت‌الله العظمی بروجردی در 10 فروردین سال 1340، من در مدت بسیار کوتاهی شرح زندگی ایشان را براساس اطلاعاتی که از خود ایشان گرفته بودم، نوشتم و برای چهلم آن مرحوم تحت عنوان «زندگانی زعیم بزرگ عالم تشیع آیت‌الله بروجردی» منتشر کردم. مرحوم آقای فلسفی تا چهلم آن مرد بزرگ غالبا به قم می‌آمد و در مجالس ختم آن مرحوم منبر می‌رفت. چند روز قبل از منبر روز چهلم، یک جلد از کتاب را ــ که تازه چاپ شده بود ــ به ایشان تقدیم کردم که بسیار تعجب کرد از اینکه در مدت کوتاهی، چنین کتاب جامعی درباره آیت‌الله بروجردی تألیف و چاپ و منتشر شده است. ایشان این مطلب را در منبر چهلم آیت‌الله بروجردی به اطلاع مردم رساند.
 
یکی از آثار برجسته شما کتاب «نهضت روحانیون ایران» است. آیا مرحوم فلسفی این کتاب را هم دیده بودند؟ نظرشان درباره این کتاب چه بود؟
در آن ایام اختلاف میان جناح‌های حوزه، حقیقتا زجرآور بود و من در نامه‌ای به ایشان عرض کردم که خوب است بتوانند میانجی‌گری کنند. ایشان هم ضمن ابراز تأسف از این وضعیت، در پاسخ به نامه من نوشته بودند: «جدا متأثرم که چرا وضع ما این‌طور است و این اندازه افکار و اعمال بد در بعضی از افراد نفوذ دارد!» در مورد کتاب «نهضت دو ماهه روحانیون ایران» هم گوشزد کرده بودند: «متوجه باشید عوامل گوناگونی به منظور انتقام گرفتن از حوزه فعالیت می‌کنند و اگر کمترین غفلتی از طرف آقایان بشود، ضرر غیرقابل جبرانی به بار خواهد آورد. امروز وظیفه آقایان متانت و بردباری است، وگرنه سقوط و بدبختی حتمی است! به نظر من لازم است که فعلا از طبع کتاب خودداری کنید؛ چون بر فرض که کتاب را طبع هم بکنید، از نشر آن جلوگیری می‌کنند و ضرر بیشتر خواهد بود و...»
من می‌خواستم کتاب «نهضت دو ماهه روحانیون ایران» را با هزاران زحمت و با کاغذ نسیه و قرض چاپ کنم که با برخورد نامطلوب و ناهنجار اخلاقی بعضی از اطرافیان آقایانِ قم، منصرف شدم و مدتی بعد آن را در قطع وزیری و در 192 صفحه چاپ کردم. سال‌ها بعد این کتاب را با مختصر تغییری در جلد سوم «نهضت روحانیون ایران» چاپ کردم و بلافاصله پس از انتشار، دستگیر و چند روزی در ساواک قم بازداشت بودم.
 
از نقش مرحوم فلسفی در تقویت نهضت امام خمینی و تأثیر ایشان در فرآیند انقلاب اسلامی برایمان بگویید.
مرحوم آقای فلسفی در فاصله خرداد 1342 تا بهمن 1357، مثل دوره حیات مرحوم آیت‌الله بروجردی که در اختیار آن بزرگوار بود، در تمام دوران نهضت امام خمینی، در اختیار امام خمینی و انقلاب اسلامی بود و سهم بسیار مهمی در پیشبرد و گسترش انقلاب اسلامی و اهداف رهبری آن داشت. به گفته امام راحل، ایشان حقیقتا زبان گویای اسلام و انقلاب بود. خود بنده، چه ایامی که در قم بودم و چه هشت سال بعد که از سال 1350 به تهران آمدم، هرگاه درباره انقلاب به مسئله‌ای برمی‌خوردم که نیاز به تبادل نظر داشت، با ایشان، شهید مطهری و شهید بهشتی مطرح می‌کردم و از آنها رهنمود می‌گرفتم. مخصوصا راهنمایی‌های مرحوم آقای فلسفی بسیار کمکم کرد که هم به تألیف و تصنیف ادامه بدهم و هم به‌اصطلاح گزک به دست رژیم ندهم و آسیب نبینم!
من گاهی همراه شهید مطهری یا شهید بهشتی و یا هر دو، نزد آقای فلسفی می‌رفتیم و از تجربیات و رهنمودهای ایشان بهره‌مند می‌شدیم. جالب اینجاست که آن دو بزرگوار هم به رهنمودهای مرحوم آقای فلسفی گوش می‌دادند و آنها را به کار می‌بستند. در یک کلام، نظرات مرحوم آقای فلسفی درباره مسائل روز انقلاب، قول فصل و ملاک عمل من و بسیاری از وعاظ آن دوره و حتی آن دو بزرگوار بود.
 
مرحوم آقای فلسفی چندین بار ممنوع‌المنبر شدند. از آن ایام خاطره‌ای دارید؟
بله؛‌ ایشان چندین بار و آخرین بار از سال 1350 تا 1357 ممنوع‌المنبر شدند. در آن ایام ایشان بسیار نگران بود که افرادی به منبر بروند که تأثیر خوبی روی مردم نداشته باشند. در سال 1351 بود که ایشان به من فرمود: «مجالس مخصوصی داشتم که حیفم می‌آید تعطیل شوند، نمی‌خواهم منبری‌هایی که به منبری بودن معروف هستند، به جای من در این مجالس منبر بروند. از شما که تازه به تهران آمده‌اید و به نویسندگی و تألیف و تحقیق معروف هستید، می‌خواهم که در این مجالس مخصوص به جای من منبر بروید. خودم هم می‌آیم و در مجلس شرکت می‌کنم». یکی از این مجالس در شب نیمه ماه مبارک رمضان در مسجد المصطفی در میدان حسن‌آباد بود و دیگری در شب نیمه شعبان. امام جماعت مسجد المصطفی، خواهرزاده آقای فلسفی مرحوم حجت‌الاسلام والمسلمین حاج آقا مصطفی مسجد جامعی، از ائمه جماعت سرشناس و فعال تهران، بود. از سال‌ها قبل رسم بود که در آن شب، بسیاری از ائمه جماعات مساجد دیگر وعظ خود را تعطیل می‌کردند و برای استماع سخنان مرحوم آقای فلسفی به این مسجد می‌آمدند. آن سال هم بر همین منوال عده زیادی آمده بودند و مجلس پرجمعیت و باابهتی بود. مرحوم آقای فلسفی هم آمده بود. سر وقت از ایشان اجازه گرفتم و منبر رفتم و با بیان حدیثی از امیرمؤمنان(ع)، درباره کاربرد عقل و غرایز به‌تفصیل صحبت کردم. متوجه بودم که مرحوم آقای فلسفی با دقت گوش می‌دهد و کاملا راضی است. در پایان هم از آقای فلسفی به عنوان رئیس اهل منبر و خطیب نامی شرق و سخنور نابغه یاد کردم و گفتم: «در حضور سرآمد سخنوران عصر، زبان الکن و بیانم نارساست» و از ارزش وجودی ایشان سخن گفتم و از اینکه مدتی است مردم از استماع سخنان گرم و گیرای چنین عنصر ارزنده و بزرگی محروم هستند، بسیار اظهار تأسف کردم. وقتی از منبر پایین آمدم، حاج آقا مصطفی و اغلب مردم بسیار تشویقم کردند و آفرین‌ها گفتند.
 
این کار برای شما پیامدی نداشت؟
چرا؛ فردای آن روز از اداره ساواک خیابان میکده تلفن زدند و گفتند: چرا روی منبر این‌قدر از فلسفی تعریف و تمجید کردی؟ مگر نمی‌دانستی ممنوع‌المنبر است؟ گفتم: انتظار داشتید به جای ایشان منبر بروم، ایشان هم در مجلس حضور داشته باشد و همه مردم هم ایشان را دیده باشند و نامی از ایشان نبرم؟ آیا مردم این کار مرا حمل بر بی‌ادبی نمی‌کردند و مورد اعتراض آنها واقع نمی‌شدم؟ مأمور ساواک گفت: چون بار اول است، به هشدار تلفنی اکتفا می‌کنیم، اما در صورت تکرار به ساواک احضار خواهی شد؛ کاری به فلسفی نداشته باش!
 
و شما هم دیگر کاری به ایشان نداشتید؟
چرا؛ یک‌بار دیگر هم در مجلسی، از تعطیلی منبر ایشان اظهار تأسف کردم که باز از ساواک به من زنگ زدند و احضارم کردند و مورد بازجویی قرار گرفتم! حیف که ساواک خیابان میکده در اوایل پیروزی انقلاب به دست ضدانقلاب افتاد و مدارک و اسناد آن نابود شدند، و الا حتما متن این بازجویی‌ها در آنجا بود.
 
علی دوانی
 
مرحوم آقای فلسفی در ایام ممنوع‌المنبر بودن چه می‌کردند؟
من همیشه در منزلشان در خیابان ری به حضورشان می‌رسیدم. در آن ایام یک‌بار فرمود: «از بس که شما اصرار کردید دست به قلم ببرم، فکر کردم حالا که منبرم تعطیل شده، خوب است بنویسم. قبلا فقط گاهی می‌نوشتم، ولی حالا می‌خواهم به شکل جدی‌تری به این کار بپردازم». من بسیار خوشحال شدم و گفتم: «عدو شود سبب خیر گر خدا خواهد. به نظر بنده اگر این کار از منبرها و سخنرانی‌هایتان مهم‌تر نباشد، کمتر هم نیست؛ زیرا منبر و سخنرانی هر قدر هم که بااهمیت باشد، به مرور زمان فراموش می‌شود، اما کتاب و نوشته باقی می‌‌ماند. تدوین کتاب و نوشتن را جدی بگیرید». عجیب است که با اینکه طلبه‌ای بیش نبودم و حکم فرزند ایشان را داشتم، سخنم را پذیرفتند و آثار بسیار ارزنده‌ای را پدید آوردند.
 
با تشکر از فرصتی که در اختیار ما قرار دادید.


کد مطلب: 10855

آدرس مطلب :
https://www.iichs.ir/fa/news/10855/سران-انقلاب-همواره-گوش-نظرات-مرحوم-فلسفی

تاریخ معاصر
  https://www.iichs.ir