ملی شدن صنعت نفت توسط محمد مصدق فرایندی بود که مرحلهبهمرحله باید طی میشد. لازمه تکاملِ این فرایند، حل مشکلات و تضادها با انگلستان در قامت کشوری با بیشترین میزان منافع با کنترل صنعت نفت ایران بود. کشورهای دیگری مانند آمریکا نیز در این فرایند برای میانجیگری وارد عمل شدند. این نوشتار به واکاوی چرایی و ماهیت میانجیگری آمریکا در فرایند مذاکرات مصدق با انگلیس اختصاص یافته است.
حمایت با چاشنی محدودیت
مأموران سیاسی و کارشناسانِ آمریکا از قبیل دکتر هنری گریدی سفیر، جرالد دوهر، رایزن سیاسی سفارت، مارکس تورنبرگ و جورج مک گی از اواسط سالِ 1329 تا فروردینِ 1330 مرتبا ایرانیان را به ایستادگی در برابر شرکتِ نفت انگلیس و احقاق حقوق خود تشویق میکردند. انعقاد قرارداد 50-50 بین شرکت نفت آمریکایی آرامکو و دولت عربستان سعودی در 9 دی 1329 ضربه دیگری بر شرکت نفت ایران و انگلیس بود که حاضر نمیشد حقالسهم ایران را از 30 درصد بیشتر بپردازد. بدینجهت جبهه ملی سیاستِ خود را بیش از حد لزوم بر اساس رقابت میان آمریکا و انگلیس و جلب نظر موافق واشنگتن بنا نهاده بود، اما همینکه مسئله ملی شدن نفت مطرح و مورد استقبال عامه مردم ایران قرار گرفت و قانون مربوط به آن از تصویب مجلسین گذشت، آمریکاییها کوشیدند نهضت ملی را متوقف سازند؛ زیرا با ملی شدن نفت در ایران احتمال داشت منافع آنان در سراسر خاورمیانه به خطر افتد؛ ازاینرو تقریبا بلافاصله پس از تصویب و توشیح قانون ملی شدن نفت در سراسر کشور، کنفرانس واشنگتن با شرکت نمایندگان دولتهای آمریکا و انگلیس و هفت کمپانی بزرگ نفتی در اواسط فروردین 1330 تشکیل گردید. در این کنفرانس مقامات رسمی دولتِ آمریکا صریحا با ملی شدنِ نفت ایران مخالفت و با طرح نقشه جانشینی سایر منابع بهویژه نفت کویت بهجای نفت ایران موافقت کردند. ضمنا بین شرکتهای نفتی و دولتین انگلیس و آمریکا توافق شد که بههیچوجه من الوجوه حتی یک سنت بیش از 50-50 به ایران یا هر کشور نفتخیز دیگری حقالسهم پرداخت نشود و در صورتی که اصل ملی شدن نفت هم بهصورت ظاهر پذیرفته شد، ترتیبی داده شود که همان اصل 50-50 تقسیم منافع مراعات گردد.1 در واقع انگلیسیها و آمریکایی در جریان ملی شدنِ صنعت نفت به دنبال آن بودند تا به فرمولی برسند که بر اساس آن شرکت انگلیس بهعنوان عامل فروش در ایران حضور داشته باشد و درآمدهای نفت بهصورت مساوی بین طرفین تقسیم شود.2
هریمن؛ شراکت ایران در اداره
پس از تصمیمات ذکرشده در سطور بالا، مرحله میانجیگری آمریکا آغاز گردید تا هم تا حدودی منافع ایران تأمین شود و هم لطمه شدیدی به منافع کارتلهای نفتی در خاورمیانه وارد نشود. آورل هریمن، تاجر میلیونر و وزیر پیشین بازرگانی آمریکا، به حلوفصل موفقیتآمیز مسائل و مشکلات شهره بود. او فرستاده ویژه پرزیدنت روزولت به بریتانیا و شوروی و سخنگوی شخصی پرزیدنت ترومن در طرح مارشال بود که صبح روز 23 تیر 1330 وارد تهران شد. مأموریت جدی هریمن، یافتنِ راهحل سازشی بود که برای دو دوست آمریکا قابلقبول باشد. با این حال، وظیفه واقعی او متقاعد ساختنِ مصدق به این بود که ملی شدن لزوما نه به معنای «کنترل» مستقیم بلکه به معنای داشتن مسئولیت «اداره» است. قرار بود او پیچیدگیهای تجارت بینالمللی نفت، قیمت نفت خام در خلیج مکزیک در مقابل خلیج فارس، مسائل فنی پالایش نفت برای کاربردهای مختلف، کمبود نفتکش، تفاوتهای بین صنایع بالادستی و پاییندستی، پیچیدگیهای محاسبه سود و ارتباط بین تولیدکنندگان عمده و تولیدکنندگان مستقل را به مصدق آموزش دهد. در مقابل، مصدق تلاش کرد تا جهت مذاکرات را بهسوی همان پرسش مرکزی هدایت کند که چه کسی «کنترل» تولید و فروش نفت ایران را در دست خواهد داشت. مطالبی که از نظر هریمن و لوی آموزش بودند، از نظر مصدق چیزی جز مبهمسازی و فریبکاری نبودند. آنان با این گله که مصدق تنها به کلیات فکر میکند، گفتوگوها را ترک کردند. از سوی دیگر مصدق نیز به این موضوع مظنون بود که آنها در تلاشاند تا او را فریب دهند. بعدها نماینده بریتانیا در سازمان ملل متحد نوشت که هریمن پیش از حرکت بهسوی تهران، دیدارهای زیادی در وزارت امور خارجه با نمایندگان صنایع نفتی آمریکا داشت؛ کسانی که نگران حفظ و اتخاذ خطمشی سرسختانه و پیگیری جبهه مشترک در بحران ایران بودند. نگرانی آنان این بود که امتیازات بسیار زیاد در ایران باعث بروز پیامدهای ناگواری در دیگر کشورهای تولیدکننده نفت از جمله ونزوئلا خواهد شد.3 در واقع علت اساسی ادامه اختلافات منافعی بود که بعضی از شرکتهای عظیم نفت (انگلیس و آمریکا) در خاورمیانه داشتند و معتقد شدند که در صورت حل مشکل نفت بر اساسی که دولت ایران پیشنهاد میکند، ممکن است آن منافع دچار مخاطره گردد. به این دلیل بود که پیشنهاداتی که دولت انگلیس مستقیما یا بهوسیله آمریکا به دولت ایران میداد با الفاظ متفاوت، در معنی شبیه به هم بود.4 هیچکدام از این پیشنهادها راهحلی نبود که با درک مصدق و ایرانیان از ملی شدن صنعت نفت منطبق باشد.
وظیفه واقعی او [: هریمن] متقاعد ساختنِ مصدق به این بود که ملی شدن لزوما نه به معنای «کنترل» مستقیم بلکه به معنای داشتن مسئولیت «اداره» است. قرار بود او پیچیدگیهای تجارت بینالمللی نفت، قیمت نفت خام در خلیج مکزیک در مقابل خلیج فارس، مسائل فنی پالایش نفت برای کاربردهای مختلف، کمبود نفتکش، تفاوتهای بین صنایع بالادستی و پاییندستی، پیچیدگیهای محاسبه سود و ارتباط بین تولیدکنندگان عمده و تولیدکنندگان مستقل را به مصدق آموزش دهد
تضعیف جنبش ملی نفت؛ مهار کمونیسم
با گشایشی که در فضای سیاسی ایران در دورانِ مصدق حاصل آمده بود، فعالیتهای حزب توده نیز افزایش یافت. در اردیبهشت 1330، که دولت پس از سال 1325 برای نخستینبار برگزاری مراسم روز کارگر را مجاز اعلام کرد، حزب توده، در همه شهرهای اصلی راهپیماییهایی برگزار کرد. گفتنی است که تنها در تهران حدود 35000 نفر راهپیمایی کردند. در تابستان 1330، که مصدق با مقامات آمریکایی گفتوگو میکرد، حزب توده اعتراضات گستردهای علیه آورل هریمن به راه انداخت که نتیجه آن 25 کشته و 250 زخمی بود.5
برخی معتقدند نگرانی آمریکا از جانب کمونیسم منجر به عدم همراهی این کشور با دولت مصدق شد. ملی کردن صنعت نفت تنگناها و مشکلاتی به وجود آورد؛ چرا که تکنسینهای بریتانیایی، تأسیسات نفتی خوزستان را ترک کردند و دولت بریتانیا تحریم اقتصادی اعمال کرد و صادرات نفت ایران ممنوع شد. نگهداری و حفظ تأسیسات نفتی در عوضِ کمک به درآمد ملی و پرداخت حقوق کارگران نفت تبدیل به مجرایی برای تحلیل داراییها شد و بهتدریج دیون بزرگ و مشکلات اقتصادی بزرگی به بار آورد. مصدق به امید گرفتن وام راهی ایالاتمتحده شد، اما دست خالی بازگشت. شرکتهای نفتی ایالاتمتحده به گروه تحریمکنندگان نفت ایران پیوستند و دولت ایالاتمتحده روزبهروز بیشتر نگران دخالت کمونیستها در جنبش ملی کردن صنعت نفت میشد. اگر به بازنگری اوضاع بپردازیم میبینیم که با توجه به این حقیقت مسلم که ملیگرایی از حمایت گسترده بیشتر طبقات و طیفهای فکری برخوردار بود، در فضای آن زمان و بهویژه بعد از روی کار آمدن آیزنهاور و سناتور جو مک کارتی حضور یک جنبش کمونیستی و زیرزمینی که شوروی از آن حمایت میکرد کفایت کرد تا این پدیده از چشم ایالاتمتحده یکسره محکوم شمرده شود.6
بدین ترتیب، بخشی از چرایی میانجیگری آمریکا در مذاکرات ایران و انگلیس بهواسطه کنترل و محافظت ایران در برابر کمونیسم بود. در سال 1330 و هنگامیکه آمریکاییها تلاش جدی صورت میدادند تا انگلیس را از حمله نظامی منصرف کنند نیز چنین مقصودی دنبال میشد. کانونِ ماجرا حمله به آبادان بود و دادنِ دوباره مهارِ پالایشگاه به بریتانیاییها؛ برای رسیدن به این هدف، تیپ مستقل شانزدهم چتربازان بریتانیا را آورده و در وضعیت آمادهباش مستقر کرده بودند. آمریکاییها بهشدت مخالفِ دخالتِ نظامی بودند و استدلالشان هم این بود که در این صورت شوروی هم حملهای مشابه به مناطقِ شمالی ایران خواهد داشت و اینگونه بالاخره حمله منتفی اعلام شد.7 تا زمانی که حکومتِ دموکراتها در آمریکا بر سر کار بود سیاستهای اینچنینی دنبال میشد، اما همینکه در ژانویه 1953 ژنرال آیزنهاور از حزب جمهوریخواه زمام امور را در واشنگتن به دست گرفت، چرچیل، نخستوزیر انگلستان، بیدرنگ راهی آمریکا شد و طرحی را که بهعنوان عملیات چکمه (کودتا) تهیه دیده بود در اختیار آمریکاییها گذاشت که این بار آن را پذیرفتند.8
فشرده سخن
ملی شدن صنعت نفتِ ایران به دست محمد مصدق و رویدادهای پس از آن همانند چرایی میانجیگری آمریکا میان ایران و انگلستان از منطق پیچیدهای برخوردار است. آمریکا در فرایند ملی شدن صنعت نفت ایران در ابتدا تلاش داشت تا خود را بهعنوان حامی ایران بازنمایی کند، اما این حمایت تا جایی ادامه داشت که ایران از خواسته 50-50 با شرکت نفت ایران و انگلیس فراتر نرود. پس از اوجگیری جنبش ملی شدن صنعت نفت، آمریکا میانجیگری خود را با هدفِ جلوگیری از کنترل کامل ایران بر صنعت نفت خود آغاز کرد. بهتدریج و با حضور حزب توده در عرصه اجتماعی ایران، آمریکا افزایش قدرتِ جبهه ملی و جنبش ملی شدن صنعت نفت را با افزایش قدرت کمونیسم در ایران برابر دانست و ازاینرو به محدود کردن هر چه بیشتر آن اقدام کرد.
ملاقات اورل هریمن و ریچارد استوکس، نمایندگان دولتهای آمریکا و انگلستان در امور نفت، با محمد مصدق نخستوزیر
شماره آرشیو: 6113-11ع
پی نوشت:
1. عبدالرضا هوشنگ مهدوی، سیاست خارجی ایران در دوران پهلوی 1357-1300، تهران، نشر پیکان، چ نهم، 1391، صص 208-209.
2. احمد بنی جمال، آشوب (مطالعهای در زندگی و شخصیت دکتر محمد مصدق)، تهران، نشر نی، چ پنجم، 1395، صص 298-299.
3. یرواند آبراهامیان، کودتا (28 مرداد، سازمان سیا و ریشههای روابط ایران و آمریکا در عصر مدرن)، ترجمه محمدابراهیم فتاحی، تهران، نشر نی، چ پنجم، 1394، صص 168-170.
4. علیرضا ازغندی، روابط خارجی ایران (دولت دستنشانده) 1320- 1357، تهران، ققنوس، چ هشتم، 1387، صص 210-221.
5. یرواند آبراهامیان، ایران بین دو انقلاب، ترجمه احمد گلمحمدی و محمدابراهیم فتاحی ولیلایی، تهران، نشر نی، چ یازدهم، 1384، ص 393.
6. مایکل آکسورتی، امپراتوری ایران، ترجمه شهربانو صارمی، تهران، ققنوس، 1394، صص 285-286.
7. کریستوفر دو بِلِگ، تراژدی تنهایی: زندگینامه سیاسیِ محمد مصدق، ترجمه بهرنگ رجبی، تهران، نشر چشمه، 1395، چ سوم، ص 187.
8. عبدالرضا هوشنگ مهدوی، در حاشیه سیاست خارجی، تهران، نشر گفتار، 1378، صص 29-30.