«مجاهدین خلق، شما فرزندان نهضت آزادی هستید؛ در سال ۱۳۴۳ که در زندان بودیم به دنیا آمدید و راه خود را پیش گرفتید، بدون آنکه از خانه فرار کرده یا اخراج شده باشید.» این عبارت یکی از معروفترین جملات مهندس بازرگان در اردیبهشت 1360 درباره سازمان مجاهدین است؛ جملهای که سعی داشت آنها را به آرامش دعوت کند. هرچند این عبارت بازرگان یکی از جملاتی است که همواره برای نشان دادن خاستگاه مجاهدین خلق که نهضت آزادی است، مورد استناد قرار میگیرد، با این حال بررسی تاریخ نشان میدهد که ارتباط این دو گروه فراز و نشیبهای فراوانی داشته است. بر این اساس در این نوشتار درصدد هستیم تا رابطه سازمان مجاهدین خلق و نهضت آزادی را در پیش از انقلاب اسلامی مورد بررسی قرار دهیم.
سازمان مجاهدین خلق ایران در شهریور ۱۳۴۴ بهوسیله سه نفر از اعضای نهضت آزادی ایران به نامهای محمد حنیفنژاد، سعید محسن و عبدالرضا نیکبین پایهگذاری شد. حنیفنژاد متولد ۱۳۱۷ در تبریز وابسته به یک خانواده متوسط بازاری بود. سعید محسن در سال 1318 در یک خانواده مذهبی در زنجان به دنیا آمد و در سالهای 1339 تا 1342 در دانشکده فنی در جبهه ملی و نهضت آزادی فعالیت میکرد. بدیعزادگان متولد 1317 در اصفهان در دانشکده فنی شیمی میخواند. او در دوران فعالیت جبهه ملی دوم با این جبهه و نهضت آزادی در ارتباط بود.1
براساس خاطرات بهجامانده از اعضای مجاهدین خلق، آثار اعضای نهضت آزادی مانند بازرگان، آیتالله طالقانی و سحابی از مهمترین منابع مطالعاتی آنها در زمان تأسیس سازمان بوده است. حسین احمدی روحانی، از اعضای اولیه سازمان مجاهدین خلق، درخصوص منابع تدوین هویت سازمان میگوید: «عموما کتابهای مورد مطالعه "راه طیشده"، "خدا در اجتماع"، "عشق و پرستش"، "مسئله وحی"، "اسلام مکتب مبارزه و مولد" (مهندس بازرگان)، "جهاد و شهادت"، "تفسیر پرتوی از قرآن" (آیتالله طالقانی)، "خلقت انسان و قرآن"، "تکامل" (دکتر سحابی) بوده است».2 محسن نجاتحسینی نیز میگوید: «کتابهای آموزشی در زمینه ایدئولوژی عبارت از قرآن و نهجالبلاغه، کتابهای "پرتوی از قرآن" آیتالله طالقانی، "قرآن و تکامل" دکتر یدالله سحابی، "خدا در اجتماع"، "بینهایت کوچکها"، "عشق و پرستش" و "کار در اسلام" بازرگان بود».3
با توجه به اینکه کتابهای نوشتهشده توسط اعضای نهضت آزادی جزء منابع مهم سازمان مجاهدین بود، این سؤال مطرح میشود که این منابع چه تأثیری بر تفکر مجاهدین اولیه گذاشتهاند؟ یکی از مهمترین تأثیرات مهندس بازرگان بر بنیانگذاران سازمان مجاهدین نظریه سازگاری دین و علم اوست.
بازرگان در کتاب «راه طیشده» اشاره میکند که برخلاف عقیده بسیاری از افراد که هم در بین آنها مذهبیها هستند هم غیرمذهبیها، بشر از ابتدا تاکنون راهی را که طی کرده است راهی جز راه انبیا نبوده است. او اعتقاد دارد که راه انبیا و راهی که بشر از طریق غیردینی در حال طی کردن است سرانجام به یک نتیجه خواهد رسید.4 هرچند مهندس بازرگان این نظریه را در جواب غیرمذهبیهایی که دین را پاسخگوی نیازهای روز نمیدانستند، مطرح کرده و تأکید داشته که آنچه انسان از راه علم میآموزد تضادی با آموزه پیامبران ندارد و در نهایت دستاوردهای علمی بشر به جایی میرسد که متوجه میشود که این مسائل را پیش از این پیامبران گفتهاند، اما اعضای اولیه مجاهدین خلق از این نکته برای مطالعه متون غیرمذهبی برای تدوین هویت استفاده کرده و شروع به مطالعه منابع مارکسیستی کردند.
محمد حنیفنژاد، بنیانگذار سازمان مجاهدین خلق، این سؤال را مطرح میکرد که چرا در مبارزه مارکسیستها به مراتب جلوتر از مسلمانان هستند. او در جواب میگفت که علم و باز هم علم. همین علم علت اصلی پیشافتادگی مارکسیستهای مبارز است. غربیها همانطور که در دانش طبیعی برتری دارند، در دانش اجتماعی نیز برترند. حنیفنژاد میگفت که براساس آموزه پیامبر در طلب دانش حتی به جای دوری چون چین هم باید بروید. ما نیز باید دانش مبارزه را از مارکسیستها بیاموزیم.5 در واقع بنیانگذاران سازمان براساس اینکه راه علم و دین سرانجام به یک نقطه ختم میشود، مارکسیست را علم تلقی کرده و ایرادی برای استفاده از متون مارکسیستی ندیدند.
یکی از مهمترین تأثیرات مهندس بازرگان بر بنیانگذاران سازمان مجاهدین نظریه سازگاری دین و علم اوست. بازرگان در کتاب «راه طیشده» اشاره میکند که برخلاف عقیده بسیاری از افراد که هم در بین آنها مذهبیها هستند هم غیرمذهبیها، بشر از ابتدا تاکنون راهی را که طی کرده است راهی جز راه انبیا نبوده است. او اعتقاد دارد که راه انبیا و راهی که بشر از طریق غیردینی در حال طی کردن است سرانجام به یک نتیجه خواهد رسید
یدالله سحابی، عضو دیگر نهضت آزادی، نیز با ارائه نظریهای درباره سازگاری دین و تکامل بر اعضای اولیه سازمان تأثیر زیادی گذاشت. سحابی برای آنکه نظریه تکامل انواع داروین را با مذهب آشتی دهد، اولین شوک را به باورهای رایج زمان خود وارد کرد و گفت که آدم اولین انسان نیست. او میگوید که زندگی بشر دو دوره دارد: یک دوره قدیم که صحبت از چندمیلیون سال است و دوره دوم که با برگزیدگی آدم شروع میشود. در این دوره آدم وارد تکامل میشود. از این دوره به بعد انسان متفکر و اندیشمند پدید میآید.6
پذیریش نظریه تکامل توسط مجاهدین سبب شد آنها سعی کنند این مسئله را در کتاب «شناخت» تبیین کنند. مجاهدین در کتاب شناخت درخصوص خلقت انسان و جهان میگویند که همه تغییراتی که از ابتدای پیدایش تا خلقت انسان حتی صورت کیفی داشتهاند بخشی از تغییرات کمی هستند که به مرور زمینههای ایجاد تغییرات کیفی عظیمی را که همان قیامت است فراهم میکند. در این کتاب تأکید میشود جهان در حال حرکت بوده و فرض سکون بودن پدیدهها به معنی عدم آنهاست.7 به دنبال تدوین کتاب شناخت، کتاب «تکامل» به وسیله علی میهندوست تدوین شد. مبنای این کتاب، کتاب خلقت انسان دکتر سحابی است. او در این کتاب نظریه تکامل را متضاد با آموزههای دینی ندانسته است. براین اساس سازمان اصل تکامل را پذیرفت.8
البته حمایت اعضای نهضت آزادی از مجاهدین فقط فکری نبود، بلکه جنبه سیاسی و تا حدودی مالی هم داشت. بازرگان همیشه درباره شاگردان سابق خود نگران بود و به همین دلیل از هیچ کمکی به آنها دریغ نمیکرد. سحابی این نگرانی را این گونه وصف میکند که یک شب مهندس بازرگان گفت که نگران لو رفتن بچههاست و میگفت: نگرانم که نتوانند مبارزه را ادامه دهند و گرنه اگر لازم باشد، خانهام را خواهم فروخت و پولش را به آنها خواهم داد.9
هرچند در ابتدا اعضای سازمان مجاهدین خلق ارتباطات فکری قوی با نهضت آزادی داشتند، اما به مرور با افزایش جنبه مارکسیستی آنها ارتباطشان با نهضت آزادی کمتر شد؛ به عنوان مثال مجاهدین، آیتالله طالقانی را روحانی مترقی با پایگاه خردهبورژوازی میدانستند که با پذیریش مالکیت خصوصی و انتقاد به مارکسیستها جزء اقشار خردهبورژوازی جامعه به شمار میرود. بنابراین از دیدگاه آنها آیتالله طالقانی از نظر تئوریک عقبتر از مائو و هوشی مینه است.11 مهندس بازرگان نیز بعد از مارکسیست شدن اعضای مجاهدین خلق در سال 1354 کتاب «علمی بودن مارکسیسم» را مینویسد. او در این کتاب بازگشت به جامعه اشتراکی را نوعی بازگشت به عقب و نفی تکامل عنوان میکند؛ همچنین به صراحت از مالکیت دفاع کرده و معتقد است که مالکیت آن قدر قدیمی است که قبل از انسان در حیوانات دیده میشود.12 به این ترتیب بازرگان در کتاب خود آنچه را مجاهدین خلق جامعه بیطبقه توحیدی میخوانند نفی کرده است.
در مجموع مروری بر رابطه مجاهدین خلق و نهضت آزادی نشان میدهد که هرچند مجاهدین ریشه فکری در نهضت آزادی داشتند، اما به مرور با افزایش جنبههای غیرمذهبی سازمان و همچنین تبدیل مجاهدین خلق به سازمانی بسته و استالینی ارتباط آنها با نهضت آزادی کمتر شده و در نهایت به جدایی و انتقاد سازمان از رهبران نهضت آزادی منجر میشود؛ به طوری که آنها در عمل آموزههای نهضت آزادی را از منابع آموزشی خود حذف میکنند.
پی نوشت:
1. غلامرضا نجاتی، تاریخ سیاسی بیستوپنجساله ایران (از کودتا تا انقلاب)، تهران، موسسه خدمات فرهنگی رسا، 1377، صص 393-394.
2. حسین احمدی روحانی، سازمان مجاهدین خلق، تهران، مرکز اسناد انقلاب اسلامی، 1390، ص 43.
3. محسن نجات حسینی، بر فراز خلیج فارس، تهران، نشر نی، 1390، ص 419.
4. مهدی بازرگان، مجموعه آثار، ج ۱ (مباحث بنیادین راه طیشده ـ عشق و پرستش ــ ذرهی بیانتها)، تهران، شرکت انتشارات قلم، 1391، صص 125-130.
5. بهمن بازرگانی، گفتگوها و خاطرات و مقالات تحلیلی درباره سازمان مجاهدین خلق، تهران، نشر نی، ص 116.
6. همان، ص 112.
7. سازمان مجاهدین خلق ایران، شناخت، تهران، بیجا، سازمان مجاهدین خلق ایران، 1351، صص 28 و 85.
8. جمعی از نویسندگان، سازمان مجاهدین خلق، پیدایی تا فرجام (1384-1344) خلاصه دوره سهجلدی، تهران، مؤسسه مطالعات و پژوهشهای سیاسی، ص 323.
9. عباس علی قلی طایفه عباس، نهضت آزادی ایران از تاسیس تا انشعاب، تهران، انتشارات صمدیه، ص 126.
10. محمد محمدی (گرگانی)، خاطرات و تأملات در زندان شاه، تهران، نشر نی، 1396، ص 361.
11. عباس علی قلی طایفه عباس، همان، ص 136.