حجتالاسلام والمسلمین قربانعلی دری نجفآبادی از دوستان و مراودان پرسابقه شهید محمد منتظری است و از سیره نظری و عملی او، دانستههای فراوان دارد. وی در گفتوشنودی که پیش روی شماست، به بازگویی شمهای از خاطرات خویش از او پرداخته است.
«شهید محمد منتظری از منظر یک دوست» در گفتوشنود با حجتالاسلام والمسلمین قربانعلی دری نجفآبادی
افکار بهروز او، برای جوانان جذاب بود
15 تير 1399 ساعت 12:00
حجتالاسلام والمسلمین قربانعلی دری نجفآبادی از دوستان و مراودان پرسابقه شهید محمد منتظری است و از سیره نظری و عملی او، دانستههای فراوان دارد. وی در گفتوشنودی که پیش روی شماست، به بازگویی شمهای از خاطرات خویش از او پرداخته است.
با توجه به ارتباط و موانست دیرین شما با شهید محمد منتظری، او را با چه صفات و گرایشاتی شناختید؟
بسمالله الرحمن الرحیم. شهید محمد منتظری مجموعهای از احساس وظیفه و مسئولیت، تعهد، تحمل سختیها و رنجها و امانتداری بود که همواره در مسیر اصیل انقلاب اسلامی حرکت و علیه خطوط انحرافی، التقاطی و غربزده، موضعگیری میکرد. همواره رویکرد حضرت امام خمینی را دنبال میکرد و در این راه، با هیچ دشمنی و تهمتی میدان را ترک نمیکرد! او در عین قاطعیت، بسیار مؤدب، موقر و فروتن بود. من آدمی با صداقت و اخلاص او کمتر دیدهام! بسیار سختکوش، فداکار و مقاوم بود. انسانی زحمتکش و زجردیده بود و در هر جا که قرار میگرفت، با خوشفکری، مسیر درست را نشان میداد و نقش هدایتگر خود را ایفا میکرد. خدا به ما توفیق بدهد که خلوص او را داشته باشیم و بتوانیم آن را به اطرافیان خود هم منتقل کنیم. او بیست سال از عمر خود را صرف تحصیل، تدریس، تبلیغ، ارشاد، قلمزدن، تربیت نسل جوان و برنامهریزی برای مبارزه و افشاگری علیه رژیم طاغوت کرد و پس از بیست سال زجر، آوارگی، زندان و تحمل تهمتهای فراوان، به دست دشمنان قصیالقلب انقلاب به شهادت رسید.
یکی از ویژگیهای مهم محمد که همه به آن اذعان دارند، توانایی بالای او در کادرسازی بود و آن را در ضمن درسی که میخواند، پیگیری میکرد. او اوایل در مدرسه فیضیه، در یکی از اتاقهای مرطوبی که نزدیک به محل شستوشوی البسه بود، تدریس میکرد. بعد به مسجد اعظم میآمد و تا وقتی که مسجد باز بود، مطالعه میکرد. طرز فکر و بینش و شناخت او، برای جوانان جذاب بود و در آنها تحرک ایجاد میکرد. آدم بهروزی بود و چون با مسائل سیاسی، اقتصادی و اجتماعی آن دوره آشنایی داشت، تحت عنوان تدریس، به مخاطبان فکر و تحلیل میداد. درست است که او در بحثهایش چهار تا مسئله اقتصادی را مطرح میکرد که برای جوانان سالهای 1347، 1348 جالب بود، ولی در اصل، دنبال نیروهای کارآمدی میگشت که آنها را آموزش بدهد و برای مبارزه آماده کند. در تابستانها، اکثرا به نجفآباد میرفت و با نیروهای فعال و متحرک آنجا، در جهت آگاهیبخشی به مردم و هدایت آنها و همچنین افشاگری علیه رژیم شاه و آمریکا و اسرائیل، برنامهریزی میکرد. او به درستی راهی را که دنبال میکرد، میشناخت و در راه نیل به هدف، لحظهای دست از تلاش و تکاپو برنمیداشت. سخنرانی، اعلامیه پخش کردن، افشاگری در جلسات خصوصی و آگاهیبخشی به افراد، کار مستمر و دائمی او بود.
محمد تا چه حد در جریان آخرین تولیدات فکری و فرهنگی دوران خود بود و چگونه آن را به اطرافیان انتقال میداد؟
برایتان خاطرهای نقل میکنم که به نوعی پاسخ سؤال شما محسوب میشود. در اواخر سال 1347 و اوایل سال 1348 بود که کتاب «انقلاب تکاملی اسلام» نوشته آقای جلالالدین فارسی چاپ شد. من این کتاب را اولینبار در دست شهید محمد منتظری دیدم و آن را برای سه روز امانت گرفتم و خواندم و پس دادم. برای محمد، واقعا خیلی مهم بود که کتاب را بعد از سه دور برگردانم، چون اولا: میخواست که سرعت من در مطالعه زیاد شود و ثانیا: اینکه بتواند کتاب را به افراد بیشتری امانت بدهد.
شهید محمد منتظری در مسیر مبارزه خود، زندان و شکنجههای سختی را تحمل کرد. در این زمینه چه خاطراتی دارید؟
رژیم شاه همه تلاش خود را بهکار میبرد که فرهنگ و بینش اسلامی، در حوزههای علمیه محصور بماند و به میان مردم نرود. شهید محمد منتظری با ازخودگذشتگی، فداکاری و شجاعت بسیاری، علیه این حرکت رژیم مبارزه میکرد و با سخنرانی، پخش اعلامیه و تدریس در قالب درسهایی مثل اقتصاد و حتی کلاس زبان، به روشنگری میپرداخت. همین امر موجب میگردید که مکرر به زندان بیفتد و شکنجههای سختی را تحمل کند. در دوران تصدی مسئولیت وزارت اطلاعات، در یکی از گزارشات پروندهاش دیدم که در یک بازجویی، به او صد تا سیلی زده بودند! با این حال او مقاومت و بازجویان را خسته میکرد. در سال 1350 ــ که مجددا تحت تعقیب قرار گرفت ــ به شکلی حیرتانگیز از چنگ مزدوران رژیم گریخت و زندگی مخفی را در پیش گرفت و در واقع، دوران آوارگی او ــ که هشت سال بود ــ شروع شد. او در این مدت در عراق، کویت، سوریه، افغانستان، پاکستان، لبنان، فرانسه و لندن فعالیت میکرد و با عناصر برجسته نهضتهای آزادیبخش دنیا، همکاری داشت. شهید محمد منتظری در جهت دادن به فعالیتهای دانشجویان مسلمان خارج از کشور هم نقش برجستهای داشت.
او در چه مقطعی به ایران برگشت و فعالیتهایش را به چه نحو ادامه داد؟
در سال 1357، همراه پدرش از فرانسه برگشت و دوره جدیدی از فعالیت و حرکت، در زندگی او آغاز شد. مهمترین اقدام او پیش از بازگشت حضرت امام خمینی به کشور، طرح تحصن روحانیون در دانشگاه تهران بود. مردم از سراسر کشور به تهران آمده بودند تا از امام استقبال کنند. قرار بود حضرت امام از فرانسه برگردند که بختیار دستور داد فرودگاه را ببندند. یکی از کسانی که در حضور آیتالله منتظری موضوع تحصن در دانشگاه تهران را مطرح و پیگیری کرد، شهید محمد بود. طبق این برنامه، در صبح روز 3 یا 4 بهمن 1357، عدهای از روحانیون ــ که حدود سیزده نفر از علمای نجفآباد هم در بین آنها بودند ــ همراه با جمعی از روحانیون تهران، در مسجد دانشگاه تحصن کردند. ابتدا تعداد آنها 250 نفر بود، ولی بهتدریج به پانصد نفر رسید. بعد هم مردم آمدند و دانشگاه و مسجد دانشگاه، مملو از جمعیت شد و ناگهان بختیار خود را در برابر علمای سراسر ایران دید و نتوانست مقاومت کند و سرانجام ناچار شد دستور بدهد فرودگاه را باز کنند و حضرت امام تشریف آوردند. این یکی از شاخصترین برنامههای او در آن دوره خطیر بود.
شهید محمد منتظری در زمره نخستین کسانی بود که به افشاگری درباره ملیگرایان و لیبرالها پرداخت. تحلیل شما از این حرکت او چیست؟
شهید محمد منتظری بسیار انسان باهوش و باتجربهای بود و لذا بسیار زودتر از دیگران، رگههای التقاط و انحراف را در بسیاری از اعضای دولت موقت تشخیص داد و با اینکه در این عرصه تنها بود، به افشاگری پرداخت. او که عمری برای حفظ و تقویت خط اصیل حرکت انقلاب اسلامی، سختیها و زندانها و آوارگیها را تحمل کرده بود، نمیتوانست ببیند که عدهای غربزده با افکار التقاطی و ناسالم خود، درصدد انحراف انقلاب از مسیر واقعی خود هستند و به هم دلیل هم، با شجاعت و شهامت در برابر این جریانات ایستادگی کرد. او فوقالعاده انقلابی و شجاع بود و بدون واهمه، در مقابل دولت موقت، بنیصدر و منافقین ایستاد. بسیار بیریا و مخلص بود و هیچوقت دنبال شهرت و ریاکاری نبود. ایمان و اخلاق اسلامی، در تمام فعالیتها و مبارزات او دیده میشد و همانطور که عرض کردم، آگاهیهای سیاسی بسیار بالایی داشت.
از شهادت این دوست دیرین خود، چه خاطرهای دارید؟
من بیشتر از محمد در جلسات حزب جمهوری اسلامی شرکت میکردم و او در واقع، فقط دو سه جلسه بود که میآمد. اما خدا نخواست که من به فیض شهادت برسم و لیاقت محمد از من خیلی بیشتر بود. وقتی به پزشکی قانونی رفتم تا جنازه او را ببینم، آن قیافه پرحرارت و پرحرکت را ــ که 35 سال در راه اعتلای اسلام تلاش کرده بود ــ دیدم که نحیف و پژمرده شده و فرق سرش شکافته بود، طوری که تقریبا سه انگشت در آن فرو میرفت! صحنه بسیار دلخراشی بود.
یکی از نکات جالب توجه در فاجعه انفجار دفتر مرکزی حزب جمهوری اسلامی، شهادت محمد منتظری در کنار آیتالله بهشتی است؛ درحالیکه او مدتی در نشریات و سخنان خود، انتقادات تندی به شهید بهشتی داشت. تحلیل شما دراینباره چیست؟
خاطرم هست که شهید آیتالله بهشتی اعتقاد داشت که باید با دولت موقت مدارا کرد تا دوره گذار سپری شود، ولی محمد این را قبول نداشت و معتقد بود که آنها به این شکل، فرصت پیدا میکنند که انقلاب را به انحراف بکشانند! وقتی جریانات بیشتر روشن و خطوط انحرافی آشکارتر شدند، معلوم شد که محمد قلبا به شهید بهشتی علاقه دارد. به همین دلیل هم در این اواخر، در جلسات حزب حضور پیدا میکرد و سرانجام هم در کنار هم به شهادت رسیدند.
و سخن آخر؟
منافقین با به شهادت رساندن محمد منتظری، یکی از سرسختترین دشمنان ضد انقلاب را از انقلاب اسلامی گرفتند. منافقین که دائم ادعای مبارزه با امپریالیسم را داشتند، این ضدامپریالیستترین فرزند انقلاب را به شهادت رساندند و نشان دادند که این ادعای آنان، پوچ و بیمبنا بوده است.
کد مطلب: 12977