آیتالله محمدرضا ناصری، نماینده کنونی ولی فقیه در استان یزد، از فعالان دیرین نهضت امام خمینی و شاگردان پرسابقه ایشان به شمار میرود. وی در گفتوشنودی که پیش روی دارید و به مناسبت سیویکمین سالروز رحلت بنیانگذار جمهوری اسلامی به شما تقدیم میشود، به مصادیقی از جنبه معنوی مکتب امام خمینی اشاره نموده و آنها را مورد بررسی و تحلیل قرار داده است.
بیتردید یکی از ابعاد برجسته مکتب امام خمینی، جنبه معنوی آن است. آیا معنویت منحصر به حوزههای فردی امام بود یا در حوزههای سیاسی و اجتماعی رویکردهای ایشان هم تجلی آشکاری داشت؟
بسمالله الرحمن الرحیم. اساسا حرکت حضرت امام خمینی و برپایی حکومت اسلامی، مبتنی بر حاکمیت خدا و معنویت و احیای اسلام و قرآن و دین بود. امام خمینی به عنوان مرجع، فیلسوف و عالمی بزرگ، همه زندگی و رویکردهایشان مبتنی بر معنویت بود. در دوران نهضت، ایشان همواره دغدغه دین داشتند و میفرمودند: «به داد اسلام برسید!». میدانید که در سال 1343، در سخنرانی مهمشان در قم، فریاد زدند: «اسلام از دست رفت؛ ای علمای اسلام به داد اسلام برسید! و...» بنابراین هیچیک از گفتهها و اعمال امام، منفک از معنویت نبوده است. اصل ولایت فقیه هم که با تلاش ایشان احیا شد، تماما برگرفته از مبانی اسلامی و معنویت است و ربطی به تئوریهای مادی مرسوم در دنیا، که براساس خواستهها و اساسنامههای حزبی و جناحی تدوین میشوند، ندارد.
ایشان از همان ابتدای نهضت اسلامی، به همه علاقهمندان و مریدان خود و حتی به کسانی که در زندان بودند، میفرمودند: «برای من کاری را انجام ندهید، بلکه همه کارها را برای خدا و در جهت ارتقا و تقویت اسلام انجام بدهید». حرکت برای رضای خدا، سرلوحه تمام اقدامات امام خمینی بود. تعامل ایشان با دیگران هم بر همین مبنا بود. ایشان همواره همه علمای دین را، به مبارزه با ظلم و بیدینی و استکبار جهانی، بهویژه آمریکا دعوت میکرد. نیّت و حرکت امام خمینی بر مبنای رضای خدا و توکل ایشان هم فقط به خدا بود. به خاطر دارم که در اواخر دوره پهلوی و زمانی که امام در پاریس بودند، لیبرالها خیلی سعی میکردند همه تقصیرها را به گردن دولتها بیندازند و شاه را مسلوبالاختیار جلوه بدهند! آنها میگفتند: با تشکیل حکومت و مجلس ملی میشود خرابیها را ترمیم کرد و ضرورتی ندارد که شاه برود!...
همان نظریه شاه بماند و سلطنت کند و نه حکومت؟
بله؛ نظر برخی این بود. حتی مهندس بازرگان هم بارها این مسئله را در مصاحبههایش اعلام کرده بود، اما امام خمینی میفرمودند: «ریشه همه فسادها در حکومت طاغوت است؛ این حکومت ظالم باید ریشهکن و حکومت اسلامی برپایه قوانین الهی تأسیس شود. تضمین اجرای احکام اسلام هم برعهده ولیفقیه است که در رأس این حکومت قرار دارد و میتواند احکام دینی را برای مردم تبیین کند». زمانی که ایشان از عراق به کویت رفتند و حکومت کویت ایشان را راه نداد، فرمودند: حتی اگر شده روی دریا و در کشتی ناچار به حرکت شوند، در همه نقاط دنیا به وظیفه خود که تبیین احکام اسلامی است، عمل خواهند کرد و خدا هم کمک خواهد کرد. امام خمینی هدفی جز تأسیس یک حکومت اسلامی بر مبنای احکام اسلام و پیاده کردن حاکمیت خدا بر جامعه نداشتند. ایشان همواره میفرمودند: باید عشق خدا در دل مردم جامعه باشد. در پرتو همین تعالیم بود که نوجوانان و جوانان ما آموختند که عاشقانه جانشان را در دست بگیرند و برای دفاع از اسلام با دشمن بعثی بجنگند. مهمترین دلیل پیروزی ما هم در هشت سال جنگ تحمیلی، همین تلاش برای کسب رضای خدا بود، وگرنه دستهای ما واقعا خالی بودند و تمام کشورهای دنیا پشت سر صدام ایستاده بودند و از او دفاع میکردند. امام خمینی میفرمودند: ما برای نان و آب انقلاب نکردیم، بلکه برای احیای دین خدا انقلاب کردیم؛ زیرا اگر مردم دین خود را درست بشناسند، دنیا و آخرت آنان تأمین میشود و در عین حال که به رفاه دست مییابند، زندگی معنوی ارزشمندی را هم سپری خواهند کرد. ایشان در آخرین حرکت الهی خود، یعنی در وصیتنامهای که بر جای گذاردهاند، مردم را به حفظ اسلام و انقلاب که ضامن سربلندی و در دنیا و آخرت برای آنان است، توصیه میکنند و میفرمایند: ما هر چه داریم از قالالباقر(ع) و قالالصادق(ع) است؛ لذا نیازی به رهنمودهای غرب و شرق نداریم.
مقام معظم رهبری هم دقیقا همان مسیر و راه امام را ادامه میدهند. ایشان نیز همواره مردم را به تلاش برای دستیابی به رفاه و استقلال تشویق میکنند و در عین حال هشدار میدهند که اشرافیت، دنیادوستی و دنیاپرستی و تعلقات مادی سمّ مهلکی است که جامعه را به سقوط میکشاند. خود ایشان هم درنهایت سادگی زندگی میکنند و حتی یک گام هم برای دستیابی به ریاست برنداشتند. خاطرمان هست که امام خمینی میفرمودند: «به من نگویید رهبر، بگوبید خادم؛ خدمتگزار!». این یک شعار نبود، بلکه کاملا با واقعیت انطباق داشت؛ زیرا حرکت امام خمینی یک حرکت دنیوی نبود. اگر هم توصیه به پیشرفت و رفاه میکردند، در جهت رسیدن به خدا بود و خود اینها هدف محسوب نمیشد. ایشان در یکی از سخنرانیهای خود در مدرسه فیضیه قم، دوبار تکرار کردند: شما خون دادید، شما فرزند دادید، شما رنج کشیدید و خاک بر سر من اگر بخواهم خود را حاکم شما بدانم؛ ما هیچکدام رنج نبردهایم و حقی نداریم، هر چه حق هست مال مردمی است که از همه چیز خود گذشتند. ما اگر شأنی هم داریم، شأن خدمتگزاری به مردم است. الان همین روش سرلوحه تصمیمات و اقدامات مقام معظم رهبری است. شما در سخنان هیچیک از رهبران جهان، چنین مضامین یا رویکردهایی را نمیتوانید پیدا کنید.
از منظر جنابعالی، عدالت در نگاه امام خمینی چگونه معنا میشود؟
در تمام احکام اسلامی ــ که امام خمینی اصرار بر اجرای آنها داشتند ــ تأکید بر عدالت موج میزند. امام معتقد بودند که ما باید به همه بندگان خدا به یکسان خدمت کنیم و در نظام اسلامی ارباب و رعیت نداریم! یکی از مهمترین وجوه عدالت در اسلام، تلاش برای رهایی انسانها از ظلم و ستم است.
در مکتب امام جایگاه عقلانیت چیست و چگونه با عدالت و معنویت جمع میشود؟
بدون عقل عبادت خدا هم معنا ندارد! امام هرگز احساساتی برخورد نمیکردند و به توصیه هیچکسی، کاری را انجام نمیدادند. همه کارهای امام برپایه تفکر و اندیشه بود و در تصمیمگیریهای خود، مستقلا فکر میکردند و به همین دلیل هم کسی نمیتوانست به نظر ایشان خدشهای وارد کند. استقلال عقلی و اتکای به اسلام، باعث میشد که تمام گفتارها و نوشتههای امام خمینی یک محور داشته باشند و به یک سمت حرکت کنند. منظور از عقلانیت، تفکر و تحلیل عقلی است که امام به تمامی از آن برخوردار بودند و در تصمیمگیریهایشان، حتی علاقه به فرزندانشان را نیز دخالت نمیدادند. برای امام خمینی هیچ چیزی مهمتر از اسلام نبود. ایشان با دیگران مشورت میکردند و سخنان آنان را میشنیدند، اما تصمیم نهایی را براساس مصلحت و تدبیر میگرفتند و به همین دلیل هم هیچگاه از تصمیم خود پشیمان نمیشدند.
امام خمینی همواره معتقد به یگانه بودن دین و سیاست بودند و روی گفته شهید آیتالله مدرس که سیاست ما عین دیانت ماست، تکیه میکردند. تحلیل شما از سیره نظری و عملی امام در عرصه سیاست چیست؟
در زیارت جامع ائمه اطهار(ع) میخوانیم که ائمه(ع) سیاستمداران دین هستند. در تعریف اسلام از سیاست، سیاست برنامهریزی دقیق و صحیح است برای پیشبرد اهداف الهی و اجرای احکام اسلامی؛ ازاینرو نماز، حج، جهاد و... همه عین سیاست هستند. همه اعمال یک مسلمان، به دلیل پیروی از خداست که معنا پیدا میکنند و پیروی از احکام الهی یعنی رشد و اصلاح جامعه که همان سیاست است. در نگاه امام خمینی، سیاست، معنویت و عقلانیت باید همسو باشند و یک مجموعه کامل را تشکیل بدهند. اسلام در کنار عبادات، جنگ با کفار، مبارزه علیه ستمگران، نحوه تعامل با سایر ملل و... را هم بیان میکند؛ لذا به عنوان یک مسلمان، نمیتوان به بعدی از اسلام توجه کرد و بقیه را زمین گذاشت. دین از سیاست و سیاست از دین جدا نیست و اگر کسی آنها را از هم جدا میداند، درک روشنی از هیچ یک ندارد.
با توجه به پررنگ بودن بعد معنوی مکتب امام خمینی، درمان خودبزرگپنداری و تکبر احتمالی برخی مسئولان را در چه میبینید؟
کم هستند آدمهایی که با قدرت، پول، ریاست و کلا دنیا، فریفته نشوند! درمان همه این دردها حرکت بر مبنای رضای خدا و رسیدن به اهداف الهی است. کسی که هدف خود را رضای حق قرار میدهد، وسوسه نمیشود. حضرت امام خمینی در طول زندگی خود، همواره از تشریفات پرهیز میکردند و زندگی ایشان در سطح زندگی پایینترین طبقات اجتماع بود. کسی که خدا را میشناسد و ایمان دارد که خدا قادر مطلق است، هرگز دچار غرور نمیشود. تنها راه اجتناب از دنیازدگی، معرفت به عظمت خدا و فانی بودن دنیاست. انسان اگر بداند که در عالم هستی از یک ذره هم کمتر است، باید بسیار سادهلوح باشد که گرفتار کبر و غرور بشود. کافی است انسان باور کند که جهان فانی است و روزی باید در برابر همه اعمال و گفتارش پاسخگو باشد. همین باور موجب میگردد که از هر چیزی که رضای خدا در آن نیست بپرهیزد و برای خدمت خالصانه هیچ فرصتی را از دست ندهد.