حجتالاسلام والمسلمین سیدمحمود دعایی در عداد دوستان و همرزمان شهید محمد منتظری است و از خصال شخصیتی و مبارزاتی او، خاطراتی شنیدنی دارد. او شمهای از این خاطرهها و تحلیلها را در گفتوشنود پیآمده بیان داشته است.
«نظری بر خصال شخصیتی شهید محمد منتظری» در گفتوشنود با حجتالاسلام والمسلمین سیدمحمود دعایی
تنها مرزی که برای او معنا داشت، مرز عقیدتی بود
12 تير 1399 ساعت 12:00
حجتالاسلام والمسلمین سیدمحمود دعایی در عداد دوستان و همرزمان شهید محمد منتظری است و از خصال شخصیتی و مبارزاتی او، خاطراتی شنیدنی دارد. او شمهای از این خاطرهها و تحلیلها را در گفتوشنود پیآمده بیان داشته است.
برای گفتوگو درباره سیره شهید محمد منتظری، شاید مناسب باشد از این نکته آغاز کنیم که از منظر شما، بارزترین خصلت او چه بود؟
بسم الله الرحمن الرحیم. یکی از ویژگیهای برجسته شهید محمد منتظری ــ که همیشه برای من جالب مینمود ــ این بود که به شکل توأمان، سادهترین و سختترین کارهای مبارزاتی را انجام میداد و دراینباره، همیشه آمادگی داشت. محمد حتی از انجام کارهایی مثل توزیع تراکت و چسباندن عکس حضرت امام خمینی به در و دیوارها و شیشهها، ابائی نداشت و در عین حال که دشوارترین کارها از جمله برگزاری جلسات مبارزاتی و بسیج شخصیتها و کار روی افراد و جذب نیرو و از همه مهمتر درگیری با رژیم شاه و افشاگری در مورد مخالفان را انجام میداد، سادهترین امور را نیز به عهده میگرفت! کار او در این عرصه، سهل و ممتنع به نظر میرسید! هر چه از عمر مبارزاتی او بیشتر میگذشت، به کار تشکیلاتی علاقه بیشتری پیدا میکرد.
یکی از ویژگیهایی که به طور ویژه در امر مبارزه سیاسی بسیار مهم است، توداری و خودداری از افشای مسائل مبارزاتی است که محمد بهشدت از این ویژگی برخوردار و حتی میتوان گفت استاد این کار بود! او به سادگی به کسی اعتماد نمیکرد و حواسش کاملا جمع بود. در دورهای، بنده با یک هسته انتشاراتی در حوزه علمیه قم ــ که نشریه ماهانه «بعثت» را به شکلی مخفی چاپ میکرد ــ همکاری میکردم و عامل تهیه و تکثیر آن بودم. من در ساعت معینی که مرحوم آیتالله منتظری خودش در منزل تنها بود، این نشریه را برای ایشان میبردم. محمد ظاهرا از همان ابتدا از این موضوع خبر داشت، اما حتی تا همین اواخر که در نجف بودیم، چیزی دراینباره بروز نداد! وقتی خودش به من گفت که از قضیه خبر داشته، باورم نمیشد! نکته دیگری که دراینباره به خاطر دارم، مربوط به مقطعی است که من به عراق رفتم و توانستم در آنجا امکاناتی را برای تبلیغات فراهم کنم. در آن دوره توسط یکی از طلبههای اصفهانی ــ که به نجف میآمد و برمیگشت ــ برای محمد پیام فرستادم که میتواند از این امکانات استفاده کند. مدتها گذشت و جوابی از محمد نیامد تا اینکه بالاخره روزی یک نامه جاسازیشده در جلد کتاب، از او به دستم رسید که در آن، از من انتقاد کرده بود: «باید با دقت و لحاظ همه جوانب کار کنید. فرستادن پیام شفاهی برای من کار درستی نبود، هر چند که واسطه به ظاهر روحانی و متدین است، اما نباید به ظاهر افراد اکتفا کرد؛ چون این احتمال وجود دارد که هر کسی، روزی عوض شود و آنگاه شما نمیتوانید اطلاعاتی را که به او دادهاید، باز پس گیرید! نباید به میزان پایبندیهای سنتی افراد تکیه کنید...». محمد شیوههای اصولی و تشکیلاتی مبارزه را به همه ما یاد میداد و ما را ملزم به رعایت آنها میکرد.
از دیگر ویژگیهای محمد، آزادگی و آزاداندیشی او بود. من بارها شاهد گفتوگوی او با پدرش بودم که در عین حال که بهشدت احترام پدر را حفظ میکرد، اما بدون واهمه و خیلی صریح افکارش را بیان میکرد. او از وجود این صفت در دیگر دوستانش نیز خرسند میشد. یادم هست علاقهمندان به امام خمینی و دوستانی که به نحوی به مبارزه اعتقاد داشتند، از فعالیتهای دارالتبلیغ اسلامی و مطرح شدن برنامههای رفرمیستی آن نگران بودند. یک بار به اتفاق برخی دوستان، به ملاقات مرحوم آیتالله طالقانی، شهید محمد منتظری و استاد محمدجواد حجتی کرمانی و برخی دیگر ــ که در زندان بودند ــ رفتم و تأسف شدید طلاب مبارز حوزه را از نزدیک شدن اعضای نهضت آزادی به دارالتبلیغ، به آقای طالقانی و دوستان ابراز کردم. آقای مجتبی کرمانی از همراهان، از اینکه من قدری با آقای طالقانی خشن صحبت کردم نگران شد، ولی محمد خیلی هم راضی بود که ما پیام حوزه علمیه قم را با صراحت و صمیمیت بیان کردهایم. او چنین روحیهای داشت. علاوه بر این، در زندگی بسیار سادهزیست و زاهد بود و این بر جذابیت او میافزود.
آغاز آشنایی شما با او، از چه دورهای بود و چگونه تداوم پیدا کرد؟
من بعد از جریان 15 خرداد 1342، برای ادامه تحصیل به حوزه علمیه قم رفتم و در آنجا بود که با شهید محمد منتظری آشنا شدم. طلبههایی که به مبارزه علاقه داشتند، طبیعتا میخواستند از چهرههای مبارز اطلاعات بیشتری کسب کنند. به همین دلیل آشنایی با محمد منتظری ــ که شجاعت زیادی داشت و با صدایی غرّا و قاطع شعار میداد و سکوت موجود را میشکست ــ بسیار برایمان جالب بود. در اجتماعاتی که گاه در قم شکل مییافت، یکمرتبه از گوشهای، ندایی جدی و مصمم بلند میشد که شعار میداد و مردم را به مبارزه علیه رژیم دعوت میکرد و این صدای شهید محمد منتظری بود.
او را در آغاز آشنایی، به لحاظ ویژگیهای شخصی و شخصیتی چگونه یافتید و از وی چه تصویری در ذهن دارید؟
اولین تصویری که از او در ذهن من و هر کسی که او را دیده بود بر جای میماند، کلاه و عبای او بود! او هنوز معمم نشده بود و در زندان، توسط مرحوم آیتالله طالقانی معمم شد. این را ما در بیرون از زندان مطلع شدیم. ظاهرا اولین دستگیری ایشان هم، به دنبال سر دادن شعار در یکی از اجتماعات مذهبی تهران اتفاق افتاده بود.
همانگونه که اشاره کردید، در دورانی که در بخشهایی از حوزه نوعی سیاستگریزی وجود داشت، شهید محمد منتظری تلاش میکرد طلاب را با مسائل سیاسی و اجتماعی آشنا کند. تأثیر او در این زمینه را چگونه ارزیابی میکنید؟
با نگاه به سیر آشنایی طلاب حوزه با سیاست و محیط پیرامون و البته به شکل اصولی و اساسی، درمییابیم که نقش شهید آیتالله دکتر بهشتی بیبدیل است، اما در زمینه شورآفرینی و حرکتهای قاطع مبارزاتی، بیتردید بسیاری از طلبههای مبارز مدیون شهید محمد منتظری بودند. علتش هم این بود که محمد در همه اموری که برای دیگران تجویز میکرد، ابتدا خودش پیشگام بود و آن را به جدیترین وجه ممکن انجام میداد و در مرحله بعد، از دیگران توقع داشت تا آن کار را انجام بدهند. طبیعتا افراد وقتی میبینند که خود دعوتکننده در انجام کاری پیشگام است، به او اعتماد میکنند. محمد در جذب و آموزش نیروهای بااستعداد، کمنظیر بود و نفوذ کلام عجیبی داشت. علاوه بر این و همانطور که اشاره کردم، شهید محمد منتظری بهشدت به کار تشکیلاتی اعتقاد داشت و آن را دنبال میکرد. برای او معیار صحت و سلامت عملکرد یک گروه یا جریان، حمایت از حرکت امام خمینی بود.
با توجه به توان مبارزاتی بالا، هوش سرشار و بهویژه ارتباطات وسیع شهید محمد منتظری با مبارزین ایرانی و غیر ایرانی، قطعا سازمان موسوم به مجاهدین خلق در پی ارتباطگیری با او بوده است. دراینباره چه خاطراتی دارید؟
خاطرم هست که شهید محمد منتظری پس از طی کردن دوره زندان، بالاخره توانست به خارج از کشور و به طور مشخص عراق بیاید و ورود او به عراق، از قضا مصادف بود با دورانی که من با سازمان مجاهدین رابطه داشتم و طبق توصیه سازمان، داشتم در یکی از پایگاههای الفتح دوره نظامی میدیدم. سه ماه بود که در خارج از عراق بودم و در این ایام، محمد به عراق آمده بود. تراب حقشناس خبردار شده بود که محمد آزاد شده و به من اصرار کرد تا تلاش کنم که او را به سازمان نزدیک کنم. البته آنها تصور میکردند که محمد در افغانستان یا پاکستان است و خبر نداشتند که او به عراق آمده است. من تلاش کردم برای محمد و حقشناس، یک جلسه ملاقات ترتیب بدهم. هر دو به منزل من آمدند و صحبت کردند. محمد هیچ وقت حاضر نشد مبانی فکری آنها را قبول کند، اما مثل بسیاری از مبارزین داخل کشور، اگر کاری از دستش برمیآمد، برایشان انجام میداد. مسئولین سازمان هم به او احترام میگذاشتند. برای من عجیب بود که چطور محمد حاضر نشد عضویت سازمانی را که در آن دوره برای خودش اسم و رسمی داشت بپذیرد و فقط به یک رابطه جنبی با آنها اکتفا کرد! در مواردی که برای من در مورد سازمان مجاهدین ابهاماتی بهوجود میآمد، آنها را با محمد مطرح میکردم؛ چون او را صاحب معلومات منسجم و عمیقی میدانستم. البته او تصور کرده بود که من از طرف سازمان مجاهدین مأموریت دارم که نظر او را درباره بعضی از مسائل بفهمم و به همین دلیل، احتیاط و از بحث با من خودداری میکرد! این ماجرا بود تا سال 1354 که تغییر ایدئولوژیک در سازمان مجاهدین پیش آمد و همه ما بهشدت سرخورده شدیم! از اینجا به بعد سعی کردم رابطه تشکیلاتی خود را با محمد قوی کنم و با کمک دوستان و روحانیون خارج از کشور، گروهی تحت این عنوان را پایهگذاری کردیم.
یکی از دغدغههای همیشگی شهید محمد منتظری، فعالیت نهضتهای آزادیبخش بود. تحلیل شما دراینباره چیست؟
به نظر من کمکی که شهید محمد منتظری به این نهضتها کرد بسیار بیشتر از کمکی بود که از آنها برای انقلاب اسلامی دریافت کرد! او به انترناسیونالیسم اسلامی اعتقاد راسخ داشت و تنها مرزی که برایش معنا داشت، مرز عقیدتی و ایدئولوژیکی بود. به همین دلیل هم حرفهایش درباره نهضتهای آزادیبخش، تقریبا در همه جا خریدار داشت و در هنگام شهادتش هم، این گروهها واقعا سوگوار شدند.
و سخن آخر؟
شهید محمد منتظری انسانی صادق، شجاع، صریحالهجه، آزاده، فروتن و فوقالعاده سادهزیست بود. او جز به اعتلای اسلام و مسلمین نمیاندیشید و در راه تحقق این امر، واقعا آرام و قرار نداشت. بسیار کم میخوابید و کمغذا بود و لحظهای از برنامهریزی و تحرک دست بر نمیداشت. حقیقتا به دنبال کسب نام و نان و منصبی نبود و دنیا در نگاهش، پشیزی ارزش نداشت. بسیار اهل مطالعه و تحقیق و البته باهوش بود. از کسی هراسی به دل راه نمیداد و در راه مبارزه، از هیچ چیزی دریغ نداشت و از هیچ تلاشی فرگذار نمیکرد. وقتی به موضعی اعتقاد پیدا میکرد، دیگر برای دسترسی به هدف سر از پا نمیشناخت. اخلاص او در فعالیتها، واقعا بینظیر بود؛ گوهری که امروزه به آن فراوان نیازمندیم.
کد مطلب: 12967