کامران میرزا پسر ناصرالدین شاه قاجار و تنها فرزند منیرالسلطنه در نوزدهم ذی القعده 1272 ق متولد شد. 1پیش از وی ناصرالدین شاه از همسران متعدد خود صاحب ده پسر شده بود که از این تعداد تنها دو نفر زنده مانده بودند: سلطان مسعود میرزا و مظفرالدین میرزا.نسب خانوادگی شکوهالسلطنه ، مادر مظفرالدین میرزا، باعث ارجحیت وی بر برادران دیگر بود، اما مانع نشد که شاه علاقه خود به فرزند کوچکترش را پنهان کند.
ناصرالدین شاه در بیست هفتم شعبان 1275 کامران میرزای کودک را به مقام نیابت سلطنت انتخاب کرد.2 این در حالی بود که دو سال بعد مظفرالدین میرزا به حکومت آذربایجان منصوب شد . شاه در 1277 فرزند محبوب خود کامران میرزای شش ساله را با پیشکاری پاشاخان امینالملک به حکومت تهران منصوب کرد. کامران میرزا در فنون نظامی به تحصیل مشغول شد و در 1281 به منصب سرهنگی و یک سال بعد به منصب سرتیپی ارتقاء یافت.3 اولین تجریه نیابت سلطنت را در سفر ناصرالدین شاه به خراسان به سال 1283 تجربه کرد و دومین را در 1287 که شاه به عتبات رفته بود. 4 پیشرفت در فراگیری فنون نظامی باعث شد که بعد از عزل عزیزخان مکری، سردارکل، از منصب خود در 1285 ناصرالدین شاه کامران میرزا را به جای او به فرماندهی قوا منصوب کند و او را امیرکبیر خواند.5 درشعبان 1288 با سرورالدوله دختر سلطانمراد میرزا حسامالسلطنه، فاتح هرات، ازدواج کرد6 و مراسم عروسی او پنج شبانه روز به طول انجامید.7
محبوبیت کامران میرزا در نزد پدر رو به تزاید بود و در طی سالهای بعد حکومتهای مناطق مختلف به وی واگذار شد : 1292: حکومت قم، ساوه، زرند، کاشان ، 1298: حکومت کاشان را شاه به یکی از محبوب ترین همسران خود انیسالدوله داد و به جای آن استرآبادرا به کامران میرزا.8 بعد از عزل میرزا حسین خان سپهسالار ، وزیرجنگ ، در 1297ق از سوی ناصرالدین شاه حکم وزارت جنگ کامران میرزا صادر شد:"ریاست قشون ایران همانطور که اعلان کرده بودیم با شخص همایون خودمان است. نظر به اشغال کلی که پیش آمد شما را که لقب نایب سلطنت دارید در ریاست قشون از جانب خود قرار میدهیم."9 گرچه ولیعهدی به مظفرالدین میرزا واگذار و تکلیف سلطنت مشخص و معین بود اما سلطان مسعود میرزا ظل السلطان و کامران میرزا نایبالسلطنه برای جلب نظر پدر تاجدار خود سخت در رقابت بودند . خصوصا ظلالسلطان که ازتهران دور بود و برای کسب موقعیتی بهتر تلاش میکرد. محمد حسن خان اعتمادالسلطنه در روزنامه خاطرات خود به این رقابت پرداخته:
ششم جمادی الاولی 1298 بعد از ناهار من تنها رفتم خدمت ظلالسلطان خلوت بود صحبت زیاد شد. از ولیعهد و نایبالسلطنه می فرمودند. ولیعهد را بی حال و نایبالسلطنه را طفل می ستودند و بالطلاف پدرانه شاه خیلی مستظهر بودند. خدا داند که در آتیه چه بروز خواهد کرد. ترتیب کارها که چندان خوش نما نیست. این شاهزاده مکار اگر زنده بماند و به این خیال و قدرت باقی باشد خدا به داد ایران برسد که به واسطه نفاق با اخوان فی الواقع ایران را پست و ذلیل خواهد نمود.10
و یا: دهم ربیع الثانی 1299: خانه ظل السلطان رفتم که شاه مهمان بود با حرم و تمام رجال دولت ..... از همه عجیب تر یک صد سرباز از فوج اصفهان که قراول مخصوص شاهزاده و با خودشان آورده اند با لباس بسیار ممتاز از پارچه ایران و کلاه خود پروس ملبس بودند شاه لدیالورود حکم داد که این یک صد سرباز مشق کنند و کردند بهتر از اغلب سربازهای طرز اتریش که سپهسالار مرحوم و نایب السلطنه تربیت کده اند و متجاوز ا زدو کرور پول ایران به مصارف آنان رساندند. خیلی اسباب خوشحالی شاه شد و به حدی تمجید کرد که مافوق نداشت... نایب السلطنه امروز یقین کرد که دیر یا زود وزارت جنگ از دست او خواهد رفت و به ظل السلطان تعلق خواهد گرفت و به چشم بخل و حسد و تغیر نگاه میکرد بسیار به ایشان بد گذشت.11
مخالفان در هر فرصتی از اختلاف میان برادران استفاده می کردند و بر آتش این اختلاف می دمیدند. چنانچه حاج سیاح نیز از این فرصت استفاده کرد، میان ولیعهد و ظلالسلطان را صلح داد و از سویی دیگر به کامران میرزا پیام داد که :" حالا که پدر دارد وزیر جنگ و حاکم طهران است اگر فکر آینده خود را نکند فردا چشمش را در می آرند یا اینکه اگر رحم کردند در گوشه امیریه همیشه
در قفس خواهد ماند".12 در عرصه رقابت میان برادران دولتمردان نیز نقش داشتند و هر کدام سنگ یکی از این شاهزادگان را به سینه می زدند. ظلالسلطان در رقابت کار را به جایی رساند که در 1301 شاه قصد کرد او را به تهران احضار و ریاست قشون را از نایبالسلطنه اخذ و به او بدهد. اما میرزا علی خان امینالدوله رای او را تغییر داد و ظلالسلطان در این مورد شکست خورد.13 ناصرالدین شاه به کامران میرزا هشدار داد: " امسال هم تو را مهلت دادم اگر قشون مرا منظم نکردی سال دیگر معزولی و دیگر گریه و ندبه چاره نخواهد کرد"14
ناصرالدین شاه در 1299به موجب فرمان مخصوصی اختیار جنگلهای مازندران را برای مدت پنجاه سال به کامران میرزانایبالسلطنه داد. فرمانی که ارزش نداشت، از سفارتخانههای انگلیس، روسیه و عثمانی خواستند تا به تجارشان اطلاع بدهند برای تجارت و خرید و فروش چوب و محصولات جنگلها باید به نایب السلطنه مراجعه و از او اجازه بگیرند. با اعتراض هر سه دولت به این فرمان، وضعیت استفاده از جنگلها به شکل سابق خود بازگشت و این امتیاز برای کامران میرزا حاصلی نداشت. 15 در 1305 حکومت رشت، مازندران، استرآباد، ملا یر و تویسرکان، نهاوند ، قم و ساوه را ز او شاه گرفت و تنها حکومت تهران برایش باقی ماند .16در سفر سوم ناصرالدین شاه به فرنگ ، کامران میرزا معنای واقعی نایب السلطنگی را داشت و تمام امور به مدت هفت ماه به او سپرده شد. در واقعه رژی ، مردم بر او که حاکم تهران بود شوریدند و مجبور به گریز از مقابل آنان به داخل ارگ شد . بسیاری او را به علت دشمنی با امین السلطان ، صدراعظم ناصرالدین شاه ، ازمخالفان این امتیاز می دانستند .بعد از حرمت استعمال تنباکو در مجلس اسبدوانی دستور داد قلیان برای مدعوین بیاورند ولی خود نیز از کشیدن قلیان امتناع کرد.17
در 1313 پس از ترور ناصرالدین شاه و حمل جنازه وی به تهران، عبدالصمد میرزا عزالدوله برادر کوچکتر ناصرالدین شاه ، امین الدوله میرزا علی خان و محسن خان مشیرالدوله و بهاءالدوله و عده ای دیگر در دربار جمع شدند. نظر آنان بر این بود که نایب السلطنه که وزیر جنگ و حاکم تهران است باید به دربار بیاید و تا آمدن ولیعهد بر اوضاع نظارت داشته باشد . بهاءالدوله مامور شد که به همراه میرزا محمدخان کاشی اقبال الدوله به دیدن کامران میرزا بروند و این او را از این تصمیم آگاه کنند. اما در کمال تعجب کامران میرزا از پذیرش این مسئولیت سرباز زد و "در اندرونی خزید"18 به نقل از عباس میرزا ملک آرا او حتی در مراسم تشییع جنازه پدر هم حاضر نشد .19 با مرگ ناصرالدین شاه و سلطنت مظفرالدین شاه منصبی به او واگذار نشد . خصوصا که امین السلطان در رأس امور بود و حکومت تهران را به صدیق الدوله داد . کامران میرزا نایب السلطنه به وزیرمختاران روسیه و انگلیس پناه برده و امنیت جان و مال خواست. سفرا از امین السلطان تقاضای امنیت برای وی کردند و صدراعظم از آنان خواست تا موضوع را با شاه در میان بگذارند. مظفرالدین شاه به هر دو وزیر مختار اطمینان داد که بردارش را خطری تهدید نخواهد کرد.20در دوره پایانی سلطنت برادر باردیگر به وزارت جنگ منصوب شد و این سمت را تا چهل روز بعد در دوره سلطنت محمدعلی شاه ، داماد خود، داشت. امین السلطان که از سوی محمد علی شاه برای تشکیل دولت به ایران دعوت شد در اولین اقدام کامران میرزا را از منصب وزرات جنگ برکنار کرد. محمدعلی شاه از مخالفان این عزل بود اما مخالفت وی تاثیری نکرد. در جریان فتح تهران کامران میرزا نیز به سفارت روسیه پناهنده شد. بعد ازخلع محمدعلی شاه از سلطنت و ترتیب تبعید او و خانواده اش به روسیه ، جدایی ملکه جهان از فرزندش سلطان احمد شاه به سختی صورت گرفت . کامران میرزادر حالی که می دانست مشتاقان رسیدن به سلطنت در میان قوم قاجار بسیارند : "ولیعهد را داد به دست عضدالملک گفت ببرید هر طور می خواهید تربیتش کنید."21 در 1295 ش از طرف احمدشاه به نیابت تولیت آستان قدس رضوی و استانداری خراسان منصوب و یک سال بعد از این سمت برکنار شد .او که شاهد عزل نوه خود و تغییر سلطنت از دودمان قاجار به پهلوی بود در 1307 ش در تهران درگذشت و مدفن وی در حرم حضرت شاه عبدالعظیم قرار دارد. فرزندان او از سرورالسلطنه عبارت بودند از : ملکه جهان ،معصومه، قمرالملوک، فتحعلی میرزا،محمدمهدی میرزا ظل السلطنه، و هشت فرزند از همسران دیگر داشت که یکی از آنها دختری بود به نام منیراعظم ، که بعد از جدایی عزیز السلطان از دختر ناصرالدین شاه باوی ازدواج کرد و صاحب فرزندانی شد. قهرمان میرزا عین السلطنه فرزند عبدالصمد میرزا عزالدوله درباره کامران میرزا می نویسد: ... این نایب السلطنه آنچه بی پدر و مادر .... الواط شریر بودند معتبر کرد و به نوکری خود قبول نمود الا اشخاص محترم و اقوام خود. چنانچه در دربخانه او یک نفر شاهزداه مستخدم نیست و حال آنکه دویست شاهزاده را میتوانست از کارهای شخصی خود صاحب نان کند. حضرت ولیعهد این طور نیست . اغلب شاهزادگان را نگاهداری کرده و به شغل و کار بازداشته . این توقعی که ما اکنون از نایب السلطنه داریم از ولیعهد و امثال او نداریم . چون در هراین است و مشاهده میکند که و همه کار هم از دستش برمیآید.22
پی نوشت:
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1-محمدحسن خان اعتمادالسلطنه. الماثر و الآثار . ج1، به کوشش: ایرج افشار. تهران: اساطیر، 1363.ص 30.
2-محمد حسن خان اعتمادالسلطنه. تاریخ منتظم ناصری. ج 3. ص 1814.
3-همان. ج 3. ص 1857 و 1875.
4-مهدی بامداد. شرح حال رجال ایران . ج 3، تهران: زوار، 1371. ص 151.
5-مهدی بامداد . همان .
6- مهدی بامداد. همان.
7-دوستعلی معیرالممالک . رجال عصر ناصری. تهران: نشر تاریخ ایران،1361.ص 51.
8-محمدحسن خان اعتمادالسلطنه. روزنامه خاطرات اعتمادالسلطنه. به کوشش: ایرج افشار. تهران: امیرکبیر،1356.ص 66.
9-خاطرات سیاسی امینالدوله . به کوشش: حافظ فرمانفرماییان. تهران: امیرکبیر، 1355.ص 66.
10- محمدحسن خان اعتمادالسلطنه.روزنامه خاطرات اعتمادالسلطنه. ص 66.
11-همان.ص 151.
12-محمد علی سیاح محلاتی. خاطرات حاج سیاح یا دوره خوف و وحشت . به کوشش: سیف الله گلکار. کتابخانه ابن سینا. 1346. ص 340.
13-ابراهیم تیموری. عصر بی خبری یا امتیازات در ایران . تهران: اقبال،1363.ص 333.
14-امینالدوله . ص 85.
15-مهدی بامداد . هما.ص 154.
16-اعتمادالسلطنه. همان.ص 544.
17-حسن نبوی. تاریخ معاصر ایران از انقلاب مشروطیت تا انقلاب سفید. تهران: دانشسرای عالی، 1352.ص 113.
18-عباس میرزا ملک آرا.ص 129.
19-عباس میرزا ملک آرا. ص 130.
20-همان.131.
21-اسناد تاریخی وقایع مشروطه ایران. نامه های ظهیرالدوله. به کوشش: سرهنگ جهانگیر قائم مقامی. تهران: طهوری،1348.ص121.
22-قهرمان میرزا عین السلطنه سالور. روزنامه خاطرات عین السلطنه. به کوشش: ایرج افشار و مسعود سالور. تهران: اساطیر،1374. ج 1، ص649.